مَتَاع

از الکتاب

آیات شامل این کلمه

«متاع» از مادّه «مُتوع» به معناى هر چیزى است که انسان از آن بهره مى گیرد، و مفهوم آن بسیار وسیع است، و تمام وسائل زندگى و مواهب مادى را شامل مى شود. «راغب» در کتاب «مفردات» مى گوید: کُلَّمَا یُنْتَفَعُ بِهِ عَلى وَجْه مَا، فَهُوَ مَتاعٌ وَ مُتْعَةٌ: «هر چیزى که به نحوى انسان از آن بهره مى گیرد، به آن متاع یا متعه گفته مى شود».

بنابراین جمله «دنیا متاع غرور است»، مفهومش این است که، وسیله و ابزارى است براى فریبکارى، فریب دادن خویشتن، و هم فریب دیگران، و البته این در مورد کسانى است که دنیا را هدف نهایى قرار مى دهند و به آن دل مى بندند، و بر آن تکیه مى کنند و آخرین آرزویشان، وصول به آن است، اما اگر مواهب این جهان مادى وسیله اى براى وصول به ارزشهاى والاى انسانى و سعادت جاودان باشد، هرگز دنیا نیست، بلکه مزرعه آخرت، و قنطره و پلى براى رسیدن به آن هدف هاى بزرگ است.

