الكهف ٣٤

از الکتاب
کپی متن آیه
وَ کَانَ‌ لَهُ‌ ثَمَرٌ فَقَالَ‌ لِصَاحِبِهِ‌ وَ هُوَ يُحَاوِرُهُ‌ أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ‌ مَالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً

ترجمه

صاحب این باغ، درآمد فراوانی داشت؛ به همین جهت، به دوستش -در حالی که با او گفتگو می‌کرد- چنین گفت: «من از نظر ثروت از تو برتر، و از نظر نفرات نیرومندترم!»

|و او را محصولات [گوناگون‌] بود. پس به دوست خود كه با او گفت و گو مى‌كرد گفت: من به مال از تو بيشتر و به افراد از تو نيرومندترم
و براى او ميوه فراوان بود. پس به رفيقش -در حالى كه با او گفت و گو مى‌كرد- گفت: «مال من از تو بيشتر است و از حيث افراد از تو نيرومندترم.»
و این مرد که دو باغ میوه بسیار داشت با رفیق خود (که مردی مؤمن و فقیر بود) در مقام گفتگو و مفاخرت برآمد و گفت: من از تو به دارایی بیشتر و از حیث خدم و حشم نیز عزیزتر و توانمندترم.
و برای او میوه [فراوان] بود، پس [مغرورانه] به رفیقش در حالی که با او گفتگو می کرد، گفت: من مال و ثروتم از تو بیشتر است و از جهت نَفَرات نیرومندترم.
حاصل از آنِ او بود. به دوستش كه با او گفت و گو مى‌كرد گفت: من به مال از تو بيشتر و به افراد پيروزترم.
و بدین‌سان دارایی‌ای داشت، و [یک روز] به دوستش که با او گفت و گو می‌کرد گفت من از تو مالدارتر و با خدم و حشم‌ترم‌
و او را ميوه‌ها- انواع فراورده‌ها- بود، پس به يار خود كه با وى گفت‌وگو مى‌كرد گفت: من به مال از تو بيشتر و به افراد- فرزندان و غلامان و خادمان و حشم- توانمندترم.
(صاحب این دو باغ علاوه از آنها) دارائی دیگری (از طلا و نقره و اموال و اولاد) داشت (و دنیا به کام او بود و غرور ثروت او را گرفت) پس در گفتگوئی به دوست (مؤمن) خود (مغرورانه و پرخاشگرانه) گفت: من ثروت بیشتری از تو دارم و از لحاظ نفرات (خانواده و خویش و رفیق) مقتدرتر از تو و فزونترم.
و برای آن ثمری فراوان بود. پس به همراهش - در حالی که با او گفت‌وگو می‌کرد - گفت: «مال من از مال تو بیشتر است و از حیث افراد توانمند (هم) از تو نیرومندترم.»
و بود او را میوه‌ای پس گفت به یار خویش حالی که با او گفتگو می‌کرد من بیشترم از تو در مال و نیرومندتر در گروه‌

And thus he had abundant fruits. He said to his friend, as he conversed with him, “I am wealthier than you, and greater in manpower.”
ترتیل:
ترجمه:
الكهف ٣٣ آیه ٣٤ الكهف ٣٥
سوره : سوره الكهف
نزول : ١٢ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٦
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«ثَمَرٌ»: حاصل. درآمد. دارائی. «کَانَ لَهُ ثَمَرٌ»: دارائی و درآمد دیگری جز این دو باغ داشت. یا این که: بدین ترتیب، صاحب این دو باغ، هرگونه میوه و درآمدی در اختیار داشت.


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ كانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مالًا وَ أَعَزُّ نَفَراً «34»

و براى آن مرد ميوه‌اى (فراوان) بود. پس به دوستش در حالى كه با او گفتگو مى‌كرد، گفت: من از تو مالدارتر و از نظر نفرات، نيرومندترم.

نکته ها

«ثَمَرٌ» به انواع ميوه و به انواع مال و دارايى و حتّى به درخت نيز گفته مى‌شود. چنانكه در آيه‌ى 42 مى‌خوانيم: «أُحِيطَ بِثَمَرِهِ» كه قهر خدا تمام باغ و درختان را احاطه كرد، نه تنها ميوه‌ى آن را.

