۱۴٬۲۸۳
ویرایش
(۲۱ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
و ما مى بينيم كه اثر صلاح و فساد - كه همانا سعادت متّقين و شقاوت مفسدين است - در اين عالَم محسوس ظاهر نشده، و اين از محالات است كه خداى تعالى در فطرت بشر آن دعوت غريزى را و اين ردع و منع غريزى را به وديعه بسپارد، در حالى كه نه آن دعوت، اثرى در خارج داشته باشد و نه آن منع. پس به طور يقين، در اين ميان روزى وجود دارد كه در آن روز، انسان صالح اثر صلاح خود را، و انسان فاسد اثر فساد خود را مى بيند. | و ما مى بينيم كه اثر صلاح و فساد - كه همانا سعادت متّقين و شقاوت مفسدين است - در اين عالَم محسوس ظاهر نشده، و اين از محالات است كه خداى تعالى در فطرت بشر آن دعوت غريزى را و اين ردع و منع غريزى را به وديعه بسپارد، در حالى كه نه آن دعوت، اثرى در خارج داشته باشد و نه آن منع. پس به طور يقين، در اين ميان روزى وجود دارد كه در آن روز، انسان صالح اثر صلاح خود را، و انسان فاسد اثر فساد خود را مى بيند. | ||
پس اين آيات در معناى آيه زير است كه مى فرمايد: «وَ مَا خَلَقنَا السّمَاءَ وَ الأرضَ وَ مَا بَينَهُمَا بَاطِلاً ذَلِكَ ظَنّ الّذِينَ كَفَرُوا فَوَيلٌ | پس اين آيات در معناى آيه زير است كه مى فرمايد: «وَ مَا خَلَقنَا السّمَاءَ وَ الأرضَ وَ مَا بَينَهُمَا بَاطِلاً ذَلِكَ ظَنّ الّذِينَ كَفَرُوا فَوَيلٌ لِلّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النّارِ * أم نَجعَلُ الّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحَاتِ كَالمُفسِدِينَ فِى الأرضِ أم نَجعَلُ المُتّقِينَ كَالفُجّار». با اين بيان و اين استدلال ثابت مى شود كه در اين ميان، روزى هست كه انسان آن را ديدار خواهد كرد و در آن روز، به جزاى آنچه كرده، چه خير و چه شر مى رسد. پس مشركان نمى توانند در آن اختلاف نموده، و يا شك كنند، و يا بعضى ديگرشان آن را بعيد بشمارند، و يا بعضى ديگرشان محال بدانند، و يا بعضى ديگرشان - با علم به آن - از درِ عناد و لجاج منكرش شوند. پس آمدن چنين روزى بديهى، و وقوعش ضرورى است، و جزاى در آن جاى شك نيست. | ||
از بعضى از مفسّران چنين بر مى آيد كه خواسته اند بگويند: اين آيات در مقام اثبات قدرت است، و اين كه «عود» - در قيامت - نظير «بدء» - آغاز - خلقت است. آن خدايى كه توانست عالم را ابتداء خلق كند، قادر است كه آن را دوباره اعاده دهد. اين استدلال هرچند كه در جاى خودش تمام و صحيح است، و در كلام خداى تعالى هم به آن تمسك شده، وليكن استدلالى است بر امكان اعاده، نه بر وقوع آن، و سياق آيات مورد بحث مى خواهد وقوع آن را اثبات كند، نه امكانش را. پس بيان مناسب تر، همان بيانى است كه ما ذكر كرديم. | از بعضى از مفسّران چنين بر مى آيد كه خواسته اند بگويند: اين آيات در مقام اثبات قدرت است، و اين كه «عود» - در قيامت - نظير «بدء» - آغاز - خلقت است. آن خدايى كه توانست عالم را ابتداء خلق كند، قادر است كه آن را دوباره اعاده دهد. اين استدلال هرچند كه در جاى خودش تمام و صحيح است، و در كلام خداى تعالى هم به آن تمسك شده، وليكن استدلالى است بر امكان اعاده، نه بر وقوع آن، و سياق آيات مورد بحث مى خواهد وقوع آن را اثبات كند، نه امكانش را. پس بيان مناسب تر، همان بيانى است كه ما ذكر كرديم. | ||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
و از بعضى از مفسّران حكايت شده كه گفته است: مراد از ميخ بودن كوه ها، اين است كه معاش اهل زمين به وسيلۀ اين كوه ها و منافعى كه خدا در آن ها به وديعت سپرده، تأمين مى شود. چون اگر كوه ها نبودند، زمين دائما در زير پاى اهلش در حال نوسان بود، نه كشت و زرعى مى گذاشت، و نه خانه اى. ولى اين سخن، در حقيقت، لفظ را بدون جهت از ظاهرش برگرداندن است. | و از بعضى از مفسّران حكايت شده كه گفته است: مراد از ميخ بودن كوه ها، اين است كه معاش اهل زمين به وسيلۀ اين كوه ها و منافعى كه خدا در آن ها به وديعت سپرده، تأمين مى شود. چون اگر كوه ها نبودند، زمين دائما در زير پاى اهلش در حال نوسان بود، نه كشت و زرعى مى گذاشت، و نه خانه اى. ولى اين سخن، در حقيقت، لفظ را بدون جهت از ظاهرش برگرداندن است. | ||
