مريم ٣٥

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۶:۳۴ توسط 127.0.0.1 (بحث) (Edited by QRobot)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


ترجمه

هرگز برای خدا شایسته نبود که فرزندی اختیار کند! منزّه است او! هرگاه چیزی را فرمان دهد، می‌گوید: «موجود باش!» همان دم موجود می‌شود!

|خدا را نسزد كه فرزندى برگيرد. منزّه است او. چون كارى را اراده كند، به آن فقط مى‌گويد: باش و مى‌شود
خدا را نسزد كه فرزندى برگيرد. منزّه است او؛ چون كارى را اراده كند، همين قدر به آن مى‌گويد: «موجود شو»، پس بى‌درنگ موجود مى‌شود.
خدا را هرگز نشاید که فرزندی اتخاذ کند، که وی منزه از آن است، (او قادری است که) چون حکم نافذش به ایجاد چیزی تعلق گیرد همین که گوید: «موجود باش» بی‌درنگ آن چیز موجود می‌شود.
خدا را نسزد که هیچ فرزندی [برای خود] برگیرد؛ او منزّه است؛ چون پدید آمدن چیزی را اراده کند، فقط به آن می گوید: باش، پس بی درنگ موجود می شود.
نسزد خداوند را كه فرزندى برگيرد. منزه است. چون اراده كارى كند، مى‌گويد: موجود شو. پس موجود مى‌شود.
سزاوار نیست که خداوند فرزندی برگیرد، او منزه است، آنگاه که کاری را مقرر فرماید فقط به آن می‌گوید، موجود شو، و بی‌درنگ موجود می‌شود
خداى را نسزد كه هيچ فرزندى گيرد، پاك و منزه است، چون خواهد كه كارى برگزارد همانا آن را گويد: باش، پس مى‌باشد-.
سزاوار خداوند نیست که فرزندی داشته باشد. او منزّه (از اتّخاذ و انتخاب فرزند، و به دور از این گونه عیبها و نقصها) است. هرگاه اراده‌ی پدید آوردن چیزی و انجام کاری کند، تنها کافی است راجع بدان بگوید: بشو! و می‌شود. (پس چنین قادر متعالی هرگز نیازی به فرزند ندارد).
برای خدا هرگز (شایسته) نبوده است که هیچ فرزندی برگزیند. (او) بسی منزّه است‌. چون چیزی را اراده کند، تنها به آن می‌گوید: «شو»، پس (بی‌درنگ) می‌شود.
نبوده است خدا که برگیرد فرزندی منزه است او هر گاه بگذراند کاری را جز این نیست که گوید بدو بشو پس می‌شود


مريم ٣٤ آیه ٣٥ مريم ٣٦
سوره : سوره مريم
نزول :
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٦
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«قَضَی»: اراده کرد.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر

نکات آیه

۱- خداوند، برتر و والاتر از آن است که براى خود فرزندى برگزیند. (ما کان للّه أن یتّخذ من ولد) تعبیر «ما کان...» در مواردى به کار مى رود که در آن سنتى پایدار یا خصوصیات ذاتى موجودى تشریح مى شود. در این آیه نیز «اتّخاذ ولد» با این تعبیر نفى شده است; یعنى چنین چیزى با خداوند هیچ تناسب ندارد. تعبیر «أن یتّخذ ...» بیان ظریفى است از این حقیقت که در همان پندار باطل هم، باز او است که برمى گزیند و برگزیده او وابسته به او و مخلوق او است.

۲- توهم فرزند بودن عیسى(ع) براى خداوند، برخاسته از تحلیل نادرست ماجراى تولد و سخن گفتن معجزنماى او بود. (ذلک عیسى ابن مریم ... ما کان للّه أن یتّخذ من ولد) نفى فرزند از خداوند پس از بیان قصه تولد عیسى(ع) مى تواند بیانگر این نکته باشد که گروهى این نوع امور معجزه آسا را دلیل فرزند خدابودن او قرار داده اند.

۳- خداوند نه عیسى(ع) و نه هیچ کس دیگر را فرزند خویش قرار نداده است. (ذلک عیسى ابن مریم ... ما کان للّه أن یتّخذ من ولد) «ولد» نکره در سیاق نفى است و افاده عموم مى کند. «من» زائده و براى تأکید است. بنابراین مفاد آیه، عمومیت همراه با تأکید است.

۴- فرزندگزینى، نشانه نقص و نیاز است. (ما کان للّه أن یتّخذ من ولد سبحنه) «سبحانه» مفعول مطلق براى فعل محذوف، مانند «سبّحوه» مى باشد; یعنى «منزه بدانید او را منزه دانستنى». کاربرد تنزیه دراین مورد نشان از آن دارد که «اتخاذ ولد» نشانه نقص و کاستى است و خداوند از آن منزه است.

