گمنام

تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
 
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۹۱: خط ۱۹۱:
<span id='link36'><span>
<span id='link36'><span>


==خلاصه بحث درباره شيطان و وسوسه اندازى او ==
==خلاصه بحث درباره شيطان و وسوسه هاى او ==
خلاصه بحث اين شد كه : ابليس موجودى است از آفريده هاى پروردگار كه مانند انسان داراى اراده و شعور بوده و بشر را دعوت به شر نموده و او را به سوى گناه سوق مى دهد. اين موجود قبل از اينكه انسانى به وجود آيد، با ملائكه مى زيسته و هيچ امتيازى از آنان نداشته است و پس از اينكه آدم (عليه السلام ) پا به عرصه وجود گذاشت وى از صف فرشتگان خارج شده بر خلاف آنان در راه شر و فساد افتاد، و سرانجام كارش به اينجا رسيد كه تمامى انحرافها، شقاوتها، گمراهيها و باطلى كه در بنى نوع بشر به وقوع بپيوندد همه به يك حساب مستند به وى شود، بر عكس ملائكه كه هر فردى از افراد بشر به سوى غايت سعادت و سر منزل كمال و مقام قرب پروردگار راه يافته و مى يابد هدايتش به يك حساب مستند به آنها است.
خلاصه بحث اين شد كه: ابليس موجودى است از آفريده هاى پروردگار كه مانند انسان داراى اراده و شعور بوده و بشر را دعوت به شر نموده و او را به سوى گناه سوق مى دهد.  


مطلب ديگرى كه از بحث ما بدست آمد اين بود كه ابليس را در كارهايش ‍ اعوان و يارانى است از فرزندان خود و از جن و انس كه هر كدام به طريق خاصى اوامر او را اجرا مى كنند و او به آنان دستور مى دهد كه در كار بنى نوع بشر مداخله نموده از دنيا و هر چه در آن است هر چيزى كه با زندگى بشر ارتباط دارد در آن تصرف نموده ، باطل آن را به صورت حق و زشت آن را به صورت زيبا وانمود كنند، ايشان نيز اوامر او را امتثال نموده در دلهاى بشر و در بدن هاى شان و در اموال و فرزندان و ساير شؤ ون زندگى دنيوى شان به گونه هاى مختلفى تصرف مى كنند، گاهى دسته جمعى و گاهى منفرد، زمانى به كندى و زمانى ديگر بسرعت ، گاهى بدون واسطه و گاهى به وسيله اطاعت و زمانى به وسيله معصيت به كار گمراه ساختن او مى پردازند.
اين موجود قبل از اين كه انسانى به وجود آيد، با ملائكه مى زيسته و هيچ امتيازى از آنان نداشته است و پس از اين كه آدم «عليه السلام» پا به عرصه وجود گذاشت، وى از صف فرشتگان خارج شده، بر خلاف آنان در راه شر و فساد افتاد. و سرانجام كارش به اين جا رسيد كه تمامى انحراف ها، شقاوت ها، گمراهی ها و باطلى كه در بنى نوع بشر به وقوع بپيوندد، همه به يك حساب مستند به وى شود.
 
بر عكس ملائكه، كه هر فردى از افراد بشر به سوى غايت سعادت و سر منزل كمال و مقام قرب پروردگار راه يافته و مى يابد، هدايتش به يك حساب مستند به آن ها است.
 
مطلب ديگرى كه از بحث ما به دست آمد، اين بود كه:
 
ابليس را در كارهايش، اعوان و يارانى است از فرزندان خود و از جن و انس، كه هر كدام به طريق خاصى اوامر او را اجرا مى كنند و او به آنان دستور مى دهد كه در كار بنى نوع بشر مداخله نموده، از دنيا و هرچه در آن است، هر چيزى كه با زندگى بشر ارتباط دارد، در آن تصرف نموده، باطل آن را به صورت حق و زشت آن را به صورت زيبا وانمود كنند. ايشان نيز اوامر او را امتثال نموده، در دل هاى بشر و در بدن هاى شان و در اموال و فرزندان و ساير شؤون زندگى دنيوى شان، به گونه هاى مختلفى تصرف مى كنند.
 
