الكهف ٢٣

از الکتاب
کپی متن آیه
وَ لاَ تَقُولَنَ‌ لِشَيْ‌ءٍ إِنِّي‌ فَاعِلٌ‌ ذٰلِکَ‌ غَداً

ترجمه

و هرگز در مورد کاری نگو: «من فردا آن را انجام می‌دهم»...

|و هيچ وقت در باره‌ى كارى مگوى كه فردا چنين مى‌كنم
و زنهار در مورد چيزى مگوى كه من آن را فردا انجام خواهم داد.
و تو هرگز درباره چیزی مگو که من این کار را فردا خواهم کرد.
و هرگز درباره چیزی مگو که من فردا آن را انجام می دهم،
هرگز مگوى: فردا چنين مى‌كنم،
و هرگز در هیچ کاری مگو که من فردا کننده آن هستم‌
و هيچ چيز و هيچ كارى را مگوى كه من فردا كننده‌ام آن را،
درباره‌ی هیچ چیز (بدون مقترن کردنِ سخن به مشیّت خدا) مگو که فردا آن را انجام می‌دهم.
و زنهار در مورد چیزی مگوی که من آن را محققاً فردا انجام خواهم داد.
و نگوی به چیزی که منم کننده آن فردا

And never say about anything, “I will do that tomorrow.”
ترتیل:
ترجمه:
الكهف ٢٢ آیه ٢٣ الكهف ٢٤
سوره : سوره الكهف
نزول : ٨ هجرت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٨
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«غَداً»: فردا. مراد آینده است.


نزول

شأن نزول آیات ۲۳ و ۲۴:

«شیخ طوسى» گویند: سبب نزول این آیات چنین بوده وقتى که قریش نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله آمدند و از قصه اصحاب کهف و داستان ذوالقرنین سؤال نمودند، پیامبر فرمود: فردا براى جواب حاضر شوید. فرداى آن روز جبرئیل نیامد و ایامى به تأخیر افتاد سپس جبرئیل آمد و این آیات را نازل کرد.[۱]

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْ‌ءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً 23

درباره‌ى هيچ چيز و هيچ كار، مگو كه من آن را فردا انجام مى‌دهم،

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْ‌ءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً «23»

وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْ‌ءٍ: و مگو البته البته كارى را كه قصد دارى. إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً: بدرستى كه من بجا آورنده‌ام آن را فردا.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ كَذلِكَ أَعْثَرْنا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ لا رَيْبَ فِيها إِذْ يَتَنازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْياناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلى‌ أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً «21» سَيَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَ يَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَيْبِ وَ يَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَ ثامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ ما يَعْلَمُهُمْ إِلاَّ قَلِيلٌ فَلا تُمارِ فِيهِمْ إِلاَّ مِراءً ظاهِراً وَ لا تَسْتَفْتِ فِيهِمْ مِنْهُمْ أَحَداً «22» وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْ‌ءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً «23» إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيتَ وَ قُلْ عَسى‌ أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً «24»

ترجمه‌

و همچنين مطّلع گردانديم بر ايشان تا بدانند كه وعده خدا حقّ است و همانا قيامت نيست شكّى در آن هنگاميكه نزاع مينمودند ميان خودشان در كارشان پس گفتند بنا كنيد بر ايشان بنائى پروردگارشان داناتر است بكارشان گفتند آنانكه مطّلع شدند بحال ايشان هر آينه بنا ميكنيم بر ايشان مسجدى‌

زود باشد كه گويند سه نفر بودند چهار ميشان سگشان بود و گويند پنج نفر بودند ششميشان سگشان بود بگزاف گوئى از غيب و گويند هفت نفر بودند و هشتميشان سگشان بود بگو پروردگار من داناتر است بعدد ايشان نميداند عدد ايشانرا مگر


جلد 3 صفحه 417

اندكى پس جدال مكن در امر ايشان مگر جدالى آشكار و استفسار مكن در باره ايشان از احدى‌

از آنها و مگو در كارى كه من بجا آورنده‌ام آنرا فردا

مگر آنكه بخواهد خدا و ياد كن پروردگارت را چون فراموش كردى و بگو اميد است كه هدايت كند مرا پروردگارم بامرى نزديكتر از اين برشد و صلاح.

