۸٬۹۳۳
ویرایش
(Edited by QRobot) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۲۲ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۲۴}} | |||
__TOC__ | __TOC__ | ||
خط ۸: | خط ۱۰: | ||
وثالثا - اگر در روايات آمده كه از آن جناب خواستند تا از پروردگارش در خواست اقتراحات ايشان را بكند در صورتى متبع است كه صريح كتاب مخالف آن نباشد وگرنه به خاطر روايت دست از قرآن بر نمى داريم وقرآن صراحت دارد بر اينكه ((لن نؤ من لك حتى تفجر(( ((تا آنكه توبرايمان نهر بشكافى (( ((اوتسقط السماء(( يا آسمان را به زير آورى ، سبحان اللّه اين چه بلند پروازى است در حق تاريخ وروايات آن ، كه حتى آن را بر كتاب خدا حكومت داده ودر صورت مخالفت ومعارضه صريح هم آن را بر قرآن مقدم بداريم . | وثالثا - اگر در روايات آمده كه از آن جناب خواستند تا از پروردگارش در خواست اقتراحات ايشان را بكند در صورتى متبع است كه صريح كتاب مخالف آن نباشد وگرنه به خاطر روايت دست از قرآن بر نمى داريم وقرآن صراحت دارد بر اينكه ((لن نؤ من لك حتى تفجر(( ((تا آنكه توبرايمان نهر بشكافى (( ((اوتسقط السماء(( يا آسمان را به زير آورى ، سبحان اللّه اين چه بلند پروازى است در حق تاريخ وروايات آن ، كه حتى آن را بر كتاب خدا حكومت داده ودر صورت مخالفت ومعارضه صريح هم آن را بر قرآن مقدم بداريم . | ||
ورابعا - ادعاى اينكه ذوق سليم خبر بعد از خبر را نمى پسندد هيچ وجهى ندارد. | ورابعا - ادعاى اينكه ذوق سليم خبر بعد از خبر را نمى پسندد هيچ وجهى ندارد. | ||
وَ مَا مَنَعَ | وَ مَا مَنَعَ النَّاس أَن يُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَى إِلاأَن قَالُوا أَ بَعَث اللَّهُ بَشراً رَّسولاً(۹۴) | ||
استفهام در جمله ((ابعث اللّه بشرا رسولا(( استفهام انكارى است ، و جمله ((قالواابعث اللّه ...(( حكايت حال كفار ووضع اعتقادات ايشان است ، هر چند كه عين اين كلام را نگفته باشند. | استفهام در جمله ((ابعث اللّه بشرا رسولا(( استفهام انكارى است ، و جمله ((قالواابعث اللّه ...(( حكايت حال كفار ووضع اعتقادات ايشان است ، هر چند كه عين اين كلام را نگفته باشند. | ||
وانكار نبوت ورسالت با اقرار به ثبوت اله ، خود از عقائد بت پرستان است كه در عين اقرار به وجود پروردگار زير بار نبوت نمى روند، وهمين خود قرينه بر اين است كه مقصود از كلمه ((ناس (( در اين آيه همان بت پرستان ، ومراد از ايمانى كه زير بارش نرفتند ايمان به رسالت است . | وانكار نبوت ورسالت با اقرار به ثبوت اله ، خود از عقائد بت پرستان است كه در عين اقرار به وجود پروردگار زير بار نبوت نمى روند، وهمين خود قرينه بر اين است كه مقصود از كلمه ((ناس (( در اين آيه همان بت پرستان ، ومراد از ايمانى كه زير بارش نرفتند ايمان به رسالت است . | ||
