گمنام

تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۱۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۱۲ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۱۴}}
__TOC__
__TOC__


خط ۷۸: خط ۸۰:
اغلب مفسرين قول دوم را اختيار كرده و عمده چيزى كه به آن استناد كرده اند رواياتى است كه آنها را به زودى در بحث روايتى آينده ، ايراد خواهيم كرد.
اغلب مفسرين قول دوم را اختيار كرده و عمده چيزى كه به آن استناد كرده اند رواياتى است كه آنها را به زودى در بحث روايتى آينده ، ايراد خواهيم كرد.
و اگر به خاطر داشته باشيد گفتيم سياق آيات اعراف با قول اول سازگار است ، حتى بعضى از مفسرين از قبيل آلوسى با اينكه به قول دوم تمايل داشته مع ذلك از نظر سياق چاره اى نديده جز اينكه اعتراف كند به اينكه اين قول با سياق آيات نمى سازد.
و اگر به خاطر داشته باشيد گفتيم سياق آيات اعراف با قول اول سازگار است ، حتى بعضى از مفسرين از قبيل آلوسى با اينكه به قول دوم تمايل داشته مع ذلك از نظر سياق چاره اى نديده جز اينكه اعتراف كند به اينكه اين قول با سياق آيات نمى سازد.
نَادَوْا أَصحَب الجَْنَّةِ أَن سلَمٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوهَا وَ هُمْ يَطمَعُونَ
نَادَوْا أَصحَب الجَْنَّةِ أَن سلَمٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوهَا وَ هُمْ يَطمَعُونَ
از سياق آيات استفاده مى شود كه اين مناديان همان رجال اعراف هستند، و جمله (( لم يدخلوها و هم يطمعون (( دو جمله است كه هر دو حال براى اصحاب جنت مى باشند، يكى جمله (( لم يدخلوها(( و ديگرى جمله (( و هم يطمعون (( ، و معنايش اين است كه : اصحاب جنت در حالى كه هنوز به بهشت داخل نشده اند و اشتياق دارند هر چه زودتر برسند، ندا مى شوند. و ممكن هم هست بگوييم - همچنانكه زمخشرى هم در كشاف گفته - كه اين دو جمله ، حال از ضمير جمع در (( لم يدخلوها(( است و همان فعل عامل در حال است و معنايش اين است كه : اصحاب جنت به اين مطلب ندا شدند در حالى كه در بهشت بودند و ليكن دخولشان در بهشت در حال ياءس و نوميدى بوده ، براى اينكه از مشاهده موقف هولناك قيامت و مساءله دقت حساب ديگر اميدى برايشان نمانده بود.
از سياق آيات استفاده مى شود كه اين مناديان همان رجال اعراف هستند، و جمله (( لم يدخلوها و هم يطمعون (( دو جمله است كه هر دو حال براى اصحاب جنت مى باشند، يكى جمله (( لم يدخلوها(( و ديگرى جمله (( و هم يطمعون (( ، و معنايش اين است كه : اصحاب جنت در حالى كه هنوز به بهشت داخل نشده اند و اشتياق دارند هر چه زودتر برسند، ندا مى شوند. و ممكن هم هست بگوييم - همچنانكه زمخشرى هم در كشاف گفته - كه اين دو جمله ، حال از ضمير جمع در (( لم يدخلوها(( است و همان فعل عامل در حال است و معنايش اين است كه : اصحاب جنت به اين مطلب ندا شدند در حالى كه در بهشت بودند و ليكن دخولشان در بهشت در حال ياءس و نوميدى بوده ، براى اينكه از مشاهده موقف هولناك قيامت و مساءله دقت حساب ديگر اميدى برايشان نمانده بود.
و ليكن جمله (( اهولاء الذين ...(( احتمال اول را تاءييد مى كند، و از آن استفاده مى شود كه سلام رجال اعراف به اهل بهشت قبل از ورود ايشان به بهشت است . و اما احتمال اينكه دو جمله مزبور حال باشند از ضمير جمع در (( نادوا(( احتمال ضعيفى است ، براى اينكه باعث مى شود جمله از افاده معنا ساقط گردد، و برگشت معنا به اين شود كه :
و ليكن جمله (( اهولاء الذين ...(( احتمال اول را تاءييد مى كند، و از آن استفاده مى شود كه سلام رجال اعراف به اهل بهشت قبل از ورود ايشان به بهشت است . و اما احتمال اينكه دو جمله مزبور حال باشند از ضمير جمع در (( نادوا(( احتمال ضعيفى است ، براى اينكه باعث مى شود جمله از افاده معنا ساقط گردد، و برگشت معنا به اين شود كه :
خط ۸۵: خط ۸۷:
و اين بسيار بعيد است كه جمله مزبور استينافيه باشد، چون اگر استينافيه بود قاعدتا مى بايستى براى رفع اشتباه فاعل را اظهار مى كرد، نه آنكه با ضمير به آن اشاره كند، همچنانكه در (( و نادى اصحاب الاعراف رجالا(( كه جمله اى است استينافيه ، فاعل كه همان اصحاب است اظهار شده است .