تفسير

خداوند متعال چنانچه خواب و بيدار فرمود اصحاب كهف را براى مزيد بصيرت ايشان كه قبلا بيان شد مطّلع و واقف فرمود بر ايشان اهل شهر و پادشاه آنها را كه آمدند براى جستجوى ايشان چنانچه در حديث قمّى ره از امام صادق عليه السّلام در صدر قصّه ذكر شد و اين براى آن بود كه بدانند وعده خدا راست و درست و حق است و روز قيامت بر پا خواهد شد و خداوند خلق اولين و آخرين را در آنروز محشور ميفرمايد و جاى شبهه نيست چون حال ايشان در خواب و بيدارى مانند كسانى بود كه بميرند و زنده شوند چنانچه در حديث نبوى است كه چنانچه ميخوابيد ميميريد و چنانچه بيدار ميشويد زنده ميگرديد و در روايت ديگر است كه خواب برادر مرگ است و در احتجاج از امام صادق عليه السّلام روايت نموده كه بسيار كسانى بودند كه رجوع نمودند بدنيا بعد از مردن و از آن جمله اصحاب كهف بودند كه خداوند سيصد و نه سال ايشانرا ميراند پس زنده فرمود در زمان قوميكه منكر بعث بودند براى آنكه شبهه آنها رفع شود و ببينند قدرت خداوند را و بدانند كه بعث بندگان حقّ است و بنابراين محتمل است نزاع كسانيكه مطّلع شدند بر آنها در امر بعث خودشان بوده كه بعضى منكر و بعضى مدّعى بعث ارواح مجرّده و بعضى مقرّ بحشر اجساد و ارواح جمعا بودند و خداوند باين ارائه خلاف آنها را مبدّل بوفاق نموده و همه مقرّ بحقّ شده باشند چنانچه جمعى از مفسرين فرموده‌اند و محتمل است نزاع بعد از اطلاع بر اصحاب كهف در امر ايشان شده بين كسانيكه مطّلع شدند كه آيا ايشان مرده‌اند بعد از بيدار شدن يا ثانيا بخواب رفته‌اند چون نقل شده كه ايشان بعد از بيدار شدن بجاى خودشان خوابيدند و بحال اوّل برگشتند يا نزاع در مدّت مكث ايشان در كهف و عددشان و كيفيّت بناء بر ايشان بوده كه بعضى گفتند ديوارى بر در غار بسازيد كه كسى نتواند وارد در آن شود و بعضى گفتند مقبره‌اى‌