«'''وَ | «'''وَ خَلَقْنَاكُمْ أَزْوَاجاً'''»: | ||
يعنى ما شما را جفت جفت از نر و ماده آفريديم، تا سنت ازدواج و تناسل در بينتان جريان يابد. در نتيجه نوع بشر تا روزى كه خدا خواسته باشد، باقى بماند. | يعنى ما شما را جفت جفت از نر و ماده آفريديم، تا سنت ازدواج و تناسل در بينتان جريان يابد. در نتيجه نوع بشر تا روزى كه خدا خواسته باشد، باقى بماند. | ||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
==معناى اين كه فرمود: خوابتان را «سبات»، و شب را «لباس»، و روز را «معاش» قرارداديم== | ==معناى اين كه فرمود: خوابتان را «سبات»، و شب را «لباس»، و روز را «معاش» قرارداديم== | ||
«'''وَ جَعَلْنَا نَوْمَكمْ | «'''وَ جَعَلْنَا نَوْمَكمْ سُبَاتاً'''»: | ||
كلمه «سُبات» به معناى راحتى و فراغت است. چون خوابيدن باعث آرامش و تجديد قواى حيوانى و بدنى مى شود، و خستگى ناشى از بيدارى و تصرفات نفس در بدن از بين مى رود. | كلمه «سُبات» به معناى راحتى و فراغت است. چون خوابيدن باعث آرامش و تجديد قواى حيوانى و بدنى مى شود، و خستگى ناشى از بيدارى و تصرفات نفس در بدن از بين مى رود. | ||
خط ۸۷: | خط ۸۷: | ||
<span id='link173'><span> | <span id='link173'><span> | ||
==بحث رایتی: (رواياتى در بيان برخى آيات گذشته) == | |||
==رواياتى در بيان برخى آيات گذشته == | |||
در بعضى از روايات آمده كه منظور از «نبأ عظيم»، على «عليه السلام» است. ولى اين از باب بطن قرآن است، نه تفسير لفظ آيه. | در بعضى از روايات آمده كه منظور از «نبأ عظيم»، على «عليه السلام» است. ولى اين از باب بطن قرآن است، نه تفسير لفظ آيه. | ||
خط ۱۰۶: | خط ۱۰۴: | ||
و تفسير عياشى، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود: كلمه «يَعصِرُونَ» در آيه «عَامٌ فِيه يُغاثُ النّاسُ وَ فِيه يَعصِرُون» با ياء، به معناى «يمطرون» است. يعنى باران به ايشان مى بارد، آنگاه به عنوان استشهاد فرمود مگر نشنيده اى كه در سوره نبأ فرموده: «وَ أنزَلنَا مِنَ المُعصِراتِ مَاءً ثَجّاجاً». | و تفسير عياشى، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود: كلمه «يَعصِرُونَ» در آيه «عَامٌ فِيه يُغاثُ النّاسُ وَ فِيه يَعصِرُون» با ياء، به معناى «يمطرون» است. يعنى باران به ايشان مى بارد، آنگاه به عنوان استشهاد فرمود مگر نشنيده اى كه در سوره نبأ فرموده: «وَ أنزَلنَا مِنَ المُعصِراتِ مَاءً ثَجّاجاً». | ||
مؤلف: مراد اين است كه كلمه «يَعصِرُون»، بايد با ضمۀ «ياء» و به صيغۀ مجهول خوانده شود، چون معنايش اين است كه مردم در آن سال «يُمطَرُون = باران داده مى شوند»، به شهادت اين كه در سوره نبأ، اسم فاعل همين فعل به كار رفته، ابرها را «مُعصِرات»، و مردم را «مُعصَر= باران داده شده» خوانده است. پس «سَحابٌ مُعصِر» - با كسره صاد - به معناى ابر مُمطر است. و عياشى مثل اين حديث را از على بن معمّر، از پدرش، از امام صادق «عليه السلام» نقل كرده. و قمى در تفسير خود، نظير آن را از اميرالمؤمنين «عليه السلام» روايت كرده است. | مؤلف: مراد اين است كه كلمه «يَعصِرُون»، بايد با ضمۀ «ياء» و به صيغۀ مجهول خوانده شود، چون معنايش اين است كه مردم در آن سال «يُمطَرُون = باران داده مى شوند»، به شهادت اين كه در سوره نبأ، اسم فاعل همين فعل به كار رفته، ابرها را «مُعصِرات»، و مردم را «مُعصَر= باران داده شده» خوانده است. | ||
پس «سَحابٌ مُعصِر» - با كسره صاد - به معناى ابر مُمطر است. و عياشى مثل اين حديث را از على بن معمّر، از پدرش، از امام صادق «عليه السلام» نقل كرده. و قمى در تفسير خود، نظير آن را از اميرالمؤمنين «عليه السلام» روايت كرده است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۶۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۶۶ </center> | ||
