الأنبياء ١٢

از الکتاب
کپی متن آیه
فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنَا إِذَا هُمْ‌ مِنْهَا يَرْکُضُونَ‌

ترجمه

هنگامی که عذاب ما را احساس کردند، ناگهان پا به فرار گذاشتند!

|پس چون عذاب ما را احساس كردند، به ناگاه از شهر مى‌گريختند
پس چون عذاب ما را احساس كردند، بناگاه از آن مى‌گريختند.
پس هنگامی که آن ستمکاران عذاب ما را به چشم مشاهده کردند از آن دیار رو به فرار نهادند.
پس هنگامی که عذاب ما را احساس کردند، ناگهان از آن می گریختند.
چون عذاب ما را حس مى‌كردند به ناگاه از آنجا مى‌گريختند.
و چون عذاب ما را احساس کردند، آنگاه بود که از آن گریختند
پس چون عذاب را دريافتند آنگاه به تك از آن مى‌گريختند.
آنان هنگامی که عذاب ما را احساس کرده‌اند، ناگهان پای به فرار گذاشته‌اند (و برای نجات خویش همچون چهارپایان به این سو و آن سو گریخته‌اند).
پس چون برخورد شدیدمان را احساس کردند ناگهان از آن می‌گریزند.
تا گاهی که احساس کردند خشم ما را ناگاه از آن می‌دوند

Then, when they sensed Our might, they started running away from it.
ترتیل:
ترجمه:
الأنبياء ١١ آیه ١٢ الأنبياء ١٣
سوره : سوره الأنبياء
نزول : ٦ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٧
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«أَحَسُّوا»: احساس کرده‌اند. پی برده‌اند. این قسمت، تفصیل بخش اجمالی سابق است. چرا که احساس، پیش از هلاک است. «بَأْسَنا»: عذاب ما. «یَرْکُضُونَ»: از ماده (رکض) به معنی تند دویدن، اسب را تاختن، و پا بر زمین کوبیدن است (نگا: ص / ).

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنا إِذا هُمْ مِنْها يَرْكُضُونَ «12»

پس چون (قوم ستمگر) قهر ما را احساس كردند، ناگهان پا به فرار گذاشتند.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنا إِذا هُمْ مِنْها يَرْكُضُونَ «12»

فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنا: پس چون حس نمودند اهل آن شهرها عذاب ما را و اثرش را بديدند و صدايش را شنيدند و علاماتش ظاهر گرديد بر ايشان. إِذا هُمْ مِنْها يَرْكُضُونَ‌: در آن هنگام بديدى ايشان را از شهر، يا از عذاب فرار مى‌كنند به سرعت فرار گريخته از دشمن.

فى البرهان- عن جابر سألت ابا جعفر عليه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: «فلما احسّوا بأسنا إذا هم منها يركضون». قال: ذلك عند قيام القائم عليه السّلام‌ «1».


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ كَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْيَةٍ كانَتْ ظالِمَةً وَ أَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرِينَ «11» فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنا إِذا هُمْ مِنْها يَرْكُضُونَ «12» لا تَرْكُضُوا وَ ارْجِعُوا إِلى‌ ما أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَ مَساكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْئَلُونَ «13» قالُوا يا وَيْلَنا إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ «14» فَما زالَتْ تِلْكَ دَعْواهُمْ حَتَّى جَعَلْناهُمْ حَصِيداً خامِدِينَ «15»

وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبِينَ «16» لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ كُنَّا فاعِلِينَ «17» بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ وَ لَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ «18» وَ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَنْ عِنْدَهُ لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ لا يَسْتَحْسِرُونَ «19» يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لا يَفْتُرُونَ «20»

ترجمه‌

- و چه بسيار در هم شكستيم از اهل بلدى كه بودند ستمكاران و پديد آورديم بعد از آنها گروهى ديگران‌

پس چون احساس نمودند عذاب ما را


جلد 3 صفحه 542

آنگاه آنان از آن ميگريختند

گفته شد نگريزيد و باز گرديد بسوى آنچه متنّعم شديد در آن و منزلهاتان باشد كه سؤال كرده شويد

گفتند اى واى بر ما همانا ما بوديم ستمكاران‌

پس بود پيوسته اين خواندنشان تا گردانديمشان مانند گياه درو شده خاموشان‌

و نيافريديم آسمان و زمين و آنچه را ميان آن دو است بازى كنندگان‌

اگر ميخواستيم كه بگيريم مايه سرگرمى را هر آينه ميگرفتيم آنرا از نزد خودمان اگر بوديم كنندگان‌

بلكه مى‌اندازيم حقّ را بر باطل پس ميشكند آنرا پس آنگاه آن نابود است و از براى شما كلمه واى است بسبب آنچه وصف ميكنيد

و مر او را است هر كه در آسمان و زمين است و كسانيكه نزد اويند تكبّر نميكنند از پرستش او و نه وامانده ميشوند

تسبيح ميكنند شب و روز سست نميشوند.

