الْفِتْنَة

از الکتاب

آیات شامل این کلمه

ریشه کلمه

قاموس قرآن

در قرآن مجيد جزاء هم در پاداش و هم در كيفر و عذاب هر دو آمده است مثل [بقره:191] و مثل [مائده:29] و نحو [كهف:88] [زمر:34]. ب: جاهائي كه در قرآن مجيد بعد از فعل جزى كلمه «عن» آمده ممكن است آن را به معنى كفايت گرفت چنانكه راغب معتقد است و ممكن است معناى آن در ادا كردن باشد چنانكه در قاموس گفته، در مجمع نيز از بعضى نقل شده است على هذا در آيه [بقره:48] ممكن است بگوئيم معنى آنست: بترسيد از روزيكه كسى از كسى از هيچ چيز كفايت نمى‏كند يا كسى از كسى چيزى نمى‏دهد. ج: در بعضى از آيات جزاء خود عمل ذكر شده است مثل [يس:54] امروز به كسى ستمى نمى‏شود و جزاء داده نمى‏شود مگر آنچه را كه مى‏كرديد [تحريم:7] امروز اعتذار نجوئيد فقط آنچه را ميكرديد جزاء داده مى‏شود همچنين است آيه 90 نمل و 39 صافات وغيره. اين آيات راجع به تجسّم عمل است و قرآن كريم در اين باره صراحت دارد [آل عمران:30] به گمان نگارنده آياتيكه نظير [غافر:40] هستند با آيات فوق تفاوت ندارند زيرا عمل روز قيامت در قالب ديگرى تحويل انسان داده خواهد شد لذا مى‏شود گفت: اين مثل آنست و يا اين آن است . د: راغب در مفردات گفته: فعل جزى از باب مفاعله در قرآن به كار نرفته است. ولى بر خلاف گفته او يك جا در قرآن فعل مفاعله هست [سباء:17] ولى به نظر مى‏آيد كه «نجازى» در اينجا بين الاثنين نيست بلكه به معنى تكثير و شدّت مجازات است ه:جزيه كه از اهل كتاب گرفته مى‏شود از مادّه جزى است علّت اين تسميه به عقيده راغب آنست كه در حفظ خون و احترام اهل كتاب، به آن اكتفا مى‏شود، طبرسى فرموده: مجازات است در مقابل پايدارى در كفر... [توبه:29] بجنگيد با آنانكه به خدا و روز حشر ايمان نمى‏آورند... از كسانيكه به آنهامتاب داده شده تا جزيه را با دست خود بدهند در حاليكه به حكومت اسلام خاضع اند. جزيه مالياتى است كه از اهل ذمّه با در نظر گرفتن توانا و ناتوان بودن آنها، گرفته مى‏شود و در مقابل از حمايت قانون برخوردار مى‏شوند و مانند يك فرد مسلم در پناه اسلام، آزاد زندگى مى‏كنند وآن مثل زكوة و خراج و ماليات و غيره است كه از مسلمانان گرفته مى‏شود. در اين حكم اجحاف و ظلمى نيست هر دولت براى اداره مملكت از وصول ماليات ناگزير است در اسلام آنچه از اهل كتاب دريافت مى‏شود به نام جزيه و آنچه از مسلمين اخذ مى‏گردد به نام زكوة و غيره خوانده شده، راجع به تفضيل بحث به كتاب سيرى در اسلام تأليف نگارنده فصل اهل كتاب رجوع شود . و جزا چنانكه گفته شد درباره پاداش و كيفر هر دو به كار رفته است ولى «اجر» تنها در پاداش استعمال گرديده «لَهُمْ اَجْرُهُمْ عِنْدَ رِبِّهِمْ» در اين باره به «اجر» رجوع شود. جسد: پيكر. صحاح آن را بدن و قاموس جسم انسان و جسم جنّ و ملائكه و مجمع البيان جسم حيوان مثل بدن گفته است آنگاه بحث است كه و يا جسد جسم بلا روح است و يا جسم با روح و آيا جسد در غير انسان نيز گفته مى‏شود يا نه؟ كوتاه سخن آنست كه قرآن كريم آن را هم در بيروح و هم در زيروح، هم در انسان و هم در غير آن بكار برده است. [طه:88] براى آنها گوساله‏اى بيرون آورد كه فقط پيكر بود (و روح نداشت) صداى گوساله داشت «جسداً»حاكى از آنست كه گوساله مجسّمه بود و روح نداشت . [انبیاء:8] آيه درباره پيامبران است يعنى ما آنها را پيكرى قرار ندايدم كه طعام نخورند و در دنيا هميشگى نبودند. در مجمع ج 7 ص 40 از كلبى نقل شده جسد مجسّدى است كه در آن روح است مى‏خورد و مياشامد در نهج البلاغه خطبه 196 درباره تقوى فرموده «وَشَفاءُ مَرَضِ اَجْسادِكُمْ» و در خطبه 81 هست «وَراحَةِالْاَجْسادِ»ولى الميزان جلد 14 ص 207 فرموده: جسد هيچگاه بذيروح گفته نمى‏شود. [ص:34] الميزان از بين معانى محتمل اين معنى را اختيار مى‏كند كه براى سليمان كودكى بوده خدا او را بميراند و جسدش را روى تخت سليمان انداخت و از «ثُمَّ اَنابَ قالَ رَبِّ اغْفِرْلى» بدست مى‏آيد كه سليمان اميد و انتظار داشت كه خدا او را شفا بخشد و به وى مفيد باشد پس خدا او را بميراند و بر تختش انداخت تا او امر را به خدا تفويض و تسليم كند.

کلمات نزدیک مکانی

تکرار در هر سال نزول

در حال بارگیری...