«صاحب» يعنى همراه و هم سخن، چه مؤمن باشد مثل اين آيه، چه كافر مانند آيه‌ى 37 اين سوره كه مى‌فرمايد: «قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَ كَفَرْتَ»

پیام ها

1- دلبستگى وغرور به مال و قبيله، زمينه‌ى طغيان است. «أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ»

2- نه فقر نشانه‌ى ذلّت است، نه ثروت دليل عزّت، پس بر فقرا فخر نفروشيم.

أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مالًا وَ أَعَزُّ ...

خاكساران جهان را به حقارت منگر كوزه بى‌دسته چو بينى، به دو دستش بردار

تفسير نور(10جلدى)، ج‌5، ص: 170

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ كانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً (34)

وَ كانَ لَهُ ثَمَرٌ: و بود مر آن مرد كافر را همه ميوه‌جات غير از انگور و خرما، و اختصاص آنها به ذكر، به جهت غالبيت بوده.

مفسرين نقل نموده‌اند كه: يهودا برادر مؤمن محتاج شد، رجوع به برادر كافر فطرس نموده، از او در معيشت، توقع مساعدتى كرد. فطرس گفت: ماليه من و تو برابر بود، من اين همه باغ و متاع پيدا كرده‌ام و غلامان و خادمان دارم، تو چرا تنگدست و پريشان و بدين حالى؟ يهودا گفت: اى برادر، تو بدان اموال متاع دنيا خريدى و من بوستان بهشت خريدم، تو سراى دنيا ساختى و من سراى عقبى طلبيدم، تو كدخدا شدى و من مهر حور العين دادم، تو غلام و كنيز را جمع كردى‌

جلد 8 - صفحه 52

و من ولدان و غلمان بهشتى خريدم. فطرس شروع به ملامت و سرزنش او نموده، گفت: طلاى نقد را به وعده نسيه از دست دادى و خود را خوار و محتاج و بى‌مقدار گردانيدى‌ «1» فَقالَ لِصاحِبِهِ‌: پس گفت فطرس مر رفيق خود را، يعنى برادر خود يهودا را. وَ هُوَ يُحاوِرُهُ‌: در حالتى كه او مجادله مى‌كرد با او سخن را برمى‌گردانيد، يعنى اين مى‌گفت و او جواب مى‌داد. پس كافر گفت: أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مالًا:

من بيشترم از تو از جهت مال و منال. وَ أَعَزُّ نَفَراً: و عزيزترم از جهت اولاد و خدم و حشم.

تذكره: غرض از چنين گزارشات كه صادق القول بيان فرمايد، آگاهى و هشيارى است بندگان را كه مال و منال و جاه و جلال دنيوى مغرور نگرداند و غافل نكند ايشان را از عقبات واپسين و شدائد روز بازپسين، چنانچه اين برادر كافر به مال و جلال، مغرور و از عذاب و نكال مأمون گرديده، عاقبت حسرت و ندامت او را حاصل شد.

شيخ بهائى (رحمه اللّه) نقل از كمال الدين‌ «2» فرموده حال انسان را در غرور به لذات فانيه مشوب به كدورات و غفلت از مرگ و اهوال بعد از آن، تشبيه نموده به شخصى كه آويزان شده به ريسمانى در وسط چاهى، و در پائين آن چاه مار عظيمى دهن باز كرده و متوجه به او و منتظر باشد افتادن او را، و در بالاى چاه دو موش سياه و سفيد مشغول بجائيدن ريسمان، و آنى غفلت نكنند، و اين شخص با آنكه مى‌بيند آن مار عظيم را و جائيدن موشان را، پيش رود مقدارى عسل كه به ديوار چاه خاك آلود و زنبوران بسيار اطراف آن جمع شده، مشغول ليسيدن آن عسل، و مخاصمه با زنبوران، و همّش مصروف به آن در حالى كه غافل باشد از بالا و پائين خود. پس چاه، دنيا باشد. ريسمان، عمر انسانى. و مار عظيم دهن باز، مرگ است. دو موش سياه و سفيد، شب و روز باشد كه مى‌برند عمر را. و عسل خاك آلود، لذايذ دنياست كه ممزوج به آلام و كدورات‌


«1» منهج الصادقين ج 5 صفحه 353.

«2» كمال الدين ج 2 ص 594.

