الأنفال ٥١

از الکتاب
کپی متن آیه
ذٰلِکَ‌ بِمَا قَدَّمَتْ‌ أَيْدِيکُمْ‌ وَ أَنَ‌ اللَّهَ‌ لَيْسَ‌ بِظَلاَّمٍ‌ لِلْعَبِيدِ

ترجمه

این، در مقابل کارهایی است که از پیش فرستاده‌اید؛ و خداوند نسبت به بندگانش، هرگز ستم روا نمی‌دارد!

اين به سزاى اعمالى است كه با دستان خويش پيش فرستاده‌ايد و خدا هرگز بر بندگان ستمگر نيست
اين [كيفر] دستاوردهاى پيشين شماست، و [گر نه‌] خدا بر بندگان [خود] ستمكار نيست.
این عقوبت اعمال زشتی است که به دست خویش فرستادید و خدا به هیچ یک از بندگان هرگز کمترین ستم نخواهد کرد.
این به سبب گناهانی است که مرتکب شده اند و گرنه خدا نسبت به بندگانش [حتی به کمترین چیزی از ستم] ستمکار نیست.
اين به كيفر اعمالى بود كه پيش از اين كرده بوديد و خدا به بندگانش ستم روا نمى‌دارد.
این به خاطر کار و کردار پیشین شماست [وگرنه‌] خداوند هرگز در حق بندگان ستمگر نیست‌
اين به سزاى كارهايى است كه دستهاى شما پيش فرستاده- خودتان كرده‌ايد- و هرگز خدا بر بندگان ستمگر نيست.
این به خاطر کارهائی است که از پیش می‌کرده‌اید و می‌فرستاده‌اید و خداوند به بندگان هرگز کمترین ستمی روا نمی‌دارد.
«این (کیفر) به سبب دستاوردهای شماست که از پیش فرستادید و اینکه خدا هرگز برای بندگان (خود) بسیار ستمکار نیست.»
این بدان است که پیش آورد دستهای شما و آنکه نیست خدا ستم‌کننده بر بندگان‌

“That is because of what your hands have committed, and because Allah is not unjust to the servants.”
ترتیل:
ترجمه:
الأنفال ٥٠ آیه ٥١ الأنفال ٥٢
سوره : سوره الأنفال
نزول : ١ هجرت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٠
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«ظَلّام»: صیغه مبالغه در کمیّت است؛ نه کیفیّت (نگا: آل‌عمران / . به معنی (ذی ظُلْم) است، از قبیل: عَطاّر. تَمّار.


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ «51»

اين (كيفر،) دستاورد كارهاى پيشين شماست و (گرنه) شكّى نيست كه خداوند بر بندگانش ستمگر نيست.

نکته ها

در قرآن، بارها از سخت جان دادن كفّار، سخن به ميان آمده است، از جمله در سوره‌ى محمّد آيه‌ى 27 و سوره‌ى انعام آيه‌ى 93 و در مقابل، از آسان جان دادن مؤمنان نيز سخن به ميان آمده است، از جمله در آيه‌ى 32 سوره‌ى نحل مى‌خوانيم: «الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»

«يَتَوَفَّى»، به معناى گرفتن است و قرآن مى‌فرمايد: ما كفّار را مى‌گيريم آنجايى كه جسم انسان در دنيا مى‌ناند، پس معلوم مى‌شود كه روح او را مى‌گيرند. بنابراين، حقيقت انسان به روح اوست. تا انسان زنده است روح همراه جسم اوست و پس از مرگ، از جسم او جدا شده وباقى مى‌ماند.

جلد 3 - صفحه 336

پیام ها

1- خداوند با قهر به كفّار، پيامبر و مؤمنان را دلدارى مى‌دهد. وَ لَوْ تَرى‌ ...

2- فرشتگان الهى، مؤمنان و كافران را مى‌شناسند. «إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا»

3- قهر اخروى خداوند به كافران، از لحظه‌ى جان دادن آغاز مى‌شود. إِذْ يَتَوَفَّى‌ ... يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ‌ ...

4- در برزخ نيز عذاب هست. «ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ»

5- مجازات‌هاى الهى، كيفر كارهاى خود انسان است، نه انتقام خداوند. ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ‌ ...

6- ظلم به يك نفر، به منزله‌ى ظلم به همه است. «لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ» (كوچك‌ترين ظلمى از جانب خداوند، ستمى بسيار بزرگ است و او منزّه از آن است.)