جلد 3 صفحه 418

براى ايشان بسازيد و بعضى كه اهل تقوى بودند گفتند مسجدى بر در غار بسازيد كه مردم در آن عبادت كنند و بايشان و محلّشان تبرّك جويند و پادشاه موافقت نمود و ساخته شد و در حديث سابق اشاره به اين معنى شده بود و در هر حال خداوند داناتر است بامر بعث عباد و عدد اصحاب كهف و مدّت مكث ايشان و كيفيّت بناء بر آنان و بنابراين جمله ربّهم اعلم بهم معترضه‌اى است از خداوند و بعضى آنرا قول بعضى از اهل نزاع دانسته‌اند كه ميخواستند مسجد بسازند و بنابراين مقول قول آنان است كه معتقد بسعه علم الهى بودند و موفق باجراى مقصودشان شدند و در آيه دوم خداوند نقل فرموده قسمتى از نزاع سابق الذّكر را با نزاع دو فرقه از نصاراى نجران را با مسلمانان در عهد حضرت ختمى مرتبت كه بعضى از آن دو قائل بودند بآنكه اصحاب كهف سه نفر بودند چهار ميشان سگشان بود و بعضى قائل بودند كه پنج نفر بودند ششميشان سگشان بود و مسلمانان بتعليم پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قائل بودند كه ايشان هفت نفر بودند لذا خداوند در تعقيب آن دو قول فرموده رجما بالغيب يعنى اين از باب انداختن كلام است بى‌مدرك از غيب و در تعقيب قول سوم فرموده و هشتميشان سگشان بود تا اشاره باشد بانحصار كلام بى‌مدرك بآن دو قول و ثابت شود قول سوّم باثبات خداوند صفت هشتمى را براى سگ ايشان و قطع آن از كلام سابق بدخول و او و ابتداء بكلام با مراعات مشابهت صورى اقوال و موافقت بامراد مسلمانان و عدم تصريح بصحّت قول ايشان در مقام مجادله و حكميّت و اشاره فرموده بمدرك قول سوّم كه وحى الهى است بآنكه فرموده بگو اى پيغمبر پروردگار من داناتر است بعدّه ايشان و نميدانند عده ايشانرا مگر كمى از اهل ايمان بتعليم الهى و بنابر آنچه ذكر شد جهت دخول و او در جمله اخيره و عدم دخول آن در دو جمله سابقه ظاهر است و محتاج بتفاصيل و تكلّفات مذكوره در مجمع و غيره و اثبات و او ثمانيه در نحو نيست ولى مفسرين چون و ثامنهم را هم مقول قول دسته سوّم دانسته‌اند براى وجه ذكر و او در قول اخير و حذف آن در دو قول سابق محتاج بتوجيه شده‌اند از قبيل آنكه چون قول اخير از روى علم و اطمينان نفس بوده كلام بتمامى ذكر شده بخلاف قول اوّل و دوّم كه با تزلزل بوده و و او حذف شده است و امثال اين كه ذكرش موجب ملالت خاطر است و در آيه سوّم خداوند


جلد 3 صفحه 419

دستور فرموده به پيغمبر خود كه با اهل كتاب مجادله و مباحثه و گفتگو نفرمايد در امر اصحاب كهف و عدد ايشان مگر جدال و بحث ظاهرى صورى بدون دقت نظر و دنباله گيرى از مطلب و ردّ قول آنها صريحا چون اين طرز مباحثه منافى با اخلاق و مخالف با طريق ابلاغ و ارشاد است بلكه بايد حقّ مطلب ادا شود و واقع امر مكشوف گردد بدون ايجاد خصومت و كدورت چنانچه در بيان اقوال ثلاثه در كلام الهى اشاره بآن شد و محتمل است مراد نهى از مجادله در خفاء باشد و امر بمجادله در علن و محضر عموم تا حقّ بر همه آشكار گردد و كسى نتواند منكر بيان حضرت ختمى مرتبت شود و نسبت خلاف حقّ بآنحضرت دهد و اشتباه كارى نمايد در هر حال بطرق عامّه از حضرت امير عليه السّلام نقل شده كه اصحاب كهف هفت نفر بودند و هشتمى سگشان بود و از امام صادق عليه السّلام در روضة الواعظين نقل نموده كه از مكّه معظّمه با امام زمان عليه السّلام بيست و هفت نفر بيرون ميآيند پانزده نفر از قوم حضرت موسى عليه السّلام كه اهل حقّ و حقيقت بودند و هفت نفر اصحاب كهف و يوشع بن نون و سلمان و ابو دجّانه انصارى و مقداد و مالك اشتر كه ياوران و فرمانفرمايانند در ركاب آنحضرت و معلوم است بعد از وحى الهى نبايد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در موضوع اصحاب كهف سؤالى از اهل كتاب فرمايد و بايد اهل ايمان هم بآنحضرت اقتداء نموده در اين باب پرسشى از علماء يهود و نصارى نكنند و نبايد پيغمبر اكرم و اهل ايمان در كاريكه ميخواهند اقدام نمايند بگويند مثلا من اين كار را فردا انجام ميدهم مگر آنكه بلافاصله انشاء اللّه بگويند و اگر احيانا فراموش كردند و نگفتند هر وقت يادشان آمد بگويند انشاء اللّه كه بثواب ذكر خدا نائل شوند و اگر آنكار را فراموش نمودند از خدا بخواهند كه ايشانرا موفق فرمايد بامرى كه نزديكتر باشد بخير و رشد و صلاح از آنچه عزم بر آن داشته‌اند و فراموش نموده‌اند و بعضى گفته‌اند مراد آنستكه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از خدا بخواهد كه باو عطا فرمايد آيات و معجزاتيكه دلالت آنها بر نبوّت آنحضرت بيشتر باشد از قصّه اصحاب كهف و خدا باو عطا فرمود و از روايت قمّى ره از امام صادق عليه السّلام كه در بدو قصّه ذكر شد استفاده ميشود كه مقصود بخطاب در آيه چهارم پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و آنحضرت در وقتى كه بقريش وعده فرمود كه جواب سؤالات آنها را فردا


