تفسیر:نمونه جلد۱۴ بخش۷۲

از الکتاب

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۰۱

آيه ۴۳ - ۴۵

آيه و ترجمه

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجِى سحَاباً ثمَّ يُؤَلِّف بَيْنَهُ ثمَّ يجْعَلُهُ رُكاماً فَترَى الْوَدْقَ يخْرُجُ مِنْ خِلَلِهِ وَ يُنزِّلُ مِنَ السمَاءِ مِن جِبَالٍ فِيهَا مِن بَرَدٍ فَيُصِيب بِهِ مَن يَشاءُ وَ يَصرِفُهُ عَن مَّن يَشاءُ يَكادُ سنَا بَرْقِهِ يَذْهَب بِالاَبْصرِ(۴۳) يُقَلِّب اللَّهُ الَّيْلَ وَ النَّهَارَ إِنَّ فى ذَلِك لَعِبرَةً لاُولى الاَبْصرِ(۴۴) وَ اللَّهُ خَلَقَ كلَّ دَابَّةٍ مِّن مَّاءٍ فَمِنهُم مَّن يَمْشى عَلى بَطنِهِ وَ مِنهُم مَّن يَمْشى عَلى رِجْلَينِ وَ مِنهُم مَّن يَمْشى عَلى أَرْبَعٍ يخْلُقُ اللَّهُ مَا يَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلى كلِّ شىْءٍ قَدِيرٌ(۴۵) ترجمه : ۴۳ - آيا نديدى كه خداوند ابرهايى را به آرامى ميراند، سپس ميان آنها پيوند مى دهد و بعد آن را متراكم مى سازد، در اين حال دانه هاى باران را مى بينى كه از

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۰۲

آن خارج مى شود، و از آسمان - از كوههائى كه در آنست - دانه هاى تگرگ نازل مى كند، و هر كس را بخواهد به وسيله آن زيان مى رساند و از هر كس بخواهد اين زيان را برطرف مى كند، نزديك است درخشندگى برق آن (ابرها) چشمها را ببرد!. ۴۴ - خداوند شب و روز را دگرگون مى سازد، و در اين عبرتى است براى صاحبان بصيرت . ۴۵ - و خداوند هر جنبنده اى را از آبى آفريد، گروهى از آنها بر شكم خود راه مى روند، و گروهى بر دو پاى خود، و گروهى بر چهار پا راه مى روند، خداوند هر چه را اراده كند مى آفريند، چرا كه خدا بر همه چيز تواناست . تفسير: گوشه اى ديگر از شگفتيهاى آفرينش باز در اين آيات به گوشه ديگرى از شگفتيهاى آفرينش و علم و حكمت و عظمتى كه ماوراى آن نهفته است برخورد مى كنيم كه همه دلائل توحيد ذات پاك اويند. باز روى سخن را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده مى گويد: «آيا نديدى كه خداوند ابرهائى را به آرامى مى راند، سپس آنها را با هم پيوند مى دهد، و بعد متراكم مى سازد»؟! (الم تر ان الله يزجى سحابا ثم يولف بينه ثم يجعله ركاما). «و در اين حال دانه هاى باران را مى بينى كه از لابلاى ابرها خارج مى شوند» و بر كوه و دشت و باغ و صحرا فرو مى بارند (فترى الودق يخرج من خلاله ). «يزجى » از ماده «ازجاء» به معنى راندن با ملايمت است ، راندنى كه براى رديف كردن موجودات پراكنده مى باشد، و اين تعبير دقيقا در مورد ابرها صادق است كه هر قطعه اى از آن از گوشه اى از درياها برمى خيزد، سپس دست قدرت پروردگار آنها را به سوى هم مى راند و پيوند مى دهد، و متراكم مى سازد.