بنابراين ، معناى آيه اين مى شود كه : چه باز داشت بت پرستان را - البته فراموش نشود كه قريش وعموم عرب آن روز از اين طائفه بودند - از اينكه به رسالت ويا به رسالت توايمان آورند؟ چيزى بازشان نداشت الا اينكه مى پنداشتند رسول نمى تواند از جنس بشر باشد، وبه همين جهت همواره با رسولان مى ستيزيدند ودعوت ايشان را رد مى كردند همچنانكه خداى تعالى در نظائر آيه ((لوشاء ربنا لانزل ملائكة فانا بماارسلتم به كافرون ((، پندار ايشان را حكايت نموده است (( | بنابراين ، معناى آيه اين مى شود كه : چه باز داشت بت پرستان را - البته فراموش نشود كه قريش وعموم عرب آن روز از اين طائفه بودند - از اينكه به رسالت ويا به رسالت توايمان آورند؟ چيزى بازشان نداشت الا اينكه مى پنداشتند رسول نمى تواند از جنس بشر باشد، وبه همين جهت همواره با رسولان مى ستيزيدند ودعوت ايشان را رد مى كردند همچنانكه خداى تعالى در نظائر آيه ((لوشاء ربنا لانزل ملائكة فانا بماارسلتم به كافرون ((، پندار ايشان را حكايت نموده است (( | ||
قُل | قُل لَّوْ كانَ فى الاَرْضِ مَلَئكةٌ يَمْشونَ مُطمَئنِّينَ لَنزَّلْنَا عَلَيْهِم مِّنَ السمَاءِ مَلَكاً رَّسولاً(۹۵) | ||
<span id='link188'><span> | <span id='link188'><span> | ||
==تقرير وتوضيح برهان بر نبوت عامه واثبات آن == | ==تقرير وتوضيح برهان بر نبوت عامه واثبات آن == | ||
خط ۴۳: | خط ۴۵: | ||
<span id='link191'><span> | <span id='link191'><span> | ||
==چون دليل وبرهان نتيجه نبخشيد، گواهى را به خدا واگذار == | ==چون دليل وبرهان نتيجه نبخشيد، گواهى را به خدا واگذار == | ||
قُلْ كفَى | قُلْ كفَى بِاللَّهِ شهِيدَا بَيْنى وَ بَيْنَكمْ إِنَّهُ كانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرَا بَصِيراً(۹۶) | ||
بعد از آنكه احتجاج مزبور را پايان برده ونيز بعد از آنكه معجزه رسالت آن جناب را كه همان قرآن كريم وتحدى آن است خاطر نشان ساخت ، و ايشان همچنان بر كفر وانكار خود پافشارى نموده اعتنائى نكردند، و همچنان بر اقتراح وپيشنهادات خرافى خود پافشارى نموده هيچ حقى را نپذيرفته واز حرف باطل خود دست برنداشتند اينك رسول گرامى خود را دستور مى دهد كه مس اله را به گواهى خدا واگذار نمايد چونكه خداى تعالى آنچه را كه از اوواز ايشان سر مى زند شاهد است ومى داند كه پيغمبرش رسالت اورا ابلاغ نموده ودعوت واحتجاج را به نهايت رسانده وعذرى باقى نگذاشت ، وايشان هم شنيدند وحجت بر آنان تمام شد، وهمچنان استكبار وعناد به خرج دادند. | بعد از آنكه احتجاج مزبور را پايان برده ونيز بعد از آنكه معجزه رسالت آن جناب را كه همان قرآن كريم وتحدى آن است خاطر نشان ساخت ، و ايشان همچنان بر كفر وانكار خود پافشارى نموده اعتنائى نكردند، و همچنان بر اقتراح وپيشنهادات خرافى خود پافشارى نموده هيچ حقى را نپذيرفته واز حرف باطل خود دست برنداشتند اينك رسول گرامى خود را دستور مى دهد كه مس اله را به گواهى خدا واگذار نمايد چونكه خداى تعالى آنچه را كه از اوواز ايشان سر مى زند شاهد است ومى داند كه پيغمبرش رسالت اورا ابلاغ نموده ودعوت واحتجاج را به نهايت رسانده وعذرى باقى نگذاشت ، وايشان هم شنيدند وحجت بر آنان تمام شد، وهمچنان استكبار وعناد به خرج دادند. | ||
بنابراين برگشت معناى جمله مورد بحث به اين مى شود كه اى پيامبر من ! ديگر حجت ومجادله با ايشان را بس كن وامر را به مالك امور واگذار تا اوهر طور كه مى خواهد حكم نمايد. | بنابراين برگشت معناى جمله مورد بحث به اين مى شود كه اى پيامبر من ! ديگر حجت ومجادله با ايشان را بس كن وامر را به مالك امور واگذار تا اوهر طور كه مى خواهد حكم نمايد. | ||
خط ۵۰: | خط ۵۲: | ||
