الشعراء ١٣

از الکتاب
کپی متن آیه
وَ يَضِيقُ‌ صَدْرِي‌ وَ لاَ يَنْطَلِقُ‌ لِسَانِي‌ فَأَرْسِلْ‌ إِلَى‌ هَارُونَ‌

ترجمه

و سینه‌ام تنگ شود، و زبانم بقدر کافی گویا نیست؛ (برادرم) هارون را نیز رسالت ده (تا مرا یاری کند)!

|و سينه‌ام تنگ مى‌شود و زبانم [به گفتار] روان نيست. پس به هارون [نيز پيام‌] فرست
و سينه‌ام تنگ مى‌گردد، و زبانم باز نمى‌شود، پس به سوى هارون بفرست.
و (از کفر آنها) دلتنگ شوم و عقده زبانم (به هدایت آنان) باز نگردد، پس به سوی هارون (برادرم) فرست (تا با من به رسالت روانه شود).
و سینه ام [از این وظیفه سنگین] تنگی می کند، و زبانم روان و گویا نمی شود، پس به سوی هارون هم [پیام نبوّت] بفرست [تا مرا در این وظیفه سنگین یاری دهد.]
و دل من تنگ گردد و زبانم گشاده نشود. هارون را رسالت ده.
و دلم تنگ می‌شود و زبانم گشاده نیست، پس به هارون نیز [برای همکاری‌] پیام بفرست‌
و سينه‌ام تنگ است و زبانم روان و گشاده نيست، پس به هارون پيام فرست
(اگر تکذیبم کنند، از غم و غصّه) سینه‌ام تنگ می‌شود، و (بدین هنگام چنان که باید در مجادله‌ی با آنان) زبانم نمی‌گردد (و روان و گویا صحبت نمی‌کنم). پس (جبرئیل را) به پیش (برادرم) هارون بفرست (و پیغمبرش گردان، تا یاری و کمکم‌کند).
«و سینه‌ام تنگ می‌گردد و زبانم نمی‌رهد، پس سوی هارون بفرست.»
و تنگ شود سینه‌ام و روان نگردد زبانم پس بفرست بسوی هارون‌

And I become stressed, and my tongue is not fluent, so send Aaron too.
ترتیل:
ترجمه:
الشعراء ١٢ آیه ١٣ الشعراء ١٤
سوره : سوره الشعراء
نزول : ٤ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٠
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«یَضیقُ صَدْری»: سینه‌ام تنگ می‌شود. در فارسی می‌گوئیم: دلم تنگ می‌شود. آزرده خاطر و دل شکسته می‌گردم. «لا یَنطَلِقُ»: گویا و رسا نمی‌گردد. «فَأَرْسِلْ»: بفرست. مفعول آن مقدّر است که (جبرئیل) فرشته وحی است. از واژه ارسال پیدا است که موسی از آستان ذوالجلال درخواست نموده است که هارون را پیغمبر فرماید (قصص / ، مریم / ، انبیاء / ).

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ يَضِيقُ صَدْرِي وَ لا يَنْطَلِقُ لِسانِي فَأَرْسِلْ إِلى‌ هارُونَ «13» وَ لَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ يَقْتُلُونِ «14»

و سينه‌ام تنگ مى‌گردد و زبانم باز نمى‌شود، پس هارون را (نيز) رسالت بده (تا مرا يارى كند). وآنان بر (گردن) من (ادّعاى) گناهى دارند، پس مى‌ترسم مرا بكشند (و اين رسالت به پايان نرسد).

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ يَضِيقُ صَدْرِي وَ لا يَنْطَلِقُ لِسانِي فَأَرْسِلْ إِلى‌ هارُونَ «13»

وَ يَضِيقُ صَدْرِي‌: و تنگ مى‌شود دل من از تكذيب ايشان، وَ لا يَنْطَلِقُ لِسانِي‌: و نگشايد زبان من و عقده اى كه دارد زياده گردد. و اين سخن قبل از زوال حبسه بود و پس از دعا در ازاله آن. فَأَرْسِلْ إِلى‌ هارُونَ‌: پس بفرست جبرئيل را بسوى برادر من هارون و او را شريك من گردان در رسالت تا به اعانت او نزد فرعونيان رويم.

