۱۳٬۷۸۱
ویرایش
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
|||
(۵ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
آيا نبايد فهميد اين چه موجود عجيبى است كه در عين اين كه همه حواسش، جمع گمراه كردن يكى از ماها است و در همان ساعتى كه مشغول گمراه كردن او است، عينا به همان صورت و در همان وقت، سرگرم گمراه ساختن همه بنى نوع بشر است؟ در عين اين كه از آشكار همه با خبر است، از نهان آنان نيز اطلاع دارد. حتى از نهفته ترين و پوشيده ترين افكارى كه در زواياى ذهن و فكر آدمى جا دارد، با خبر است. و علاوه بر اين كه با خبر است، مشغول دسيسه در آن و گمراه ساختن صاحب آن نيز هست. | آيا نبايد فهميد اين چه موجود عجيبى است كه در عين اين كه همه حواسش، جمع گمراه كردن يكى از ماها است و در همان ساعتى كه مشغول گمراه كردن او است، عينا به همان صورت و در همان وقت، سرگرم گمراه ساختن همه بنى نوع بشر است؟ در عين اين كه از آشكار همه با خبر است، از نهان آنان نيز اطلاع دارد. حتى از نهفته ترين و پوشيده ترين افكارى كه در زواياى ذهن و فكر آدمى جا دارد، با خبر است. و علاوه بر اين كه با خبر است، مشغول دسيسه در آن و گمراه ساختن صاحب آن نيز هست. | ||
<span id='link27'><span> | <span id='link27'><span> | ||
==اشاره به اهمال و قصور | ==اشاره به اهمال و قصور مفسران، در بحث از شيطان و شناختن او == | ||
آيا تعجب در اين است كه ما چنين بحثى را عنوان كرديم، و يا در اين است كه چرا مفسران تاكنون اسمى از آن نبرده اند؟ و اگر هم احيانا متعرض آن شده اند، به پيروى از روشى كه دانشمندان صدر اول اسلام داشته اند، تنها متعرض اشكالاتى شده اند كه مردم عوام در برخورد با آيات اين داستان، متوجه آن مى شوند، و در اين چهار ديوارى، هر طايفه اى بر آنچه فهميده، استدلال و جنگ و جدال كرده و فهم طايفه ديگر را تخطئه نموده، بر آن ايراد كرده و به شمارش اشكالات مربوط به داستان پرداخته است: | آيا تعجب در اين است كه ما چنين بحثى را عنوان كرديم، و يا در اين است كه چرا مفسران تاكنون اسمى از آن نبرده اند؟ و اگر هم احيانا متعرض آن شده اند، به پيروى از روشى كه دانشمندان صدر اول اسلام داشته اند، تنها متعرض اشكالاتى شده اند كه مردم عوام در برخورد با آيات اين داستان، متوجه آن مى شوند، و در اين چهار ديوارى، هر طايفه اى بر آنچه فهميده، استدلال و جنگ و جدال كرده و فهم طايفه ديگر را تخطئه نموده، بر آن ايراد كرده و به شمارش اشكالات مربوط به داستان پرداخته است: | ||
خط ۱۵۹: | خط ۱۵۹: | ||
==نحوه تصرفات ابليس در ادراك انسان == | ==نحوه تصرفات ابليس در ادراك انسان == | ||
به طورى كه ملاحظه مى كنيد، در اين آيه، شيطان گناه و ظلم را به خود بشر نسبت داده و از خود سلب كرده، و خود را به تمام معنا، بى طرف قلمداد نموده و گفته است: «تنها كارى كه من كرده ام، اين بوده كه شما را به گناه دعوت كرده و به وعده دروغى دلخوش ساختم». | |||
خلاصه سخن | آيه شريفه «إن عبادى ليس لك عليهم سلطان إلا من اتبعك من الغاوين» نيز، هر قدرت و سلطنتى را از ابليس نفى نموده، فعاليت هاى او را تنها در كسانى مؤثر مى داند كه خودشان با پاى خود، به دنبال شيطان به راه بيفتند. نظير آيه فوق، آيه شريفه: «قال قرينه ربنا ما أطغيته ولكن كان فى ضلال بعيد» است، كه از قول ابليس حكايت مى كند كه در قيامت مى گويد: «پروردگارا! من او را به نافرمانی ات مجبور نكردم، بلكه او خودش در گمراهى بعيدى بود». | ||
خلاصه سخن اين كه: تصرفات ابليس در ادراك انسان، تصرف طولى است، نه در عرض تصرف خود انسان، تا با استقلال انسان در كارهايش منافات داشته باشد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۴۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۴۹ </center> | ||
