تفسیر:نمونه جلد۱۴ بخش۷۳

از الکتاب

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۲۰

آيه ۵۱ - ۵۴

آيه و ترجمه

إِنَّمَا كانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ إِذَا دُعُوا إِلى اللَّهِ وَ رَسولِهِ لِيَحْكمَ بَيْنَهُمْ أَن يَقُولُوا سمِعْنَا وَ أَطعْنَا وَ أُولَئك هُمُ الْمُفْلِحُونَ(۵۱) وَ مَن يُطِع اللَّهَ وَ رَسولَهُ وَ يخْش اللَّهَ وَ يَتَّقْهِ فَأُولَئك هُمُ الْفَائزُونَ(۵۲) وَ أَقْسمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَنهِمْ لَئنْ أَمَرْتهُمْ لَيَخْرُجُنَّ قُل لا تُقْسِمُوا طاعَةٌ مَّعْرُوفَةٌ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرُ بِمَا تَعْمَلُونَ(۵۳) قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسولَ فَإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَ عَلَيْكم مَّا حُمِّلْتُمْ وَ إِن تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا وَ مَا عَلى الرَّسولِ إِلا الْبَلَغُ الْمُبِينُ(۵۴) ترجمه : ۵۱ - مؤ منان هنگامى كه به سوى خدا و رسولش دعوت شوند تا ميان آنان داورى كند

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۲۱

سخنشان تنها اين است كه مى گويند شنيديم و اطاعت كرديم . ۵۲ - و هر كس خدا و پيامبرش را اطاعت كند و از پروردگار بترسد و از مخالفت فرمانش بپرهيزد آنها رستگارند. ۵۳ - آنها با نهايت تاءكيد سوگند ياد كردند كه اگر به آنان فرمان دهى (از خانه و اموال خود) بيرون مى روند (و جان در طبق اخلاص گذارده تقديم مى كنند) بگو سوگند ياد نكنيد، شما طاعت خالصانه نشان دهيد كه خداوند به آنچه عمل مى كنيد آگاه است . ۵۴ - بگو اطاعت خدا و اطاعت پيامبرش كنيد، و اگر سرپيچى كنيد پيامبر مسئول اعمال خويش است و شما مسئول اعمال خود، اما اگر از او اطاعت كنيد هدايت خواهيد شد، و بر پيامبر چيزى جز ابلاغ آشكار نيست . تفسير: ايمان و تسليم مطلق در برابر حق در آيات گذشته عكس العمل منافقان تاريك دل را كه در ظلمات متراكم و بعضها فوق بعض قرار داشتند، در برابر داورى خدا و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ديديم كه چگونه از داورى عدل پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سر باز مى زدند گوئى مى ترسيدند خدا و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) حق آنها را پايمال كند!. آيات مورد بحث نقطه مقابل آن يعنى بر خورد مؤ منان را با اين داورى الهى تشريح مى كند و مى گويد: ((هنگامى كه مؤ منان براى داورى به سوى خدا و رسولش فرا خوانده شوند يك سخن بيشتر ندارند و آن اين است كه مى گويند شنيديم و اطاعت كرديم (انما كان قول المؤ منين اذا دعوا الى الله و رسوله ليحكم بينهم ان يقولوا سمعنا و اطعنا). چه تعبير جالبى «سمعنا و اطعنا» (شنيديم و اطاعت كرديم ) كوتاه و پر معنى . جالب اينكه كلمه «انما» كه براى حصر است مى گويد: آنها جز اين سخنى ندارند و سر تا پايشان همين يك سخن است و راستى حقيقت ايمان نيز همين است و بس «سمعنا و اطعنا».