جلد 8 - صفحه 53

است. و زنبوران، ابناء دنيا كه مزاحمت كنند آن را. و اين مثل نهايت انطباق را دارد با ممثّل. پس سؤال مى‌كنيم خدا را هدايت و بينائى، و پناه مى‌بريم به ذات سبحانى از غفلت و گمراهى. فتدبّر ايّها العاقل.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً رَجُلَيْنِ جَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَيْنِ مِنْ أَعْنابٍ وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنا بَيْنَهُما زَرْعاً (32) كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئاً وَ فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً (33) وَ كانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً (34) وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ وَ هُوَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ قالَ ما أَظُنُّ أَنْ تَبِيدَ هذِهِ أَبَداً (35) وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلى‌ رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيْراً مِنْها مُنْقَلَباً (36)

ترجمه‌

و بزن براى آنها مثلى مانند دو مرد كه قرار داديم براى يكى از آن دو دو باغ از انگورها و پر نموديم اطراف آن دو را از درخت خرما و قرار داديم ميان آن دو را كشتزار

هر دو باغ آوردند خوردنيهاى خود را و كم نكردند از آن چيزيرا و پيدا و روان نموديم ميان آندو نهر آبى‌

و بود براى او انواع اموال پس گفت برفيقش وقتى كه با او صحبت ميكرد من افزونم از تو در مال و مزيّت دارم بر تو در اولاد و احفاد

و داخل شد در باغش با آنكه ستمكار بود بر خودش گفت گمان نميكنم كه نابود شود اين هرگز

و گمان نميكنم قيامت بر پا شود و اگر بر گردانيده شوم بسوى پروردگارم هر آينه مى‌يابم بهتر از اين جاى بازگشتى.

تفسير

قمّى ره فرموده نازل شد در باره مرديكه دو باغ بزرگ خوب پر ميوه داشت چنانچه خداوند حكايت فرموده داراى درختهاى خرما و كشتزار و آب جارى و همسايه فقيرى داشت كه بر او فخر نمود به دارائى خود و بعضى گفته‌اند آن دو باغ داراى انواع ميوه‌ها بود و اختصاص خرما و انگور بذكر براى زيادى آن دو است و باين جهت خداوند فرموده و بود براى او ثمر يعنى انواع ميوه‌ها و بعضى ثمر بد و ضمّه قرائت نموده‌اند كه جمع ثمار يا ثمره است و ثمر بدو فتحه كه قرائت‌


جلد 3 صفحه 425

مشهور است اگر چه بمعناى ميوه و فائده و انواع مال آمده ولى در اينجا چون در دو آيه قبل بيان ميوه و فائده دارى آنمرد شده بود مناسب معناى سوّم است تا كلام مستقلّ بافاده شود در هر حال خداوند در اين آيات شريفه براى بيان حال و مئال كسانيكه كافر شدند و كفران نعمت خدا را نمودند و مفاخره بكثرت مال و اولاد كردند و مغرور بدوام و ثبات متاع دنيا شدند و غفلت از آخرت و ترديد در آن داشتند و خود را مستحقّ نعمت دانستند مثلى زده و آن مثل دو مرد است كه خداوند بيكى از آنها دو باغ عطا فرموده بود كه در وسط آندو انواع درختان انگور بود و بر اطراف آنها درختان خرما احاطه داشت و بين آن دو باغ زمين زراعتى بود كه در آن انواع حبوبات كشت و زرع ميشد با منظره زيبا و جمال روح افزا و منافع بسياريكه در هر سال از آن عائد او ميشد و هر يك از آن دو باغ در هر سال ميوه كامل ميداد و از ميوه آن در هيچ سالى چيزى كم نميشد با آنكه رسم باغات است كه يك سال ميوه آن زياد و يك سال كم است بنابراين ضمير آتت در آيه دوم راجع بهر يك از آن دو جنّت است و ضمير منه راجع است به اكل كه ظاهرا اسم جنس است و مراد از آن ميوه است و اينكه تعبير بأكل شده كه بمعناى خوراكى است شايد براى آن باشد كه برگ موهم مأكول است با آنكه ميوه نيست و بعضى از افراد ميوه هم خوراكى نيست و در مقام بيان نعمت ذكر خوراكى انسب است با آنكه ميوه از جنس خوراكى است و ظلم در اينجا بمعناى نقص است و بعضى گفته‌اند اين دو مرد دو برادر بودند يكى مؤمن و نامش يهودا بود و ديگرى كافر و اسمش قطروس و تفاصيلى ذكر كرده‌اند و چون مخالف با ظاهر آيات و فرموده قمى ره بود حقير از نقلش اعراض نمودم در هر حال مرد سابق الذكر بديگرى كه نسبت باو فقير بود افتخار نمود بمال و اولاد و اعوان و روزى با او وارد باغ خود شد در حاليكه ستمكار بود بر خود بعجب و غرور و براى غفلت از آخرت و اقبال بدنيا و طمع بدوام نعم آن و درازى آمال و آرزو گفت گمان نميكنم اين باغ فانى و نابود شود هرگز و گمان نميكنم قيامتى بر پا شود و بر فرض صحت و حضور من در پيشگاه الهى براى احترام و استحقاق من بهتر از اين باغ بمن داده خواهد شد و منهما نيز قرائت شده يعنى بهتر از اين دو باغ جاى باز گشت من خواهد بود و بملاحظه قرب كلمه هذه،