<span id='link174'><span> | <span id='link174'><span> | ||
خط ۱۱۲: | خط ۱۱۲: | ||
==آيات ۱۷ - ۴۰ سوره نبأ == | ==آيات ۱۷ - ۴۰ سوره نبأ == | ||
إِنَّ يَوْمَ الْفَصلِ كانَ مِيقَاتاً(۱۷) | إِنَّ يَوْمَ الْفَصلِ كانَ مِيقَاتاً(۱۷) | ||
يَوْمَ يُنفَخُ فى | |||
يَوْمَ يُنفَخُ فى الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً(۱۸) | |||
وَ فُتِحَتِ السمَاءُ فَكانَت أَبْوَاباً(۱۹) | وَ فُتِحَتِ السمَاءُ فَكانَت أَبْوَاباً(۱۹) | ||
وَ | |||
وَ سُيِّرَتِ الجِْبَالُ فَكانَت سرَاباً(۲۰) | |||
إِنَّ جَهَنَّمَ كانَت مِرْصاداً(۲۱) | إِنَّ جَهَنَّمَ كانَت مِرْصاداً(۲۱) | ||
لِّلطاغِينَ مَئَاباً(۲۲) | لِّلطاغِينَ مَئَاباً(۲۲) | ||
لَّابِثِينَ فِيهَا أَحْقَاباً(۲۳) | لَّابِثِينَ فِيهَا أَحْقَاباً(۲۳) | ||
لا يَذُوقُونَ فِيهَا بَرْداً وَ لا شرَاباً(۲۴) | لا يَذُوقُونَ فِيهَا بَرْداً وَ لا شرَاباً(۲۴) | ||
إِلا حَمِيماً وَ غَساقاً(۲۵) | إِلا حَمِيماً وَ غَساقاً(۲۵) | ||
جَزَاءً وِفَاقاً(۲۶) | جَزَاءً وِفَاقاً(۲۶) | ||
إِنّهُمْ كانُوا لا يَرْجُونَ حِساباً(۲۷) | |||
وَ كَذَّبُوا بِئَايَاتِنَا كِذَّاباً(۲۸) | وَ كَذَّبُوا بِئَايَاتِنَا كِذَّاباً(۲۸) | ||
وَ | |||
وَ كُلَّ شىْءٍ أَحْصيْنَاهُ كتَاباً(۲۹) | |||
فَذُوقُوا فَلَن نَّزِيدَكُمْ إِلا عَذَاباً(۳۰) | فَذُوقُوا فَلَن نَّزِيدَكُمْ إِلا عَذَاباً(۳۰) | ||
إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفَازاً(۳۱) | إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفَازاً(۳۱) | ||
حَدَائقَ وَ أَعْنَاباً(۳۲) | حَدَائقَ وَ أَعْنَاباً(۳۲) | ||
وَ كَوَاعِب أَتْرَاباً(۳۳) | وَ كَوَاعِب أَتْرَاباً(۳۳) | ||
وَ كَأْساً دِهَاقاً(۳۴) | وَ كَأْساً دِهَاقاً(۳۴) | ||
لا يَسمَعُونَ فِيهَا لَغْواً وَ لا كِذَّاباً(۳۵) | لا يَسمَعُونَ فِيهَا لَغْواً وَ لا كِذَّاباً(۳۵) | ||
جَزَاءً مِّن رَّبِّك عَطاءً حِساباً(۳۶) | جَزَاءً مِّن رَّبِّك عَطاءً حِساباً(۳۶) | ||
رَبِّ السمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ وَ مَا بَيْنهُمَا الرَّحْمَنِ لا يمْلِكُونَ مِنْهُ خِطاباً(۳۷) | |||
يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلَائكَةُ صفًّا لا يَتَكلَّمُونَ إِلا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَ قَالَ صوَاباً(۳۸) | يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلَائكَةُ صفًّا لا يَتَكلَّمُونَ إِلا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَ قَالَ صوَاباً(۳۸) | ||
ذَلِك الْيَوْمُ الحَْقُّ فَمَن شاءَ | |||
ذَلِك الْيَوْمُ الحَْقُّ فَمَن شاءَ اتّخَذَ إِلى رَبِّهِ مَئَاباً(۳۹) | |||
إِنَّا أَنذَرْنَاكُمْ عَذَاباً قَرِيباً يَوْمَ يَنظرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَت يَدَاهُ وَ يَقُولُ الْكافِرُ يَا لَيْتَنى كُنت تُرَابَا(۴۰) | إِنَّا أَنذَرْنَاكُمْ عَذَاباً قَرِيباً يَوْمَ يَنظرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَت يَدَاهُ وَ يَقُولُ الْكافِرُ يَا لَيْتَنى كُنت تُرَابَا(۴۰) | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۶۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۶۷ </center> | ||
خط ۱۳۹: | خط ۱۶۲: | ||
<center> «'''ترجمه آیات'''» </center> | <center> «'''ترجمه آیات'''» </center> | ||
همانا روز فصل (يعنى روز قيامت كه در | همانا روز فصل (يعنى روز قيامت كه در آن، فصل خصومت ها شود)، وعده گاه خلق است(۱۷). | ||
آن روزى كه در صور دميده مى شود تا | |||
و آسمان گشوده | آن روزى كه در صور دميده مى شود تا شما، فوج فوج، به محشر وارد شويد(۱۸). | ||
و | |||
همانا دوزخ در انتظار بدكاران است (۲۱). | و آسمان گشوده شود، پس درهاى متعددى از آن باز شود (تا هر فوجى از درى شتابند)(۱۹). | ||