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۰۳

«ركام » (بر وزن غلام ) به معنى اشيائى است كه روى هم متراكم شده اند. و اما «ودق » (بر وزن شرق ) به عقيده بسيارى از مفسران به معنى دانه هاى باران است كه از خلال ابرها بيرون مى آيد، ولى به گفته «راغب » در «مفردات » معنى ديگرى نيز دارد، و آن ذرات بسيار كوچكى از آب است كه به صورت غبار به هنگام نزول باران در فضا پراكنده مى شود، ولى معنى اول در اينجا مناسبتر است ، زيرا آنچه بيشتر نشانه عظمت پروردگار است همان دانه هاى حياتبخش باران مى باشد نه آن ذرات غبار مانند آب . بعلاوه در هر مورد كه قرآن مساءله ابرها و نزول بركات را از آسمان مطرح كرده به مساءله باران اشاره مى كند. آرى باران است كه زمينهاى مرده را زنده مى كند، لباس حيات در پيكر درختان و گياهان مى پوشاند، و انسان و حيوانات را سيراب مى كند. سپس به يكى ديگر از پديده هاى شگفت انگيز آسمان و ابرها اشاره كرده مى گويد: «و خدا از آسمان ، از كوههائى كه در آسمان است ، دانه هاى تگرگ نازل مى كند» (و ينزل من السماء من جبال فيها من برد). «تگرگهائى كه هر كس را بخواهد به وسيله آن زيان مى رساند» شكوفه هاى درختان ، ميوه ها و زراعتها، و حتى گاه حيوانها و انسانها از آسيب آن در امان نيستند (فيصيب به من يشاء). «و از هر كس بخواهد اين عذاب و زيان را بر طرف مى سازد» (و يصرفه عمن يشاء). آرى او است كه از يك ابر گاهى باران حياتبخش نازل مى كند و گاه با مختصر تغيير آن را مبدل به تگرگهاى زيانبار و حتى كشنده مى كند، و اين نهايت قدرت و عظمت او را نشان مى دهد كه سود و زيان و مرگ و زندگى انسان را در كنار هم چيده بلكه در دل هم قرار داده است !

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۰۴

و در پايان آيه به يكى ديگر از پديده هاى آسمانى كه از آيات توحيد است اشاره كرده مى گويد: «نزديك است درخشندگى برق ابرها، چشمهاى انسان را ببرد» (يكاد سنا برقه يذهب بالابصار). ابرهائى كه در حقيقت از ذرات آب تشكيل شده است به هنگامى كه حامل نيروى برق مى شود، آنچنان «آتشى » از درونش بيرون مى جهد كه برقش ‍ چشمها را خيره ، و رعدش گوشها را از صداى خود پر مى كند، و گاه همه جا را مى لرزاند، اين نيروى عظيم در لابلاى اين بخار لطيف راستى شگفت انگيز است ! پاسخ به يك سؤ ال تنها سؤ الى كه در اينجا باقى مى ماند اين است كه اين كدام كوه در آسمان است كه تگرگها از آن فرو مى ريزند، در اينجا مفسران بيانات مختلفى دارند: ۱ - بعضى گفته اند «جبال » (كوهها) در اينجا جنبه كنائى دارد، همانگونه كه مى گوئيم كوهى از غذا، يا كوهى از علم ، بنابراين مفاد آيه فوق اين است كه در واقع كوهى و توده عظيمى از تگرگ به وسيله ابرها در دل آسمان به وجود مى آيد، و از آنها بخشى در شهر، و بخشى در بيابان فرو مى ريزد، و حتى كسانى مورد اصابت آن قرار مى گيرند. ۲ - بعضى ديگر گفته اند منظور از كوهها، توده هاى عظيم ابر است كه در عظمت و بزرگى بسان كوه است . ۳ - نويسنده تفسير «فى ظلال » در اينجا بيان ديگرى دارد كه مناسبتر به نظر مى رسد و آن اينكه توده هاى ابر در وسط آسمان به راستى شبيه كوهها هستند گر چه از طرف پائين به آنها مى نگريم صافند. اما كسانى كه با هواپيما بر فراز ابرها حركت كرده اند غالبا با چشم خود اين منظره را ديده اند كه ابرها از آن سو به كوهها و دره ها و پستيها و بلنديهائى مى مانند كه در روى زمين است ،