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۲۲

كسى كه خدا را عالم به همه چيز مى داند، و بى نياز از هر كس ، و رحيم و مهربان به همه بندگان ، چگونه ممكن است داورى كسى را بر داورى او ترجيح دهد؟ و چگونه ممكن است عكس العملى جز شنيدن و اطاعت كردن در برابر فرمان و داوريهايش نشان دهد؟ و چه وسيله خوبى است براى پيروزى مؤ منان راستين و چه آزمون بزرگى ؟! لذا در پايان آيه مى فرمايد: «رستگاران واقعى آنها هستند» (و اولئك هم المفلحون ). كسى كه زمام خود را به دست خدا بسپارد، و او را حاكم و داور قرار دهد بدون شك در همه چيز پيروز است ، چه در زندگى مادى و چه معنوى . دومين آيه همين حقيقت را به صورت كلى تر تعقيب كرده مى فرمايد: ((كسانى كه اطاعت خدا و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كنند و از خدا بترسند و تقوى پيشه نمايند آنها نجات يافتگان و پيروزمندانند)) (و من يطع الله و رسوله و يخش الله و يتقه فاولئك هم الفائزون ). در اين آيه مطيعان و پرهيزگاران را به عنوان «فائز» توصيف كرده ، و در آيه قبل كسانى كه در برابر داورى خدا و پيامبر تسليمند به عنوان «اهل فلاح » توصيف شده اند، به طورى كه از منابع لغت استفاده مى شود «فوز» و «فلاح » تقريبا يك معنى دارد، «راغب » در «مفردات » مى گويد: «فوز به معنى پيروزى و رسيدن به كار خير است تواءم با سلامت » و در مورد فلاح مى گويد: «فلاح همان ظفر و رسيدن به مقصود است » (البته در اصل به معنى شكافتن مى باشد و از آنجائى

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۲۳

كه افراد پيروزمند موانع را برطرف مى سازند و مسير خود را براى رسيدن به مقصد مى شكافند و پيش مى روند، فلاح در معنى پيروزى به كار رفته است ) و از آنجا كه در آيه اخير سخن از اطاعت به طور مطلق است و در آيه قبل از تسليم در برابر داورى خدا كه يكى عام است و ديگرى خاص ، نتيجه هر دو نيز بايد يكى باشد. قابل توجه اينكه : در آيه اخير براى «فائزون »، سه وصف ذكر شده است : اطاعت خدا و پيامبر، خشيت ، و تقوى ، بعضى از مفسران گفته اند كه اطاعت يك معنى كلى است و خشيت شاخه درونى آن ، و تقوى شاخه بيرونى آن است ، و به اين ترتيب نخست از اطاعت به طور كلى سخن گفته شده ، سپس از شاخه درونى و بعد برونيش . ذكر اين نكته نيز لازم است كه در روايتى در تفسير جمله و اولئك هم المفلحون از امام باقر (عليه السلام ) چنين نقل شده ان المعنى بالايه امير المؤ منين (على ) (عليه السلام ) مقصود از اين آيه على (عليه السلام ) است . بدون شك على (عليه السلام ) بارزترين مصداق آيه است و منظور از روايت فوق همين است و هرگز عموميت مفهوم آن از بين نمى رود. لحن آيه بعد - و همچنين شاءن نزولى كه در بعضى از تفاسير در مورد آن وارد شده - نشان مى دهد كه جمعى از منافقان بعد از نزول آيات قبل و ملامتهاى شديد آن از وضع خود سخت ناراحت شدند و خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمدند و شديدا سوگند ياد كردند كه ما تسليم فرمان توايم قرآن در مقام پاسخ بر آمده و با قاطعيت به آنها گفت : ((آنها با نهايت تاءكيد سوگند ياد كردند كه اگر به آنها فرمان بدهى از خانه و اموال خود بيرون مى روند (يا جان خود را بر كف گرفته به سوى ميدان جهاد گام بر مى دارند) بگو سوگند لازم نيست ، شما عملا طاعت خالصانه و صادقانه

