گمنام

تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۶: خط ۶:
«'''وَ قَاسمَهُمَا إِنى لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ'''»:
«'''وَ قَاسمَهُمَا إِنى لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ'''»:


(( مقاسمه (( به معناى مبالغه در قسم است ، و معناى جمله مزبور اين است كه : ابليس با قسم هاى شديد و اءكيد به آن دو گفت كه من خيرخواه شمايم ، و نمى خواهم شما را فريب دهم .
«مقاسمه»، به معناى مبالغه در قسم است، و معناى جمله مزبور، اين است كه: ابليس، با قسم هاى شديد و أكيد به آن دو گفت كه من خيرخواه شمايم، و نمى خواهم شما را فريب دهم.
بِغُرُورٍ فَلَمَّا ...


(( تدليه (( به معناى نزديك كردن و رساندن است ، همچنانكه (( تدلى (( به معناى نزديكى و رهايى از قيود است ، و گويا اين معنا استعاره از (( دلوت الدلو-انداختم دلو را(( بوده باشد. (( غرور(( به معناى اظهار خيرخواهى و نهان داشتن سوء قصدى است كه در دل دارد. و (( خصف (( به معناى جمع كردن و منضم بهم نمودن است ، و از همين جهت پاره دوز را (( خاصف النعل (( مى گويند، چون پاره دوز پاره هاى كفش را كه از هم جدا شده جمع نموده و بهم منضم ساخته به صورت اولش در مى آورد.
«'''فَدَلّیهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ...'''»:


و اينكه فرمود: (( و ناديهما ربهما الم انهكما عن تلكما الشجره (( دلالت دارد بر اينكه آدم و حوا در آن موقع كه خداوند اين خطاب را به آنان مى كرده از مقام قرب خدا دور شده بودند، براى اينكه (( ندا(( به معناى صدا زدن از دور است ، همچنانكه (( تلكما(( هم كه در (( تلكما الشجره (( است اين دلالت را دارد؛ زيرا اين كلمه نيز براى اشاره به دور است ، بخلاف (( هذا(( كه براى اشاره به نزديك است ، و لذا در ابتداى ورود آدم به بهشت و قبل از اينكه اين مخالفت از او سر بزند خداى تعالى به لفظ (( هذه (( اشاره به درخت مزبور كرد و فرمود: (( و لا تقربا هذه الشجره ((.
«تدليه»، به معناى نزديك كردن و رساندن است، همچنان كه «تدلّى»، به معناى نزديكى و رهايى از قيود است. و گويا اين معنا استعاره از «دلوت الدلو: انداختم دلو را» بوده باشد. «غرور»، به معناى اظهار خيرخواهى و نهان داشتن سوء قصدى است كه در دل دارد. و «خصف»، به معناى جمع كردن و به هم منضم نمودن است، و از همين جهت، پاره دوز را «خاصف النعل» مى گويند. چون پاره دوز، پاره هاى كفش را كه از هم جدا شده، جمع نموده و به هم منضم ساخته، به صورت اولش در مى آورد.
 
و اين كه فرمود: «و ناديهما ربهما ألم أنهكما عن تلكما الشجرة» دلالت دارد بر اين كه آدم و حوا، در آن موقع كه خداوند اين خطاب را به آنان مى كرده، از مقام قرب خدا دور شده بودند. براى اين كه «ندا»، به معناى صدا زدن از دور است، همچنان كه «تلكما» هم، كه در «تلكما الشجرة» است، اين دلالت را دارد. زيرا اين كلمه نيز براى اشاره به دور است. به خلاف «هذا»، كه براى اشاره به نزديك است. و لذا در ابتداى ورود آدم به بهشت و قبل از اين كه اين مخالفت از او سر بزند، خداى تعالى به لفظ «هذه» اشاره به درخت مزبور كرد و فرمود: «و لا تقربا هذه الشجرة».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه ۴۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه ۴۱ </center>
«'''قَالا رَبَّنَا ظلَمْنَا أَنفُسنَا وَ إِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسرِينَ'''»:
«'''قَالا رَبَّنَا ظلَمْنَا أَنفُسنَا وَ إِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسرِينَ'''»:
اين حرف از آدم و حوا نهايت تضرع و التماس آن دو را مى رساند، و لذا هيچ چيزى درخواست نكردند و تنها احتياجشان را به مغفرت و رحمت ذكر كرده و گفتند: اگر رحم نكنى بطور دائم و به تمام معنا زيانكار خواهيم شد
 
اين حرف از آدم و حوا، نهايت تضرع و التماس آن دو را مى رساند، و لذا هيچ چيزى درخواست نكردند و تنها احتياجشان را به مغفرت و رحمت ذكر كرده و گفتند: اگر رحم نكنى، به طور دائم و به تمام معنا، زيانكار خواهيم شد.