تنبيه: موسى مرتب ساخته استدعاى اشتراك برادر خود را در امر دعوت بر امور سه گانه كه: خوف تكذيب؛ و تنگى سينه؛ به جهت انفعال از تكذيب، و ازدياد حبسه‌اى در زبان او؛ به سبب انقباض روح به باطن قلب نزد ضيق قلب بر وجهى كه اصلا منطلق نشود. و اين ترتيب استدعا براى آنست كه امور سه گانه هرگاه مجتمع شود احتياج مى‌افتد به معينى كه دل او قوى باشد، و نايب مناب او شود در وقت عروض حبسه تا دعوت مختل نشود و حجت منقطع نگردد؛ و اظهار اين كلام براى تقبل استدعا است نه تعلل از او و توقف در تقلى امر؛ پس اظهار آن به جهت طلب معونت است بر امتثال امر و تمهيد عذر در آن. «1»


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ إِذْ نادى‌ رَبُّكَ مُوسى‌ أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ «10» قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَ لا يَتَّقُونَ «11» قالَ رَبِّ إِنِّي أَخافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ «12» وَ يَضِيقُ صَدْرِي وَ لا يَنْطَلِقُ لِسانِي فَأَرْسِلْ إِلى‌ هارُونَ «13» وَ لَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ يَقْتُلُونِ «14»

قالَ كَلاَّ فَاذْهَبا بِآياتِنا إِنَّا مَعَكُمْ مُسْتَمِعُونَ «15» فَأْتِيا فِرْعَوْنَ فَقُولا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِينَ «16» أَنْ أَرْسِلْ مَعَنا بَنِي إِسْرائِيلَ «17» قالَ أَ لَمْ نُرَبِّكَ فِينا وَلِيداً وَ لَبِثْتَ فِينا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ «18» وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَ أَنْتَ مِنَ الْكافِرِينَ «19»

قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّينَ «20» فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْماً وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ «21» وَ تِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِي إِسْرائِيلَ «22» قالَ فِرْعَوْنُ وَ ما رَبُّ الْعالَمِينَ «23» قالَ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ «24»

قالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَ لا تَسْتَمِعُونَ «25» قالَ رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آبائِكُمُ الْأَوَّلِينَ «26» قالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ «27» قالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ ما بَيْنَهُما إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ «28» قالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ «29»

قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُكَ بِشَيْ‌ءٍ مُبِينٍ (30)

ترجمه‌

و هنگاميكه ندا كرد پروردگار تو موسى را كه برو بسوى گروه ستمكاران‌

كه قوم فرعونند آيا نمى‌پرهيزند

گفت پروردگارا همانا من ميترسم كه تكذيب كنند مرا

و تنگ ميشود سينه‌ام و نميگشايد زبانم پس بفرست بسوى هارون‌

و مر آنها را است بر من ادعاء گناهى پس ميترسم كه بكشند مرا

گفت نه چنين است پس برويد با آيتهاى ما همانا ما با شمائيم شنوندگان‌

پس برويد بسوى فرعون پس بگوئيد همانا ما فرستاده پروردگار جهانيانيم‌

كه بفرستى با ما بنى اسرائيل را

گفت آيا نپروريديم تو را در ميان خودمان در حاليكه نوزادى بودى و درنگ كردى ميان ما از عمرت سالها

و كردى كرده‌ات را كه كردى و توئى از ناسپاسان‌

گفت كردم آنرا آنگاه و من بودم از نادانان‌

پس گريختم از


جلد 4 صفحه 99

شما چون ترسيدم از شما پس بخشيد مرا پروردگارم حكمى و گردانيد مرا از پيغمبران‌

و اين نعمتى است كه منّت مينهى آنرا بر من كه بنده گردانيدى بنى اسرائيل را

گفت فرعون و چيست پروردگار جهانيان‌

گفت پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است اگر هستيد يقين كنندگان‌

گفت بآنان كه بودند در اطرافش آيا نميشنويد

گفت پروردگار شما و پروردگار پدران شما كه پيشينيانند

گفت همانا پيمبر شما كه فرستاده شده بسوى شما هر آينه ديوانه است‌

گفت پروردگار مشرق و مغرب و آنچه در ميان آن دو است اگر در مى‌يابيد بعقل‌

گفت هر آينه اگر گرفتى خدائى جز من هر آينه خواهم قرار داد البتّه تو را از زندانيان‌

گفت آيا و اگر چه بياورم برايت چيزى روشن.