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۰۵

و به تعبير ديگر سطح بالاى ابرها هرگز صاف نيست ، و همانند سطح زمين داراى ناهمواريهاى فراوان است ، و از اين نظر اطلاق نام جبال بر آنها مناسب است . بر اين سخن مى توان اين نكته دقيق را افزود كه به عقيده دانشمندان تكون تگرگ در آسمان به اين طريق است كه دانه هاى باران از ابر جدا مى شود، و در قسمت فوقانى هوا به جبهه سردى برخورد مى كند و يخ مى زند، سپس طوفانهاى كوبنده اى كه در آن منطقه حكمفرما است گاهى اين دانه ها را مجددا به بالا پرتاب مى كند، و بار ديگر اين دانه ها به داخل ابرها فرو مى رود و لايه ديگرى از آب به روى آن مى نشيند كه به هنگام جدا شدن از ابر مجددا يخ مى بندد، و گاهى اين موضوع چندين بار تكرار مى شود و هر زمان لايه تازه اى روى آن مى نشيند تا تگرگ به اندازه اى درشت شود كه ديگر طوفان نتواند آن را به بالا پرتاب كند، اينجا است كه راه زمين را به پيش مى گيريد و فرود مى آيد، و يا اينكه طوفان فرو مى نشيند و بدون مانع به طرف زمين حركت مى كند. با توجه به اين مطلب ، نكته علمى كه در كلمه جبال در اينجا نهفته است روشنتر مى شود، زيرا به وجود آمدن تگرگهاى درشت و سنگين در صورتى امكان پذير است كه توده هاى ابر متراكم گردند، تا هنگامى كه طوفان دانه يخ زده تگرگ را به ميان آن پرتاب مى كند مقدار بيشترى آب به خود جذب نمايد، و اين تنها در آنجاست كه توده هاى ابر بسان كوههاى مرتفع در جهت بالا قرار گيرد و منبع قابل ملاحظه اى براى تكون تگرگ شود (دقت كنيد).

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۰۶

در اينجا تحليل ديگرى از بعضى از نويسندگان مى خوانيم كه خلاصه آن چنين است : «در آيات مورد بحث ابرهاى بلند صريحا به كوههائى از يخ اشاره مى كند و يا به تعبير ديگر كوههائى كه در آن نوعى از يخ وجود دارد و اين بسيار جالب است ، زيرا بعد از اختراع هواپيما و امكان پروازهاى بلند كه ديد دانش بشر را وسعت بخشيد، دانشمندان به ابرهائى متشكل و مستور از سوزنهاى يخ رسيدند كه درست عنوان كوههائى از يخ بر آنها صادق است ، و باز هم عجيب است كه يكى از دانشمندان شوروى در تشريح ابرهاى رگبارى طوفانى ، چندين بار از آنها به عنوان ((كوههاى ابر» يا «كوههائى از برف » ياد كرده است ، و به اين ترتيب روشن مى شود كه براستى در آسمان كوههائى از يخ وجود دارد. در آيه بعد به يكى ديگر از آيات خلقت و نشانه هاى عظمت پروردگار كه همان خلقت شب و روز و ويژگيهاى آنها است اشاره كرده مى فرمايد: «خداوند شب و روز را دگرگون مى سازد، و در اين ، عبرتى است براى صاحبان بصيرت » (يقلب الله الليل و النهار ان فى ذلك لعبرة لاولى الابصار). در اينكه اين دگرگونى از چه نظر است چند تفسير ذكر كرده اند: بعضى آن را به معنى آمد و شد شب و روز گرفته اند كه يكى مى آيد و ديگرى را محو مى كند.

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۰۷

و بعضى آن را به معنى كوتاه شدن يكى و طولانى شدن ديگرى كه به صورت تدريجى انجام مى يابد دانسته اند كه پيدايش فصول نيز با آن مربوط است . و بالاخره بعضى آن را به معنى دگرگونيهائى از قبيل گرما و سرما و حوادث ديگرى كه در شب و روز صورت مى گيريد دانسته اند. ولى ناگفته پيدا است كه اين تفسيرها هيچگونه منافاتى با هم ندارند و ممكن است همه آنها در مفهوم جمله «يقلب » جمع باشد. بدون شك - همانگونه كه علم ثابت كرده است - هم آمد و شد شب و روز و هم تغييرات تدريجى آنها براى انسان جنبه حياتى دارد، و درس عبرتى است براى «اولى الابصار». تابش يكنواخت آفتاب ، درجه حرارت هوا را بالا مى برد و موجودات زنده را مى سوزاند، اعصاب را خسته مى كند، اما هنگامى كه در لابلاى اين تابش ‍ پرده هاى ظلمت شب قرار مى گيريد آن را كاملا تعديل مى كند. تغييرات تدريجى روز و شب كه سرچشمه پيدايش فصول چهارگانه است عامل بسيار مؤ ثرى براى بارور شدن گياهان و حيات تمام موجودات زنده و نزول بارانها و ذخيره آب در زمينها است . آخرين آيه مورد بحث به يكى از مهمترين چهره هاى نظام آفرينش كه از روشنترين دلائل توحيد است يعنى مساءله حيات در صورتهاى متنوعش اشاره كرده مى گويد: «خداوند هر جنبنده اى را از آبى آفريد» (و الله خلق كل دابة من ماء).