ریشه کلمه

قاموس قرآن

در مفردات مى‏گويد: مُتُوع به معنى امتداد و ارتفاع است گويند: «مَتَعَ النَّهارُ و مَتَعَ النَّباتُ» يعنى روز بلند شد و علف بلند گرديد... متاع به معنى انتفاع ممتد‏الوقت است گويند: «مَتَّعَهُ اللَّهُ بِكَذا وَ اَمْتَعَهُ وَ تَمَتَّعَ بِهِ» و نيز گويد: آنچه در خانه از آن استفاده برند متاع گویند و باز گوید: هر آنچه از آن بر وجهى بهره برده شود متاع و متعه است. در مجمع ذيل آيه [بقره:36]. فرموده: مَتاع، تَمَتُّعْ، مُتْعه و تَلَذُّذ متقارب المعنی‏اند و هرچه از آن لذت بردى متاع است. على هذا متاع هم مصدر است و هم اسم و هر چه از مال دنيا مورد بهره قرار گيرد متاع است. در آيه فوق بهتر است آن مصدر و به معنى انتفاع باشد. در آيه [يوسف:17]. مراد نان و آب و نظير آن است و در آيه [يوسف:65]. مال‏التجارة منظور مى‏باشد. و در آيه [نساء:77]. ممكن است مصدر يا اسم باشد و در هر دو صورت اعم است. *** از راغب نقل شد كه متاع انتفاع ممتدالوقت است. اقرب‏الموارد از كليّات ابوالبقاء نقل مى‏كند: متاع و متعه چيزى است كه از آن انتفاع قليل و غير باقى برده شود. در قاموس و مجمع و اقرب ظاهراً قيد امتداد و قلّت نيست ولی به نظرم قول راغب اصح باشد كه اصل معنى در آن ملحوظ است. اِسْتِمْتاع: به معنى انتقاع است [انعام:128]. پروردگارا بعضى از ما از بعضى بهره برد. در اينجا لازم است دو مطلب را به مناسبت دو آيه بررسى كنيم: 1- متعه زنان. 2- حجّ تمتع. متعه زنان‏ [نساء:24]. متعه زنان را از آن متعه گويند كه آن مورد انتفاع است تا مدت معلومى، به خلاف نكاح دائمى كه مدّت معلوم ندارد چنانكه ابن اثير در نهايه ذيل لغت متاع چنين گفته است: در صدر آيه فوق و نيز در آيه ماقبل زنان حرام‏النكاح را شمرده و آنگاه فرموده: «وَ اُحِلَّ لَكُمْ ماوَراءَ ذلِكُمْ اَنْ تَبْتَغُوا بِاَمْوالِكُمْ مُحْصِنينَ غَيْرَ مُسافِحينَ» يعنى: غير از زنان ذكر شده ديگران بر شما حلال‏اند كه با اموال خود و مهريّه آنها را به عقد ازدواج خود درآوريد به شرط آنكه با اينكار عفت و مصونيت بخواهيد نه اينكه زناكارى در پيش گيريد. آنوقت پس از تمام شدن اين حكم فرموده «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ» ظاهراً «ما» در «فَما» موصول و ضمير «بِهِ» راجع به آن است يعنى زنى از زنان كه مورد استمتاع شما واقع گرديد اجرت آنها را به طور معين بدهيد. و شايد «ما» شرطيه باشد در اينصورت ضمير «بِهِ» راجع است به آنچه از «اُحِلَّ لَكُمْ...» استفاده مى‏شود. مثل «حلّ - نيل» يعنى هرگاه از زنان به حليّت استعمتاع كرديد اجرت آنها را بدهيد. امّا تفريع «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ...» نسبت به «اُحِلَّ لَكُمْ ماوَراءَ ذلِكُمْ» تفريع جزيى بر كلّى است زيرا كه «اُحِلَّ لَكُمْ...» شامل نكاح دائم ومنقطع و ملك يمين است چنانكه در آيه [بقره:184]. [بقره:256]. تفريع فرد بر كلّ است. در مذهب اهل بيت عليهم‏السلام آيه بى‏شك درباره نكاح متعه است و آن تا قيامت حلال مى‏باشد در كافى كتابرالنكاح ابواب‏المتعه ضمن ابوابى روايات آن نقل شده ايضاً در وسائل و كتابهاى ديگر، در كافى از ابى‏بصير نقل كرده «قالَ، سَئَلْتُ اَباجَعْفَرَ (عليه السلام) عَنِ الْمُتْعَةِ فَقالَ: نَزَلَتْ فِى الْقُرْآنِ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ فَريضَةً فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ فيما تَراضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَريضَةِ» و نيز ابى‏مريم از امام صادق «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود:«اَلْمُتْعَةُ نَزَلَ بِهَا الْقُرْآنُ وَ جَرَتْ بِهَا السُّنَةُ مِنْ رِسُولِ اللهِ (صلى الله