تفسير

خداوند متعال باز براى تسليت خاطر و تقويت قلب شريف پيغمبر اكرم در امر دعوت بنصرت حق و تذكر خلق شروع بذكر قصص انبياء عظام فرموده باين تقريب كه ياد كن وقتى را كه ندا فرمود پروردگار تو موسى ع را كه برو نزد قوميكه ظلم نمودند بخودشان بسبب كفر و بر بنى اسرائيل بذبح اولادشان و ساير مظالم و آنها قوم فرعونند و خود او داخل در آنها بلكه اولى از همه است و عجب مردم جسورى هستند آيا آنها از خدا نميترسند موسى عرض كرد پروردگارا من ميترسم مرا تكذيب كنند و در اين مواقع سينه و دل من تنگ ميشود و زبانم از گفتار باز ميماند و بعضى يضيق و ينطلق بنصب قرائت نموده‌اند و بنابراين عطف بر يكذّبون است و ان ناصبه بر آن دو نيز داخل ميگردد يعنى من ميترسم از تكذيب و تنگى سينه و گرفتن زبانم و بنابر قرائت مشهور عطف بر أخاف است و گويا نشدن زبان آنحضرت ممكن است در اثر دل تنگى و غلبه خشم باشد و محتمل است براى لكنتى باشد كه در زبان او بود و بدعا رفع شد و در سور سابقه بيان گرديد و محتمل است براى هر دو باشد كه در اثر غضب و تنگى سينه لكنت زبان زياد شود بطورى كه از گفتار بماند و در هر حال از خداوند تقاضا نمود كه وحى فرستد بسوى هارون برادر مادريش كه قبول معاونت او را بنمايد و در خاتمه عرايض عرضه داشت كه آنقوم بر من ادّعاء گناهى دارند چون يكنفر از آنها را كشته‌ام ميترسم مرا بقصاص او بكشند و موفق باداء رسالت نشوم و خداوند صريحا اين احتمالى را كه حضرت موسى‌


جلد 4 صفحه 100

ميداد و منشأ خوف او شده بود نفى فرمود و تقاضاى او را راجع بهارون پذيرفت و فرمود هرگز چنين قدرتى پيدا نميكنند تو و برادرت برويد با معجزات پى در پى ما كه براى نصرت شما ميرسد و من و ملائكه براى كمك با شما دو نفر هستيم و گفتگوى تو و هارون را با آنها ميشنويم و بنابراين خطاب جمع باعتبار تنزيل آن دو منزله جماعت است بلحاظ بودن بنى اسرائيل با آنها و ممكن است مراد آن باشد كه ما با تو و هارون و فرعون هستيم و گفتگوى شما را ميشنويم و حق را بر باطل غلبه ميدهيم و كلمه كلّا حرفى است موضوع براى زجر و ردع يعنى نبايد چنين گمانى ببرى كه آنها تو را بتوانند بكشند پس برويد بسوى فرعون و بگوئيد ما داراى منصب رسالتيم از طرف پروردگار جهانيان و چون رسول مشترك بين مصدر و صفت است و آن دو بجاى يكديگر استعمال ميشوند مفرد ذكر شده و شايد براى اشاره بآن باشد كه رسول حضرت موسى است و هارون معاون او است و هر دو يك پيغام آورده‌اند و آن اين بود كه خدا فرموده بنى اسرائيل را از قيد اسارت خود رها كن و بگذار آنها بيايند با ما برويم بوطن اصلى خودمان كه بلاد شام است و چون آن دو اين اظهار را نمودند فرعون بحضرت موسى گفت آيا ما تربيت و نگهدارى ننموديم تو را در خانه‌هاى خودمان با آنكه كودكى نوزاد بودى و سالهاى متمادى از عمر خود بنعمت ما پرورش يافتى و در ميان ما زندگى كردى تا آنخطاى بزرگ كه قتل يكنفر از ما بود از تو سر زد و فرار كردى رفتى و كفران نعمت ما را نمودى حال آمدى ادّعاى پيغمبرى ميكنى از ابن عباس نقل شده كه مدت اقامت آنحضرت در بين آنها هجده سال بود و سى و چهل هم گفته‌اند و قمى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه چون خداوند موسى عليه السّلام را مبعوث فرمود بسوى فرعون آمد در خانه او و اذن ورود خواست اجازه‌اش ندادند و او عصايش را بدر زد تمام درها باز شد پس وارد شد بر فرعون و گفت من پيغمبر خدايم و بايد بنى اسرائيل را بفرستى با من بيايند و فرعون آنچه خدا فرموده گفت و مراد از آنكار كه گفت كردى قتل آنمرد بود و مرادش از نسبت كفرى كه باو داد كفران نعمت خودش بود و حضرت موسى در جواب فرمود بلى راست است من آنكار را كردم ولى آنوقت پيغمبر نبودم و حقايق‌