آن دوزخ جايگاه مردم سركش و ستمكار است (۲۲). | |||
كه در آن دوران هاى متمادى عذاب كشند (۲۳). | و كوه ها به حركت در آيد و مانند سراب گردد(۲۰). | ||
هرگز در | |||
مگر آبى پليد سوزان كه از چرك و خون جهنم | همانا دوزخ در انتظار بدكاران است(۲۱). | ||
كه با كيفر اعمال | |||
زيرا | آن دوزخ جايگاه مردم سركش و ستمكار است(۲۲). | ||
و آيات ما را از فرط | |||
و حال | كه در آن دوران هاى متمادى عذاب كشند(۲۳). | ||
پس بچشيد (كيفر تكذيب و بدكارى را) كه هرگز بر شما چيزى جز رنج و عذاب دوزخ نيفزاييم (چنانكه شما در دنيا هيچ متنبه نشده و جز بر بدى نيفزوديد) (۳۰). | |||
براى متقيان در آن | هرگز در آن جا قطره اى آب سرد و شراب طهور نياشامند (چنانكه در دنيا از علوم انبيا بهره نيافتند)(۲۴). | ||
و دختران (زيباى دلربا) كه همه در خوبى و | مگر آبى پليد سوزان كه از چرك و خون جهنم است، به آن ها دهند(۲۵). | ||
و | |||
هرگز سخن بيهوده و دروغ نشنوند (۳۵). | كه با كيفر اعمال آن ها موافق است(۲۶). | ||
اين (نعمت هاى ابدى) مزدى به عطا و حساب پروردگار تو است (۳۶). | |||
خدايى كه آسمان ها و زمين و همه مخلوقاتى كه در بين آسمان و زمين | زيرا آن ها به روز حساب، اميد نداشتند(۲۷). | ||
روزى كه آن فرشته بزرگ روح القدس با همه فرشتگان صف زده و به نظم برخيزند و هيچ كس سخن | |||
چنين روز محقق خواهد | و آيات ما را از فرط جهالت، سخت تكذيب كردند(۲۸). | ||
ما شما را از روز عذاب كه نزديك | |||
و حال آن كه هر چيز را، ما در كتابى، به احصاء و شماره رقم كرده ايم(۲۹). | |||
پس بچشيد (كيفر تكذيب و بدكارى را) كه هرگز بر شما چيزى جز رنج و عذاب دوزخ نيفزاييم (چنانكه شما در دنيا هيچ متنبه نشده و جز بر بدى نيفزوديد)(۳۰). | |||
براى متقيان در آن جهان، رستگارى و آسايش است(۳۱). | |||
باغ هايى سرسبز و انواعى از انگورها(۳۲). | |||
و دختران (زيباى دلربا) كه همه در خوبى و جوانى، مانند يكديگرند(۳۳). | |||
و جام هايى پُر (از شراب طهور)(۳۴). | |||
هرگز سخن بيهوده و دروغ نشنوند(۳۵). | |||
اين (نعمت هاى ابدى)، مزدى به عطا و حساب پروردگار تو است(۳۶). | |||
خدايى كه آسمان ها و زمين و همه مخلوقاتى كه در بين آسمان و زمين است، بيافريده؛ خدايى مهربان است كه در عين مهربانى، كسى از قهر و سطوتش با او به گفتگو لب نتواند گشود(۳۷). | |||
روزى كه آن فرشته بزرگ روح القدس با همه فرشتگان صف زده و به نظم برخيزند و هيچ كس سخن نگويد، جز آن كس كه خداى مهربانش اذن دهد و او سخن به صواب گويد(۳۸). | |||
چنين روز محقق خواهد شد؛ پس هر كه مى خواهد، نزد خداى خود (در آن روز) مقام و منزلتى يابد (در راه ايمان و اطاعت بكوشد)(۳۹). | |||
ما شما را از روز عذاب كه نزديك است، ترسانيده و آگاه ساختيم، روزى كه هر كس هرچه (از نيك و بد) كرده، در پيش روى خود حاضر بيند و كافر در آن روز (از فرط عذاب)، آرزو مى كند كه ای كاش خاك بود (تا چنين به آتش كفر خود نمى سوخت)(۴۰). | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۶۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۶۸ </center> | ||
<center> «'''بیان آیات'''» </center> | <center> «'''بیان آیات'''» </center> | ||
اين | اين آيات، يَومُ الفصل را كه در جملۀ «كَلّا سَيَعلَمُون» به طور اجمال بدان اشاره كرده بود، توصيف نموده، شرح مى دهد كه در آن روز به طاغيان و متقيان چه مى گذرد. و در آخر، سوره را با تهديدى كه به منزله نتيجه است، ختم مى كند. | ||
«'''إِنَّ يَوْمَ الْفَصلِ | «'''إِنَّ يَوْمَ الْفَصلِ كَانَ مِيقَاتاً'''»: | ||
در مجمع البيان مى گويد: كلمه | در مجمع البيان مى گويد: كلمه «ميقات»، به معناى آخرين لحظه از مدتى است كه براى حدوث امرى از امور معين شده. و اين كلمه، از ماده «وقت» است، همچنان كه كلمه «ميعاد»، از ماده «وعد» و كلمه «مقدار»، از «قدر» گرفته شده اند. | ||