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۰۸

و با اينكه اصل همه آنها به آب باز مى گردد با اين حال خلقتهاى بسيار متفاوت و شگفت انگيزى دارند: «گروهى از آنها بر شكم خود راه مى روند» (خزندگان ) (فمنهم من يمشى على بطنه ). «و گروهى بر روى دو پا راه مى روند» (انسانها و پرندگان ) (و منهم من يمشى على رجليه ). «و گروهى بر روى چهار پا راه مى روند» (چهارپايان ) (و منهم من يمشى على اربع ). تازه منحصر به اينها نيست و حيات چهره هاى فوق العاده متنوع دارد اعم از موجوداتى كه در دريا زندگى مى كنند و يا حشرات كه هزاران نوع دارند و هزاران صورت لذا در پايان آيه مى فرمايد: «خداوند هر چه را اراده كند مى آفريند» (يخلق الله ما يشاء). «چرا كه خدا بر همه چيز توانا است » (ان الله على كل شى ء قدير). نكته ها: منظور از «ماء» در اينجا چيست ؟ در اينكه كلمه «ماء» (آب ) در آيه مورد بحث اشاره به چه آبى است در ميان مفسران گفتگو است ، و در واقع سه تفسير براى آن ذكر شده . ۱ - منظور آب نطفه است ، بسيارى از مفسران اين تفسير را انتخاب كرده اند، و در بعضى از روايات نيز به آن اشاره شده است . مشكلى كه در اين تفسير وجود دارد اين است كه همه جنبندگان از آب نطفه به وجود نمى آيند، زيرا حيوانات تك سلولى و بعضى ديگر از حيوانات كه مصداق جنبنده (دابه ) هستند، از طريق تقسيم سلولها به وجود مى آيند نه از نطفه مگر اينكه گفته شود حكم بالا جنبه نوعى دارد نه عمومى .

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۰۹

۲ - ديگر اينكه منظور پيدايش نخستين موجود است ، زيرا هم طبق بعضى از روايات اسلامى اولين موجودى را كه خدا آفريده آب بوده و انسانها را بعدا از آن آب آفريد و هم طبق فرضيه هاى علمى جديد نخستين جوانه حيات در درياها ظاهر شده ، و اين پديده قبل از همه جا بر اعماق يا كنار درياها حاكم شده است . (البته آن نيروئى كه موجود زنده را با آنهمه پيچيدگى در نخستين مرحله به وجود آورد و در مراحل بعد هدايت كرد، يك نيروى ما فوق طبيعى يعنى اراده پروردگار بوده است ). ۳ - آخرين تفسير اين است كه منظور از خلقت موجودات زنده از آب اين است كه در حال حاضر آب ماده اصلى آنها را تشكيل مى دهد و قسمت عمده ساختمان آنها آب است و بدون آب هيچ موجود زندهاى نمى تواند به حيات خود ادامه دهد. البته اين تفسيرها منافاتى با هم ندارند اما در عين حال تفسير اول و دوم صحيحتر به نظر مى رسد. ۲ - پاسخ به يك سؤ ال در اينجا سؤ الى پيش مى آيد كه حيوانات منحصر به اين سه گروه نيستند (خزندگان و دو پايان و چهارپايان ) بلكه جنبندگان زيادى هستند كه بيش از چهار پا دارند؟ پاسخ اين سؤ ال در خود آيه نهفته است زيرا در جمله بعد مى فرمايد: يخلق الله