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۲۴

نشان بدهيد كه خدا به آنچه عمل مى كنيد آگاه است )) (و اقسموا بالله جهد ايمانهم لئن امر تهم ليخرجن قل لا تقسموا طاعة معروفة ان الله خبير بما تعملون ). بسيارى از مفسران ، منظور از خروج را در جمله ليخرجن خارج شدن براى جهاد دانسته اند در حالى كه بعضى ديگر به معنى خارج شدن از اموال و زندگى و يا همراه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به هر جا رفتن و در خدمت او بودن تفسير كرده اند. البته كلمه خروج يا مشتقات آن در قرآن مجيد هم به معنى خروج به سوى ميدان جهاد آمده و هم به معنى رها كردن خانه و زندگى و وطن ، البته تناسب با آيات قبل كه سخن از داورى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در مسائل مورد اختلاف مى گفت ايجاب مى كند كه تفسير دوم را بپذيريم به اين معنى كه آنها براى اظهار تسليم در برابر داوريهاى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) خدمتش رسيدند و سوگند ياد كردند كه يك قسمت از اموال سهل است اگر دستور فرمائى تمام زندگى را رها كنيد را خواهيم كرد ولى با اين حال مانعى ندارد كه هر دو در معنى آيه جمع باشد يعنى هم حاضريم در راه فرمان تو مال و زندگى خود را رها كنيم و هم حاضريم جان بر كف به ميدان جهاد بشتابيم . اما از آنجا كه افراد منافق در برخورد با جو نامساعد اجتماعى گاه تغيير چهره مى دهند و متوسل به سوگندهاى غلاظ و شداد مى شوند و گاهى سوگندشان خود دليلى بر دروغشان است قرآن صريحا به آنها پاسخ گفت كه سوگند لازم نيست ، عمل نشان دهيد، ولى خدا از اعماق دل شما آگاه است مى داند كه در اين سوگند دروغ مى گوئيد و يا واقعا تغيير جهت مى دهيد. لذا در آيه بعد كه آخرين آيه مورد بحث است مجددا روى همين معنى تاءكيد كرده و مى گويد به آنها بگو اطاعت خدا و اطاعت پيامبرش را كنيد (قل اطيعوا الله و اطيعوا الرسول ).

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۲۵

سپس اضافه مى كند در برابر اين فرمان از دو حال خارج نيست ((اگر سرپيچى كنيد و روى گردان شويد پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مسئول اعمال خويش است (و وظيفه خود را انجام داده ) و شما هم مسئول اعمال خود (و وظيفه شما اطاعت صادقانه است ) (فان تولوا فانما عليه ما حمل و عليكم ما حملتم ). اما اگر از او اطاعت كنيد، هدايت خواهيد شد (و ان تطيعوه تهتدوا) زيرا او رهبرى است كه جز به راه خدا و حق و صواب دعوت نمى كند. و در هر حال بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چيزى جز ابلاغ آشكار نيست (و ما على الرسول الا البلاغ المبين ). او موظف است فرمان خدا را آشكارا به همگان برساند خواه بپذيرند يا نپذيرند و پذيرش و عدم پذيرش اين دعوت ، سود و زيانش متوجه خود آنها خواهد شد و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هرگز موظف نيست كه مردم را اجبار به هدايت و قبول دعوت و اجبار كند. جالب اينكه : از مسئوليتها در آيه فوق تعبير به بار (سنگين ) شده است ، و در واقع چنين است هم وظيفه رسالت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و هم اطاعت صادقانه از دعوت او بارى است بر دوش كه بايد آن را به منزل رساند و جز مردم مخلص توانائى حمل آن را ندارند، لذا در روايتى از امام باقر (عليه السلام ) در وصف پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم كه از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين نقل مى كند كه فرمود: يا معاشر قراء القرآن اتقوا الله عز و جل فيما حملكم من كتابه فانى مسئول و انتم مسئولون : انى مسئول عن تبليغ الرسالة ، و اما انتم فتسئلون عما حملتم من كتاب الله و سنتى : «اى خوانندگان قرآن ! از خداوند بزرگ بترسيد، بپرهيزيد نسبت به كتابش كه بر دوش شما نهاده است ، چرا كه من مسئولم و شما هم مسئوليد: من در برابر تبليغ رسالت مسئولم ، اما شما در برابر كتاب الله و سنت من كه بر دوشتان نهاده شده است ».