7- كيفرهاى الهى، براساس عدل است. «لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِيدِ (51)

و ايضا ملائكه مى‌گفتند:

ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ‌: اين ضرب يا عذاب، به سبب آن عملها است كه پيش فرستاد دستهاى شما از شرك و ساير معاصى كه از جمله آن ترك هجرت شما بود از مكه، وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ: و بدرستى كه خداى متعال نيست هيچ ظلم كننده مر بندگان را كه ايشان را بدون تقصير و استحقاق مؤاخذه فرمايد، پس تعذيب كفار عين عدل باشد.

تبصره: آيه شريفه را دلالاتى است:

1- مبالغه است در نفى ظلم و اشاره به اينكه ذات احديت الهى كه اعدل العادلين است، اگر ذره‌اى هم ظلم نمايد ظلام خواهد بود، زيرا منافى با عدل سبحانى باشد. پس هيچ ذره‌اى ظلم ننمايد.

2- اشعار است به آنكه عذاب كفار به دو سبب باشد: يكى به سبب كفر آنها، و ديگر به سبب آنكه ظلم بر بندگان نمى‌فرمايد، چه چنانكه اثابت مؤمنان از عدل است، تعذيب كفار نيز از عدل باشد.

3- دلالت واضحه‌اى است بر بطلان مذهب مجبره، به آنكه: اگر حق تعالى خلق كفر در كافر، و بعد از آن او را به سبب كفر عذاب فرمايد، نهايت ظلم خواهد بود؛ آيه شريفه نفى ظلم را نمايد. و ثانيا نسبت تعذيب را به كسب اعمال آنها داده كه: ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ‌. و اين صريح است در آنكه كفار به‌


جلد 4 صفحه 359

سوء اختيار خود كفر را بر ايمان ترجيح دادند و ساحت قدس الهى از آن منزّه و مبرّى باشد.

4- دلالت دارد بر بطلان قول ديگر مجبره كه جايز است حق تعالى بدون گناه عذاب فرمايد و مؤاخذه نمايد به معصيت ديگر، زيرا اين غايت ظلم باشد.

نكات ادبيه: ذكر ظلام كه براى تكثير است، تكثير آن به اعتبار كثرت افراد عبيد است، يا اشاره به آنكه عظم ذنب بر وجهى است كه اگر به سبب استحقاق نمى‌بود معذب آن، بليغ الظلم بود.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ دِينُهُمْ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (49) وَ لَوْ تَرى‌ إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ (50) ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِيدِ (51)

ترجمه‌

هنگاميكه مى‌گفتند منافقان و آنانكه در دلهاى آنها مرض بود كه مغرور نمود اينان را دينشان و هر كس توكّل كند بر خدا پس همانا خدا غالب درست كار است‌

و اگر ميديدى هنگاميرا كه قبض روح مى‌نمودند آنانرا كه كافر شدند ملائكه كه ميزدند بر رويهاشان و پشتهاشان و بچشيد عذاب سوزان را

اين بسبب آن چيزى است كه پيش فرستاد دستهاى شما و همانا خدا نيست بيدادگر مر بندگانرا.

تفسير

در همان وقت كه كفار قريش مغرور بمقاله شيطان شدند كه در آيه سابقه اشاره شد جمعى از منافقان كه در دلهاى آنها مرض شك و ريا جاى داشت و ظاهرا قبول اسلام نموده بودند ميگفتند مسلمانان حقيقى بدين خودشان و وعده فتح مغرور شدند و با اين عدّه كم اقدام بجنگ عدّه زياد نمودند و خداوند از آنها جواب فرمود كه كسانى كه بوعده خدا و پيغمبر (ص) وثوق و اعتماد نمايند مغرور نيستند خداوند غالب است و غلبه ميدهد ضعيف متوكّل را بر قوىّ مغرور و افعالش بر وفق حكمت و مصلحت است نميگذارد دوستانش مقهور دشمنانش شوند و اگر ميديدى اى پيغمبر آنروز كه ملائكه قبض روح مينمودند از كفار و ميزدند بصورتها و اسافل اعضاء آنها يا به پيش‌رو و پشت سرشان‌