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۱۰

ما يشاء: ((خدا هر چه را بخواهد مى آفريند بعلاوه مهمترين حيواناتى كه انسان با آن سر و كار دارد همين سه گروه است ، از اين گذشته بعضى معتقدند كه حتى حيواناتى كه بيش از چهار پا دارند تكيه گاه اصلى آنها تنها بر چهار پا است و بقيه بازوهاى كمكى آن محسوب مى شود و. ۳ - چهره هاى متنوع حيات بدون شك عجيبترين پديده اين جهان پديده حيات است ، همان مساءله اى كه هنوز معماى آن براى دانشمندان گشوده نشده ، همه مى گويند موجودات زنده از مواد بى جان اين عالم به وجود آمده ، اما هيچكس نمى تواند دقيقا تحت چه شرائطى چنين جهشى صورت گرفته ، زيرا در هيچ آزمايشگاهى تبديل موجودات بى جان به موجودات زنده هنوز مشاهده نشده است ، هر چند هزاران هزار دانشمند در طول ساليان دراز در اين باره انديشيده و آزمايش كرده اند. البته شبحى از دور در اين زمينه در برابر چشم دانشمندان نمايان است ، اما تنها شبحى است ، آنچه مسلم است اسرار حيات و زندگى آنقدر پيچيده است كه علوم و دانشهاى بشرى با تمام گستردگيش از كشف و درك آن هنوز عاجز است . در شرائط فعلى جهان ، موجودات زنده تنها از موجودات زنده به وجود مى آيند، و هيچ موجود زنده اى از موجودى بى جان پا نمى گيرد، ولى مسلما در گذشته هاى دور چنين نبوده ، و به تعبير ديگر حيات در كره زمين تاريخچه پيدايشى دارد، اما چگونه و با چه شرائطى معمائى است كه بر هيچكس روشن نيست .

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۱۱

و از آن عجيبتر تنوع حيات است در اينهمه چهره هاى كاملا متفاوت ، از موجودات زنده تك سلولى كه تنها زير ميكروسكوپ پيدا مى شوند گرفته ، تا والهاى دريائى كوه پيكر كه طول قامتشان از سى متر تجاوز مى كند، و كوهى است از گوشت شناور! از حشرات كه صدها هزار نوع در آنها مشاهده شده گرفته ، تا پرندگانى كه در هزاران هزار چهره ظاهر مى شوند، و هر كدام براى خود عالمى و جهانى پر اسرار دارند. كتابهاى حيوانشناسى كه امروز بخش عظيمى از كتابخانه هاى بزرگ جهان را تشكيل مى دهند تنها گوشه اى از اين اسرار را براى ما بازگو مى كنند، مخصوصا حيوانات دريائى كه هميشه دريا ديار عجائب بوده ، و با تمام اطلاعاتى كه اخيرا از آن داريم معلوماتمان در اين زمينه بسيار ناچيز است . به راستى چه بزرگ است خدائى كه اينهمه موجودات زنده را با اين تنوع وسيع آفريده ، و به هر كدام آنچه را نياز داشتند بخشيده ؟ و چه عظيم است قدرت و علمش كه براى هر كدام متناسب با شرائط و نيازهايش آنچه را لازم بوده قرار داده است ، و عجب اينكه همه آنها در آغاز از يك آب و كمى از مواد ساده زمين آفريده شده است .

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۱۲

آيه ۴۶ - ۵۰

آيه و ترجمه

لَّقَدْ أَنزَلْنَا ءَايَتٍ مُّبَيِّنَتٍ وَ اللَّهُ يهْدِى مَن يَشاءُ إِلى صِرَطٍ مُّستَقِيمٍ(۴۶) وَ يَقُولُونَ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسولِ وَ أَطعْنَا ثُمَّ يَتَوَلى فَرِيقٌ مِّنهُم مِّن بَعْدِ ذَلِك وَ مَا أُولَئك بِالْمُؤْمِنِينَ(۴۷) وَ إِذَا دُعُوا إِلى اللَّهِ وَ رَسولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنهُمْ إِذَا فَرِيقٌ مِّنهُم مُّعْرِضونَ(۴۸) وَ إِن يَكُن لهَُّمُ الحَْقُّ يَأْتُوا إِلَيْهِ مُذْعِنِينَ(۴۹) أَ فى قُلُوبهِم مَّرَضٌ أَمِ ارْتَابُوا أَمْ يخَافُونَ أَن يحِيف اللَّهُ عَلَيهِمْ وَ رَسولُهُ بَلْ أُولَئك هُمُ الظلِمُونَ(۵۰) ترجمه : ۴۶ - ما آيات روشنگرى نازل كرديم و خدا هر كه را بخواهد به صراط مستقيم هدايت مى كند. ۴۷ - آنها مى گويند به خدا و پيامبر ايمان داريم و اطاعت مى كنيم ، ولى بعد از اين ادعا گروهى از آنها رويگردان مى شوند، آنها (در حقيقت ) مؤ من نيستند. ۴۸ - و هنگامى كه از آنها دعوت شود كه به سوى خدا و پيامبرش بيايند تا در ميان آنان