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۲۶

آيه ۵۵

آيه و ترجمه

وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُوا مِنكمْ وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ لَيَستَخْلِفَنَّهُمْ فى الاَرْضِ كمَا استَخْلَف الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لهَُمْ دِينهُمُ الَّذِى ارْتَضى لهَُمْ وَ لَيُبَدِّلَنهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنى لا يُشرِكُونَ بى شيْئاً وَ مَن كفَرَ بَعْدَ ذَلِك فَأُولَئك هُمُ الْفَسِقُونَ(۵۵) ترجمه : ۵۵ - خداوند به كسانى كه از شما ايمان آورده اند و اعمال صالح انجام داده اند وعده مى دهد كه آنها را قطعا خليفه روى زمين خواهد كرد، همانگونه كه پيشينيان را خلافت روى زمين بخشيد. و دين و آئينى را كه براى آنها پسنديده پا بر جا و ريشه دار خواهد ساخت و خوف و ترس آنها را به امنيت و آرامش مبدل مى كند، آنچنانكه تنها مرا مى پرستند و چيزى را براى من شريك نخواهند ساخت . و كسانى كه بعد از آن كافر شوند فاسقند. شاءن نزول : بسيارى از مفسران از جمله «سيوطى » در «اسباب النزول » و «طبرسى » در «مجمع البيان » و سيد قطب در «فى ظلال » و «قرطبى » در تفسير خود (با تفاوت مختصرى ) در شاءن نزول اين آيه چنين نقل كرده اند: ((هنگامى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مسلمانان به مدينه هجرت كردند و انصار با آغوش باز آنها را پذيرا گشتند، تمامى عرب بر ضد آنها قيام كردند و آنچنان بود كه آنها ناچار بودند اسلحه را

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۲۷

از خود دور نكنند، شب را با سلاح بخوابند و صبح با سلاح بر خيزند (و حالت آماده باش دائم داشته باشند) ادامه اين حالت بر مسلمانان سخت آمد، بعضى اين مطلب را آشكارا گفتند كه تا كى اين حال ادامه خواهد يافت ؟ آيا زمانى فرا خواهد رسيد كه ما با خيال آسوده ، شب استراحت كنيم و اطمينان و آرامش بر ما حكم فرما گردد، و جز از خدا از هيچكس نترسيم ؟ آيه فوق نازل شد و به آنها بشارت داد كه آرى چنين زمانى فرا خواهد رسيد)). تفسير: حكومت جهانى مستضعفان از آنجا كه در آيات گذشته ، سخن از اطاعت و تسليم در برابر فرمان خدا و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود، آيه مورد بحث همين موضوع را ادامه داده و نتيجه اين اطاعت را كه همان حكومت جهانى است بيان مى كند، و به صورت مؤ كد مى گويد: «خداوند به كسانى كه از شما ايمان آورده اند و اعمال صالح انجام داده اند وعده مى دهد كه آنها را قطعا خليفه روى زمين خواهد كرد، همانگونه كه پيشينيان را خلافت روى زمين بخشيد» (وعد الله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم فى الارض كما استخلف الذين من قبلهم ). «و دين و آئينى را كه براى آنها پسنديده ، به طور ريشه دار و پا بر جا در صفحه زمين مستقر سازد» (و ليمكنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم ). «و خوف و ترس آنها را، به امنيت و آرامش مبدل خواهد كرد» (و ليبدلنهم من بعد خوفهم امنا). «و آنچنان مى شود كه تنها مرا مى پرستند و چيزى را شريك من قرار