جلد 2 صفحه 542

و ميگفتند اين عذاب دنياى شما بود و بعدا بچشيد عذاب آخرت را و گفته‌اند گرزهاى آهنين در دست آنها بود كه وقتى ميزدند بر بدن كفار آتش شعله‌ور ميگرديد و از پيغمبر (ص) نقل شده است كه مردى بآنحضرت عرض كرد من حمله نمودم بيكى از كفار پيش از آنكه شمشيرم باو برسد سرش افتاد فرمود سبقت گرفتند بر تو ملائكه و جواب شرط محذوف است براى توسعه و تعظيم يعنى اگر ميديدى اين حال را ديده بودى امر شگفت آوريرا كه موجب بسى مسرّت بود و ملائكه فاعل يتوفّى و جمله يضربون وجوههم حال است و بعضى تتوّفى بتا قرائت نموده‌اند و از كلمه ذوقوا ببعد مقول قول ملائكه است و خداوند بهيچ وجه ظلم بر بندگان نمى‌نمايد و اگر بخواهد آنها را بدون استحقاق عذاب فرمايد بسيار ظلم نموده اعمال خودشان موجب عقوبت آنها شده است و اين نكته تعبير بصيغه مبالغه و ردّ مجبّره است.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


ذلِك‌َ بِما قَدَّمَت‌ أَيدِيكُم‌ وَ أَن‌َّ اللّه‌َ لَيس‌َ بِظَلاّم‌ٍ لِلعَبِيدِ (51)

‌اينکه‌ سختي‌ جان‌ دادن‌ بواسطه‌ طغيان‌ و كفر و شرك‌ و اعمال‌ زشت‌ ‌آنها‌ ‌که‌ بدست‌ ‌خود‌ پيش‌ فرستادند نه‌ ‌از‌ جهت‌ ظلم‌ بآنها زيرا محققا خداوند نيست‌ ظلم‌ كننده‌ ببندگان‌ چنانچه‌ ميفرمايد إِن‌َّ اللّه‌َ لا يَظلِم‌ُ مِثقال‌َ ذَرَّةٍ نساء ‌آيه‌ 44، و بسياري‌ ‌از‌ آيات‌ ديگر.

ذلِك‌َ بِما قَدَّمَت‌ أَيدِيكُم‌ ‌در‌ مقام‌ ‌خود‌ مكرر اشاره‌ ‌شده‌ ‌که‌ معاصي‌ و اعمال‌ زشت‌ مخصوصا كفر و شرك‌ و ظلم‌ و فساد آثار و خيمه‌اي‌ دارد ‌هم‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ عالم‌ ‌هم‌ ‌در‌ ‌آن‌ عالم‌ قساوت‌ قلب‌، سياهي‌ دل‌، ضعف‌ ايمان‌ بلكه‌ زوال‌ ايمان‌، تسلط شيطان‌ ‌بعد‌ ‌از‌ رحمت‌، سلب‌ توفيق‌، غضب‌ الهي‌، سلب‌ نعم‌، نزول‌ بليات‌ و امثال‌ اينها و سختي‌ بجان‌ دادن‌ و عذاب‌ قبر و عالم‌ برزخ‌ و سختي‌ حساب‌ و خفّت‌ ميزان‌ و لغزش‌ ‌بر‌ صراط و آمدن‌ نامه‌ بدست‌ چپ‌ و ‌از‌ پشت‌ سر و سياهي‌ صورت‌ و دخول‌ ‌در‌ عذاب‌ جهنم‌ و لعن‌ پروردگار و انبياء و ملائكه‌ و مؤمنين‌ و ‌غير‌ اينها ‌که‌ ‌بر‌ طبق‌ همه‌ اينها آيات‌ و اخبار قائم‌ ‌است‌.

وَ أَن‌َّ اللّه‌َ لَيس‌َ بِظَلّام‌ٍ لِلعَبِيدِ يكي‌ ‌از‌ اصول‌ دين‌ مسئله‌ عدل‌ ‌است‌ و عدل‌ سه‌ معني‌ دارد: عدل‌ مقابل‌ ظلم‌ و عدل‌ مقابل‌ لغو و بيهوده‌ و بي‌فائده‌ ‌که‌ ‌بر‌ طبق‌ ‌اينکه‌ دو صريح‌ آيات‌ ‌است‌ بلكه‌ ضروري‌ دين‌ بلكه‌ جميع‌ اديان‌ ‌است‌ و عدل‌ مقابل‌ قبيح‌ ‌که‌ اشاعره‌ منكرند زيرا حسن‌ و قبحي‌ معتقد نيستند و ‌اينکه‌ ‌از‌ ضروريات‌ مذهب‌ شمرده‌ ‌شده‌ و اماميه‌ و معتزله‌ معتقد هستند ‌که‌ ‌آنها‌ ‌را‌ عدليه‌ مينامند.

143

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 51)- سپس می‌گوید به آنها گفته می‌شود: «این مجازات دردناک (که هم اکنون می‌چشید) به خاطر اموری است که دستهایتان پیش از شما فراهم ساخته و به این جهان فرستاده است» (ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ).