او - | او - به طورى كه از آيه «۱۶» سوره «اعراف»، و آيه «۳۹» سوره «حجر» استفاده شد - تنها مى تواند چيزهايى را كه مربوط به زندگى مادى دنيا است، زينت داده و به اين وسيله در ادراك انسان تصرف نموده، باطل را به لباس حق در آورد، و كارى كند كه ارتباط انسان به امور دنيوى، تنها به وجهه باطل آن امور باشد، و در نتيجه از هيچ چيزى فايده صحيح و مشروع آن را نبرد. | ||
و معلوم است كه چنين كسى، در طرز تفكرش و در طرز استفاده از امور دنيوى و همچنين اسباب مربوط به زندگى، خود را مستقل دانسته، و همين فكر، او را به كلى از حق و زندگى صحيح و حقيقى غافل مى سازد. وقتى انسان كارش به جايى رسيد كه از هر چيزى، تنها وجهه باطل آن را درك كند، و از وجه حق و صحيح آن غافل شود، رفته رفته دچار غفلتى ديگر مى گردد، كه ريشه همه گناهان است و آن غفلت از مقام حق تبارك و تعالى است. | |||
خداى تعالى، درباره اين گونه اشخاص مى فرمايد: «و لقد ذرأنا لجهنم كثيرا من الجن و الإنس لهم قلوب لا يفقهون بها و لهم أعين لا يبصرون بها و لهم آذان لا يسمعون بها أولئك كالانعام بل هم أضل أولئك هم الغافلون». | |||
<span id='link34'><span> | <span id='link34'><span> | ||
قرآن | ==ولايت شيطان بر آدميان، ولایت در ظلم و گناه است == | ||
بنابراين، خود را مستقل ديدن، و از پروردگار خود غافل شدن، و جميع اوهام و افكار باطل و هر شرك و ظلمى كه مترتب و متفرع بر آن است، همه از تصرفات شيطان است. گرچه چنين شخصى از آن جايى كه خود را مستقل مى داند، اين اوهام و افكار را هم از خود دانسته، و شرك و ظلم را نيز عمل خود مى پندارد. و بايد هم چنين بپندارد. زيرا معنى فريب شيطان خوردن و در تحت ولايت او در آمدن، همين است كه گمراه بشود و نداند چه كسى او را گمراه كرده: «إنه يريكم هو و قبيله من حيث لا ترونهم إنا جعلنا الشياطين أولياء للذين لا يؤمنون». | |||
قرآن كريم، نظير اين ولايتى را كه شيطان در گناه و ظلم بر آدميان دارد، براى ملائكه در اطاعت و عبادت اثبات نموده، مى فرمايد: «إن الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة أن لا تخافوا و لا تحزنوا و أبشروا بالجنه التى كنتم توعدون * نحن أولياؤكم فى الحيوة الدنيا». البته اين دو نوع ولايت، منافاتى با ولايت مطلق پروردگار كه آيه «ليس لكم من دونه من ولىّ و لا شفيع» آن را اثبات مى كند، ندارد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۵۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۵۰ </center> | ||
بارى، اين ولايت همان احتناك و لگام زدنى است كه شيطان وعده | بارى، اين ولايت همان احتناك و لگام زدنى است كه شيطان وعده داده، و قرآن از او چنين حكايت مى كند: «قال أرايتك هذا الذى كرمت علىّ لئن أخرتن إلى يوم القيامة لأحتنكن ذريته إلا قليلا * قال اذهب فمن تبعك منهم فان جهنم جزاؤكم جزاء موفورا، و استفزز من استطعت منهم بصوتك و اجلب عليهم بخيلك و رجلك و شاركهم فى الأموال و الأولاد و عدهم و ما يعدهم الشيطان إلا غرورا»، و به طورى كه از آيات قرآن بر مى آيد، براى او لشكرى است كه او را در هر كارى كه بخواهد، مدد مى كنند. | ||
از آن | از آن جمله، آيه شريفه: «إنه يريكم هو و قبيله من حيث لا ترونهم» است. و اگر در آيه «و لأغوينهم أجمعين»، گمراهى همه را به خود او نسبت داده، براى اين است كه هر قدر هم لشكريانش زياد و نقشه اعمال آن ها مختلف باشد، نتيجه اعمالشان كه همان وسوسه در دل ها و گمراه ساختن مردم است، يكى است. همچنان كه مسأله توفّى و گرفتن جان ها را هم به ملك الموت نسبت داده و فرموده: «قل يتوفيكم ملك الموت الذى وكل بكم»، و هم به اعوانش مستند كرده و فرموده: «حتى إذا جاء أحدكم الموت توفته رسلنا و هم لا يفرطون». | ||
<span id='link35'><span> | <span id='link35'><span> | ||