جلد 3 صفحه 426

منها احسن است ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ كان‌َ لَه‌ُ ثَمَرٌ فَقال‌َ لِصاحِبِه‌ِ وَ هُوَ يُحاوِرُه‌ُ أَنَا أَكثَرُ مِنك‌َ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً (34)

و ‌بود‌ ‌از‌ ‌براي‌ ‌او‌ ثمر ‌پس‌ ‌از‌ ‌براي‌ صاحبش‌ ‌که‌ ‌آن‌ رجل‌ آخر ‌که‌ مؤمن‌ ‌بود‌ ‌گفت‌ ‌من‌ بيشتر ‌از‌ تو ماليه‌ دارم‌ و نفرات‌ ‌من‌ عزيزتر ‌از‌ نفرات‌ تو هستند همه‌ متمكن‌ متمول‌ هستند وَ كان‌َ لَه‌ُ ثَمَرٌ مرجع‌ ضمير ‌له‌ سه‌ احتمال‌ ميرود.

«1» ‌خود‌ ‌آن‌ شخص‌ ‌باشد‌ و مراد ‌از‌ ثمر ساير اموال‌ ‌از‌ ذهب‌ و فضّه‌ و دار و

جلد 12 - صفحه 353

اثاث‌ البيت‌ ‌است‌ ‌که‌ بعلاوه‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ اراضي‌ اموال‌ ديگري‌ ‌هم‌ دارد.

«2» مرجع‌ بستان‌ ‌باشد‌ ‌که‌ داراي‌ ثمر ولي‌ ‌اينکه‌ دو احتمال‌ و ‌لو‌ مفسّرين‌ گفتند بعيد بنظر ميآيد زيرا اطلاق‌ ثمر ‌بر‌ ساير اموال‌ بعيد ‌است‌ و ثمرات‌ بستانها ‌را‌ ‌هم‌ قبلا تصريح‌ فرموده‌ ‌بود‌ و احتمال‌ سيم‌ اقرب‌ بنظر مي‌آيد ‌که‌ مرجع‌ همان‌ نهر ‌باشد‌ ‌که‌ ‌در‌ كنار ‌آن‌ اشجار مثمره‌ بوده‌ فَقال‌َ لِصاحِبِه‌ِ بآن‌ يك‌ رجل‌ ديگر ‌که‌ مؤمن‌ ‌بود‌ ‌از‌ روي‌ افتخار و تكبر و سرزنش‌ و اهانت‌ وَ هُوَ يُحاوِرُه‌ُ ‌که‌ ‌با‌ ‌هم‌ بحث‌ داشتند ‌در‌ باب‌ ايمان‌ و كفر أَنَا أَكثَرُ مِنك‌َ مالًا ‌اينکه‌ دو باغ‌ و ‌اينکه‌ كشتزار و ساير اموال‌ وَ أَعَزُّ نَفَراً عدّة و عدّة و اصحاب‌ و اتباع‌ ‌من‌ همه‌ عزيز و محترم‌ هستند بخلاف‌ تو ‌که‌ ايمان‌ داري‌ نه‌ مالي‌ داري‌ و نه‌ اصحابي‌.

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 34)- به این ترتیب «صاحب این باغ در آمد فراوانی داشت» (وَ کانَ لَهُ ثَمَرٌ).