جلد 3 صفحه 420

بدهد انشاء اللّه نفرمود و باين سبب تا چهل روز وحى از آنحضرت قطع شد و از روايات متعدده منقوله از ائمه اطهار در كتب معتبره مستفاد ميشود كه مراد فراموش نمودن ذكر انشاء اللّه است و اين قابل تدارك است در هر زمانى كه متذكّر شود و اگر نبود اين روايات ممكن بود از آيه چهارم استظهار شود كه مقصود بخطاب امّتند اگر چه مخاطب پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است چنانچه رسم خطابات قرآنيه است و مراد آنستكه مردم نگويند و معتقد نشوند كه كارى ميتوانند انجام دهند بدون مشيّت الهى و اعتماد بقدرت خودشان در امور نداشته باشند و البتّه گفتن انشاء اللّه هم علاوه بر آنكه ذكر خدا است و در هر حال خوب است براى اظهار اعتقاد بجريان امور بر طبق مشيّت الهى لازم است و اگر آنكار را فراموش كردند و انجام ندادند از خدا بخواهند كه ايشانرا دلالت بامرى نمايد كه خيرش براى آنها بيشتر باشد از كار فراموش شده و بنابراين و قل عسى ربّى أن يهدين لأقرب من هذا رشدا بيان است براى ذكر دروا ذكر ربّك اذا نسيت و فراموش شده كار است و مربوط بذكر انشاء اللّه نيست ولى آنچه از خاندان وحى و تنزيل رسيده متعيّن بقبول است اگر چه آن بدقت منافات با اين معنى هم ندارد و قابل جمع است و اللّه اعلم ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ لا تَقُولَن‌َّ لِشَي‌ءٍ إِنِّي‌ فاعِل‌ٌ ذلِك‌َ غَداً «23» إِلاّ أَن‌ يَشاءَ اللّه‌ُ وَ اذكُر رَبَّك‌َ إِذا نَسِيت‌َ وَ قُل‌ عَسي‌ أَن‌ يَهدِيَن‌ِ رَبِّي‌ لِأَقرَب‌َ مِن‌ هذا رَشَداً «24»

و البته‌ نبايد بگويي‌ ‌براي‌ ‌هر‌ چيزي‌ محققا ‌من‌ بجا مي‌آورم‌ فردا ‌اينکه‌ عمل‌ ‌را‌ مگر اينكه‌ معلق‌ كني‌ ‌بر‌ مشيّت‌ الهي‌ ‌که‌ بگويي‌ انشاء اللّه‌ و ياد كن‌ پروردگار ‌خود‌ ‌را‌ زماني‌ ‌که‌ فراموش‌ كردي‌ و بگو اميد ‌است‌ اينكه‌ هدايت‌ فرمايد مرا پروردگار ‌من‌ بنزديكترين‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ ‌از‌ حيث‌ رشد و صلاح‌، ‌در‌ تفسير ‌اينکه‌ ‌آيه‌ مفسرين‌ اختلاف‌ زيادي‌ دارند ‌هم‌ ‌در‌ جمله‌ الا ‌ان‌ يشأ اللّه‌ ‌که‌ تعليق‌ ‌بر‌ جمله‌ سابقه‌ بوده‌ و پيغمبر بدون‌ ‌اينکه‌ تعليق‌ گفته‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌او‌ سؤال‌ كردند فرموده‌ فردا جواب‌ ميدهم‌ بطور تنجّز ‌ يا ‌ جمله‌ مستقله‌ ‌است‌ و ‌هم‌ ‌در‌ جمله‌ اذا نيست‌ ‌که‌ پيغمبر نسيان‌ كرد ذكر انشاء اللّه‌ ‌را‌ و ‌هر‌ كدام‌ يك‌ نحوي‌ بيان‌ كرده‌اند تمام‌ باطل‌ و عاطل‌ ‌است‌ و ‌ما تفسير ‌اينکه‌ ‌آيه‌ ‌را‌ ‌بعد‌ ‌از‌ بيان‌ دو مقدمه‌ بنظر مبارك‌ ‌شما‌ ميرسانيم‌.