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۲۸

نخواهند داد» (يعبدوننى لا يشركون بى شيئا). مسلم است بعد از اين سيطره حكومت توحيد و استقرار آئين الهى و از ميان رفتن هرگونه اضطراب و ناامنى و هر گونه شرك «كسانى كه بعد از آن كافر شوند فاسقان واقعى آنها هستند» (و من كفر بعد ذلك فاولئك هم الفاسقون ). به هر حال از مجموع آيه چنين بر مى آيد كه خداوند به گروهى از مسلمانان كه داراى اين دو صفت هستند ايمان و عمل صالح سه نويد داده است : ۱ - استخلاف و حكومت روى زمين . ۲ - نشر آئين حق به طور اساسى و ريشه دار در همه جا (كه از كلمه «تمكين » استفاده مى شود). ۳ - از ميان رفتن تمام اسباب خوف و ترس و وحشت و ناامنى . و نتيجه اين امور آن خواهد شد كه با نهايت آزادى خدا را بپرستند و فرمانهاى او را گردن نهند و هيچ شريك و شبيهى براى او قائل نشوند و توحيد خالص را در همه جا بگسترانند. البته در نكته هايى كه ذيلا بيان خواهيم كرد روشن مى شود كه اين وعده الهى كى تحقق يافته و يا كى تحقق خواهد يافت ؟! نكته ها: ۱ - تفسير جمله «كما استخلف الذين من قبلهم ». در اينكه اين جمله اشاره به چه اشخاصى است كه قبل از مسلمانان داراى خلافت روى زمين شدند؟ در ميان مفسران گفتگو است : بعضى آن را اشاره به آدم و داود و سليمان دانسته اند چرا كه قرآن در آيه ۳۰ سوره بقره درباره آدم مى فرمايد: انى جاعل فى الارض خليفة : «من در زمين مى خواهم خليفه اى قرار دهم ».

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۲۹

و در آيه ۲۶ سوره ص درباره «داود» مى فرمايد: يا داود انا جعلناك خليفة فى الارض : «اى داود ما تو را خليفه در روى زمين قرار داديم ». و از آنجا كه «سليمان » به مقتضاى آيه ۱۶ سوره نمل وارث حكومت داود بود، خليفه در روى زمين شد. اما بعضى ديگر مانند مفسر عاليقدر «علامه طباطبائى » در الميزان اين معنى را بعيد شمرده است ، زيرا تعبير الذين من قبلهم را متناسب انبياء ندانسته ، چرا كه در قرآن اين تعبير در مورد پيامبران به كار نرفته است ، لذا آن را اشاره به امتهاى پيشين كه داراى ايمان و عمل صالح بودند و حكومت در روى زمين پيدا كردند مى داند. اما جمعى ديگر معتقدند كه اين آيه اشاره به بنى اسرائيل است ، زيرا آنها با ظهور موسى (عليه السلام ) و در هم شكسته شدن قدرت فرعون و فرعونيان مالك حكومت روى زمين شدند، چنانكه قرآن در آيه ۱۲۷ سوره اعراف مى فرمايد: و اورثنا القوم الذين كانوا يستضعفون مشارق الارض و مغاربها التى باركنا فيها: ((ما آن جمعيت مستضعف (مؤ منان بنى اسرائيل ) را وارث مشارق و مغارب زمينى را كه پر بركت كرديم قرار داديم )). و نيز درباره همانها مى فرمايد: و نمكن لهم فى الارض : ((ما اراده كرده ايم كه قوم مستضعف (مؤ منان بنى اسرائيل ) را در روى زمين تمكين دهيم )) (و صاحب نفوذ و مسلط سازيم ). درست است كه در ميان بنى اسرائيل حتى در عصر موسى (عليه السلام ) افراد ناباب و فاسق و حتى احيانا كافرى بودند، ولى به هر حال حكومت بدست مؤ منان صالح بود (بنابراين ايرادى كه بعضى از مفسران به اين تفسير كرده اند با اين بيان دفع مى شود) تفسير سوم نزديكتر به نظر مى رسد.

