الإسراء ٤٢

از الکتاب
کپی متن آیه
قُلْ‌ لَوْ کَانَ‌ مَعَهُ‌ آلِهَةٌ کَمَا يَقُولُونَ‌ إِذاً لاَبْتَغَوْا إِلَى‌ ذِي‌ الْعَرْشِ‌ سَبِيلاً

ترجمه

بگو: «اگر آنچنان که آنها می‌گویند با او خدایانی بود، در این صورت، (خدایان) سعی می‌کردند راهی به سوی (خداوند) صاحب عرش پیدا کنند.»

|بگو: اگر با او چنان كه مى‌گويند خدايان ديگرى بود، در آن صورت حتما به سوى صاحب عرش راهى مى‌جستند [تا قدرت را به دست گيرند]
بگو: «اگر - چنانكه مى‌گويند- با او خدايانى [ديگر] بود، در آن صورت حتماً در صدد جستن راهى به سوى [خداوند،] صاحب عرش، برمى‌آمدند.»
بگو: اگر با خدای یکتا چنانکه آنها می‌گویند خدایان دیگری بود در این صورت آن خدایان بر خدای عرش (به تنازع) راه می‌گرفتند (و تمانع آنان موجب اختلال نظام عالم می‌شد. پس چون عالم را نظام ثابتی است دلیل است که با خدای یگانه خدایان دیگری نیست).
بگو: اگر آن گونه که می گویند، باخدا خدایانی بود، در آن هنگام به سوی صاحب عرش راهی می جستند [تا قدرتش را تصاحب کنند.]
بگو: همچنان كه مى‌گويند، اگر با او خدايان ديگرى هم بودند پس به سوى صاحب عرش راهى جسته بودند.
بگو اگر چنانکه می‌گویند در جنب او خدایانی هم بودند، در آن صورت به سوی خداوند صاحب عرش [برای معارضه یا تقرب‌] راه می‌بردند
بگو: اگر با خداى، چنانكه مى‌گويند، خدايانى بود آنگاه به خداوند عرش راهى جسته بودند- تا فرمانروايى جهان را از او بستانند-.
(ای پیغمبر! به مشرکان) بگو: اگر با خداوند (جهان) آن چنان که می‌پندارید، خدایانی (در گستره‌ی هستی) بودند، در این صورت قطعاً درصدد برمی‌آمدند که بر (یزدان سبحان) صاحب تخت (جهان) چیره شوند، (و اختلاف و تنازع خدایان گوناگون، نظم و نظام دنیا را مختلّ می‌کرد).
بگو: «اگر – چنان‌که می‌گویند – با او خدایانی بودند، در آن هنگام (وهنگامه) بی‌چون راهی به سوی صاحب تخت فرماندهی جهانی [:خدا] می‌جستند.»
بگو اگر می‌بود با او خدایانی چنانکه گوئید در آن هنگام می‌جستند بسوی خداوند عرش راهی را

Say, “If there were other gods with Him, as they say, they would have sought a way to the Lord of the Throne.”
ترتیل:
ترجمه:
الإسراء ٤١ آیه ٤٢ الإسراء ٤٣
سوره : سوره الإسراء
نزول : ٨ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٣
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«آلِهَةٌ»: جمع إِله، خدایان و معبودان. «لاَبْتَغَوْا»: قطعاً طلب می‌کردند و می‌جستند. «ذِی الْعَرْشِ»: صاحب تخت فرماندهی و سریر فرمانروائی. مراد خداوند جهان است. «لاَبْتَغَوْا إِلَی ذِی الْعَرْشِ سَبِیلاً»: خواستار غلبه بر خداوند جهان می‌شدند (نگا: انبیاء / ، مؤمنون / ). خدایان پنداری شما تلاش می‌کردند راهی برای تقرّب به خداوند جستجو کنند (نگا: اسراء / ).


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


قُلْ لَوْ كانَ مَعَهُ آلِهَةٌ كَما يَقُولُونَ إِذاً لَابْتَغَوْا إِلى‌ ذِي الْعَرْشِ سَبِيلًا «42»

بگو: اگر با خداوند، خدايانى بود- آنگونه كه مشركان مى‌گويند- در آن هنگام آن خدايان در پى يافتن راه نفوذى به سوى خداى صاحب عرش بودند (تا قدرت را از او بگيرند).