«'''قَالَ اهْبِطوا بَعْضكمْ لِبَعْضٍ عَدُوُّ...'''»:
«'''قَالَ اهْبِطوا بَعْضكمْ لِبَعْضٍ عَدُوُّ...'''»:


اين خطاب هم خطاب به آدم و همسر او است و هم خطاب به ابليس است . و دشمنى بعضى از بنى نوع بشر با بعضى ديگر به خاطر اختلافى است كه در طبيعت هاى آنان است ، و اين قضايى است از خداى تعالى، قضاى ديگرش هم اين است كه فرموده: (( و لكم فى الارض مستقر و متاع الى حين (( يعنى تا چندى كه به زندگى دنيوى زنده هستيد جاى تان در زمين است. از ظاهر سياق بر مى آيد كه اين خطاب هم خطاب به هر سه است.
اين خطاب، هم خطاب به آدم و همسر او است، و هم خطاب به ابليس است. و دشمنى بعضى از بنى نوع بشر، با بعضى ديگر، به خاطر اختلافى است كه در طبيعت هاى آنان است، و اين قضايى است از خداى تعالى. قضاى ديگرش هم اين است كه فرموده: «و لكم فى الارض مستقر و متاع إلى حين». يعنى تا چندى كه به زندگى دنيوى زنده هستيد، جاى تان در زمين است. از ظاهر سياق بر مى آيد كه اين خطاب هم، خطاب به هر سه است.


«'''قَالَ فِيهَا تحْيَوْنَ وَ فِيهَا تَمُوتُونَ وَ مِنهَا تخْرَجُونَ'''»:
«'''قَالَ فِيهَا تحْيَوْنَ وَ فِيهَا تَمُوتُونَ وَ مِنهَا تخْرَجُونَ'''»:


اين نيز قضاى ديگرى است كه بشر را تا روز قيامت خاك نشين كرده . و بعيد نيست كه خطاب در اين جمله مختص به آدم و همسرش و فرزندان شان باشد، براى اينكه اگر اين خطاب شامل ابليس هم بود شايسته بود بدون اينكه با كلمه (( قال (( كلام را از هم جدا كند بفرمايد: (( و فيها...(( و چون كلمه مزبور را فاصله قرار داده بعيد نيست كه خطاب مختص به آنها بوده باشد. ما تفصيل داستان بهشت آدم را در سوره (( بقره (( گذرانديم كسانى كه مى خواهند به تفصيل آن واقف شوند به آنجا رجوع كنند.
اين نيز، قضاى ديگرى است كه بشر را تا روز قيامت خاك نشين كرده. و بعيد نيست كه خطاب در اين جمله، مختص به آدم و همسرش و فرزندان شان باشد. براى اين كه اگر اين خطاب شامل ابليس هم بود، شايسته بود بدون اين كه با كلمه «قال»، كلام را از هم جدا كند، بفرمايد: «و فيها...»، و چون كلمه مزبور را فاصله قرار داده، بعيد نيست كه خطاب مختص به آن ها بوده باشد.  
 
ما تفصيل داستان بهشت آدم را در سوره «بقره» گذرانديم، كسانى كه مى خواهند به تفصيل آن واقف شوند، به آن جا رجوع كنند.