تفسير

- خداوند متعال براى تخويف كفار باز شمه‌اى از احوال امم سابقه را تذكّر داده ميفرمايد و چه بسيار درهم شكستيم اركان وجود اهالى بلادى را كه ظلم نمودند بخودشان و خلق بكفر و عناد با انبيا و اوليا و بعد از هلاك آنها دسته ديگرى را موجود و در منازل و املاك آنان جاى گزين و مستقرّ نموديم و در موقع نزول عذاب چون مشاهده و احساس نمودند شدّت و حدّت آنرا پاى بگريز نهادند و بسرعت فرار ميكردند و نداى ملائكه بگوش آنها ميرسيد كه فرار نكنيد و بر گرديد بسوى وسائل عيش و نوش خودتان و بمنازل خويش شايد حاجتمندانى بيايند و از شما چيزى بخواهند و شما نباشيد با آنها كمكى كنيد و اين كلام را بنحو استهزاء و سخريّه بآنها ميگويند تا عذابشان كامل گردد و آنها ميگفتند واى بر ما حقّا كه ما ظلم بخودمان كرديم و اين كلمه واى بر ما ورد زبان آنها بود تا مانند گياه درو شده خاكسار و خاموششان نموديم گفته‌اند اينكه خداوند از گفتن ويلنا تعبير بدعوى فرموده براى آنستكه گوينده ويلنا گويا ويل را براى خود ميخواند كه بر او وارد شود و بنظر حقير براى طعن بر آنها است گويا فرموده هميشه اين كلمه دعاى آنها بود تا بمجازات رسيدند يعنى اگر بجاى واى گفتن در همان حال خدا را ميخواندند و متوسل باولياء او ميشدند ممكن بود راه نجاتى براى آنها پيدا شود ولى افسوس كه بجاى دعا كلمه‌اى گفتند كه جز افسوس براى آنها ثمرى نداشت و خداوند خلق نفرمود آسمان و زمين و موجودات آن دو را براى آنكه‌


جلد 3 صفحه 543

آنها را بازيچه خود قرار دهد بلكه خلق فرمود براى تهذيب نفوس و تكميل عقول و تحصيل معرفت و اخلاص عبادت و نيل بمقامات آخرت و اگر ميخواست اسباب سرگرمى و بازى براى خود فراهم فرمايد از عالم مجرّدات كه مناسب با ساحت قدس ربوبى باشد اتّخاذ ميفرمود نه از عالم مادّيات كه دور از وادى ايمن و عالم اعلى هستند و بعضى لهو را بزن و فرزند تفسير نموده و كلام را ناظر به ردّ يهود و نصارى و امثال آنها كه براى خداوند اثبات زن و فرزند نموده‌اند دانسته‌اند و در هر حال اراده نفرمود و اتخاذ نكرد لذا كلمه ان را دران كنّا فاعلين بعضى نافيه قرار داده‌اند ولى خلاف ظاهر است بلكه ظاهرا ان شرطيّه و مراد آنستكه اگر ميخواستيم از عالم بالا ميگرفتيم اگر اهل لهو و لعب بوديم ولى ما اصلا اينكاره نيستيم و اين توهّمات بكلّى از ساحت مقدّس ما دور است تعالى اللّه عمّا يقول الظالمون علوّا كبيرا و خداوند حقّ را مانند سنگ سختى كه از جاى دور پرتاب كنند وارد بر باطل ميفرمايد پس مانند كاسه سرى كه شكستگى بمغزش برسد باطل را متلاشى و مضمحل و نابود ميكند چون قذف رمى محكم از دور است و دمغ شكست سر است كه واصل بدماغ باشد و در كلام تشبيه معقول بمحسوس شده براى تصوير غلبه حق بر باطل در خارج و مبالغه در آن بنحو شگفت آورى كه فوق آن متصوّر نيست پس چگونه ممكن است چنين خداوندى شغل باطلى را براى خود اتخاذ فرمايد و مشغول بلهو و لعب شود و واى و ويل گفتن براى كفّار قريش و امثال آنها كه براى خدا شريك و زن و فرزند قرار دادند ثابت و لازم است مانند امم سابقه كه بهره‌اى جز ويل نداشتند تا مردند و ذكر شد براى اين اوصاف نالايقى كه براى خداوند اثبات مينمايند در محاسن از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه هيچ باطلى نيست كه در مقابل حقّ قيام نمايد مگر آنكه حقّ بر باطل غالب شود و اين است مراد از قذف حقّ بر باطل در آيه شريفه و تمام موجودات سماويّه و ارضيّه مملوك حقّند بملكيّت حقّه حقيقيّه و كسانيكه در عالم اعلى ميباشند از اصناف ملائكه كه در ساحت قرب ربوبى جاى دارند و عساكر غيبيّه الهيّه بشمار ميآيند استنكاف و استكبار از پرستش و بندگى او ندارند و خسته و مانده نميشوند و هميشه مشغول بتسبيح و تقديس حقّند و ضعف و سستى و فتورى براى ايشان روى نميدهد و اينها همه دليل است‌