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۱۳

داورى كند گروهى از آنها رويگردان مى شوند. ۴۹ - ولى اگر (داورى به نفع آنها بوده باشد و) حق داشته باشند با نهايت تسليم به سوى او مى آيند. ۵۰ - آيا در دلهاى آنها بيمارى است ؟ يا شك و ترديد دارند؟ يا مى ترسند خدا و رسولش بر آنها ستم كند؟ اما خود اينها ستمگرند! شاءن نزول : مفسران براى بخشى از اين آيات دو شاءن نزول ذكر كرده اند: نخست اينكه : يكى از منافقان با يك مرد يهودى نزاعى داشت ، مرد يهودى ، منافق ظاهر مسلمان را به داورى پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) خواند، اما منافق زير بار نرفت ، و او را به داورى كعب بن اشرف يهودى ! دعوت كرد (و حتى طبق بعضى از روايات صريحا گفت ممكن است محمد در مورد ما عدالت را رعايت نكند!) آيات فوق نازل شد و سخت اين گونه اشخاص را مورد سرزنش و مذمت قرار داد. ديگر اينكه در ميان امير مؤ منان على (عليه السلام ) و عثمان (يا طبق روايتى ميان آنحضرت و مغيرة بن وائل ) بر سر زمينى كه از على (عليه السلام ) خريدارى كرده بود و سنگهائى از آن بيرون آمد و خريدار مى خواست آن را به عنوان معيوب بودن رد كند، اختلافى در گرفت ، على (عليه السلام ) فرمود: ميان من و تو رسول الله داورى كند، اما حكم بن ابى العاص كه از منافقان بود به خريدار گفت : اين كار را مكن ، چرا كه اگر نزد پسر عموى او - يعنى پيامبر - بروى مسلما به نفع او داورى خواهد كرد! آيه فوق نازل شد و او را سخت نكوهش كرد.

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۱۴

تفسير: ايمان و پذيرش داورى خدا از آنجا كه در آيات گذشته ، سخن از ايمان به خدا و دلائل توحيد و نشانه هاى او در جهان تكوين بود، در آيات مورد بحث سخن از آثار ايمان و بازتابهاى توحيد در زندگى انسان و تسليم او در برابر حق و حقيقت است . نخست مى گويد: «ما آيات روشن و روشنگرى نازل كرديم » (لقد انزلنا آيات مبينات ). آياتى كه دلها را به نور ايمان و توحيد روشن مى كند، افكار انسانها را نور و صفا مى بخشد و محيط تاريك زندگيشان را عوض مى كند. البته وجود اين «آيات مبينات » زمينه را براى ايمان فراهم مى سازد، ولى نقش ‍ اصلى را هدايت الهى دارد، چرا كه «خدا هر كس را بخواهد به صراط مستقيم هدايت مى كند» (و الله يهدى من يشاء الى صراط مستقيم ). و مى دانيم كه اراده خداوند و مشيت او بى حساب نيست ، او نور هدايت را به دلهائى مى افكند كه آماده پذيرش آن هستند، يعنى مجاهده را آغاز كرده اند و گامهائى به سوى او برداشته اند. سپس به عنوان مذمت از گروه منافقان كه دم از ايمان مى زنند و ايمان در دل آنها پرتوافكن نيست مى فرمايد: «آنها مى گويند: به خدا و پيامبر ايمان داريم و اطاعت مى كنيم ، ولى بعد از اين ادعا، گروهى از آنها روى گردان مى شوند، آنها در حقيقت مؤ من نيستند» (و يقولون آمنا بالله و بالرسول و اطعنا ثم يتولى فريق منهم من بعد ذلك و ما اولئك بالمؤ منين ). اين چگونه ايمانى است كه از زبانشان فراتر نمى رود؟ و پرتوش در اعمالشان ظاهر نمى گردد؟