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



قُلْ لَوْ كانَ مَعَهُ آلِهَةٌ كَما يَقُولُونَ إِذاً لابْتَغَوْا إِلى‌ ذِي الْعَرْشِ سَبِيلاً (42)

بعد از آن براى اثبات وحدانيت فرمايد:

قُلْ لَوْ كانَ مَعَهُ آلِهَةٌ: بگو اى پيغمبر به مشركين اگر بود با ذات الهى خدايان ديگرى به مشابهت و مماثلت. كَما يَقُولُونَ‌: چنانكه شما مى‌گوئيد و معتقديد، مراد صاحبان علم هستند مانند عيسى و عزير. إِذاً لَابْتَغَوْا إِلى‌ ذِي الْعَرْشِ سَبِيلًا: هر آينه طلب مى‌كردند راهى را به جهت قرب و منزلت به خداوند و مالك عرش به سبب علم آنها به علو شأن و عظمت خالق عرش. يا طلب نمودى راهى را كه برسند به خداوند عرش تا غالب و قاهر شوند بر او و دفع كنند عيب و عجز را از خود. و چون اين قوه و قدرت در آنها ظاهر نيست، برهانى باشد قاطع بر عدم قابليت آنها به مقام الوهيت و ناشايستگى آنها به پرستش و ستايش.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِي هذَا الْقُرْآنِ لِيَذَّكَّرُوا وَ ما يَزِيدُهُمْ إِلاَّ نُفُوراً (41) قُلْ لَوْ كانَ مَعَهُ آلِهَةٌ كَما يَقُولُونَ إِذاً لابْتَغَوْا إِلى‌ ذِي الْعَرْشِ سَبِيلاً (42) سُبْحانَهُ وَ تَعالى‌ عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوًّا كَبِيراً (43) تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَيْ‌ءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كانَ حَلِيماً غَفُوراً (44)

ترجمه‌

و بتحقيق مكرّر بيان كرديم در اين قرآن تا پند گيرند و نيفزود مر آنها را مگر تنفّر

بگو اگر بودند با او خدايانى چنانچه ميگويند در آنهنگام هر آينه طلب مينمودند بسوى خداوند ملك راهى‌

منزّه است او و برتر است از آنچه ميگويند برترى بزرگى‌

تسبيح ميكنند مر او را آسمانهاى هفتگانه و زمين و هر كه در آنها است و نيست هيچ چيز مگر آنكه تسبيح ميكند بستايش او ولى نمى‌فهميد تسبيح آنها را همانا او باشد بردبار آمرزنده.

تفسير

خداوند سبحان مكرّر بطرق متعدده در قرآن مجيد توحيد و تنزيه خود را از شريك و ولد و ساير لوازم جسميّت اثبات فرموده براى تذكّر و تنبّه و ارشاد و هدايت خلق ولى مع الاسف كلام حقّ در قلوب قاسيه اهل شرك و الحاد و تعصب و عناد مؤثر نيست بلكه موجب مزيد تمرّد و طغيان و تنفر و عصيان آنها خواهد بود امّا اتمام حجّت از خدا بر خلق ميشود لذا خداوند دستور فرموده به پيغمبر خود كه بآنها بگويد اگر با معبود بحقّ معبودهاى ديگرى بود كه شما آنها را خدايان كوچك و شفعاء خود ميدانيد مانند عزير و مسيح و ملائكه و قائل بشركت آنها با خداوند در معبوديّت و سلطنت شده‌ايد ناچار آنها بايد طلب كنند بسوى خداى بزرگ كه صاحب ملك و عرش عظيم است راهى كه خارج از دو غرض نيست يا براى غلبه خودشان بر او اگر در مقام معارضه باشند چنانچه دأب سلاطين است و در اين صورت امر ملك مختلّ شود يا براى تقرّب باو اگر در مقام تمكين باشند چنانچه رسم اتباع است‌