و در آخر آیه اضافه می‌کند: «خداوند هیچ گاه ظلم و ستم به بندگانش روا نمی‌دارد» و هرگونه مجازات و کیفری در این جهان و جهان دیگر دامان آنها را بگیرد از ناحیه خود آنهاست وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ).

نکات آیه

۱- شکنجه و عذاب کافران به هنگام مرگ و پس از آن نتیجه اعمال خود آنان است، نه ظلمى از جانب خداوند بر ایشان. (ذوقوا عذاب الحریق. ذلک بما قدمت أیدیکم و أن اللّه لیس بظلّم) «ذلک» مى تواند اشاره به خصوص «عذاب الحریق» باشد و مى تواند اشاره به مجموع عذابى باشد که در آیه قبل بیان شد. قابل ذکر است که در برداشت فوق «أن اللّه ... » ناظر به این حقیقت گرفته شده که عذاب کافران بیش از استحقاق آنان نیست، نه تعلیلى براى ضرورت گرفتارسازى ایشان به عذابهاى الهى.

۲- کیفر الهى در مورد گنهکاران، عادلانه و به دور از هر گونه ظلم (ذلک بما قدمت أیدیکم و أن اللّه لیس بظلّم للعبید)

۳- گرفتار نشدن کفرپیشگان به عذاب الهى، ستمى است از جانب خدا بر بندگان مؤمن (ذلک بما قدمت أیدیکم و أن اللّه لیس بظلّم للعبید) برداشت فوق مبتنى بر این است که «أن اللّه ... » عطف بر «ما قدمت» و بیانگر علتى دیگر براى گرفتار سازى کافران به عذاب حریق باشد. بر این اساس مفهوم آیه چنین مى شود: اگر خدا کفرپیشگان را عذاب نکند ستم کرده است. و چون عذاب نکردن آنان ستمى به خود آنان محسوب نمى شود، باید گفت این ستم نسبت به بندگان مؤمن است.

۳- اعمال انسان، اندوخته ها و پیش فرستاده هایى است که داراى آثارى مثبت یا منفى در لحظه مرگ و پس از آن است. (ذوقوا عذاب الحریق. ذلک بما قدمت أیدیکم)

۵- خداوند منزه از اعمال کمترین ظلم به بندگان خویش (و أن اللّه لیس بظلّم للعبید) با توجه به اینکه «أن اللّه ... » در مقام استدلال بر این حقیقت است که گرفتارى کافران به عذاب حریق ستمى به آنها نیست، باید مراد از ظلام نبودن خدا، نفى کمترین ظلم از ساحت قدس وى باشد، و گر نه استدلال تمامى نیست. و بسیار ستمگر نبودن، نمى تواند دلیل باشد بر اینکه آتش سوزان ستمى بر گرفتاران به آن نیست.

۶- کمترین ستم از جانب خدا، ستمى بزرگ است و وى منزه از آن مى باشد. (و أن اللّه لیس بظلّم للعبید) با توجه به اینکه مراد از ظلام نبودن خدا، نفى کمترین ظلم از جانب اوست، به کارگیرى صیغه مبالغه مى تواند اشاره به این نکته باشد که حتى کوچکترین ستم از ناحیه خدا ستمى بزرگ محسوب مى شود.

۷- ستم خداوند بر یک فرد ملازم با ستم بر همگان است. (و أن اللّه لیس بظلّم للعبید) به کارگیرى کلمه اى همانند «لاحد» به جاى «للعبید» مى توانست وافى به معناى مقصود باشد. بنابراین آوردن «للعبید» (همه بندگان) مى تواند اشاره به این باشد که اگر خدا به احدى ستم کند به همگان ستم کرده و خدا منزه از آن است.

موضوعات مرتبط

  • اسماء و صفات: صفات جلال ۲، ۵
  • انسان: توشه انسان ۴
  • خدا: تنزیه خدا ۲، ۵، ۶ ; خدا و ظلم ۱، ۲، ۳، ۵، ۶، ۷ ; عدالت خدا ۲ ; عذابهاى خدا ۳ ; کیفرهاى خدا ۲
  • روح: قبض روح ۴
  • ظلم: بزرگ ۶ ; ظلم همگانى ۷
  • عمل: آثار اخروى عمل ۴ ; آثار عمل ۱
  • کافران: عذاب کافران ۱ ; قبض روح کافران ۱ ; کیفر عمل کافران ۱ ; نجات کافران از عذاب ۳
  • کیفر: عدالت در کیفر ۲
  • گناهکاران: کیفر گناهکاران ۲
  • مؤمنان: ظلم به مؤمنان ۳
  • نظام جزایى:۶
  • نظام کیفرى:۲

منابع