<span id='link175'><span> | <span id='link175'><span> | ||
==اوصاف | ==از اوصاف قيامت: وقوع نبأ عظيم== | ||
از اين آيه شريفه شروع شده است به توصيف آن | از اين آيه شريفه شروع شده است به توصيف آن نبأ عظيمى كه خبر از وقوع آن در آينده داده و فرمود: «كَلّا سَيَعلَمُون» آنگاه براى اثبات مطلب چنين استدلال نمود كه «ألم نجعل الارض مهادا... - مگر ما نبوديم كه زمين را بستر و گهواره كرديم ...» و آن را يَومُ الفصل خواند تا بفهماند در آن روز، بين مردم فصل قضا مى شود و هر طايفه اى، بدانچه با عمل خود مستحق آن شده، مى رسد. | ||
پس | پس يَومُ الفصل، ميقات و آخرين روزى است كه براى فصل قضا معين شده بود؛ و تعبير به لفظ «كان» كه مخصوص رساندن ثبوت است، مى فهماند يَومُ الفصل از سابق، ثابت و در علم خدا معين شده بود. حجت قبلى هم بدان ناطق است و به همين جهت، جمله را با كلمه «إنّ» مؤكّد كرد. | ||
و معناى جمله اين است كه: | و معناى جمله اين است كه: محققاً، يَومُ الفصل كه خبرش خبر عظيمى است، در علم خدا معين شده بود و روزى كه خدا آسمان ها و زمين را مى آفريد و نظام جارى در آن را بر آن حاكم مى كرد؛ از همان روز براى نظام مادى جهان مدتى معين كرد، كه با به سر رسيدن آن مدت، عمر عالَم ماده هم تمام مى شود. چون خداى تعالى مى دانست كه اين نشأه جز با انتهايش به يَومُ الفصل تمام نمى شود. چون خودش نشاۀ دنيا را آفريده بود، مى دانست كه اگر آن را بخواهد بيافريند، لازمه اش اين است كه نشاۀ قيامت را هم به پا كند. | ||
«'''يَوْمَ يُنفَخُ فى | «'''يَوْمَ يُنفَخُ فى الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً'''»: | ||
در | در سابق، گفتار در معناى «نَفخ صُور» مكررا گذشت. و كلمه «افواج»، جمع فوج است كه - به گفته راغب - به معناى جمعيتى است كه به سرعت از پيش روى ما بگذرند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۶۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۶۹ </center> | ||
و در جمله | و در جمله «فَتَأتُون أفوَاجاً»، سياق را طبق سياق سابق خطابى كرد، تا حق وعيد و تهديدى كه جمله «كَلّا سَيَعلَمُون» متضمن آن است را ادا كرده باشد، و مثل اين كه آيه مورد بحث، نظرى هم به آيه «يَومَ نَدعُوا كُلّ أُناسٍ بِإمَامِهم» دارد، كه آن نيز دلالت مى كند بر اين كه در روز قيامت، مردم فوج فوج مى آيند. | ||
«'''وَ فُتِحَتِ السمَاءُ فَكانَت أَبْوَاباً'''»: | «'''وَ فُتِحَتِ السمَاءُ فَكانَت أَبْوَاباً'''»: | ||
و وقتى درب هاى آسمان باز | و وقتى درب هاى آسمان باز شد، قهرا عالَم انسانى به عالم فرشتگان متصل مى شود. | ||
بعضى گفته اند: در اين آيه چيزى در تقدير است، و تقدير كلام | بعضى گفته اند: در اين آيه چيزى در تقدير است، و تقدير كلام «فَكَانَت ذَات أبواب» است. يعنى آسمان داراى ابواب خواهد بود. بعضى ديگر گفته اند: در آسمان راه هايى پيدا مى شود، در حالى كه قبلا چنين راه هايى وجود نداشت. ليكن اين دو وجه، به بى دليل حرف زدن شبيه تر است تا تفسير (دقت بفرماييد). | ||
«'''وَ | «'''وَ سُيّرَتِ الجِْبَالُ فَكانَت سرَاباً'''»: | ||
كلمه | كلمه «سراب» به معناى آب موهوم است كه در بيابان از دور برق مى زند و انسان خيال مى كند آن جا، آب است، و هر امر بى حقيقت را كه به نظر حقيقت برسد، نيز به عنوان استعاره «سراب» مى گويند، و شايد مراد از سراب در آيه، به معناى دوم باشد. | ||
<span id='link176'><span> | <span id='link176'><span> | ||
==توضيحى پيرامون | ==توضيحى پيرامون دگرگونی كوه ها و سراب شدن آن ها == | ||
توضيح اين كه: به راه انداختن كوه ها و متلاشى كردنشان، بالاخره طبعا به | توضيح اين كه: به راه انداختن كوه ها و متلاشى كردنشان، بالاخره طبعا به اين جا منتهى مى شود كه شكل كوهى خود را از دست داده، اجزايش متفرق شود. همچنان كه در چند جا از كلام مجيدش، وقتى سخن از زلزله قيامت دارد و آثار آن را بيان مى كند، از كوه ها هم خبر داده، مى فرمايد: «وَ تَسيرُ الجِبال سَيراً». | ||