عليه و اله)» در الميزان فرموده: مراد از استمتاع مذكور در آيه بى‏شك متعه است چون آيه مدنى است ودر ضمن سوره نساء در نصف اوّل دوران هجرت آن حضرت نازل شده است چنانكه معظم آيات سوره بر آن دلالت مى‏كند و نكاح متعه آن روز ميان مردم معمول بود روايات در تسلم اين معنى متفق‏اند اعم از آنكه تشريع متعه از جانب اسلام باشد يا نه... نگارنده گويد: قطع نظر از مذهب اهل بيت عليهم السلام از قدماء مفسرين از صحابه و تابعين نيز نقل شده كه مراد از آيه متعه است ازجمله ابن عباس، ابن مسعود، ابى بن كعب، قتاده، سدى، مجاهد، ابن جبير، حسن و غير آنها. اهل سنت در اينكه متعه در اسلام حلال است شكى ندارند ولى مى‏گويند: اين حكم در زمان رسول خدا«صلى الله عليه واله» و به زبان آن حضرت نسخ و تحريم شده است، امّا شيعه به پيروى از اهل بيت عليهم السلام عقيده دارند كه اين حكم نسخ نشده و تا روز قيامت خواهد ماند قول به تحريم و نسخ آن از طرف رسول خدا «صلى الله عليه واله» بى‏اساس است. ناگفته نماند: چون عمربن الخطاب در زمان خود از متعه نهى كرد عده‏اى از علماء براى تصحيح كار عمر تحريم آن را به رسول خدا «صلى الله عليه واله» نسبت دادند تا اين عمل ناحق پاگير خليفه نشود در اينجا چند روايت نقل كرده سخن كوتاه مى‏كنم: 1- جلال الدين عبدالرحمن سيوطى در كتاب تاريخ الخلفاء در ضمن حالات عمربن الخطاب فصلى تحت عنوان «فَصْلٌ فى اَوُّلِياتِ عُمَرْ» منعقد كرده مى‏گويد: عمر اوّل كسى است كه مبدأ تاريخ را ازهجرت قرار داد، اوّل كسى است كه بيت‏المال دائرنمود تا ميرسد «وَاَوَلُ مَنْ حَرَّمَ الْمُتْعَةَ» يعنى او اوّل كسى است كه متعه را تحريم كرد. 2- فخر رازى در تفسير آيه «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ...» نقل كرده كه عمر بالاى منبر گفت: «مُتْعَتانِ كانَتا عَلى عَهْدِ رَسُولِ اللهِ وَاَنَا اَنْهى عَنْهُما وَ اُعاقِبُ عَليْهِما: مُتْعَةُ الْحَجِّ وَ مُتْعَةُ النِّساءِ» (نقل از النص والاجتهاد). يعنى: در عهد رسول خدا «صلى الله عليه واله» دو متعه بود، من از هر دو نهى ميكنم و هر كه به هر يك از آن دو عمل كند عقوبتش خواهيم كرد يكى حجّ تمتّع، ديگرى متعه زنان. 3- در صحيح مسلم جلد اوّل باب «نكاح‏المتعة...» از جابربن عبدالله انصارى نقل شده: «كُنَّا نَسْتَمْتِعُ بِالْقَبْضَةِ مِنَ التَّمْرِ وَ الدَّقيقِ الْاَيامَ عَلى عَهْدِ رَسُولِ الله صَلَى اللهُ عَلَيهِ وَ سَلَّمَ (وآله) وَ اَبىَ‏بَكْرٍحَتَى نَهى عَنْهُ عُمَرُ فى شَأْنِ عَمْروبْنِ حَريث». يعنى درزمان رسول خدا «صلى الله عليه واله» و ابوبكر زنان را چند روز در مقابل مقدارى خرما و آرد متعه مى‏كرديم تا عمر در قضيّه عمروبن حريث از آن نهى كرد. طالبان تفسير بيشتر به الغدير والنص والاجتهاد و سائر كتب رجوع كنند. از اميرالمؤمنين «عليه السلام» نقل شده: « لَوْلا اَنَّ عُمَرَ نَهى عَنِ‏الْمُتْعَةِ مازَنى اِلَّا شَقِىٌ» اگر عمر از متعه نهى نمى‏كرد به زنا مرتكب نمى‏شد مگر شقى. يعنى: حكم تشريع متعه براى بستن راه زنا است. عمر با تحريم متعه راه زنا را باز كرد ناگفته نماند: ازدواج دائمى براى همه ميسّر نيست دانشجويان، سربازان، مأمورانی كه ازخانواده خويش دور افتاده‏اند، اشخاص بى‏بضاعت و امثال آنها كه به زن دائمى دسترسى ندارند، زنان بيوه‏ای كه شوهر دائمى به سراغشان نمى‏آيد و امثال آنها يا بايد زنا كنند (نعوذبالله) و يا بوسيله ،متعه زنان غريزه جنسى خويش را ارضاع نمايند حتى بعضى از متفكّران اروپا با درك اين محذور ازدواجى بنام ازدواج بى‏خرج كه همان متعه اسلامى است پيشنهاد مى‏كنند. حج تمتع [بقره:196]. حجّ تمتع آن است كه در اشهر حجّ از ميقات احرام عمره مى‏بندد و پس از طواف بيت و نماز طواف