مطلب ديگرى كه بايد خاطر نشان ساخت اين است كه آيه مورد بحث و دوآيه قبل از آن مسجع به كلمه رسولا است يعنى آخر سه آيه اين كلمه آمده واين در همه قرآن تنها موردى است كه سه آيه پى در پى در سجع و قافيه متحد باشند. | مطلب ديگرى كه بايد خاطر نشان ساخت اين است كه آيه مورد بحث و دوآيه قبل از آن مسجع به كلمه رسولا است يعنى آخر سه آيه اين كلمه آمده واين در همه قرآن تنها موردى است كه سه آيه پى در پى در سجع و قافيه متحد باشند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۸۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۸۹ </center> | ||
وَ مَن يهْدِ | وَ مَن يهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَن يُضلِلْ فَلَن تجِدَ لهَُمْ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِهِ... | ||
اين آيه به طورى كه از سياق كلام بر مى آيد تتمه خطاب اخير رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) است كه به وى مى فرمود: ((قل كفى باللّه شهيدا بينى وبينكم - بگوخدا گواه ميان من وشما است (( ودر نتيجه معلوم مى شود آيه مورد بحث كنايه از اين است كه ديگر حجت بر ايشان تمام شده وضلالتشان حتمى گشته وديگر اميدى به هدايتشان نيست . | اين آيه به طورى كه از سياق كلام بر مى آيد تتمه خطاب اخير رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) است كه به وى مى فرمود: ((قل كفى باللّه شهيدا بينى وبينكم - بگوخدا گواه ميان من وشما است (( ودر نتيجه معلوم مى شود آيه مورد بحث كنايه از اين است كه ديگر حجت بر ايشان تمام شده وضلالتشان حتمى گشته وديگر اميدى به هدايتشان نيست . | ||
وبنابراين ، خلاصه معناى آيه اين مى شود كه : اى رسول من ! به مخالفين اعلام كن كه ديگر حرفى با ايشان ندارى وديگر عليه ايشان احتجاج و استدلال نخواهى داشت ، زيرا هدايت كار خدا است كه هيچكس در آن شركت ندارد، پس هر كس كه خدا هدايتش كند تنها اوراه را يافته است و بس ، وكسى كه خدا گمراهش كرده باشد وبراهش نينداخته باشد تواى رسول من هرگز ياورى به غير خدا برايش نخواهى يافت وخدا هم كه ايشان را هدايت نمى كند، پس نه خدا ايشان را هدايت مى كند ونه غير خدا ياوران ديگرى دارند، ديگر چه جاى بگومگوى با ايشان است ؟ پس بيش از اين خود را به اميد هدايت شدن ايشان به زحمت نينداز. | وبنابراين ، خلاصه معناى آيه اين مى شود كه : اى رسول من ! به مخالفين اعلام كن كه ديگر حرفى با ايشان ندارى وديگر عليه ايشان احتجاج و استدلال نخواهى داشت ، زيرا هدايت كار خدا است كه هيچكس در آن شركت ندارد، پس هر كس كه خدا هدايتش كند تنها اوراه را يافته است و بس ، وكسى كه خدا گمراهش كرده باشد وبراهش نينداخته باشد تواى رسول من هرگز ياورى به غير خدا برايش نخواهى يافت وخدا هم كه ايشان را هدايت نمى كند، پس نه خدا ايشان را هدايت مى كند ونه غير خدا ياوران ديگرى دارند، ديگر چه جاى بگومگوى با ايشان است ؟ پس بيش از اين خود را به اميد هدايت شدن ايشان به زحمت نينداز. | ||
خط ۵۸: | خط ۶۰: | ||