و نيز مى فرمايد: «وَ حُمِلَت الأرضُ وَ الجِبَالُ فَدُكّتا دَكّة وَاحِدَة». | |||
و نيز مى فرمايد: «وَ كَانَت الجِبالُ كَثِيباً مَهيلاً». | |||
و نيز مى فرمايد: «وَ تَكُونُ الجِبالُ كَالعِهن المَنفُوش». | |||
و نيز مى فرمايد: «وَ بُسّتِ الجِبالُ بَسّاً»، و نيز فرموده: «وَ إذَا الجِبَالُ نُسِفَت». | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۷۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۷۰ </center> | ||
پس به راه انداختن كوه ها و | پس به راه انداختن كوه ها و خُرد كردن آن ها، بالاخره منتهى مى شود به پراكنده شدن و پاره پاره شدن آن ها و به صورت تپه هاى پراكنده در آمدنشان و در نتيجه، چون پشم حلاجى شده ساختن شان. و اما سراب شدنشان به چه معنا است؟ و چه نسبتى با به راه انداختن آن دارد؟ به طور مسلّم، سراب به آن معنا كه به نظر آبى درخشنده برسد، نسبتى با به راه انداختن كوه ها ندارد. | ||
بله، اين را مى توان گفت كه: وقتى كوه ها به راه افتادند و در آخر، حقيقتشان باطل شد و ديگر چيزى به صورت جبال باقى نماند، در حقيقت آن «جِبَال رَاسِيات» - كه حقايقى داراى جرمى بس بزرگ و نيرومند بود، و هيچ چيز آن را تكان نمى داد - با به حركت در آمدن و باطل شدن، سرابى مى شود خالى از حقيقت. | |||
پس آيه | پس به اين اعتبار مى توان گفت: «وَ سُيّرَت الجِبَالُ فَكَانَت سَرَاباً» و نظير اين بيان در كلام خداى تعالى آمده، آن جا كه در باره اقوام هلاك شده مى فرمايد: «فَجَعلنَاهُم أحَادِيثَ»، و يا مى فرمايد: «فَأتبَعنَا بَعضَهُم بَعضاً وَ جَعَلنَاهُم أحَادِيثَ»، و يا در باره بت ها مى فرمايد: «إن هِىَ إلّا أسماء سَمّيتُمُوهاَ أنتُم وَ آبَاؤُكُم». | ||
پس آيه شريفه، به وجهى نظير آيه زير است كه مى فرمايد: «وَ تَرَى الجِبالَ تَحسَبُها جَامِدة وَ هِىَ تَمُرُّ مَرّ السّحَاب»، كه اگر بگوييم درباره صفت زلزله قيامت است، شباهتى با آيه مورد بحث خواهد داشت. | |||
«'''إِنَّ جَهَنَّمَ كانَت مِرْصاداً'''»: | «'''إِنَّ جَهَنَّمَ كانَت مِرْصاداً'''»: | ||
راغب در مفردات گفته: كلمه | راغب در مفردات گفته: كلمه «رصد» به معناى آماده شدن براى مراقبت است، - تا آن جا كه مى گويد - و «مَرصد» به معناى آن محلى است كه براى مراقبت در آن جا قرار بگيرى، و اين كلمه در قرآن آمده. تا آن جا كه مى فرمايد: «وَ اقعُدُوا لَهُم كُلّ مَرصَد - براى دستگيرى آنان، در هر كمين گاهى به كمين بنشينيد». كلمه «مِرصَاد» هم شبيه به «مرصد» است، اما مرصاد، تنها به آن محلى كه براى اين كار آماده شده، اطلاق مى شود. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۷۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۷۱ </center> | ||
و اين كلمه نيز در قرآن | و اين كلمه نيز در قرآن آمده، مى فرمايد: «إنّ جَهَنّم كَانت مِرصَاداً»، و اين آيه، اين نكته را مى فهماند كه جهنم محل عبور همه مردم است، و از همين باب است آيه زير كه مى فرمايد «وَ إن مِنكُم إلّا وَارِدُها - هيچ كس از شما نيست مگر آن كه به جهنم وارد خواهد شد». | ||
«'''لِّلطاغِينَ مَئَاباً'''»: | «'''لِّلطاغِينَ مَئَاباً'''»: | ||
طاغيان كسانى هستند كه متصف به طغيان باشند، و خروج از حد، كار هميشگى آنان باشد، و كلمه | طاغيان كسانى هستند كه متصف به طغيان باشند، و خروج از حد، كار هميشگى آنان باشد، و كلمه «مَآب»، اسم مكان از ماده «اوب» است، كه به معناى رجوع است، و اگر جهنم را محل برگشت طاغيان خوانده، به اين عنايت بوده كه خود طاغيان در همان دنيا، جهنم را مأواى خود كردند. پس صحيح است بگوييم به جهنم بر مى گردند. | ||
«'''لَّابِثِينَ فِيهَا أَحْقَاباً'''»: | «'''لَّابِثِينَ فِيهَا أَحْقَاباً'''»: | ||
كلمه | كلمه «أحقاب»، به معناى زمان هاى بسيار و روزگاران طولانى است كه آغاز و انجام آن مشخص نباشد. | ||