جلد 3 صفحه 362

و در اين صورت لازم است شما هم بآنها اقتدا نمائيد و راه تقرب بخدا و مالك الملك حقيقى را پيدا كنيد و آن اطاعت او امر و نواهى او است كه بتوسط پيغمبرش بشما ابلاغ شده و مفسّرين هر يك از اين دو احتمال را كه دو طرف ترديد است مستقلا در مقام تفسير آيه دوم ذكر نموده‌اند و بعضى بيكى از آن دو اكتفاء و اعتماد كرده‌اند و بنظر حقير هر يك از جهتى رجحان دارد و جمع ميان آن دو به بيانيكه شد از جهاتى، كه بر ارباب ذوق پوشيده نخواهد ماند و بر هر تقدير احتمال اوّل اشاره بدليل تمانع و تنازع و احتمال دوم اشاره براه فقر و احتياج است كه بهر يك از آن دو مستقلا اثبات توحيد در قرآن شده نهايت آنكه در اين سوره عمّا قريب بيايد آياتى كه مفسّر يا مؤيّد طريقه اخيره است منزه و متعالى است ذات اقدس احديّت از جميع نقائص امكانيّه و آنچه نادانان نسبت باو دهند از شريك و ولد و مثل و مانند و امثال اين امور كه منافى با وجوب وجود ذاتى و صفاتى ميباشد و اين تعالى بحدى است كه بهيچ وجه نميتوان قياس نمود هيچ چيز از موجودات را بهيچ چيز از او و اين علوّ كبير و برترى بزرگ است و اين تنزيه در تمام اجزاء وجود آسمانهاى هفت گانه و زمين و هر كه در آنها است از ملائكه و جن و انس و غيرهم سارى و جارى است بحسب حال و مقام و قابليّت و كمال بلكه هيچ موجودى نيست در هيچ يك از عوالم وجود مگر آنكه تنزيه ميكند خدا را بستايش و شكر و تسبيح و تقديس مينمايد او را بحمد و ثنا و تضرّع و دعا بر حسب اقتضاء ذات و صفات و استعداد و كمال بلسان حال و مقال ولى تمام مردم نميفهمند اقتضاء حال و نميشنوند مقال آنها را در كافى و عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه شكست ديوارها تسبيح آنها است و هيچ پرنده‌اى شكار كرده نميشود مگر براى كوتاهيش در تسبيح خود و از امام باقر عليه السّلام نقل شده كه چوب خشك صوت شكست آن تسبيح خداوند است فيض ره فرموده و اين براى آنستكه نقصانات خلائق دلائل كمالات خالق است و كثرات و اختلافاتشان شواهد وحدانيّت و انتفاء شريك و ضد و ند از او است و اين تسبيح فطرى و اقتضاء ذاتى است كه ناشى شده از تجلّى حقّ براى آنها و محبوبيّت او كه وادار شده‌اند به ثناء بر او بدون تكلّف و آن عبادت ذاتيّه‌اى است كه بر پا داشته است آنرا خداوند در آنها بحكم استحقاقى كه ثابت است براى او جلّ جلاله و بيايد مزيد بيانى براى‌


جلد 3 صفحه 363

اين امر در سوره نور انشاء اللّه تعالى حقير عرض ميكنم تسبيح سنگ ريزه در دست پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه يكى از معجزات متواتره آنحضرت است اهل تحقيق گفته‌اند وجه اعجاز آن شنواندن حضرت است صوت آنرا بشنوندگان و الا تسبيح آنها هميشه محقّق بوده و هست و ناله ستون حنّانه از هجر رسول اكرم از مسلّمات تاريخى و روايتى است و اذكار خاصه بسيارى از حيوانات در اخبار ائمه اطهار وارد شده كه ذكرش موجب تطويل است و بنابراين ميتوان گفت تمامى ذرات عالم آشكار و نهان بقدر حظوظ و نصيبشان از ادراك و شعور در عوالم خودشان اذكارى دارند كه اگر گوشى مناسب با آن عالم باشد ميشنود چنانچه گفته‌اند صرير باب و خرير آب ذكر آنها است و اين ذكر قالى منافات با تسبيح حالى كه عبارت از دلالت آنها است بر وجود صانع ندارد و براى شامل شدن لفظ هر دو تسبيح را تعبير بتفقهون فرموده كه ظاهرا بمعناى ادراك و اعم از تعقّل و استماع است و خداوند بردبار است تعجيل نميفرمايد در عقوبت كسانيكه تعقّل ننمودند در دلالت موجودات بر وجود صانع و آمرزنده است آنها را بعد از توبه و انابه ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