گاهى دسته جمعى و گاهى منفرد. زمانى به كندى و زمانى ديگر به سرعت. گاهى بدون واسطه و گاهى به وسيله اطاعت. و زمانى به وسيله معصيت به كار گمراه ساختن او مى پردازند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۵۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۵۲ </center>
و نيز بدست آمد كه تصرفات ابليس و لشكريان او طورى نيست كه براى بشر محسوس باشد - يعنى بفهمد كه چه وقت ابليس در دلش وارد مى شود و چگونه افكار باطل را در قلب وى القا مى كند، و يا اذعان كند كه اين فكر از خودش نيست و شخص ديگرى در دل او القا كرده - پس نه كارهاى شيطان و لشكرش مزاحم رفتار انسان است و نه ذوات و اشخاص ايشان در عرض وجود وى مى باشد جز اينكه خداوند به ما خبر داده كه ابليس از جن است و او و لشكرش از آتش آفريده شده اند و به هر حال گويا آغاز و انجام وجود وى با هم اختلاف دارد.
و نيز به دست آمد كه:
 
تصرفات ابليس و لشكريان او طورى نيست كه براى بشر محسوس باشد - يعنى بفهمد كه چه وقت ابليس در دلش وارد مى شود و چگونه افكار باطل را در قلب وى القاء مى كند، و يا اذعان كند كه اين فكر از خودش نيست و شخص ديگرى در دل او القاء كرده - پس نه كارهاى شيطان و لشكرش مزاحم رفتار انسان است و نه ذوات و اشخاص ايشان در عرض وجود وى مى باشد، جز اين كه خداوند به ما خبر داده كه ابليس از جن است و او و لشكرش از آتش آفريده شده اند، و به هرحال گويا آغاز و انجام وجود وى، با هم اختلاف دارد.
<span id='link37'><span>
<span id='link37'><span>
==بحث عقلى و قرآنى: (مناظره اى كه بين ابليس و ملائكه واقع شده است) ==
در تفسير روح المعانى از شهرستانى و او از شارح اناجيل اربعه صورت مناظره اى را نقل كرده كه بعد از اين حادثه ميان ملائكه و ابليس واقع شده است ، اين مناظره در تورات نيز ذكر شده ، و آن اين است كه ابليس به ملائكه گفت : من به فرضى كه قبول كنم و تسليم شوم كه خالق و ايجاد كننده اى مرا به وجود آورده نسبت به كارهاى او اشكال هايى دارم :


اول اينكه مى پرسم چه حكمتى در خلقت و آفرينش عالم است ، مخصوصا با اينكه خدا مى دانست كه اگر كفار خلق شوند مستوجب آتش خواهند بود پس چرا ايشان را آفريد و منظورش از آفرينش آنان چه بود؟
==بحث عقلى و قرآنى: (مناظرۀ بين ابليس و ملائكه) ==
در تفسير روح المعانى، از شهرستانى و او از شارح اناجيل اربعه، صورت مناظره اى را نقل كرده، كه بعد از اين حادثه ميان ملائكه و ابليس واقع شده است.


دوم اينكه چرا بندگان را مكلف به تكاليف كرد و با اينكه از امتثال آنان نفعى عايدش نمى شود؟ چرا آنان را گرانبار ساخت؟ و اگر منظورش ‍ فايده رساندن بر بندگان بود چرا با اينكه مى توانست اين فايده را بدون تكليف نرسانيد؟
اين مناظره در تورات نيز ذكر شده، و آن، اين است كه ابليس به ملائكه گفت: من به فرضى كه قبول كنم و تسليم شوم كه خالق و ايجاد كننده اى مرا به وجود آورده، نسبت به كارهاى او اشكال هايى دارم:


سوم اينكه بر فرض كه به خاطر فايده و نفعى مرا مكلف به معرفت و اطاعت خود كرد، تكليف كردن من به اينكه بر آدم سجده كنم چرا؟
اول اين كه: مى پرسم چه حكمتى در خلقت و آفرينش عالَم است. مخصوصا با اين كه خدا مى دانست كه اگر كفار خلق شوند، مستوجب آتش خواهند بود، پس چرا ايشان را آفريد و منظورش از آفرينش آنان چه بود؟


چهارم اينكه پس از آنكه من زير بار نرفتم و با ترك سجده نافرمانيش ‍ كردم چرا لعنتم كرده عقابم را واجب نمود؟ با اينكه لعنت و عقاب من به حال خود او و به حال ديگران كمترين سودى ندارد و براى من بزرگترين ضررها را به بار مى آورد؟
دوم اين كه: چرا بندگان را مكلف به تكاليف كرد و با اين كه از امتثال آنان نفعى عايدش نمى شود؟ چرا آنان را گرانبار ساخت؟ و اگر منظورش، فايده رساندن بر بندگان بود، چرا با اين كه مى توانست، اين فايده را بدون تكليف نرسانيد؟
 
سوم اين كه: بر فرض كه به خاطر فايده و نفعى مرا مكلف به معرفت و اطاعت خود كرد، تكليف كردن من به اين كه بر آدم سجده كنم، چرا؟
 
چهارم اين كه: پس از آن كه من زير بار نرفتم و با ترك سجده نافرمانی اش كردم، چرا لعنتم كرده، عقابم را واجب نمود؟ با اين كه لعنت و عقاب من به حال خود او و به حال ديگران كمترين سودى ندارد و براى من بزرگترين ضررها را به بار مى آورد؟
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۵۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۵۳ </center>
پنجم اينكه گيرم كه در اين نيز مصلحتى باشد مسلط كردن من بر اغواى فرزندان آدم چرا؟
پنجم اين كه: گيرم كه در اين نيز مصلحتى باشد، مسلط كردن من بر اغواى فرزندان آدم، چرا؟
 