جلد 3 صفحه 544

بر آنكه خداوند شريك و شبيه و عديل و نظير و مثل و مانند ندارد و مستغنى از اتخاذ لهو و لعب و زن و فرزند است در عيون از امام رضا عليه السّلام نقل نموده كه ملائكه معصوم و محفوظند از كفر و افعال قبيحه بالطاف الهيّه خدا فرموده در باره آنها كه معصيت نميكنند خدا را در آنچه امر كند آنانرا و بجا ميآورند آنچه را مأمور باشند و نيز فرموده و له من فى السموات و الارض تا آخر آيه و در اكمال از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه پرسيدند آيا ملائكه ميخوابند فرمود هيچ زنده اى نيست مگر آنكه او ميخوابد عرضه داشتند خدا ميفرمايد تسبيح ميكنند شب و روز سست نميشوند حضرت فرمود نفسهاى آنها تسبيح است و در روايتى براى تمام اجزاء بدن آنها بأصوات مختلفه اثبات حمد و تسبيح شده است ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


فَلَمّا أَحَسُّوا بَأسَنا إِذا هُم‌ مِنها يَركُضُون‌َ «12»

‌پس‌ چون‌ ‌که‌ ‌آن‌ أهل‌ قري‌ ‌که‌ هلاك‌ شدند احساس‌ مي‌كردند آثار عذاب‌ ‌ما ‌را‌ بناگاه‌ ‌از‌ ‌آن‌ عذاب‌ ‌آنها‌ فرار مي‌كردند و مي‌گريختند و غافل‌ ‌از‌ اينكه‌ ‌از‌ عذاب‌ الهي‌ كسي‌ نمي‌تواند بگريزد. ‌اگر‌ ‌بر‌ فرض‌ گريز گاهي‌ ‌باشد‌ بايد رو ‌به‌ ‌خدا‌ بياورند و ايمان‌ آورند بلكه‌ نجات‌ پيدا كنند مثل‌ قوم‌ يونس‌ ‌که‌ مي‌فرمايد ‌در‌ سوره يونس‌ آيه 98: «فَلَو لا كانَت‌ قَريَةٌ آمَنَت‌ فَنَفَعَها إِيمانُها إِلّا قَوم‌َ يُونُس‌َ لَمّا آمَنُوا كَشَفنا عَنهُم‌ عَذاب‌َ الخِزي‌ِ فِي‌ الحَياةِ الدُّنيا وَ مَتَّعناهُم‌ إِلي‌ حِين‌ٍ» ‌از‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ استفاده‌ مي‌شود ‌که‌ ‌اگر‌ ‌آنها‌ ‌هم‌ رفته‌ بودند و ايمان‌ آورده‌ بودند خداوند رفع‌ عذاب‌ ‌از‌ ‌آنها‌ مي‌فرمود ‌که‌ مي‌فرمايد: چرا نرفتند ايمان‌ آورند ‌تا‌ ‌ما ‌از‌ ‌آنها‌ رفع‌ كنيم‌! مثل‌ قوم‌ يونس‌ و مطابق‌ همين‌ مفاد فرمايش‌ أمير المؤمنين‌ ‌است‌ ‌که‌ خدمتش‌ عرضه‌ داشتند ‌که‌ افلاطون‌ حكيم‌ گفته‌: (الحوادث‌ سهام‌ و الأفلاك‌ قسي‌ّ و الانسان‌ هدف‌ و الرّامي‌ ‌هو‌ اللّه‌ فأين‌ المفرّ) حضرت‌ تمسّك‌ ‌به‌ ‌اينکه‌ آيه شريفه‌ فرمود و فرمود: (فَفِرُّوا إِلَي‌ اللّه‌ِ) ذاريات‌ آيه 50.