جلد 4 صفحه 101

اشياء بر من مكشوف نبود نميدانستم آنمرد بيك مشت زدن ميميرد و قصد كشتن او را نداشتم ميخواستم او را تربيت كنم اتفاقا مرد پس فرار كردم چون از شما ترسيدم كه مرا بنا حق بكشيد پس خدا مرا بعلم و حكمت و منصب نبوّت فائز فرمود و تو تصوّر كردى اين تربيت و نگهدارى تو از من نعمتى بوده كه منّت آنرا بر من ميگذارى با آنكه در واقع نعمت نبوده بلكه نقمت بوده زيرا تو همه ما را بنده خود كرده بودى اگر تو اطفال بى گناه بنى اسرائيل را نميكشتى مادرم مرا بدريا نمى‌انداخت و زير دست تو واقع نميشدم كه مرا تربيت كنى براى دلخوشى خودت و بنابراين محتمل است همزه استفهام انكارى در صدر كلام مقدّر باشد يعنى آيا اين نعمتى است كه قابل منّت باشد نه چنين است بلكه جرم و جنايتى است كه قابل ملامت و عقوبت است و حقّا اين جواب از الهامات الهى بوده كه بمختصر بيانى حق تربيت و نعمت ظاهرى او را مبدّل بحق انتقام و دادستانى واقعى حضرت موسى نموده است لذا ديگر آنملعون جوابى نداد و روى سخن را بجانب ديگرى خارج از بحث معطوف داشت و از اعتراض بر صلاحيّت او براى ادّعاء نبوت صرف نظر نمود و سؤالى كرد كه حضرت موسى در جواب آن عاجز بماند و گفت چه چيز است پروردگار جهانيان آنحضرت جواب فرمود پروردگار آسمان و زمين و موجودات ما بين آن دو از هر جنس و نوع اگر شما معتقديد كه بايد خداوند خالق و مربّى آسمانها و زمين و موجودات آنها باشد و معرّفى فرمود خداوند را بأظهر خواص و آثارش و در واقع جواب حقيقى او را داد چون خالق و مربّى همه موجودات نميشود از جنس و نوع آنها باشد و بايد بخواص و آثار و اوصاف او را شناخت پس نميشود گفت چه چيز است يعنى از چه جنس و نوع است و استدلال نمود از وجود مصنوع بر وجود صانع ولى فرعون نفهميد يا خود را بنفهمى زد و رو باطرافيان خود كرد و گفت آيا شما نميشنويد سخن اين شخص را من ميپرسم خدا چه چيز است و سؤال از حقيقت او ميكنم او جواب ميدهد آفريننده آسمانها و زمين و موجودات است و از كار او خبر ميدهد و قمى ره در ضمن حديث سابق نقل نموده كه فرعون از كيفيّت خداوند سؤال‌