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۳۰

۲ - اين وعده الهى از آن كيست ؟ در آيه خوانديم خدا وعده حكومت روى زمين و تمكين دين و آئين و امنيت كامل را به گروهى كه ايمان دارند و اعمالشان صالح است داده است اما در اينكه منظور از اين گروه از نظر مصداقى چه اشخاصى است ؟ باز در ميان مفسران گفتگو است : بعضى آن را مخصوص صحابه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دانسته اند كه با پيروزى اسلام در عصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) صاحب حكومت در زمين شدند (البته منظور از «ارض » تمام روى زمين نيست بلكه مفهومى است كه بر جزء و كل صدق مى كند). بعضى ديگر اشاره به حكومت خلفاى چهار گانه نخستين . و بعضى مفهوم آن را چنان وسيع دانسته اند كه اين وعده را شامل تمام مسلمانانى كه داراى اين صفتند مى دانند. و گروهى آن را اشاره به حكومت مهدى (عليه السلام ) مى دانند كه شرق و غرب جهان در زير لواى حكومتش قرار مى گيريد، و آئين حق در همه جا نفوذ مى كند و ناامنى و خوف و جنگ از صفحه زمين بر چيده مى شود، و عبادت خالى از شرك براى جهانيان تحقق مى يابد. بدون شك آيه شامل مسلمانان نخستين مى شود و بدون شك حكومت مهدى (عليه السلام ) كه طبق عقيده عموم مسلمانان اعم از شيعه و اهل تسنن سراسر روى زمين را پر از عدل و داد مى كند بعد از آنكه ظلم و جور همه جا را گرفته باشد مصداق كامل اين آيه است ، ولى با اين حال مانع از عموميت و گستردگى مفهوم آيه نخواهد بود. نتيجه اينكه در هر عصر و زمان پايه هاى ايمان و عمل صالح در ميان مسلمانان مستحكم شود، آنها صاحب حكومتى ريشه دار و پر نفوذ خواهند شد. و اينكه بعضى مى گويند: كلمه «ارض » مطلق است و تمام روى زمين را شامل مى شود و اين منحصرا مربوط به حكومت مهدى (ارواحنا له الفداء) است

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۳۱

با جمله كما استخلف ...)) سازگار نيست زيرا خلافت و حكومت پيشينيان مسلما در تمام پهنه زمين نبود. بعلاوه شاءن نزول آيه نيز نشان مى دهد كه حداقل نمونه اى از اين حكومت در عصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) براى مسلمانان (هر چند در اواخر عمر آنحضرت ) حاصل شده است . ولى باز تكرار مى كنيم كه محصول تمام زحمات پيامبران ، و تبليغات مستمر و پيگير آنها، و نمونه اتم حاكميت توحيد و امنيت كامل و عبادت خالى از شرك در زمانى تحقق مى يابد كه مهدى آن صلاله انبياء و فرزند پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ظاهر شود، همان كسى كه همه مسلمانان اين حديث را درباره او از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل كرده اند: لو لم يبق من الدنيا الا يوم لطول الله ذلك اليوم حتى يلى رجل من عترتى ، اسمه اسمى ، يملا الارض عدلا و قسطا كما ملئت ظلما و جورا: «اگر از عمر دنيا جز يك روز باقى نماند خداوند آن يك روز را آنقدر طولانى مى كند تا مردى از دودمان من كه نامش نام من است حاكم بر زمين شود، و صفحه زمين را پر از عدل و داد كند، آنگونه كه از ظلم و جور پر شده باشد». جالب اينكه : مرحوم طبرسى در ذيل آيه مى گويد: از اهلبيت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اين حديث نقل شده است : «انها فى المهدى من آل محمد»: ((اين آيه درباره مهدى آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى باشد)). در تفسير «روح المعانى » و بسيارى از تفاسير شيعه از امام سجاد (عليه السلام ) چنين نقل شده است كه در تفسير آيه فرمود: هم و الله شيعتنا اهل البيت ، يفعل الله