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۱۵

بعد به عنوان يك دليل روشن براى بى ايمانى آنها مى فرمايد: «هنگامى كه از آنها دعوت شود كه به سوى خدا و پيامبرش بيايند تا در ميان آنان داورى كند، گروهى از آنها روى گردان مى شوند» (و اذا دعوا الى الله و رسوله ليحكم بينهم اذا فريق منهم معرضون ). براى تاءكيد بيشتر و روشن شدن شرك و دنياپرستيشان اضافه مى كند: «اما اگر اين داورى به نفع آنها بوده باشد با نهايت تسليم به سوى او مى آيند» (و ان يكن لهم الحق ياتوا اليه مذعنين ). قابل توجه اينكه در يك عبارت ، سخن از دعوت به سوى خدا و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است ولى عبارت بعد يعنى جمله «ليحكم » به صورت مفرد آمده كه تنها اشاره به داورى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى باشد، اين به خاطر آن است كه داورى پيامبر از داورى خدا جدا نيست و هر دو در حقيقت به امر واحدى باز مى گردد. ضمنا بايد توجه داشت كه ضمير «اليه » به شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) يا داورى او باز مى گردد. اين نكته نيز بايد مورد توجه قرار گيرد كه در آيات فوق اين تخلف و اعراض از داورى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تنها به گروهى از منافقان نسبت داده شده است ، شايد به دليل اينكه گروه ديگر تا اين حد بى حيا و جسور نبودند، چرا كه نفاق هم مانند ايمان داراى درجات مختلفى است . در آخرين آيه مورد بحث ريشه هاى اصلى و انگيزه هاى عدم تسليم در برابر داورى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را در سه جمله بيان مى كند و مى گويد: «آيا در دلهاى آنها بيمارى است » (بيمارى نفاق ) ( فى قلوبهم مرض ). اين يكى از صفات منافقان است كه اظهار ايمان مى كنند اما بخاطر انحرافى كه در دل از اصل توحيد دارند هرگز تسليم داورى خدا و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيستند

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۱۶

يا اگر بيمارى نفاق بر دلهاى آنها چيره نشده «به راستى در شك و ترديدند»؟ (ام ارتابوا). و طبيعى است شخصى كه در پذيرش يك آئين مردد است تسليم لوازم آن نخواهد بود. يا اينكه اگر نه آن است و نه اين و از مؤ منانند «آيا براستى مى ترسيدند كه خدا و رسولش بر آنها ظلم و ستم كند»؟! (ام يخافون ان يحيف الله عليهم و رسوله ). در حالى كه اين تناقض آشكارى است كسى كه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را فرستاده خدا و بيانگر رسالت او مى داند و حكمش را حكم خدا مى شمرد ممكن نيست احتمال ظلم و ستم درباره او دهد، مگر امكان دارد خدا به كسى ستم كند؟ مگر ظلم زائيده جهل يا نياز يا خود خواهى نيست ؟ ساحت مقدس خداوند از همه اينها پاك است . «بلكه در واقع خود اينها ظالم و ستمگرند» (بل اولئك هم الظالمون ). آنها نمى خواهند به حق خودشان قانع باشند، و چون مى دانند پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چيزى از حق ديگران به آنها نخواهد داد تسليم داورى او نمى شوند. به گفته نويسنده تفسير «فى ظلال »: اين سه تعبير در واقع هر كدام در شكل خاصى عرضه شده است : اولى براى اثبات است ، دومى براى تعجب ، و سومى براى انكار. در جمله اول مى خواهد علت حقيقى را كه بيمارى نفاق است روشن كند، و در جمله دوم ، هدف بيان تعجب از ترديد آنها در عدالت پيامبر است و صحت داورى او با اين كه مدعى ايمانند، و جمله سوم اشاره به تناقض روشنى است كه ميان ادعاى ايمان و عملشان ديده مى شود.