جلد 4 صفحه 102

نمود و موسى عليه السّلام گفت ربّ السّموات و الارض و ما بينهما ان كنتم موقنين پس فرعون از روى تعجب باصحابش گفت آيا شما نميشنويد من از كيفيّت خدا سؤال ميكنم او از وجودش جواب ميدهد و حضرت موسى چون ديد فرعون نفهميد يا خود را بنفهمى زد و او مدّعى ربوبيّت بود بر اهل عصر خود نه پيشينيان جوابى فرمود كه جاى اشكال و شبهه براى حاضرين باقى نماند و گفت پروردگار شما و پروردگار پدران شما كه اهل اعصار سابقه بودند و فرعون از جواب عاجز شد و نتوانست اشتباه كارى كند همان موافق نبودن جواب با سؤال را بهانه نمود و نسبت جنون بحضرت داد و استهزاء و سخريّه نمود ولى حضرت اعتنا نفرمود و استدلال خود را تعقيب فرمود بأمر مشهود عامّى كه گردش شبانه روز باشد بطرز نافع و ممتّع و مرتّب و منظّمى كه هر عاقلى ميتواند از آن پى بمدبّر عالم قدير حكيم كريم ببرد ولى محتاج بتعقّل و تأمل است لذا امر را معلّق بآن فرمود با اشاره بردّ نسبتى كه فرعون بآنحضرت داده بود بر او و اطرافيانش كه با او موافق بودند چون اشعار داشت بآنكه شما عقل نداريد كه تعقّل نميكنيد تا بدانيد و فرعون ديد ديگر محاجّه با حضرت موسى بصرفه و صلاح او تمام نميشود لذا از راه تهديد جلو آمد و گفت اگر خداى ديگرى براى خودت اختيار كنى تو را حبس ميكنم در زندان عمومى و گفته‌اند محبوسين او حبس دائم بودند و حضرت با كمال متانت در جواب فرمود اگر چه براى تو معجزه‌ئى اظهار نمايم كه دلالت واضح داشته باشد بر وجود خداوند قادر حكيم و صدق من در دعواى رسالت و كذب تو در دعواى ربوبيّت باز مرا حبس ميكنى ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ يَضِيق‌ُ صَدرِي‌ وَ لا يَنطَلِق‌ُ لِسانِي‌ فَأَرسِل‌ إِلي‌ هارُون‌َ «13»

و تنگ‌ ميشود سينه‌ ‌من‌ و زبان‌ ‌من‌ طاقت‌ پيدا نميكند ‌پس‌ بفرست‌ بسوي‌ برادرم‌ هارون‌.

نظر ‌به‌ اينكه‌ حضرت‌ موسي‌ بسيار غيور ‌بود‌ و ‌در‌ اثر تكذيب‌ فرعونيان‌ متغير ميشد و ‌با‌ كلام‌ درشت‌ صحبت‌ ميكرد و بالعكس‌ حضرت‌ هارون‌ بسيار حليم‌ ‌بود‌ و ‌با‌ ملايمت‌ رفتار ميكرد چنانچه‌ ‌در‌ قضيه‌ سامري‌ ‌پس‌ ‌از‌ رجوع‌ ‌از‌ ميقات‌ و گوساله‌ پرستي‌ قوم‌ أَلقَي‌ الأَلواح‌َ وَ أَخَذَ بِرَأس‌ِ أَخِيه‌ِ يَجُرُّه‌ُ إِلَيه‌ِ (اعراف‌ ‌آيه‌ 149) و ‌از‌ همين‌ جهت‌ خداوند ميفرمايد خطاب‌ بموسي‌ و هارون‌ ‌در‌ باب‌ دعوت‌ فرعون‌ فَقُولا لَه‌ُ قَولًا لَيِّناً (طه‌ ‌آيه‌ 46) لذا عرض‌ ميكند:

وَ يَضِيق‌ُ صَدرِي‌ و نيز ‌در‌ موقعي‌ ‌که‌ ‌در‌ دامن‌ فرعون‌ ‌بود‌ آتش‌ ‌در‌ دهان‌ گذاشت‌ زبانش‌ لكنت‌ پيدا كرد و ‌از‌ اينجهت‌ يهود ‌براي‌ اقتداء ‌به‌ وي‌ زبان‌ ‌خود‌ ‌را‌ تغيير ميدهند و لكنت‌ ميدهند لذا ‌گفت‌:

وَ لا يَنطَلِق‌ُ لِسانِي‌ سپس‌ ‌براي‌ اينكه‌ مخالفت‌ امر الهي‌ نكرده‌ ‌باشد‌ تقاضا كرد ‌که‌ برادرش‌ هارون‌ ‌را‌ بمعاونت‌ ‌خود‌ روانه‌ فرمايد چنانچه‌ ‌در‌ سوره طه‌ قال‌َ رَب‌ِّ اشرَح‌ لِي‌ صَدرِي‌ وَ يَسِّر لِي‌ أَمرِي‌ وَ احلُل‌ عُقدَةً مِن‌ لِسانِي‌ يَفقَهُوا قَولِي‌ وَ اجعَل‌ لِي‌ وَزِيراً مِن‌ أَهلِي‌ هارُون‌َ أَخِي‌ اشدُد بِه‌ِ أَزرِي‌ وَ أَشرِكه‌ُ فِي‌ أَمرِي‌ (‌آيه‌ 26 ‌الي‌ 33).