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۳۲

ذلك بهم على يدى رجل منا، و هو مهدى هذه الامة ، يملا الارض عدلا و قسطا كما ملئت ظلما و جورا، و هو الذى قال رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) لو لم يبق من الدنيا الا يوم ...: ((آنها به خدا سوگند شيعيان ما هستند، خداوند اين كار را براى آنها به دست مردى از ما انجام مى دهد كه مهدى اين امت است ، زمين را پر از عدل و داد مى كند آنگونه كه از ظلم و جور پر شده باشد، و هم او است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در حق وى فرموده : اگر از عمر دنيا جز يك روز باقى نماند...)). همانگونه كه گفتيم اين تفسيرها به معنى انحصار معنى آيه نيست ، بلكه بيان مصداق كامل است ، منتها چون بعضى از مفسران همچون «آلوسى » در روح المعانى به اين نكته توجه نكرده اند اين احاديث را مردود شناخته اند. «قرطبى » مفسر معروف اهل تسنن از «مقداد بن اسود» چنين نقل مى كند كه از رسولخدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شنيدم فرمود: ما على ظهر الارض ‍ بيت حجر و لا مدر الا ادخله الله كلمة الاسلام : «بر روى زمين خانه اى از سنگ يا گل باقى نمى ماند مگر اينكه اسلام در آن وارد مى شود» (و ايمان و توحيد در سر تا سر روى زمين نفوذ مى كند). براى توضيح بيشتر پيرامون حكومت مهدى (عليه السلام ) و مدارك مشروح و مستدل آن در كتب علماى سنت و شيعه به جلد ۷ تفسير نمونه صفحه ۳۷۲ تا ۳۸۹ ذيل آيه ۳۳ سوره توبه مراجعه فرمائيد. ۳ - هدف نهائى ، عبادت خالى از شرك است جمله «يعبدوننى لا يشركون بى شيئا» چه از نظر ادبى ، حال باشد و چه «غايت » مفهومش اين است كه هدف نهائى فراهم آمدن حكومت عدل

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۳۳

و ريشه دار شدن آئين حق و گسترش امن و آرامش همان استحكام پايه هاى عبوديت و توحيد است ، كه در آيه ديگر قرآن به عنوان هدف آفرينش ذكر شده است : و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون : «من جن و انس را نيافريدم مگر به خاطر اينكه مرا عبادت كنند» (زاريات - ۵۶) عبادتى كه مكتب عالى تربيت انسانها و پرورش دهنده روح و جان آنها است ، عبادتى كه خدا از آن بى نياز و بندگان براى پيمودن راه تكامل و ترقى سخت به آن نيازمندند. بنابراين در بينش اسلامى بر خلاف بينشهاى مادى كه هدفش در آخرين مرحله رفاه و برخوردارى از يك زندگى مادى در سطح عالى است ، هرگز چنين چيزى را هدف خود قرار نمى دهد، بلكه حتى زندگى مادى هم در صورتى ارزش دارد كه وسيله اى در نيل به آن هدف معنوى گردد. منتها توجه به اين نكته لازم است كه عبادت خالى از هر گونه شرك و نفى هر گونه قانون غير خدا و حاكميت اهواء، جز از طريق تاءسيس يك حكومت عدل امكان پذير نيست . ممكن است با استفاده از تعليم و تربيت و تبليغ مستمر گروهى را متوجه حق نمود ولى تعميم اين مساءله در جامعه انسانى جز از طريق تاءسيس حكومت صالحان با ايمان امكان پذير نيست ، به همين دليل انبياء بزرگ همتشان تشكيل چنين حكومتى بوده ، مخصوصا پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در نخستين فرصت ممكن يعنى به هنگام هجرت به مدينه اقدام به تشكيل نمونه اى از اين حكومت كرد. از اينجا نيز مى توان نتيجه گرفت كه چنين حكومتى تمام تلاشها و كوششهايش ‍ از جنگ و صلح گرفته تا برنامه هاى آموزشى و فرهنگى و اقتصادى و نظامى ، همه در مسير بندگى خدا، بندگى خالى از هر گونه شرك است .