و اين | و اين كلمه، جمع است و اما در اين كه مفردش چيست؟ آيا حُقب - به ضمه اول و سكون دوم است - و يا حُقُب - به دو ضمه - است، اختلاف كرده اند. و حُقُب - به دو ضمه - در قرآن كريم آمده، مى فرمايد: «أو أمضى حُقُبا». بعضى هم گفته اند: مفردش «حَقب» - به فتح اول و سكون دوم - است، و واحد «حقب» هم، حِقبه - به كسر اول و سكون دوم - است. راغب گفته: حق اين است كه «حقبه»، به معناى مدت نامعلومى از زمان است. | ||
بعضى هم كلمه | بعضى هم كلمه «حُقُب» را به هشتاد و يا هشتاد و چند سال تحديد كرده اند. و بعضى ديگر اضافه كرده اند كه: هر سال از اين حقب، سيصد و شصت روز و هر روزش برابر هزار سال است. و از بعضى ديگر نقل شده كه گفته اند: حُقُب، به معناى چهل سال است. و از بعضى ديگر آمده كه گفته اند: هفتاد سال است. و اقوالى ديگر در معناى «حُقُب» گفته اند، اما از خود قرآن كريم دليلى بر هيچ يك از اين تحديدها وارد نشده، علم لغت هم چيزى در اين باب نگفته. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۷۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۷۲ </center> | ||
و از ظاهر آيه بر مى آيد كه مراد از طاغيان، معاندين از كفار | و از ظاهر آيه بر مى آيد كه مراد از طاغيان، معاندين از كفار هستند. مؤيد اين ظهور، ذيل سوره است كه مى فرمايد: «إنّهُم كَانُوا لا يَرجُون حِساباً * وَ كَذّبُوا بِآياتنا كِذّاباً»، و مفسّران كلمه «أحقاب» در آيه را، به «حقب بعد از حقب» تفسير كرده اند، كه در نتيجه آيه را چنين معنا كرده اند: | ||
جهنّم برگشتگاه طاغيان است، در حالى كه در جهنّم، حقبى بعد از حقب ديگر مى مانند، بدون اين كه اين حقب ها، آخرى داشته باشد. پس آيه شريفه با آيات ديگر قرآن كه تصريح دارد بر خلود كفار در جهنم، منافات ندارد. | |||
بعضى گفته اند: آيه | بعضى گفته اند: آيه «لا يَذُوقُون فِيها...» صفت احقاب است، و معناى آيه اين است كه: طاغيان در دوزخ احقابى می مانند، كه صفتش اين است كه در آن اثرى از خنكى و نوشيدنى نيست، مگر حميم و غساق، و آنگاه بعد از اين احقاب، وضعى غير آن وضع را خواهند داشت، و جاودانه به وضعى كه معلوم نيست چگونه است، در دوزخ خواهند بود. و اين معنا در صورتى كه سياق آيه با آن مساعدت كند، معناى خوبى است. | ||
«'''لا يَذُوقُونَ فِيهَا بَرْداً وَ لا شرَاباً'''»: | «'''لا يَذُوقُونَ فِيهَا بَرْداً وَ لا شرَاباً'''»: | ||
در اين آيه بين | در اين آيه بين «بَرد» و «شَراب»، مقابله افتاده، و ظاهر اين مقابله آن است كه مراد از «برد»، مطلق هر چيز غير نوشيدنى باشد، كه آدمى با آن خُنَك شود. نظير سايه اى كه بتوانند در آن استراحت كنند. پس مراد از چشيدن خنكى، مطلق دسترسى و تماس با خنكى است، نه خصوص چشيدنی هاى آن. | ||
«'''إِلا حَمِيماً وَ غَساقاً'''»: | «'''إِلا حَمِيماً وَ غَساقاً'''»: | ||
كلمه | كلمه «حَميم» به معناى آب بسيار داغ است، و كلمه «غَسّاق» به معناى چرك و خون اهل دوزخ است. | ||
<span id='link178'><span> | <span id='link178'><span> | ||
== | ==مطابقت جزا با اعمال ثبت شده آدمیان == | ||
«'''جَزَاءً وِفَاقاً ... كتَاباً'''»: | «'''جَزَاءً وِفَاقاً ... كتَاباً'''»: | ||
كلمه | كلمه «وِفَاقاً» مصدرى است به معناى اسم فاعل. و معناى آيه اين است كه: ايشان جزا داده مى شوند، جزايى موافق با اعمالى كه كردند. ممكن هم هست مضافى در تقدير گرفته بگوييم: تقدير آيه «جَزَاءً ذَاوِفاق» است. يعنى جزايى داراى وفاق. و يا بگوييم اطلاق «وفاق» بر جزا، از باب مبالغه است. مثل اين كه وقتى مى خواهيم در عدالت زيد مبالغه كنيم، مى گوييم: «زِيدٌ عَدلٌ» است. | ||
«''' | «'''إنّهُم كَانُوا لا يَرجُونَ حِسَاباً وَ كَذّبُوا بِآيَاتِنا كِذّاباً'''»: | ||
كلمه «كِذّابا» مفعول مطلق است براى «كَذّبُوا». در نتيجه معناى آيه «وَ كَذّبُوا بِآياتنا تَكذِيباً عَجِيباً» مى شود، | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۷۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۷۳ </center> | ||