==گفتارى درباره شيطان و عمل او==
==گفتارى درباره شيطان و عمل او==


موضوع ابليس نزد ما امرى مبتذل و پيش پا افتاده شده كه اعتنايى به آن نداريم، جز اينكه روزى چند بار او را لعنت كرده و از شرش به خدا پناه مى بريم و بعضى افكار پريشان خود را به اين جهت كه از ناحيه او است تقبيح مى كنيم. وليكن بايد دانست كه اين موضوع موضوعى است بسيار قابل تامل و شايان دقت و بحث، و متاءسفانه تا كنون در صدد بر نيامده ايم كه ببينيم قرآن كريم درباره حقيقت اين موجود عجيب كه در عين اينكه از حواس ما غايب است و تصرفات عجيبى در عالم انسانيت دارد چه مى گويد، و چرا نبايد در صدد برآييم؟  
موضوع ابليس نزد ما، امرى مبتذل و پيش پا افتاده شده كه اعتنايى به آن نداريم. جز اين كه روزى چند بار او را لعنت كرده و از شرش به خدا پناه مى بريم، و بعضى افكار پريشان خود را به اين جهت كه از ناحيه او است، تقبيح مى كنيم. وليكن بايد دانست كه اين موضوع، موضوعى است بسيار قابل تأمل و شايان دقت و بحث، و متأسفانه تاكنون در صدد بر نيامده ايم كه ببينيم قرآن كريم، درباره حقيقت اين موجود عجيب كه در عين اين كه از حواس ما غايب است و تصرفات عجيبى در عالَم انسانيت دارد، چه مى گويد، و چرا نبايد در صدد برآييم؟  
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۴۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۴۲ </center>
چرا در شناختن اين دشمن خانگى و درونى خود بى اعتناييم ؟ دشمنى كه از روز پيدايش بشر تا روزى كه بساط زندگيش برچيده مى شود بلكه حتى پس از مردنش هم دست از گريبان او بر نمى دارد و تا در عذاب جاودانه دوزخش نيندازد آرام نمى گيرد. آيا نبايد فهميد اين چه موجود عجيبى است كه در عين اينكه همه حواسش جمع گمراه كردن يكى از ماها است و در همان ساعتى كه مشغول گمراه كردن او است عينا به همان صورت و در همان وقت سرگرم گمراه ساختن همه بنى نوع بشر است؟ در عين اينكه از آشكار همه با خبر است از نهان آنان نيز اطلاع دارد، حتى از نهفته ترين و پوشيده ترين افكارى كه در زواياى ذهن و فكر آدمى جا دارد با خبر است. و علاوه بر اينكه با خبر است مشغول دسيسه در آن و گمراه ساختن صاحب آن نيز هست.
چرا در شناختن اين دشمن خانگى و درونى خود بى اعتناييم؟ دشمنى كه از روز پيدايش بشر، تا روزى كه بساط زندگيش برچيده مى شود، بلكه حتى پس از مُردنش هم، دست از گريبان او بر نمى دارد و تا در عذاب جاودانه دوزخش نيندازد، آرام نمى گيرد.  
 
آيا نبايد فهميد اين چه موجود عجيبى است كه در عين اين كه همه حواسش، جمع گمراه كردن يكى از ماها است و در همان ساعتى كه مشغول گمراه كردن او است، عينا به همان صورت و در همان وقت، سرگرم گمراه ساختن همه بنى نوع بشر است؟ در عين اين كه از آشكار همه با خبر است، از نهان آنان نيز اطلاع دارد. حتى از نهفته ترين و پوشيده ترين افكارى كه در زواياى ذهن و فكر آدمى جا دارد، با خبر است. و علاوه بر اين كه با خبر است، مشغول دسيسه در آن و گمراه ساختن صاحب آن نيز هست.
<span id='link27'><span>
<span id='link27'><span>
==اشاره به اهمال و قصور مفسرين در بحث از شيطان و شناختن او ==
==اشاره به اهمال و قصور مفسرين در بحث از شيطان و شناختن او ==
آيا تعجب در اين است كه ما چنين بحثى را عنوان كرديم و يا در اين است كه چرا مفسرين تاكنون اسمى از آن نبرده اند؟ و اگر هم احيانا متعرض آن شده اند به پيروى از روشى كه دانشمندان صدر اول اسلام داشته اند تنها متعرض اشكالاتى شده اند كه مردم عوام در برخورد با آيات اين داستان متوجه آن مى شوند، و در اين چهار ديوارى هر طايفه اى بر آنچه فهميده استدلال و جنگ و جدال كرده و فهم طايفه ديگر را تخطئه نموده بر آن ايراد كرده و به شمارش اشكالات مربوط به داستان پرداخته است.
آيا تعجب در اين است كه ما چنين بحثى را عنوان كرديم، و يا در اين است كه چرا مفسران تاكنون اسمى از آن نبرده اند؟ و اگر هم احيانا متعرض آن شده اند، به پيروى از روشى كه دانشمندان صدر اول اسلام داشته اند، تنها متعرض اشكالاتى شده اند كه مردم عوام در برخورد با آيات اين داستان، متوجه آن مى شوند، و در اين چهار ديوارى، هر طايفه اى بر آنچه فهميده، استدلال و جنگ و جدال كرده و فهم طايفه ديگر را تخطئه نموده، بر آن ايراد كرده و به شمارش اشكالات مربوط به داستان پرداخته است:


۱- چرا خداوند ابليس را آفريد؟ او كه مى دانست وى چكاره است؟  
۱- چرا خداوند ابليس را آفريد؟ او كه مى دانست وى چكاره است؟  


۲- با اينكه ابليس از جن بود چرا خداوند او را با ملائكه محشور و همنشين كرد؟
۲- با اين كه ابليس از جن بود، چرا خداوند او را با ملائكه محشور و همنشين كرد؟


۳ - با اينكه مى دانست او اطاعتش نمى كند چرا امر به سجده اش كرد؟  
۳ - با اين كه مى دانست او اطاعتش نمى كند، چرا امر به سجده اش كرد؟  


۴- چرا او را موفق به سجده نكرد و گمراهش نمود؟  
۴- چرا او را موفق به سجده نكرد و گمراهش نمود؟  


۵- چرا بعد از آن نافرمانى او را هلاك نكرد؟  
۵- چرا بعد از آن نافرمانى، او را هلاك نكرد؟  


۶- چرا تا روز قيامت مهلت داد؟  
۶- چرا تا روز قيامت مهلت داد؟  
خط ۴۷: خط ۵۳:
۷- چرا او را مانند خون در سراسر وجود آدمى راه داده و بر او مسلطش كرده است؟  
۷- چرا او را مانند خون در سراسر وجود آدمى راه داده و بر او مسلطش كرده است؟  


۸- چرا به لشكريانى تاءييدش نمود و بر همه جهات حيات انسانى او را مسلط نمود؟  
۸- چرا به لشكريانى تأييدش نمود و بر همه جهات حيات انسانى او را مسلط نمود؟  


۹- چرا او را از نظر و احساس بشر پنهان كرد؟
۹- چرا او را از نظر و احساس بشر پنهان كرد؟
۱۰ - چرا همه كمك ها را به او كرد و به آدميان كمك نكرد؟  
۱۰ - چرا همه كمك ها را به او كرد و به آدميان كمك نكرد؟  


۱۱- چرا اسرار خلقت بشر را از او پوشيده نداشت تا چنين به اغواى او طمع نبندد؟  
۱۱- چرا اسرار خلقت بشر را از او پوشيده نداشت، تا چنين به اغواى او طمع نبندد؟  


۱۲- با اينكه او دورترين و دشمن ترين مخلوقات بود چطور با خدا حرف زد و خداوند هم با او تكلم كرد؟ آيا همانطور كه بعضى ها گفته اند از راه معجزه بوده يا آثار و علايمى ايجاد كرده كه ابليس از ديدن آن آثار به مراد او پى برده؟
۱۲- با اين كه او دورترين و دشمن ترين مخلوقات بود، چطور با خدا حرف زد و خداوند هم با او تكلم كرد؟ آيا همان طور كه بعضى ها گفته اند، از راه معجزه بوده، يا آثار و علايمى ايجاد كرده كه ابليس از ديدن آن آثار به مراد او پى برده؟
   
   
۱۳- ورودش به بهشت از چه راهى بوده؟  
۱۳- ورودش به بهشت از چه راهى بوده؟  


۱۴- چگونه ممكن است در بهشت كه مكان مقدس و طهارت است وسوسه و دروغ و گناه واقع شود؟  
۱۴- چگونه ممكن است در بهشت كه مكان مقدس و طهارت است، وسوسه و دروغ و گناه واقع شود؟  


۱۵- با اينكه حرفهايش مخالف گفتار خداوند بود چرا آدم آن را پذيرفت؟  
۱۵- با اين كه حرفهايش مخالف گفتار خداوند بود، چرا آدم آن را پذيرفت؟  


۱۶- و با اينكه خلود در دنيا مخالف با اعتقاد به معاد است چگونه طمع در خلود كرد؟  
۱۶- و با اين كه خلود در دنيا مخالف با اعتقاد به معاد است، چگونه طمع در خلود كرد؟  


۱۷- با اينكه آدم در زمره پيغمبران بود چطور ممكن است معصيت كرده باشد؟  
۱۷- با اين كه آدم در زمره پيغمبران بود، چطور ممكن است معصيت كرده باشد؟  