قُل‌ لَو كان‌َ مَعَه‌ُ آلِهَةٌ كَما يَقُولُون‌َ إِذاً لابتَغَوا إِلي‌ ذِي‌ العَرش‌ِ سَبِيلاً (42)

بفرما باين‌ مشركين‌ ‌که‌ ‌بر‌ فرض‌ محال‌ ‌اگر‌ ‌با‌ خداوند خداياني‌ بودند چنانچه‌ اينها ميگويند ‌هر‌ آينه‌ ‌اينکه‌ خدايان‌ راهي‌ طلب‌ مي‌كردند بخداوند متعال‌ ‌که‌ صاحب‌ عرش‌ اعظم‌ ‌است‌ كفار و مشركين‌ منكر وجود حضرت‌ حق‌ نبودند و ‌از‌ ‌اينکه‌ جهت‌ مشرك‌

جلد 12 - صفحه 258

گفتند ‌يعني‌ شريك‌ ‌بر‌ خداوند قائل‌ شدند فقط طبيعي‌ دهري‌ ‌لا‌ مذهب‌ منكر ‌است‌ ‌آنها‌ ‌هم‌ منكر آلهه‌ مشركين‌ هستند.

لذا ميفرمايد (قل‌) باين‌ مشركين‌ (‌لو‌ ‌کان‌) ‌بر‌ فرض‌ محال‌ چون‌ ‌لو‌ امتناعيه‌ ‌است‌ (معه‌) ‌يعني‌ ‌با‌ خداوند متعال‌ (آلهة) الهه‌ ديگري‌ ‌هم‌ ‌بود‌ (كَما يَقُولُون‌َ) چنانچه‌ مشركين‌ قائل‌ هستند البته‌ اينها آلهه‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌هم‌ مخلوق‌ ‌خدا‌ ميدانند و واسطه‌ ميپندارند و رابطه‌ ‌بين‌ خلق‌ و خالق‌ ميگويند چنانچه‌ گفتند:

ما نَعبُدُهُم‌ إِلّا لِيُقَرِّبُونا إِلَي‌ اللّه‌ِ زُلفي‌ زمر ‌آيه‌ 4 و گفتند وَ اللّه‌ُ أَمَرَنا بِها اعراف‌ ‌آيه‌ 27.

و نيز ‌اگر‌ سؤال‌ كني‌ وَ لَئِن‌ سَأَلتَهُم‌ مَن‌ خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ وَ سَخَّرَ الشَّمس‌َ وَ القَمَرَ لَيَقُولُن‌َّ اللّه‌ُ عنكبوت‌ ‌آيه‌ 61 وَ لَئِن‌ سَأَلتَهُم‌ مَن‌ نَزَّل‌َ مِن‌َ السَّماءِ ماءً فَأَحيا بِه‌ِ الأَرض‌َ مِن‌ بَعدِ مَوتِها لَيَقُولُن‌َّ اللّه‌ُ عنكبوت‌ ‌آيه‌ 63 و ‌غير‌ اينها ‌از‌ آيات‌ شريفه‌ ‌پس‌ بايد يك‌ برهاني‌ و دليل‌ منطقي‌ داشته‌ باشيد ‌که‌ ‌اينکه‌ آلهه‌ ‌شما‌ يك‌ رابطه‌ ‌با‌ ‌خدا‌ داشته‌ باشند ‌ما مسلمين‌ ‌در‌ حق‌ انبياء ‌تا‌ اقامه‌ معجزه‌ نكنند ‌ يا ‌ اخبار نبي‌ ثابت‌ النبوة ‌ يا ‌ معصوم‌ ثابت‌ العصمه‌ نباشد تصديق‌ نمي‌كنيم‌ ‌شما‌ مشركين‌ چه‌ مدرك‌ و برهاني‌ داريد ‌با‌ اينكه‌ اصنام‌ ‌شما‌ يك‌ جمادي‌ بيش‌ نيستند ‌که‌ بدست‌ ‌خود‌ ميتراشيد أَ تَعبُدُون‌َ ما تَنحِتُون‌َ صافات‌ ‌آيه‌ 93.