«1» اينكه‌ مسلّما پيغمبر اكرم‌ ‌هر‌ عملي‌ ‌که‌ وعده‌ دهد موكول‌ ‌بر‌ مشيّت‌ حق‌ ميكند.

جلد 12 - صفحه 343

«2» اينكه‌ حضرتش‌ نسيان‌ و فراموشي‌ ندارد چون‌ معصوم‌ ‌است‌ وَ لا تَقُولَن‌َّ لِشَي‌ءٍ إِنِّي‌ فاعِل‌ٌ ذلِك‌َ غَداً إِلّا أَن‌ يَشاءَ اللّه‌ُ خداوند نهي‌ فرمود ‌از‌ اينكه‌ ‌در‌ امور مستقبله‌ بنحو تنجّز نفرما مگر معلّق‌ كني‌ ‌بر‌ مشيّت‌ الهي‌ و ‌اينکه‌ جمله‌ دليل‌ نيست‌ ‌بر‌ اينكه‌ پيغمبر بدون‌ ‌اينکه‌ تعليق‌ ذكر فرموده‌ ‌باشد‌ ‌اينکه‌ دستور الهي‌ ‌است‌ مثل‌ ساير اوامر و نواهي‌ مثلا كلمه‌ لا تُشرِك‌ بِاللّه‌ِ دليل‌ نيست‌ ‌که‌ العياذ حضرت‌ شرك‌ آورده‌ ‌باشد‌ ‌ يا ‌ لا تُخاطِبنِي‌ فِي‌ الَّذِين‌َ ظَلَمُوا دليل‌ ‌بر‌ صدور مخاطبه‌ ندارد و هكذا ساير مناهي‌ البته‌ پيغمبر ‌هر‌ چه‌ وعده‌ دهد موكول‌ ‌بر‌ مشيّت‌ الهي‌ ميكند بواسطه‌ همين‌ نهي‌ وَ اذكُر رَبَّك‌َ إِذا نَسِيت‌َ ‌اينکه‌ ‌هم‌ دليل‌ نيست‌ ‌بر‌ اينكه‌ حضرت‌ نسيان‌ كرده‌ ‌باشد‌ زيرا قضيّه‌ شرطيّه‌ تصدق‌ ‌عن‌ كاذبين‌ و بعبارت‌ ديگر فرض‌ محال‌ محال‌ نيست‌ ‌که‌ بفرمايد ‌بر‌ فرض‌ محال‌ ‌که‌ ‌اگر‌ نسياني‌ عارض‌ شد بايد متذكر خداوند شوي‌ و بگويي‌ انشاء اللّه‌ لكن‌ چون‌ معصوم‌ هستي‌ نسياني‌ عارض‌ نمي‌شود ‌بر‌ ‌شما‌ وَ قُل‌ عَسي‌ أَن‌ يَهدِيَن‌ِ رَبِّي‌ كلمه‌ عسي‌ ‌از‌ پيغمبر اكرم‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و اله‌ دليل‌ قطعيست‌ ‌که‌ خداوند هدايت‌ ميفرمايد ‌هر‌ چه‌ ‌را‌ ‌که‌ حضرت‌ اميد داشته‌ ‌باشد‌ لِأَقرَب‌َ مِن‌ هذا رَشَداً البته‌ خداوند بالاخص‌ ‌با‌ ‌اينکه‌ جمله‌ ‌رسول‌ ‌خود‌ ‌را‌ هدايت‌ ميفرمايد ببهترين‌ راه‌ها و ‌هر‌ چه‌ صلاحش‌ بيشتر ‌باشد‌.