ودر وسط اين دوسياق ناگهان سياق را به غيبت تبديل نموده فرمود: ((وهر كه خدا اورا هدايت كند(( وجهت اين تبديل سياق شايد اين باشد كه اگر تبديل نمى كرد ومى فرمود: ((هر كه ما هدايتش كنيم ، وهر كه ما گمراهش سازيم باعث مى شد كه شنونده گمان كند ملائكة هم در هدايت وگمراهى بندگان دخالت دارند، ودر اين دوامر با خدا شريكند وآن وقت آيه مشتمل بر تناقض گويى مى شد، براى اينكه دنبال همين جمله دارد: ((فلن تجد لهم اولياء من دونه - به غير از خدا هرگز ولى و ياورى براى ايشان نخواهى يافت (( يعنى خواهى ديد ايشان كه ملائكة را اولياى خود مى پندارند وآنها را معبود خود خيال كرده ومى پرستند به غير خدا اولياى ديگرى ندارند. | ودر وسط اين دوسياق ناگهان سياق را به غيبت تبديل نموده فرمود: ((وهر كه خدا اورا هدايت كند(( وجهت اين تبديل سياق شايد اين باشد كه اگر تبديل نمى كرد ومى فرمود: ((هر كه ما هدايتش كنيم ، وهر كه ما گمراهش سازيم باعث مى شد كه شنونده گمان كند ملائكة هم در هدايت وگمراهى بندگان دخالت دارند، ودر اين دوامر با خدا شريكند وآن وقت آيه مشتمل بر تناقض گويى مى شد، براى اينكه دنبال همين جمله دارد: ((فلن تجد لهم اولياء من دونه - به غير از خدا هرگز ولى و ياورى براى ايشان نخواهى يافت (( يعنى خواهى ديد ايشان كه ملائكة را اولياى خود مى پندارند وآنها را معبود خود خيال كرده ومى پرستند به غير خدا اولياى ديگرى ندارند. | ||
وجمله ((ونحشرهم يوم القيامه على وجوههم (( تا آخر دوآيه معنايش روشن است زيرا كلمه ((عمى (( و((بكم (( و((صم (( جمع اعمى وابكم واصم ، به معناى كوران ولالان وكران است وكلمه ((خبت (( از خبوالنار به معناى سكونت وآرام شدن شراره آتش است ، كلمه سعير هم به معناى زبانه آتش است ، پس معناى آيه اين است كه هر گاه زبانه هاى آتش فرونشست دوباره افروخته ترش مى كنيم . | وجمله ((ونحشرهم يوم القيامه على وجوههم (( تا آخر دوآيه معنايش روشن است زيرا كلمه ((عمى (( و((بكم (( و((صم (( جمع اعمى وابكم واصم ، به معناى كوران ولالان وكران است وكلمه ((خبت (( از خبوالنار به معناى سكونت وآرام شدن شراره آتش است ، كلمه سعير هم به معناى زبانه آتش است ، پس معناى آيه اين است كه هر گاه زبانه هاى آتش فرونشست دوباره افروخته ترش مى كنيم . | ||
أَ وَ لَمْ يَرَوْا | أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِى خَلَقَ السمَوَتِ وَ الاَرْض قَادِرٌ عَلى أَن يخْلُقَ مِثْلَهُمْ... | ||
معناى جمله : ((قادر على ان يخلق مثلهم (( | معناى جمله : ((قادر على ان يخلق مثلهم (( | ||
((كفور(( به معناى جحود وهر دوبه معناى انكار از در لجبازى است ، واين آيه احتجاجى است از خداى سبحان بر مساءله قيامت و زنده شدن بعد از مرگ ، عليه كسانى كه آن را بعيد مى شمردند، چون زنده شدن بدن بعد از متلاشى گشتن را محال پنداشته مى گفتند: ((ء اذا كنا عظاما ورفاتا ءانا لمبعوثون خلقا جديدا - آيا بعد از آنكه به صورت اسكلتى در آمديم ، وآن اسكلت هم متلاشى وپوسيده شد دوباره با خلقت جديدى مبعوث مى شويم ((؟ | ((كفور(( به معناى جحود وهر دوبه معناى انكار از در لجبازى است ، واين آيه احتجاجى است از خداى سبحان بر مساءله قيامت و زنده شدن بعد از مرگ ، عليه كسانى كه آن را بعيد مى شمردند، چون زنده شدن بدن بعد از متلاشى گشتن را محال پنداشته مى گفتند: ((ء اذا كنا عظاما ورفاتا ءانا لمبعوثون خلقا جديدا - آيا بعد از آنكه به صورت اسكلتى در آمديم ، وآن اسكلت هم متلاشى وپوسيده شد دوباره با خلقت جديدى مبعوث مى شويم ((؟ | ||
خط ۸۰: | خط ۸۲: | ||