و اين بسيار بعيد است كه جمله مزبور استينافيه باشد، چون اگر استينافيه بود قاعدتا مى بايستى براى رفع اشتباه فاعل را اظهار مى كرد، نه آنكه با ضمير به آن اشاره كند، همچنانكه در (( و نادى اصحاب الاعراف رجالا(( كه جمله اى است استينافيه ، فاعل كه همان اصحاب است اظهار شده است .
وصفيه بودن آن نيز بعيد است ، زيرا جمله (( و نادوا اصحاب الجنه ان سلام عليكم (( بدون هيچ ضرورتى بين وصف و موصوف فاصله شده است ، و اين جائز نيست . و همين احتمال يعنى احتمال برگشتن معناى (( لم يدخلوها و هم يطمعون و اذا صرفت ابصارهم (( به اينكه بگوييم : (( رجال اعراف وقتى چشم شان به اهل بهشت مى افتد آرزوى بهشت مى كنند، و وقتى چشم شان به دوزخيان مى افتد، از رفتن به دوزخ به خدا پناه مى برند(( باعث شده عده اى اصحاب اعراف را رجالى بدانند كه حسنات و سيئاتشان برابر است ، و ليكن ما به هيچ وجه اين احتمال را قبول نمى كنيم ، نظر ما اين است كه جمله (( لم يدخلوها(( حال از اصحاب جنت است ، نه وصف اصحاب اعراف ، و اما جمله (( و اذا صرفت ابصارهم تلقاء اصحاب النار قالوا ربنا(( . درباره حال بودن آن براى اصحاب اعراف نيز كلامى است كه به زودى خواهد آمد.
وصفيه بودن آن نيز بعيد است ، زيرا جمله (( و نادوا اصحاب الجنه ان سلام عليكم (( بدون هيچ ضرورتى بين وصف و موصوف فاصله شده است ، و اين جائز نيست . و همين احتمال يعنى احتمال برگشتن معناى (( لم يدخلوها و هم يطمعون و اذا صرفت ابصارهم (( به اينكه بگوييم : (( رجال اعراف وقتى چشم شان به اهل بهشت مى افتد آرزوى بهشت مى كنند، و وقتى چشم شان به دوزخيان مى افتد، از رفتن به دوزخ به خدا پناه مى برند(( باعث شده عده اى اصحاب اعراف را رجالى بدانند كه حسنات و سيئاتشان برابر است ، و ليكن ما به هيچ وجه اين احتمال را قبول نمى كنيم ، نظر ما اين است كه جمله (( لم يدخلوها(( حال از اصحاب جنت است ، نه وصف اصحاب اعراف ، و اما جمله (( و اذا صرفت ابصارهم تلقاء اصحاب النار قالوا ربنا(( . درباره حال بودن آن براى اصحاب اعراف نيز كلامى است كه به زودى خواهد آمد.
وَ إِذَا صرِفَت أَبْصرُهُمْ تِلْقَاءَ أَصحَبِ النَّارِ قَالُوا رَبَّنَا لا تجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظلِمِينَ
وَ إِذَا صرِفَت أَبْصرُهُمْ تِلْقَاءَ أَصحَبِ النَّارِ قَالُوا رَبَّنَا لا تجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظلِمِينَ
(( تلقاء(( بر وزن تبيان و در اصل مصدر از (( لقى يلقى (( است ، و ليكن در اينجا در معناى جهت لقاء استعمال شده ، ضمير جمعى كه در (( ابصارهم (( و در (( قالوا(( است به رجال بر مى گردد. و اگر از نگاه كردن به اصحاب نار به جمله (( صرفت ابصارهم (( تعبير فرموده ، گويا براى اين بوده كه انسان به اختيار خود ميل ندارد به چيزى كه نگاه به آن باعث ناراحتى است نگاه كند، آنهم در مثل آتش دوزخى كه تلخ ‌ترين و دشوارترين عذابها است ،
(( تلقاء(( بر وزن تبيان و در اصل مصدر از (( لقى يلقى (( است ، و ليكن در اينجا در معناى جهت لقاء استعمال شده ، ضمير جمعى كه در (( ابصارهم (( و در (( قالوا(( است به رجال بر مى گردد. و اگر از نگاه كردن به اصحاب نار به جمله (( صرفت ابصارهم (( تعبير فرموده ، گويا براى اين بوده كه انسان به اختيار خود ميل ندارد به چيزى كه نگاه به آن باعث ناراحتى است نگاه كند، آنهم در مثل آتش دوزخى كه تلخ ‌ترين و دشوارترين عذابها است ،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۶۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۶۳ </center>
خط ۹۷: خط ۹۹:
جمله (( قالوا ما اغنى عنكم جمعكم و ما كنتم تستكبرون (( دوزخيان را شماتت مى كند به اينكه شما در دنيا از قبول حق استكبار مى كرديد، و از جهت شيفتگى و مغرور بودن به دنيا، حق را ذليل و خوار مى پنداشتيد.