ششم اين كه: وقتى از او براى مدتى بس طولانى مهلت خواستم، چرا قبول كرد و در نتيجه، عالَم را پر از شر و فساد نمود؟ آيا خالى بودن عالَم از شر، بهتر نبود؟
 
شارح اناجيل، در ذيل اين مناظره گفته است:


ششم اينكه وقتى از او براى مدتى بس طولانى مهلت خواستم چرا قبول كرد و در نتيجه عالم را پر از شر و فساد نمود؟ آيا خالى بودن عالم از شر بهتر نبود؟
خداى تعالى از سرادق عظمت و كبريا به وى وحى كرد كه: اى ابليس! تو مرا هنوز نشناخته اى. چون اگر مى شناختى، اين گونه جسورانه بر من خرده نمى گرفتى و مى دانستى كه بر من در هيچ يك از افعالم اعتراضى وارد نيست. زيرا تنها معبود هستم و جز من معبودى نيست، و از آنچه مى كنم، بازخواست نمى شوم.


شارح اناجيل در ذيل اين مناظره گفته است : خداى تعالى از سرادق عظمت و كبريا به وى وحى كرد كه اى ابليس تو مرا هنوز نشناخته اى ، چون اگر مى شناختى اين گونه جسورانه بر من خرده نمى گرفتى و مى دانستى كه بر من در هيچ يك از افعالم اعتراضى وارد نيست ، زيرا تنها معبود هستم و جز من معبودى نيست، و از آنچه مى كنم بازخواست نمى شوم.
اين بود آنچه كه آلوسى، از شهرستانى، از شارح اناجيل نقل كرده است. آلوسى سپس اضافه كرده است كه: امام فخر رازى درباره اعتراضات ابليس گفته است: «اگر اولين و آخرين خلايق جمع شوند، نخواهند توانست جوابى از اين اعتراضات بدهند، مگر اين كه قائل به حسن و قبح عقلى نباشند.


اين بود آنچه كه آلوسى از شهرستانى از شارح اناجيل نقل كرده است آلوسى سپس اضافه كرده است كه امام فخر رازى درباره اعتراضات ابليس گفته است (( اگر اولين و آخرين خلايق جمع شوند نخواهند توانست جوابى از اين اعتراضات بدهند مگر اينكه قائل به حسن و قبح عقلى نباشند.
آنگاه مى گويد: در اين جا به ياد داستان شيرينى افتادم و آن داستان اين است كه: روزى سيف الدوله، پسر حمدان، بر چاكران خويش در آمد و گفت: من امروز بيتى گفته ام كه خيال مى كنم احدى جز ابوفراس، از عهده ساختن بيت دوم آن بر نيايد. اتفاقا آن روز ابوفراس هم در آن مجلس ‍ حضور داشت. حضار گفتند: امير بيت خود را بخواند تا بشنويم. سيف الدوله گفت:


آنگاه مى گويد: در اينجا به ياد داستان شيرينى افتادم و آن داستان اين است كه : روزى سيف الدوله پسر حمدان بر چاكران خويش در آمد و گفت : من امروز بيتى گفته ام كه خيال مى كنم احدى جز ابو فراس از عهده ساختن بيت دوم آن بر نيايد، اتفاقا آن روز ابوفراس هم در آن مجلس ‍ حضور داشت . حضار گفتند: امير بيت خود را بخواند تا بشنويم ، سيف الدوله گفت :
«لك جسمى تعله فدمى لم تطله»
ابوفراس، بی درنگ در جواب گفت:


(( لك جسمى تعله فدمى لم تطله (( ابو فراس بيدرنگ در جواب گفت:
«قال ان كنت مالكا فلى الامر كله»
(( قال ان كنت مالكا فلى الامر كله ((


مؤلف : آنچه كه در ابتداى كلام سابق ما ذكر شد اين شبهات را تا به آخر دفع مى كند، و هيچ احتياجى نيست به اينكه اولين و آخرين خلايق جمع شده و براى دفع آن دست به دست يكديگر دهند، و به گفته امام فخر رازى تازه از عهده دفع آن هم بر نيايند، اينك ما يك يك آن شبهات را ذكر نموده و به همان بيان دفع مى كنيم:
مؤلف: آنچه كه در ابتداى كلام سابق ما ذكر شد، اين شبهات را تا به آخر دفع مى كند، و هيچ احتياجى نيست به اين كه اولين و آخرين خلايق جمع شده و براى دفع آن دست به دست يكديگر دهند. و به گفته امام فخر رازى، تازه از عهده دفع آن هم بر نيايند. اينك، ما يك يك آن شبهات را ذكر نموده و به همان بيان دفع مى كنيم:




۱۳٬۷۷۹

ویرایش