أَ لَهُم‌ أَرجُل‌ٌ يَمشُون‌َ بِها أَم‌ لَهُم‌ أَيدٍ يَبطِشُون‌َ بِها أَم‌ لَهُم‌ أَعيُن‌ٌ يُبصِرُون‌َ بِها أَم‌ لَهُم‌ آذان‌ٌ يَسمَعُون‌َ بِها اعراف‌ ‌آيه‌ 195 إِذاً لَابتَغَوا إِلي‌ ذِي‌ العَرش‌ِ سَبِيلًا ذي‌ العرش‌ ذات‌ ربوبي‌ ‌که‌ خالق‌ عرش‌ ‌است‌ ‌که‌ محيط بجميع‌ عالم‌ جسمانيست‌ بايد ‌اينکه‌ اصنام‌ ‌شما‌ يك‌ راهي‌ و ربطي‌ باو داشته‌ باشند و دستوري‌ گرفته‌ باشند ‌که‌ بيائيد ‌ما ‌را‌ پرستش‌ كنيد و چون‌ ندارند و نميتوانند ‌پس‌ آلهه‌ نيستند و الوهيت‌ مختص‌ باو ‌است‌.

259

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 42)- این آیه به یکی از دلائل توحید، اشاره می‌کند که در لسان دانشمندان و فلاسفه به عنوان «دلیل تمانع» معروف شده است.

می‌گوید: ای پیامبر! «به آنها بگو: اگر با خداوند قادر متعال، خدایان دیگری بود- آنچنان که آنها می‌پندارند- این خدایان سعی می‌کردند راهی به خداوند بزرگ

ج2، ص642

صاحب عرش پیدا کنند» و بر او غالب شوند (قُلْ لَوْ کانَ مَعَهُ آلِهَةٌ کَما یَقُولُونَ إِذاً لَابْتَغَوْا إِلی ذِی الْعَرْشِ سَبِیلًا).

زیرا طبیعی است که هر صاحب قدرتی می‌خواهد قدرت خود را کاملتر و قلمرو حکومت خویش را بیشتر کند و اگر راستی خدایانی وجود داشت این تنازع و تمانع بر سر قدرت و گسترش حکومت در میان آنها در می‌گرفت.

نکات آیه

۱- پیامبر(ص)، موظف به ابلاغ رهنمود خداوند به مشرکان، در اثبات توحید و نفى شرک (قل لو کان معه ءالهة کما یقولون إذًا لاَبتغوا إلى ذى العرش سبیلاً)

۲- پیامبر(ص)، موظف شد تا به مشرکان اعلام کند: اگر با خداى واحد، خدایان دیگرى وجود دارد، باید آنان براى گرفتن عرش چاره اندیشى نموده و وسیله اى فراهم آورند. (قل لو کان معه ءالهة کما یقولون إذًا لاَبتغوا إلى ذى العرش سبیلاً)

۳- مشرکان مکه، به وجود خدایانى متعدد در کنار پروردگار جهان معتقد بودند. (قل لو کان معه ءالهة کما یقولون)

۴- وجود خدایان متعدد، مستلزم رقابت و درگیرى حتمى براى تصاحب قدرت و حاکمیت جهان (قل لو کان ... إذًا لاَبتغوا إلى ذى العرش سبیلاً) خدایى، مظهر قدرت و حاکمیت بر جهان است و وجود چند خدا، به معناى وجود چند قدرت و حاکمیت مى باشد و این مستلزم رقابت و برخورد بر سر تصاحب قدرت و حاکمیت بر جهان (عرش) است.

۵- خداوند، تنها قدرت حاکم بر جهان آفرینش است. (قل ... لاَبتغوا إلى ذى العرش سبیلاً)

۶- نظم و نظام جهان هستى و حاکمیت قدرت واحدى بر آن، نشان یگانگى خداوند است. (قل لو کان معه ءالهة کما یقولون إذًا لاَبتغوا إلى ذى العرش سبیلاً) این برداشت، از برهان خلفى که در آیه به آن اشاره شده، استفاده مى شود. توضیح اینکه اگر خدایان متعددى وجود داشت، باید براى تصاحب قدرت تنازع مى کردند و آثار آن معلوم مى گردید و چون آثار و نتایج آن معلوم نشده، پس تنازعى رخ نداده است و چون تنازع رخ نداده معلوم مى شود خداوند، واحد و یگانه است.