و سعى بين صفا و مروه تقصير كرده از احرام خارج مى‏شود سپس مثلا روز 8 ذوالحجة از مكّه احرام حجّ بسته به عرفات مى‏رود آنگاه بمشعر و منى تا آخر اعمال حجّ. علّت تسميه به حجّ تمتّع آن است كه شخص ميان دو عمل از احرام خارج شده و از چيزهايی كه در حال احرام حرام بود لذت مى‏برد، حجّ تمتّع وظيفه كسى است كه از مكه 12 ميل يا بيشتر دور باشد. «ذالِكَ لِمَنْ لَم‏ يَكُنْ اَهْلُهُ حاضِرِى الْمَسْجِدِالْحَرامِ» يعنى تمتّع از عمره به حجّ وظيفه كسى است كه اهلش و خانواده‏اش در مسجدالحرام يعنى در مكه و تا دوازده ميلى آن نباشد يعنى كسيكه از اهل مكّه و اهل اطراف مكّه نباشد. در حجةالوداع رسول خدا «صلى الله عليه واله» از مسجد شجره به نيّت حجّ قران احرام بست و سوق هدى كرد چنانكه شيخ مرحوم در خلاف تصريح كرده است، رأى ابوحنيفه و اصحابش نيز چنين است. ولى شافعى عقيده دارد كه آن حضرت به حجّ افراد احرام بست، قول شافعى صحيح نيست. بهر حال آن حضرت احرام عمره تمتع نبست كه آن روز هنوز حجّ تمتع نبود در كافى باب حجّ النبى و درمجمع ذيل آيه فوق از معاويةبن عمار از امام صادق «عليه السلام» در ضمن حديثى نقل شده: رسول خدا «صلى الله عليه واله» در حجةالوداع از مسجد شجره احرام بست و سوق هدى كرد و وارد مكّه شد پس از اتمام سعى در«مروه» رو به مردم نموده خدا را حمدوثنا گفت بعد فرمود: اين جبرئيل است (با دست به پشت سراشاره كرد) به من امر مى‏كند كه دستور دهم هر كه سوق هدى نكرده از احرام خارج شود.«وَلَوِ اسْتَقْبَلْتُ مِنْ اَمْرى مَا اسْتَدْبَرْتُ لَصَنَعْتُ مِثْلَ مااَمَرْتُكُمْ» اگر از پيش اين را مى‏دانستم مانند شما مى‏كردم ليكن من سوق هدى كرده‏ام و چنين كسى تا قربانى به محلّش نرسد نمى‏تواند از احرام خارج شود، در اين ميان مردى گفت: «اَنُخْرِجُ حُجَّاجاً وَ رَؤُسُنا تَقْطَرُ؟ فَقالَ اِنَّكَ لَنْ تُؤْمِنَ بِهذا اَبَداً» آيا با احرام حجّ كه وارد مكّه شده‏ايم در وسط عمل از احرام خارج شويم و قطرات غسل جنابت از موهايمان بريزد؟! حضرت فرمود: تو به اين دستور هيچ وقت ايمان نخواهى آورد. در اين ميان سراقة بن مالك برخاست و گفت: يارسول الله دينمان را بما تعليم دادى گويا امروز آفريده شده‏ايم اينكه امر فرمودى فقط براى امسال است يا براى آينده نيز؟ حضرت فرمود: بلكه آن براى هميشه است تا روز قيامت آنگاه آن حضرت انگشتان دو دست را درهم داخل كرد و فرمود: «دَخَلَتِ الْعُمْرِةُ فَى الْحَجِّ اِلى يَوْم ِالْقِيامَةِ» عمره تا قيامت به حجّ داخل شد... قول سراقه و جواب رسول خدا «صلى الله عليه واله» در صحيح مسلم باب حجةالنبى و ساير كتابها نيز نقل شده است. اين حجّ تمتّع همان است كه عمربن خطّاب تا آخر عمر از آن نهى مى‏كرد، علت نهى عمربن خطّاب آن بود كه مى‏گفت: خوش ندارم مردم ميان دو عمل با زنان نزديكى كنند و در حاليكه قطرات غسل جنابت از موهايشان مى‏چكد احرام حج ببندند. در‏النص والاجتهاد ص 120 از امام عبدالبّر قرطبى نقل كرده: ميان علماء خلاف نيست در اينكه مراد ازتمتّع در آيه «فَمَنْ‏ تَمَتَعِ بِالْعُمْرَةِ اِلَى الْحَجِّ» عمره آوردن در اشهر حجّ قبل ازعمل حجّ است و نيز از مسند احمدبن حنبل نقل كرده: ابو موسى اشعرى به صحت حجّ تمتع فتوى مى‏داد مردى به او گفت در بعضى فتواها متوجّه خويش باش كه نمى‏دانى اميرالمؤمنين (عمر) بعد از تو چه كرده است، ابوموسى عمر را ملاقات كرد و از اين كار پرسيد عمر گفت مى‏دانم كه رسول خدا و اصحابش اين كار را كرده‏اند وليكن خوش نداشتم زير درختان اراك با زنان مقاربت كرده سپس با آنكه آب جنابت از موهايشان مى‏چكد وارد عمل حجّ شوند. (اين سخن اجتهاد در مقابل فرمان خداست).


کلمات نزدیک مکانی

تکرار در هر سال نزول

در حال بارگیری...