يعنى كفار اميد حسابى ندارند، و آيات ما را به طور عجيب تكذيب مى كنند، چون بر تكذيب خود اصرار مى ورزند. و اين | يعنى كفار اميد حسابى ندارند، و آيات ما را به طور عجيب تكذيب مى كنند، چون بر تكذيب خود اصرار مى ورزند. و اين آيه، مطابقت جزا با اعمال ايشان را تعليل مى كند به اين بيان كه كفّار، اميد حساب در يَومُ الفصل را ندارند. در نتيجه از حيات آخرت مأيوس اند. و به همين جهت، آيات داله بر وجود چنين روزى را انكار مى كنند و به دنبال آن، آيات توحيد و نبوت را هم انكار نموده، در اعمال خود از حدود عبوديت تجاوز مى كنند. و نتيجه همه اين ها، اين شده كه به كلّى خدا را از ياد ببرند، خدا هم آنان را از ياد برد، و سعادت خانه آخرت را بر آنان تحريم كرد. در نتيجه براى آنان نماند مگر شقاوت، و در آن عالَم چيزى به جز مكروه نمى يابند، و جز با صحنه هاى عذاب مواجه نمى شوند، و همين است معناى اين كه فرمود: «فَذُوقُوا فَلَن نَزِيدَكُم إلّا عَذاباً». | ||
و جمله مورد بحث كه مى فرمايد: «جَزاءً وِفاقاً» دلالت دارد بر مطابقت كامل بين جزا و عمل. پس انسان با عمل خود، نمى جويد مگر جزايى را كه مو به مو مطابق آن باشد. پس رسيدن به جزا در حقيقت رسيدن به عمل است، همچنان كه فرمود: «يَا أيّهَا الّذِينَ كَفرُوا لا تَعتَذِرُوا اليَومَ إنّما تُجزَونَ مَا كُنتُم تَعمَلُون». | |||
«'''وَ كُلّ شَئ أحصَينَاهُ كِتاباً'''»: | |||
يعنى هر چيزى را - كه اعمال شما هم از آن جمله است - ضبط كرده و در كتابى جليل القدر بيان نموده ايم. بنابراين، آيه شريفه مورد بحث در معناى آيه زير است كه مى فرمايد: «وَ كُلّ شَئ أحصَينَاهُ فِى إمَام مُبِين». | |||
ممكن هم هست مراد | ممكن هم هست مراد «وَ كُلّ شَئ حَفِظناهُ مَكتُوبا» باشد. يعنى هر چيزى را ما با نوشتن در لوح محفوظ و يا در نامه اعمال حفظ كرده ايم. اين هم جائز است كه «احصا» به معناى كتابت باشد، و هم «كتاب» به معناى احصا باشد. چون هر دو در معناى ضبط مشترك اند، و معناى آيه، يا «كُلّ شَئ أحصينَاهُ إحصائا» باشد، و یا «كُلّ شَئ كَتبنَاهُ كِتابا». | ||
و به هر حال آيه شريفه حالى است كه تعليل سابق را تكميل مى كند، و معناى آن با آيه قبل چنين مى شود: جزاى | و به هر حال آيه شريفه حالى است كه تعليل سابق را تكميل مى كند، و معناى آن با آيه قبل چنين مى شود: جزاى آن ها موافق با اعمال ايشان است، به علت اين كه چنين حال و وضعى داشتند، در حالى كه ما حال و وضعشان را عليه آنان ضبط كرديم، و جزايى موافق با آن به ايشان مى دهيم. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۷۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۷۴ </center> | ||
«'''فَذُوقُوا فَلَن نَّزِيدَكُمْ إِلا عَذَاباً'''»: | «'''فَذُوقُوا فَلَن نَّزِيدَكُمْ إِلا عَذَاباً'''»: | ||
فاى تفريع كه در آغاز اين آيه آمده، آن را نتيجه مطلب قبل كرده، كه عذاب كفار را تفصيل مى داد، و مى خواهد ايشان را از اين اميد مأيوس | فاى تفريع كه در آغاز اين آيه آمده، آن را نتيجه مطلب قبل كرده، كه عذاب كفار را تفصيل مى داد، و مى خواهد ايشان را از اين اميد مأيوس كند كه روزى از شقاوت نجات يافته به راحتى برسند، و التفاتى كه از غيبت «إنّهُم» به خطاب «نَزِيدَكُم» به كار رفته، اين نكته را مى رساند كه خداى تعالى، ايشان را حاضر فرض كرد تا توبيخ و سركوبيشان بدون واسطه انجام شود. | ||
و مراد از جمله | و مراد از جمله «فَلَن نَزيدَكُم إلّا عَذاباً»، اين است كه آنچه مى چشيد عذابى است بعد از عذابى كه قبلا چشيده بوديد. پس آن عذاب، عذابى است بعد از عذاب، و عذابى است روى عذاب، و همچنان عذاب ها دوچندان مى شود، و عذابى به عذابتان افزوده مى گردد. پس از اين كه به آرزوى خود برسيد مأيوس باشيد، و اين آيه خالى از اين ظهور نيست كه مراد از جمله «لَابِثينَ فِيها أحقَاباً» خلود در آتش است، و اين كه عذاب از شما قطع نخواهد شد. | ||
ویرایش