۷- عرش، بالاترین مرکز قدرت، حاکمیت و تقدیر خداوند بر جهان هستى است. (لو کان معه ... إذًا لاَبتغوا إلى ذى العرش سبیلاً)

۸- در صورت وجود معبودهایى جز خداى صاحب عرش در عالم، همه آنها در جست و جوى راهى براى قرب به خداوند و بندگى در برابر او خواهند بود. (لو کان معه ... إذًا لاَبتغوا إلى ذى العرش سبیلاً) برداشت فوق، بر این اساس است که مقصود از راه یابى به خداوند، درگیرى و نزاع نباشد; بلکه مقصود، راه تقرب به او باشد. آیه ۴۴ که مى فرماید: «همه موجودات و پدیده هاى جهان هستى، تسبیح گوى خداوندند، ولى شما درک نمى کنید» نیز قرینه بر این نکته است.

۹- وجود خدایان متعدد براى هستى، مستلزم محال است.* (لو کان معه ... إذًا لاَبتغوا إلى ذى العرش سبیلاً) تعدد خدایان، مستلزم تعدد قدرت و تنازع است و نزاع و درگیرى با ثبات و نظم هستى سازگار نیست; بنابراین، با فرض وجود خدایان متعدد محال است که نظمى بر جهان حکمفرما شود. این احتمال که «لو» در «لو کان» امتناعیه است، مؤید حقیقت فوق مى باشد.

۱۰- «ذى العرش» از صفات مخصوص خداى یگانه است. (قل لو کان معه ءالهة کما یقولون إذًا لاَبتغوا إلى ذى العرش سبیلاً)

۱۱- حد و مرز نداشتن دامنه حکومت و حاکمیت، لازمه خدایى کردن و الوهیت است. (قل لو کان معه ... إذًا لاَبتغوا إلى ذى العرش سبیلاً)

۱۲- مرکز فرمانروایى جهان هستى را در اختیار داشتن (صاحب عرش بودن)، لازمه غیر قابل انفکاک خداوندى (إذًا لاَبتغوا إلى ذى العرش سبیلاً) از اینکه خداوند مى فرماید: «اگر خدایان دیگرى وجود داشت، باید براى رسیدن به صاحب عرش، راه و وسیله اى پیدا کنند» نشان مى دهد که خدایى، عرش لازم دارد و با آن تلازم تفکیک ناپذیرى دارد.

۱۳- حاکمیت نظم در جهان هستى، تنها در پرتو وجود قدرت واحد امکان پذیر است. (قل لو کان معه ءالهة کما یقولون إذًا لاَبتغوا إلى ذى العرش سبیلاً) پیام اصلى آیه، برهان هماهنگى در هستى است; یعنى، تعدد قدرت با نظم واحد حاکم بر هستى سازگار نیست.

موضوعات مرتبط

  • آفرینش: حاکم آفرینش ۵، ۶، ۱۲; عوامل نظم آفرینش ۱۳; نظم آفرینش ۶
  • اسماء و صفات: ذى العرش ۱۰
  • الوهیّت: ملاک الوهیّت ۱۱، ۱۲
  • برهان تمانع ۴:
  • برهان نظم ۶:
  • توحید: آثار توحید افعالى ۱۳; تبلیغ توحید ۱; توحید افعالى ۵; دلایل توحید ۴، ۶
  • جهان بینى: جهان بینى توحیدى ۵
  • خدا: اختصاصات خدا ۵، ۱۰; حاکمیت خدا ۵; قدرت خدا ۵; مرکز حاکمیّت خدا ۷
  • شرک: رد شرک ۱
  • عرش: حاکمیت بر عرش ۱۲; نقش عرش ۷
  • محمد(ص): تبلیغ محمد(ص) ۱; رسالت محمد(ص) ۱; محمد(ص) و مشرکان مکه ۱، ۲; مسؤولیت محمد(ص) ۲
  • مشرکان مکه: شرک مشرکان مکه ۳; عقیده باطل مشرکان مکه ۳
  • معبود: بطلان تعدد معبود ۹; زیان تعدد معبود ۴; وسعت حاکمیّت معبود ۱۱
  • معبودان باطل: تقرّب معبودان باطل ۸; عبودیت معبودان باطل ۸; معبودان باطل و عرش ۲
  • معبودیّت: ملاک معبودیّت ۱۱

منابع