فَأَرسِل‌ إِلي‌ هارُون‌َ ‌او‌ ‌را‌ ‌هم‌ مقام‌ رسالت‌ عنايت‌ فرما ‌تا‌ ‌با‌ يكديگر برويم‌ ‌براي‌ دعوت‌ فرعون‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 13)- به علاوه «سینه من برای انجام این رسالت وسعت کافی ندارد» (وَ یَضِیقُ صَدْرِی).

از این گذشته «زبان من به قدر کافی گویا نیست» (وَ لا یَنْطَلِقُ لِسانِی).

به همین جهت تقاضای من این است: «به (برادرم) هارون نیز رسالت بدهی»

ج3، ص361

تا به همراه من مأمور ادای این رسالت گردد (فَأَرْسِلْ إِلی هارُونَ).

تا با معاضدت یکدیگر بتوانیم این فرمان بزرگ را در برابر آن ستمگران خیره سر به اجرا در آوریم.

نکات آیه

۱ - تردید موسى(ع) در توانایى خویش براى رسالت، از ناحیه کمى سعه صدر و گویا نبودن زبانش (و یضیق صدرى و لاینطلق لسانى) «ضیق صدر» مقابل «سعه صدر» و «انطلاق لسان» (رها بودن زبان) کنایه از فصاحت بیان است.

۲ - اهمیت سعه صدر و فصاحت بیان، در کار رهبرى و هدایت جامعه (و یضیق صدرى و لاینطلق لسانى)

۳ - درخواست موسى(ع) از خداوند درباره همراهى و همیارى برادرش (هارون) با وى در امر رسالت (قال ربّ ... فأرسل إلى هرون)

۴ - هارون(ع)، فردى شایسته در نظر موسى(ع) براى همراهى با وى در ایفاى نقش رسالت (فأرسل إلى هرون)

۵ - تنافى نداشتن رسالت الهى با وجود بعضى کمبودهاى قابل جبران به وسیله داشتن یاور (قال ربّ ... و یضیق صدرى و لاینطلق لسانى فأرسل إلى هرون)

۶ - از دست دادن بردبارى در برابر مخالفان، زمینه ساز فروهشتن گفتار بایسته و مؤثر با آنان (إنّى أخاف أن یکذّبون . و یضیق صدرى و لاینطلق لسانى) تقدم «أخاف أن یکذّبون» بر «یضیق صدرى» و تقدم این بر «لاینطلق لسانى» مى تواند حاکى از تقدم عینى و تأثیر تکذیب در ضیق صدر و نیز تأثیر این در عدم انطلاق زبان باشد.

۷ - رسولان الهى مجاز به اظهار نظر در پیشگاه الهى درباره امور رسالت خویش (قال ربّ ... فأرسل إلى هرون)

۸ - باید به هنگام پذیرش مسؤولیت هاى محوله، تمامى مشکلات، کاستى ها و پى آمدهاى آنها را با مقام بالاتر در میان گذاشت. (و إذ نادى ربّک موسى أن ائت القوم الظلمین... قال ربّ إنّى أخاف أن یکذّبون . و یضیق صدرى و لاینطلق لسانى )

موضوعات مرتبط

  • انبیا: اختیارات انبیا ۷; انبیا و نقص ۵; گفتگوى انبیا با خدا ۷; وزیر انبیا ۵
  • رهبران: شرح صدر رهبران ۲; فصاحت رهبران ۲
  • سخن: زمینه بى تأثیرى سخن ۶
  • عجله: آثار عجله ۶
  • مخالفان: روش برخورد با مخالفان ۶
  • مسؤولیت: آداب قبول مسؤولیت ۸
  • مشکلات: اهمیت بیان مشکلات ۸
  • موسى(ع): اقرار موسى(ع) ۱; دعاى موسى(ع) ۳; شک موسى(ع) ۱; ضیق صدر موسى(ع)۱; لکنت موسى(ع) ۱; موسى(ع) و هارون(ع) ۴
  • هارون(ع): درخواست همراهى هارون(ع) ۳; فضایل هارون(ع) ۴

منابع