وبه هر حال چه مراد از اجل روز مرگ باشد وچه روز قيامت خيلى مهم نيست چون نتيجه اى ندارد فقط خواستيم بگوئيم اين احتجاج خالى از تكلف نيست . | وبه هر حال چه مراد از اجل روز مرگ باشد وچه روز قيامت خيلى مهم نيست چون نتيجه اى ندارد فقط خواستيم بگوئيم اين احتجاج خالى از تكلف نيست . | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۹۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۹۳ </center> | ||
قُل | قُل لَّوْ أَنتُمْ تَمْلِكُونَ خَزَائنَ رَحْمَةِ رَبى إِذاً لاَمْسكْتُمْ خَشيَةَ الانفَاقِ وَ كانَ الانسنُ قَتُوراً(۱۰۰) | ||
كلمه قتور به معناى بخيل تفسير شده البته بخيلى كه بخل را به نهايت رسانده باشد، ودر مجمع البيان گفته : كلمه : قتر، به معناى تنگى است ، و قتور مبالغه در همان معنا است ، ووقتى گفته مى شود: قتر يقتر ويا تقتر و يا اقتر ويا قتر در همه آنها معنا يكى است ، وآن اين است كه فلانى در خرج كردن امساك مى كند. | كلمه قتور به معناى بخيل تفسير شده البته بخيلى كه بخل را به نهايت رسانده باشد، ودر مجمع البيان گفته : كلمه : قتر، به معناى تنگى است ، و قتور مبالغه در همان معنا است ، ووقتى گفته مى شود: قتر يقتر ويا تقتر و يا اقتر ويا قتر در همه آنها معنا يكى است ، وآن اين است كه فلانى در خرج كردن امساك مى كند. | ||
خداى تعالى در آيه مورد بحث كفار را بر آن معنائى كه در آيه : ((وما منع الناس ان يؤ منوا اذ جاء هم الهدى الاان قالوا ابعث اللّه بشرا رسولا(( گذشت يعنى بر جلوگيرى وكارشكنى در پيشرفت دعوت انبياء (عليهم السلام ) بر منع از رسالت بشر توبيخ مى نمايد، ومعناى خود آيه روشن است . | خداى تعالى در آيه مورد بحث كفار را بر آن معنائى كه در آيه : ((وما منع الناس ان يؤ منوا اذ جاء هم الهدى الاان قالوا ابعث اللّه بشرا رسولا(( گذشت يعنى بر جلوگيرى وكارشكنى در پيشرفت دعوت انبياء (عليهم السلام ) بر منع از رسالت بشر توبيخ مى نمايد، ومعناى خود آيه روشن است . | ||
خط ۱۰۰: | خط ۱۰۲: | ||
مؤ لف : از جنس ملك بودن روح با ظاهر عده اى از آيات قرآنى نمى سازد، چه ظاهر بسيارى از آيات اين است كه روح خود يك نحوه مخلوقى است كه فرشته آن را نازل مى كند مانند آيه : ((ينزل الملائكة بالروح من امره ((، وآياتى ديگر، وهمچنين با روايات هم نمى سازد، و ما در تفسير جمله ((ينزل الملائكة بالروح من امره (( در سوره نحل حديثى از على (عليه السلام ) نقل كرديم كه ملك بودن روح را انكار مى كرد، وبه همين آيه استدلال فرمود: بنابراين عبرت در مساءله روح به رواياتى است كه اينك از نظر شما مى گذرد. | مؤ لف : از جنس ملك بودن روح با ظاهر عده اى از آيات قرآنى نمى سازد، چه ظاهر بسيارى از آيات اين است كه روح خود يك نحوه مخلوقى است كه فرشته آن را نازل مى كند مانند آيه : ((ينزل الملائكة بالروح من امره ((، وآياتى ديگر، وهمچنين با روايات هم نمى سازد، و ما در تفسير جمله ((ينزل الملائكة بالروح من امره (( در سوره نحل حديثى از على (عليه السلام ) نقل كرديم كه ملك بودن روح را انكار مى كرد، وبه همين آيه استدلال فرمود: بنابراين عبرت در مساءله روح به رواياتى است كه اينك از نظر شما مى گذرد. | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۲۲ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۲۴}} | |||
[[رده:تفسیر المیزان]] | [[رده:تفسیر المیزان]] |
ویرایش