از آيه «الذى يوسوس فى صدور الناس * من الجنة و الناس» هم بر مى آيد كه لشكريانش، همه از جنس خود او، يعنى از طايفه جن نيستند، و بعضى از آنان، از جنس بشرند. همچنان كه از آيه «أفتتخذونه و ذريته أولياء من دونى و هم لكم عدو» استفاده مى شود كه وى نيز، مانند ساير جانداران، ذريه و فرزند دارد، و اما اين كه كيفيت پيدايش فرزندان او چگونه است، معلوم نيست، و آيه مزبور از آن ساكت است. | |||
از آيه | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۵۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۵۱ </center> | ||
از آيات كريمه | از آيات كريمه قرآن، درباره ابليس و خصوصيات كارهاى او و لشكريانش، دو نكته ديگر استفاده مى شود: | ||
يكى اين است كه: لشكريان او در كندى و تندى در عمل، همه مثل هم و برابر هم نيستند. بعضى تند و بعضى كند هستند. به شهادت اين كه در جمله: «و أجلب عليهم بخيلك و رجلك»، بعضى از لشكريان او را سواره و بعضى را پياده معرفى كرده است. | |||
نكته ديگر | نكته ديگر اين كه: لشكريان او، از جهت اجتماع و انفراد در عمل نيز مختلف اند. بعضى تنها كار مى كنند و بعضى به كمك يكديگر، كارى را از پيش مى برند. به دليل آيه: «و قل رب أعوذ بك من همزات الشياطين، و أعوذ بك رب أن يحضرون»، و احتمالا آيه: «هل أنبؤكم على من تنزل الشياطين تنزل على كل أفاك أثيم يلقون السمع و أكثرهم كاذبون». | ||
<span id='link36'><span> | <span id='link36'><span> | ||
مطلب ديگرى كه از بحث ما | ==خلاصه بحث درباره شيطان و وسوسه هاى او == | ||
خلاصه بحث اين شد كه: ابليس موجودى است از آفريده هاى پروردگار كه مانند انسان داراى اراده و شعور بوده و بشر را دعوت به شر نموده و او را به سوى گناه سوق مى دهد. | |||
اين موجود قبل از اين كه انسانى به وجود آيد، با ملائكه مى زيسته و هيچ امتيازى از آنان نداشته است و پس از اين كه آدم «عليه السلام» پا به عرصه وجود گذاشت، وى از صف فرشتگان خارج شده، بر خلاف آنان در راه شر و فساد افتاد. و سرانجام كارش به اين جا رسيد كه تمامى انحراف ها، شقاوت ها، گمراهی ها و باطلى كه در بنى نوع بشر به وقوع بپيوندد، همه به يك حساب مستند به وى شود. | |||
بر عكس ملائكه، كه هر فردى از افراد بشر به سوى غايت سعادت و سر منزل كمال و مقام قرب پروردگار راه يافته و مى يابد، هدايتش به يك حساب مستند به آن ها است. | |||
مطلب ديگرى كه از بحث ما به دست آمد، اين بود كه: | |||
ابليس را در كارهايش، اعوان و يارانى است از فرزندان خود و از جن و انس، كه هر كدام به طريق خاصى اوامر او را اجرا مى كنند و او به آنان دستور مى دهد كه در كار بنى نوع بشر مداخله نموده، از دنيا و هرچه در آن است، هر چيزى كه با زندگى بشر ارتباط دارد، در آن تصرف نموده، باطل آن را به صورت حق و زشت آن را به صورت زيبا وانمود كنند. ايشان نيز اوامر او را امتثال نموده، در دل هاى بشر و در بدن هاى شان و در اموال و فرزندان و ساير شؤون زندگى دنيوى شان، به گونه هاى مختلفى تصرف مى كنند. | |||
گاهى دسته جمعى و گاهى منفرد. زمانى به كندى و زمانى ديگر به سرعت. گاهى بدون واسطه و گاهى به وسيله اطاعت. و زمانى به وسيله معصيت به كار گمراه ساختن او مى پردازند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۵۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۵۲ </center> | ||
و نيز | و نيز به دست آمد كه: | ||
تصرفات ابليس و لشكريان او طورى نيست كه براى بشر محسوس باشد - يعنى بفهمد كه چه وقت ابليس در دلش وارد مى شود و چگونه افكار باطل را در قلب وى القاء مى كند، و يا اذعان كند كه اين فكر از خودش نيست و شخص ديگرى در دل او القاء كرده - پس نه كارهاى شيطان و لشكرش مزاحم رفتار انسان است و نه ذوات و اشخاص ايشان در عرض وجود وى مى باشد، جز اين كه خداوند به ما خبر داده كه ابليس از جن است و او و لشكرش از آتش آفريده شده اند، و به هرحال گويا آغاز و انجام وجود وى، با هم اختلاف دارد. | |||