۱۸- با اينكه توبه كار مانند كسى است كه گناه نكرده است چطور توبه آدم قبول شد و ليكن به مقامى كه داشت باز نگشت؟ و چگونه...؟ و چگونه...؟
۱۸- با اين كه توبه كار، مانند كسى است كه گناه نكرده است، چطور توبه آدم قبول شد، وليكن به مقامى كه داشت باز نگشت؟ و چگونه...؟ و چگونه...؟
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۴۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۴۳ </center>
اهمال و كوتاهى مفسرين در اين موضوع جدى و حقيقى ، و بى بند و بارى آنها در اشكال و جواب به حدى رسيد كه در جواب از اين اشكالات بعضى از آنان به خود جراءت دادند كه بگويند مقصود از آدم در اين داستان آدم نوعى است ، و داستان يك داستان خيالى محض است . و يا بگويند مقصود از ابليس قوه اى است كه آدمى را به شر و فساد دعوت مى كند۲. و يا بگويند صدور فعل قبيح از خداوند جايز است ، و همه گناهان از ناحيه خود او است . و او است كه آنچه را خودش درست كرده خراب مى كند، و بطور كلى ، خوب آن چيزى است كه او بخواهد و به آن امر كند و بدآن چيزى است كه او از آن نهى كند. و يا بگويند اصلا آدم از زمره پيغمبران نبوده و يا بطور كلى انبيا معصوم از گناه نيستند، و يا قبل از بعثت معصوم نيستند و آدم آن موقع كه نافرمانى كرد مبعوث نشده بود و يا بگويند همه اين صحنه ها براى امتحان بوده است.
اهمال و كوتاهى مفسران در اين موضوع جدى و حقيقى، و بى بند و بارى آن ها در اشكال و جواب، به حدى رسيد كه در جواب از اين اشكالات، بعضى از آنان به خود جرأت دادند كه بگويند: مقصود از آدم در اين داستان، آدم نوعى است، و داستان يك داستان خيالى محض است.  
 
و يا بگويند: مقصود از ابليس، قوه اى است كه آدمى را به شر و فساد دعوت مى كند.  
 
و يا بگويند: صدور فعل قبيح از خداوند جايز است، و همه گناهان از ناحيه خود او است. و او است كه آنچه را خودش درست كرده، خراب مى كند، و به طور كلى، خوب آن چيزى است كه او بخواهد و به آن امر كند و بد، آن چيزى است كه او از آن نهى كند.  
 
و يا بگويند: اصلا آدم از زمره پيغمبران نبوده و يا به طور كلى انبيا معصوم از گناه نيستند. و يا قبل از بعثت معصوم نيستند و آدم، آن موقع كه نافرمانى كرد، مبعوث نشده بود.
 
و يا بگويند: همه اين صحنه ها براى امتحان بوده است.


بايد دانست تنها چيزى كه باعث بى فايده بودن اين مباحث شده اين است كه اين مفسرين در اين مباحث بين جهات حقيقى و جهات اعتبارى فرق نگذاشته و مسائل تكوينى را از مسائل تشريعى جدا نكرده اند، و بحث را درهم و برهم نموده ، اصول قراردادى و اعتبارى را كه تنها براى تشريعيات و نظام اجتماعى مفيد است در امور تكوينى دخالت داده و آن را، حكومت داده اند.
بايد دانست تنها چيزى كه باعث بى فايده بودن اين مباحث شده، اين است كه اين مفسران در اين مباحث، بين جهات حقيقى و جهات اعتبارى فرق نگذاشته و مسائل تكوينى را از مسائل تشريعى جدا نكرده اند، و بحث را در هم و بر هم نموده، اصول قراردادى و اعتبارى را كه تنها براى تشريعيات و نظام اجتماعى مفيد است، در امور تكوينى دخالت داده و آن را، حكومت داده اند.


ما اگر بخواهيم در پيرامون اين مساءله و حقايق دينى و تكوينيى كه در آن است آزادانه بحث كنيم بايد قبلا چند جهت را تحرير نماييم:
ما اگر بخواهيم در پيرامون اين مسأله و حقايق دينى و تكوينيى كه در آن است، آزادانه بحث كنيم، بايد قبلا چند جهت را تحرير نماييم:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۴۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۴۴ </center>
<span id='link28'><span>
<span id='link28'><span>
۱۳٬۸۲۹

ویرایش