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۱۷

تنها ايرادى كه به گفته اين مفسر در اين سخن متوجه مى شود اين است كه او جمله «ام ارتابوا» را به معنى شك در عدالت و صحت داورى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) گرفته ، در حالى كه ظاهر اين است كه شك در اصل نبوت را مى گويد همانگونه كه بسيارى از مفسران پذيرفته اند. نكته ها: ۱ - بيمارى نفاق اين نخستين بار نيست كه در قرآن مجيد به تعبير «مرض » در مورد نفاق برخورد مى كنيم ، قبل از آن در اوائل سوره بقره ، ضمن بيان صفات منافقان ، چنين آمده بود: فى قلوبهم مرض فزاد هم الله مرضا: «در دلهاى آنها يكنوع بيمارى است ، و خداوند هم بر بيمارى آنها مى افزايد»! همانگونه كه در جلد اول ذيل آيه مزبور گفتيم ، نفاق در حقيقت بيمارى و انحراف است ، انسان سالم ، يك چهره بيشتر ندارد، روح و جسم او هماهنگ است ، اگر مؤ من است تمام وجودش فرياد ايمان مى كشد، و اگر منحرف است ظاهر و باطنش بيانگر انحراف است ، اما اينكه ظاهرش دم از ايمان بزند و باطنش بوى كفر دهد، اين يكنوع بيمارى است . و از آنجا كه اين گونه افراد بر اثر لجاجت و پافشارى در برنامه هايشان مستحق لطف و هدايت خدائى نيستند، خداوند آنان را به حال خود مى گذارد تا اين بيماريشان افزون گردد. و براستى خطرناكترين افراد در يك جامعه همين منافقانند، چرا كه تكليف انسان در برابر آنها روشن نيست ، نه واقعا دوستند و نه ظاهرا دشمن !، از امكانات مؤ منين استفاده مى كنند و از مجازات كفار ظاهرا مصونند، ولى اعمالشان از اعمال كفار بدتر.

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۱۸

و چنانكه مى دانيم چون اين ناهماهنگى ظاهر و باطن براى هميشه قابل ادامه نيست سر انجام پرده ها كنار مى رود و باطن آلوده آنان ظاهر مى شود، چنانكه در آيات مورد بحث و شاءن نزول آن ملاحظه كرديم كه پيش آمدن يك صحنه داورى ، مشت آنها را باز كرد و خبث درونشان را آشكار ساخت . ۲ - حكومت عدل تنها حكومت خدا است بى شك انسان هر قدر بتواند خود را از حب و بغض و خودخواهى و خود دوستى خالى كند باز ممكن است به طور ناآگاه گرفتار اين امور بشود، مگر اينكه معصوم باشد و بيمه شده از سوى پروردگار. به همين دليل مى گوئيم : قانونگذار حقيقى تنها خدا است ، زيرا علاوه بر اينكه تمام نيازهاى انسان را با علم بى پايانش مى داند، و بهترين راه رفع اين نيازها را مى شناسد هرگز گرفتار انحراف به خاطر نيازها و حب و بغضها نمى گردد. در مقام قضاوت و داورى نيز عادلانه ترين داوريها، داورى خدا و پيامبر و امام معصوم است ، و بعد از آن داورى كسانى كه راه آنها را مى پويند و شباهتى به آنان دارند. ولى اين بشر خود خواه تن به اين داوريهاى عادلانه نمى دهد، و اين قوانين عدالتگستر را نمى پسندد، دنبال قانون و حكومت و قضاوتى مى رود كه حرص و طمع و شهوت او را بيشتر اشباع كند، و چه تعبير جالبى در مورد اين گروه در آيات فوق آمده اولئك هم الظالمون : «ستمگران واقعى آنها هستند»! ضمنا قرار گرفتن در برابر چنين صحنه هائى محكى است براى سنجش معيار ايمان هر انسان تا سيه روى شود هر كه در او غش باشد))! جالب اينكه قرآن در جالى ديگر مى گويد: مؤ منان حقيقى نه تنها در ظاهر

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۵۱۹

تسليم داورى تواند بلكه در اعماق دل نيز هيچگونه سنگينى و ناراحتى از داوريهاى تو نمى كنند هر چند ظاهرا به زيانشان باشد فلا و ربك لا يؤ منون حتى يحكموك فيما شجر بينهم ثم لا يجدوا فى انفسهم حرجا مما قضيت و يسلموا تسليما: «سوگند به پروردگارت آنها ايمان نمى آورند مگر آن زمانى كه تو را داور اختلافاتشان قرار دهند، و بعد از صدور حكم تو هيچگونه ناراحتى و سنگينى از نتيجه آن در دل نداشته باشند و در ظاهر و باطن تسليم حق گردند». اما آنها كه حكم خدا و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را فقط در آنجا كه حافظ منافعشان است پذيرا هستند در حقيقت مشركانى مى باشند كه برده و بنده منافع خويشند، هر چند دم از ايمان بزنند و در صفوف مؤ منين باشند!


→ صفحه قبل صفحه بعد ←