<span id='link37'><span> | <span id='link37'><span> | ||
اول | ==بحث عقلى و قرآنى: (مناظرۀ بين ابليس و ملائكه) == | ||
در تفسير روح المعانى، از شهرستانى و او از شارح اناجيل اربعه، صورت مناظره اى را نقل كرده، كه بعد از اين حادثه ميان ملائكه و ابليس واقع شده است. | |||
اين مناظره در تورات نيز ذكر شده، و آن، اين است كه ابليس به ملائكه گفت: من به فرضى كه قبول كنم و تسليم شوم كه خالق و ايجاد كننده اى مرا به وجود آورده، نسبت به كارهاى او اشكال هايى دارم: | |||
اول اين كه: مى پرسم چه حكمتى در خلقت و آفرينش عالَم است. مخصوصا با اين كه خدا مى دانست كه اگر كفار خلق شوند، مستوجب آتش خواهند بود، پس چرا ايشان را آفريد و منظورش از آفرينش آنان چه بود؟ | |||
دوم | دوم اين كه: چرا بندگان را مكلف به تكاليف كرد و با اين كه از امتثال آنان نفعى عايدش نمى شود؟ چرا آنان را گرانبار ساخت؟ و اگر منظورش، فايده رساندن بر بندگان بود، چرا با اين كه مى توانست، اين فايده را بدون تكليف نرسانيد؟ | ||
سوم | سوم اين كه: بر فرض كه به خاطر فايده و نفعى مرا مكلف به معرفت و اطاعت خود كرد، تكليف كردن من به اين كه بر آدم سجده كنم، چرا؟ | ||
چهارم | چهارم اين كه: پس از آن كه من زير بار نرفتم و با ترك سجده نافرمانی اش كردم، چرا لعنتم كرده، عقابم را واجب نمود؟ با اين كه لعنت و عقاب من به حال خود او و به حال ديگران كمترين سودى ندارد و براى من بزرگترين ضررها را به بار مى آورد؟ | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۵۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۵۳ </center> | ||
پنجم | پنجم اين كه: گيرم كه در اين نيز مصلحتى باشد، مسلط كردن من بر اغواى فرزندان آدم، چرا؟ | ||
ششم اين كه: وقتى از او براى مدتى بس طولانى مهلت خواستم، چرا قبول كرد و در نتيجه، عالَم را پر از شر و فساد نمود؟ آيا خالى بودن عالَم از شر، بهتر نبود؟ | |||
شارح اناجيل، در ذيل اين مناظره گفته است: | |||
خداى تعالى از سرادق عظمت و كبريا به وى وحى كرد كه: اى ابليس! تو مرا هنوز نشناخته اى. چون اگر مى شناختى، اين گونه جسورانه بر من خرده نمى گرفتى و مى دانستى كه بر من در هيچ يك از افعالم اعتراضى وارد نيست. زيرا تنها معبود هستم و جز من معبودى نيست، و از آنچه مى كنم، بازخواست نمى شوم. | |||
شارح اناجيل | اين بود آنچه كه آلوسى، از شهرستانى، از شارح اناجيل نقل كرده است. آلوسى سپس اضافه كرده است كه: امام فخر رازى درباره اعتراضات ابليس گفته است: «اگر اولين و آخرين خلايق جمع شوند، نخواهند توانست جوابى از اين اعتراضات بدهند، مگر اين كه قائل به حسن و قبح عقلى نباشند. | ||
اين | آنگاه مى گويد: در اين جا به ياد داستان شيرينى افتادم و آن داستان اين است كه: روزى سيف الدوله، پسر حمدان، بر چاكران خويش در آمد و گفت: من امروز بيتى گفته ام كه خيال مى كنم احدى جز ابوفراس، از عهده ساختن بيت دوم آن بر نيايد. اتفاقا آن روز ابوفراس هم در آن مجلس حضور داشت. حضار گفتند: امير بيت خود را بخواند تا بشنويم. سيف الدوله گفت: | ||
«لك جسمى تعله فدمى لم تطله» | |||
ابوفراس، بی درنگ در جواب گفت: | |||
«قال ان كنت مالكا فلى الامر كله» | |||
مؤلف : آنچه كه در ابتداى كلام سابق ما ذكر | مؤلف: آنچه كه در ابتداى كلام سابق ما ذكر شد، اين شبهات را تا به آخر دفع مى كند، و هيچ احتياجى نيست به اين كه اولين و آخرين خلايق جمع شده و براى دفع آن دست به دست يكديگر دهند. و به گفته امام فخر رازى، تازه از عهده دفع آن هم بر نيايند. اينك، ما يك يك آن شبهات را ذكر نموده و به همان بيان دفع مى كنيم: | ||
ویرایش