اشكال‌: ‌پس‌ چرا فرعون‌ موقعي‌ ‌که‌ ‌گفت‌ ‌از‌ ‌او‌ پذيرفته‌ نشد! ‌که‌ مي‌فرمايد:

«حَتّي‌ إِذا أَدرَكَه‌ُ الغَرَق‌ُ قال‌َ آمَنت‌ُ أَنَّه‌ُ لا إِله‌َ إِلَّا الَّذِي‌ آمَنَت‌ بِه‌ِ بَنُوا إِسرائِيل‌َ وَ أَنَا مِن‌َ المُسلِمِين‌َ» يونس‌ آيه 50.

جواب‌: ‌اينکه‌ ‌بعد‌ ‌از‌ نزول‌ عذاب‌ بوده‌ چنانچه‌ توبه‌ ‌هم‌ قبل‌ ‌از‌ معاينه مرگ‌ ‌است‌ ‌پس‌ ‌از‌ معاينه‌ نتيجه‌ ندارد: «وَ لَيسَت‌ِ التَّوبَةُ لِلَّذِين‌َ يَعمَلُون‌َ السَّيِّئات‌ِ حَتّي‌ إِذا حَضَرَ أَحَدَهُم‌ُ المَوت‌ُ قال‌َ إِنِّي‌ تُبت‌ُ الآن‌َ ... ‌الآية‌» نساء آيه 22.

(فَلَمّا أَحَسُّوا بَأسَنا): احساس‌ بأس‌ مشاهده آثار عذاب‌ ‌است‌.

(إِذا هُم‌ مِنها يَركُضُون‌َ): ركض‌ گريختن‌ ‌است‌. نه‌ ‌از‌ غرق‌ و نه‌ ‌از‌ باد و نه‌ ‌از‌ صيحه‌ و نه‌ ‌غير‌ اينها راه‌ گريز نيست‌.

146

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 12)- آنگاه شرح حال آنها را به هنگامی که دامنه عذاب در آبادی آنها گسترده می‌شد، و وضع بیچارگی آنان را در مقابل مجازات الهی مشخص می‌کند، می‌گوید: «پس هنگامی که آنها احساس کردند عذاب الهی می‌خواهد دامنشان را بگیرد، پا به فرار گذاردند» (فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنا إِذا هُمْ مِنْها یَرْکُضُونَ).

درست همانند یک لشکر شکست خورده که شمشیرهای برهنه دشمن را پشت سر خود می‌بینند و به هر سو پراکنده می‌شوند.

نکات آیه

۱- اقوام و جوامع ستمگر، هنگام احساس نزول عذاب الهى مى گریختند. (فلمّا أحسّوا بأسنا إذا هم منها یرکضون ) «رکض» (مصدر «یرکضون») در اصل به معناى «پا به زمین زدن» است و آن گاه که به فردى نسبت داده شود به معناى فرار و حرکت سریع خواهد بود.

۲- ظهور علایم و نشانه هاى عذاب، قبل از هلاکت و نابودى جوامع ستمگر (فلمّا أحسّوا بأسنا ) برداشت یاد شده مبتنى براین نکته است که مقصود از احساس عذاب، مشاهده علایم و نشانه هاى عذاب باشد. فرار عذاب شوندگان دراین هنگام، مؤید همین مطلب است; زیرا اگر خودِ عذاب احساس مى شد، فرصت و راهى براى فرار وجود نمى داشت.

۳- وحشت و اضطراب شدید و ناگهانى جوامع ستمگر، هنگام ظهور علایم و نشانه هاى عذاب الهى (فلمّا أحسّوا ... إذا هم منها یرکضون ) مطلب یاد شده از «إذا»ى فجائیه - که دلالت بر امر ناگهانى و به دور از انتظار مى کند - استفاده شده است; زیرا فرار ناگهانى دلیل بر وجود نوعى اضطراب و وحشت است.

۴- عذاب نازل بر جوامع ستمگر، تدریجى بود. (فلمّا أحسّوا ... یرکضون ) باتوجه به این که در آیه شریفه، از فرار عذاب شوندگان حکایت شده است، به دست مى آید که بین آغاز احساس عذاب و نابودى آنان - که در سه آیه بعد از آن یاد مى شود - فاصله اى وجود داشته است.

موضوعات مرتبط

  • اقوام پیشین: تاریخ اقوام پیشین ۱; عذاب تدریجى اقوام پیشین ۴; هلاکت اقوام پیشین ۲
  • ظالمان: اضطراب ظالمان ۳; ترس ظالمان ۳; ظالمان هنگام عذاب ۱، ۳; عذاب تدریجى ظالمان ۴; فرار ظالمان ۱; هلاکت ظالمان ۲
  • عذاب: فرار از عذاب ۱; نشانه هاى عذاب ۲

منابع