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 23)- این آیه یک دستور کلی به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله می‌دهد که: «و هرگز در مورد کاری نگو: من فردا آن را انجام می‌دهم» (وَ لا تَقُولَنَّ لِشَیْ‌ءٍ إِنِّی فاعِلٌ ذلِکَ غَداً).

نکات آیه

۱- خداوند، پیامبر را از قطعى دانستن انجام کارى در آینده، برحذر داشت. (و لاتقولنّ لشاْىء إنّى فاعل ذلک غدًا)

۲- اطمینان بر انجام هرگونه کارى، هر چند کوچک، در آینده معیّن، به صورت مطلق و قطعى، اطمینانى نادرست است. (و لاتقولنّ لشاْىء إنّى فاعل ذلک غدًا) «شىء» نکره اى است که به قرینه نهى، شامل هرگونه کارى - هر چند کوچک و حقیر - مى شود. «غداً» مى تواند در معناى حقیقى خود به کار رفته باشد که فرداى مشخص و معین است - که در برداشت، همین معنا، انعکاس یافته است - و مى تواند براى مطلق آینده باشد.

۳- وعده و تضمین انجام حتمى کارى در آینده، به اتکاى توان و امکانات خویش، مورد نهى أکید خداوند است. (و لاتقولنّ لشاْىء إنّى فاعل ذلک غدًا) «إلاّ أن یشاء اللّه» - در آیه بعد - گویاى این است که نهى «لاتقولنّ» در مورد اتکاى به توان خویش است.

۴- فراهم بودن همه شرایط ظاهرىِ انجام دادن یک عمل، تضمینى بر وقوع آن نخواهد بود. (و لاتقولنّ لشاْىء إنّى فاعل ذلک غدًا)

۵- حوادث آینده، از علم و قدرت قطعى انسان خارج است. (و لاتقولنّ لشاْىء إنّى فاعل ذلک غدًا)

۶- دین، داراى برنامه و آموزه هایى براى شیوه سخن گفتن و تصمیم گیرى انسان است. (و لاتقولنّ لشاْىء إنّى فاعل ذلک غدًا)

روایات و احادیث

۷- «عن أبى عبداللّه فى حدیث: حبس الوحى عنه - أى عن رسول اللّه(ص) - أربعین صباحاً لأنّه قال لقریش: «غداً أخبرکم بجواب مسائلکم» و لم یستثن فقال اللّه: «و لاتقولنّ لشىء إنّى فاعل ذلک غداً إلاّ أن یشاء اللّه» ; از امام صادق(ع) ضمن حدیثى نقل شده که: وحى، از رسول خدا(ص) چهل روز قطع شد; زیرا، به قریش فرمود: «فردا، پاسخ پرسش هاى شما را خواهم گفت.» و (مشیّت خدا را) استثنا نکرد (یعنى إن شاء اللّه نگفت) پس خداوند فرمود: و لاتقولنّ لشىء إنّى فاعل ذلک غداً إلاّ أن یشاء اللّه».[۲]

موضوعات مرتبط

  • اطمینان: اطمینان ناپسند ۲
  • انسان: انسان و آینده ۵; عجز انسان ۵; محدودیت علم انسان ۵; محدودیت قدرت انسان ۵
  • پیشگویى: نهى از پیشگویى ۱، ۳
  • تصمیم: روش تصمیم گیرى ۶
  • خدا: اهمیت مشیت خدا ۷; نواهى خدا ۱، ۳
  • دین: تعالیم دین ۶
  • سخن: روش سخن ۶
  • عمل: شرایط فعلیت عمل ۴
  • قطعى پندارى۲: نهى از قطعى پندارى۲ ۱، ۳، ۴
  • محمد(ص): نهى به محمد(ص) ۱

منابع

  1. ابن مردویه در تفسیر خود از ابن عباس روایت کند که پس از سؤال چهل شب گذشت سپس این آیه نازل گردید.
  2. تفسیر قمى، ج ۲، ص ۳۱ - ۳۴; نورالثقلین، ج ۳- ، ص ۲۶۴، ح ۲۹.