ولی از آنجا که انسان کم ظرفیت و فاقد شخصیت هنگامی که همه چیز بر وفق مراد او بشود غرور او را می‌گیرد، و طغیان و سر کشی آغاز می‌کند که نخستین مرحله‌اش مرحله برتری جویی و استکبار بر دیگران است «به همین جهت (صاحب این دو باغ) به دوستش- در حالی که با او گفتگو می‌کرد- چنین گفت: من از نظر ثروت از تو برتر، و از نظر نفرات نیرومندترم» (فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مالًا وَ أَعَزُّ نَفَراً).

نکات آیه

۱- سمبل رفاه مندان مغرور، مالک بدون شریک اموالى عظیم و انبوه بود. (و کان له ثمر) چنان که در «قاموس» آمده، «ثمر» به انواع مال گفته مى شود. چون در آیه گذشته، در باره باغ ها و میوه آن سخن گفته شد، براى جلوگیرى از تکرار، مناسب آن است که «ثمر»، در این آیه، به معناى مطلق اموال باشد، نه میوه هاى باغ نکره بودن «ثمر» بر عظمت آن مال دلالت دارد.

۲- گفتوگوى فخرفروشانه و مستکبرانه ثروت مند مغرور، با همصحبت خود، در جهت اثبات اندیشه هایش بود. (فقال لصحبه و هو یحاوره أنا أکثر منک مالاً و أعزّ نفرًا) «محاوره» رد و بدل کردن منطق و کلام و نیز پاسخ گویى به هم است (لسان العرب). از موارد استعمال آن چنین برمى آید که کاربرد آن در مواردى است که دو طرف، درصدد اثبات مدعاى خویش باشند.

۳- تکیه ثروت مند مغرور، به زیادى مال و نیروى فرزندان، خویشان و هواخواهان خود بود. (فقال لصحبه ... أنا أکثر منک مالاً و أعزّ نفرًا) به قبیله و عشیره انسان و نیز به گروهى که در کارى به هم کمک کنند، «نفر» اطلاق مى شود (لسان العرب) و به قرینه «أنا أقلّ منک مالاً و ولداً» - در آیه ۳۹ - برجسته ترین مصداق آن براى گوینده این سخن، فرزندان وى بوده است.

۴- کثرت مال و عزّت اجتماعى حاصل آمده از آن، مهم ترین ارزش در نظر دنیاگرایان است. (فقال لصحبه ... أنا أکثر منک مالاً و أعزّ نفرًا)

۵- فراوانى مال و فرزند، زمینه لغزش و غرور انسان است. (لأحدهما جنّتین ... فقال لصحبه و هو یحاوره أنا أکثر منک مالاً و أعزّ نفرًا)

۶- خودبزرگ بینى و تحقیر دیگران، از عوارض رفاه مندى و برخوردارى از نعمت هاى فراوان است. (فقال لصاحبه و هو یحاوره أنا أکثر منک مالاً و أعزّ نفرًا)

۷- تحقیر دیگران از سوى ثروت مندان و دارایى هاى خود را به رخ آنان کشیدن، کارى مذموم و ناپسند است. (أنا أکثر منک مالاً و أعزّ نفرًا)

موضوعات مرتبط

  • اتکا: اتکا به خویشاوندان ۳; اتکا به فرزند ۳; اتکا به مال ۳
  • انسان: لغزشگاههاى انسان ۵
  • باغدار متکبر: اتکاى باغدار متکبر ۳; اموال باغدار متکبر ۱; تفاخر باغدار متکبر ۲; عقیده باغدار متکبر ۲; قصه باغدار متکبر ۱، ۳; گفتگوى باغدار متکبر ۲
  • تحقیر: زمینه تحقیر دیگران ۶; سرزنش تحقیر دیگران ۷
  • تفاخر: سرزنش تفاخر به ثروت ۷
  • تکبر: زمینه تکبر ۵، ۶
  • ثروت: آثار ثروت ۵
  • دنیاطلبان: ارزشگذارى دنیاطلبان ۴; بینش دنیاطلبان ۴; دنیاطلبان و ثروت ۴; دنیاطلبان و موقعیت اجتماعى ۴
  • رفاه: آثار رفاه ۶
  • عمل: عمل ناپسند ۷
  • فرزند: آثار کثرت فرزند ۵
  • لغزش: زمینه لغزش ۵

منابع