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۳۴

ذكر اين نكته نيز لازم است كه معنى حكومت صالحان و تمكين آئين حق و عبادت خالى از شرك اين نيست كه در چنان جامعه اى هيچ گنهكار و منحرفى وجود نخواهد داشت ، بلكه مفهومش اين است كه نظام حكومت در دست مؤ منان صالح است ، و چهره عمومى جامعه خالى از شرك ، و گرنه مادام كه انسان داراى آزادى اراده است ممكن است در بهترين جوامع الهى و انسانى احيانا افراد منحرفى وجود داشته باشد (دقت كنيد).

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۳۵

آيه ۵۵ - ۵۷

آيه و ترجمه

وَ أَقِيمُوا الصلَوةَ وَ ءَاتُوا الزَّكَوةَ وَ أَطِيعُوا الرَّسولَ لَعَلَّكمْ تُرْحَمُونَ(۵۶) لا تحْسبنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مُعْجِزِينَ فى الاَرْضِ وَ مَأْوَاهُمُ النَّارُ وَ لَبِئْس الْمَصِيرُ(۵۷) ترجمه : ۵۶ - و نماز را بر پا داريد و زكات را بدهيد و رسول (خدا) را اطاعت كنيد تا مشمول رحمت (او) شويد. ۵۷ - گمان نبر كافران مى توانند از چنگال مجازات الهى ، در زمين فرار كنند، جايگاه آنها آتش است و چه بد جايگاهى است ؟! تفسير: فرار از چنگال مجازات او ممكن نيست ! در آيه گذشته وعده خلافت روى زمين به مؤ منان صالح داده شده بود و اين دو آيه ، مردم را براى فراهم كردن مقدمات اين حكومت بسيج مى كند، در ضمن نفى موانع بزرگ را نيز خودش تضمين مى نمايد، در حقيقت يكى از اين دو آيه در صدد بيان مقتضى است و آيه دوم نفى موانع . نخست مى گويد: «نماز را بر پا داريد» (و اقيموا الصلوة ). همان نمازى كه رمز پيوند خلق با خالق است ، و ارتباط مستمر آنها را با خدا تضمين مى كند، و ميان آنها فحشاء و منكر حائل مى شود. «و زكات را ادا كنيد» (و آتوا الزكاة )

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۳۶

همان زكاتى كه نشانه پيوند با «خلق خدا» است ، و وسيله مؤ ثرى براى كم كردن فاصله ها، و سبب استحكام پيوندهاى عاطفى است . و به طور كلى «در همه چيز مطيع فرمان رسول باشيد» (و اطيعوا الرسول ). اطاعتى كه شما را در خط مؤ منان صالح كه شايسته حكومت بر زمينند قرار مى دهد. «تا در پرتو انجام اين دستورات مشمول رحمت خدا شويد» (لعلكم ترحمون ). و شايسته پرچمدارى حكومت حق و عدالت . و اگر فكر مى كنيد ممكن است دشمنان نيرومند لجوج در اين راه سنگ بيندازند و مانع تحقق وعده الهى شوند، چنين امرى امكان پذير نيست ، چرا كه قدرت آنها در برابر قدرت خدا ناچيز است ، بنابراين «گمان نبر كه افراد كافر مى توانند از چنگال مجازات الهى در پهنه زمين فرار كنند» (لا تحسبن الذين كفروا معجزين فى الارض ). نه تنها در اين دنيا از مجازات خدا مصون نيستند بلكه در آخرت جايگاهشان آتش است و چه بد جايگاهى است (و ماواهم النار و لبئس المصير). «معجزين » جمع «معجز» از ماده «اعجاز» به معنى ناتوان ساختن است و از آنجا كه گاه انسان در تعقيب كسى است و او از دستش فرار مى كند و هر چه كوشش مى نمايد به او دسترسى پيدا نمى كند و از قلمرو قدرتش بيرون مى رود، و اين امر او را ناتوان مى سازد لذا كلمه «معجز» گاه در همين معنى استعمال مى شود و آيه فوق نيز اشاره به همين معنى است و مفهومش اين است كه شما نمى توانيد از قلمرو قدرت خدا بيرون رويد.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←