۵- خداوند، منزه از هرگونه نقص و نیاز است. (ما کان للّه أن یتّخذ من ولد سبحنه)

۶- لزوم تنزیه ذات اقدس خداوند از هرگونه نقص و نیاز (سبحنه)

۷- خداوند داراى قدرت مطلق است و بر پدیدآوردن هر آنچه تقدیر کرده توانا است. (إذا قضى أمرًا فإنّما یقول له کن فیکون)

۸- آفرینش هر موجود درگرو تقدیر خدا و فرمان او به تحقق آن است. (إذا قضى أمرًا فإنّما یقول له کن فیکون)

۹- خداوند براى ایجاد چیزى، نیازمند به کارگیرى اسباب و وسایط نیست. (إذا قضى أمرًا فإنّما یقول له کن فیکون) معناى نیازمند نبودن خداوند به اسباب و وسایط این نیست که خداوند اسباب را به کار نمى گیرد، بلکه بدان معنا است که اسباب در رتبه متأخر از اراده و فرمان او قرار دارند، بنابراین اراده او محدود به هیچ وسیله اى نیست و وسایل نیز با فرمان او و به شکلى که او بخواهد عمل مى کنند.

۱۰- فرمان خداوند بر پدیدار شدن چیزى، براى تحقق یافتن آن کافى است. (إذا قضى أمرًا فإنّما یقول له کن فیکون) «إنّما» دال بر حصر است; یعنى براى تحقق یافتن موجودات، به چیزى جز فرمان الهى نیاز نیست.

۱۱- هیچ فاصله اى بین فرمان الهى بر تحقق چیزى و محقق شدن آن وجود ندارد. (یقول له کن فیکون) عطف «یکون» به وسیله «فاء» بر نبودن هیچ فصلى بین تعلق اراده الهى و تحقق مورد اراده، دلالت دارد.

۱۲- رابطه خداوند با تمامى موجودات، رابطه خالق و مخلوق است; نه رابطه پدر و فرزند. (ما کان للّه أن یتّخذ من ولد سبحنه ... یقول له کن فیکون) چنانچه پیدایش عیسى(ع) دلیل فرزندى او براى خداوند باشد - آن گونه که باطل اندیشان مى گویند - تمامى موجودات را باید فرزند خدا دانست، زیرا خداوند همه موجودات - از جمله عیسى(ع) - را با فرمان «کن» ایجاد کرده است.

۱۳- توانایى خداوند بر ایجاد هرچه بخواهد، دلیل منزه بودن او از اختیار کردن فرزند. (ما کان للّه أن یتّخذ من ولد سبحنه إذا قضى أمرًا ... فیکون)

۱۴- ماجراى تولد و سخن گفتن عیسى(ع)، نمودى از حاکمیت اراده الهى بر هستى است; نه نشان فرزندى عیسى(ع) براى خداوند. (ما کان للّه أن یتّخذ من ولد ... إذا قضى أمرًا فإنّما یقول له کن فیکون)

۱۵- حکم و قضاى الهى تخلف ناپذیر است. (إذا قضى أمرًا فإنّما یقول له کن فیکون)

روایات و احادیث

۱۶- «قال الرضا(ع): ... ثمّ جعل الحروف بعد إحصائها و إحکام عدتها فعلاً منه کقوله -عزّوجلّ-: «کن فیکون» و کن منه صنع و ما یکون به المصنوع ; امام رضا(ع) فرمود: ... سپس خداوند حروف را پس از تکمیل و محکم کردن عدد آنها فعل خود قرار داد، مثل سخن خداوند عزّوجلّ: «کن فیکون» و کلمه «کن» از جانب خداوند، ایجاد است و آنچه با کلمه «کن» به وجود مى آید، مخلوق خداوند است».[۱]

موضوعات مرتبط

  • اسماء و صفات: صفات جلال ۳، ۵، ۶
  • جهل: آثار جهل ۲
  • خدا: آثار تقدیر خدا ۸; آثار قدرت خدا ۱۳; افعال خدا ۱۶; اوامر خدا ۸; اهمیت تنزیه خدا ۶; تنزیه خدا ۱، ۳، ۵; حتمیت قضاى خدا ۱۵; خالقیت خدا ۷، ۱۲; خدا و فرزند ۱، ۳، ۱۲، ۱۳; خدا و موجودات ۱۲; خدا و نقص ۵، ۶; خدا و نیاز ۵، ۶; دلایل تنزیه خدا ۱۳; علوّ خدا ۱; فوریت اوامر خدا ۱۱; قدرت خدا ۷، ۹; مخلوقات خدا ۱۶; مشیت خدا ۱۳; مقدرات خدا ۷; نشانه هاى حاکمیت اراده خدا ۱۴; نقش اوامر خدا ۱۰; ویژگیهاى خالقیت خدا ۹
  • عقیده: منشأ عقیده باطل ۲; منشأ عقیده به فرزنددارى خدا ۲
  • عیسى(ع): تکلم عیسى(ع) در نوزادى ۲، ۱۴; قصه عیسى(ع) ۱۴; ولادت عیسى(ع) ۲، ۱۴
  • فرزنددارى: آثار فرزنددارى ۴
  • موجودات: خالق موجودات ۱۲; خلقت موجودات ۱۱; منشأ خلقت موجودات ۸، ۱۰
  • نظام علیت ۹:
  • نقص: نشانه هاى نقص ۴
  • نیاز: نشانه هاى نیاز ۴

منابع

  1. توحید صدوق، ص ۴۳۶، ب ۶۵، ح ۱; نورالثقلین، ج ۴، ص ۳۹۷، ح ۹۹.