جمله (( قالوا ما اغنى عنكم جمعكم و ما كنتم تستكبرون (( دوزخيان را شماتت مى كند به اينكه شما در دنيا از قبول حق استكبار مى كرديد، و از جهت شيفتگى و مغرور بودن به دنيا، حق را ذليل و خوار مى پنداشتيد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۶۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۶۴ </center>
أَ هَؤُلاءِ الَّذِينَ أَقْسمْتُمْ لا يَنَالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ ...
أَ هَؤُلاءِ الَّذِينَ أَقْسمْتُمْ لا يَنَالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ ...
اسم اشاره (( هولاء(( اشاره است به اصحاب جنت ، و استفهامى كه در اين جمله است ، استفهام تقرير، و معنايش اين است كه (( اينها همان كسانى هستند كه شما درباره شان به طور جزم مى گفتيد از اين راهى كه براى عبوديت اتخاذ كرده اند خيرى نمى بينند(( و خير ديدن همان رسيدن به رحمت خدا است .
اسم اشاره (( هولاء(( اشاره است به اصحاب جنت ، و استفهامى كه در اين جمله است ، استفهام تقرير، و معنايش اين است كه (( اينها همان كسانى هستند كه شما درباره شان به طور جزم مى گفتيد از اين راهى كه براى عبوديت اتخاذ كرده اند خيرى نمى بينند(( و خير ديدن همان رسيدن به رحمت خدا است .
در اين جمله وقوع رحمت كه لفظى است نكره در سياق نفى ، استغراق و عموميت را مى رساند، و معلوم مى شود كه از مؤ منين به طور كلى خير و رحمت را نفى مى كرده اند.
در اين جمله وقوع رحمت كه لفظى است نكره در سياق نفى ، استغراق و عموميت را مى رساند، و معلوم مى شود كه از مؤ منين به طور كلى خير و رحمت را نفى مى كرده اند.
خط ۱۰۷: خط ۱۰۹:
با اينكه مقامات و درجات مردم در بين دو حد (( اعلا عليين (( و (( اسفل السافلين (( مختلف است با اين حال از حال يك يك اشخاص ‍ و اعمالى كه در دنيا كرده اند آگاهند، و با هر كس كه بخواهند مى توانند حرف بزنند، هر كسى را كه بخواهند مى توانند ايمنى داده و به اذن خدا اجازه ورود به بهشت دهند. از اينجا معلوم مى شود كه موقف و مقام اين رجال از دو موقف سعادت كه عبارت است از نجات به وسيله عمل صالح و شقاوت كه عبارت است از هلاكت به خاطر عمل زشت ، بيرون است . و خلاصه مقامى است مافوق اين دو مقام ، و حاكم و مسلط بر آن دو.
با اينكه مقامات و درجات مردم در بين دو حد (( اعلا عليين (( و (( اسفل السافلين (( مختلف است با اين حال از حال يك يك اشخاص ‍ و اعمالى كه در دنيا كرده اند آگاهند، و با هر كس كه بخواهند مى توانند حرف بزنند، هر كسى را كه بخواهند مى توانند ايمنى داده و به اذن خدا اجازه ورود به بهشت دهند. از اينجا معلوم مى شود كه موقف و مقام اين رجال از دو موقف سعادت كه عبارت است از نجات به وسيله عمل صالح و شقاوت كه عبارت است از هلاكت به خاطر عمل زشت ، بيرون است . و خلاصه مقامى است مافوق اين دو مقام ، و حاكم و مسلط بر آن دو.
براى تقريب ذهن و روشن شدن مطلب مى توانيم اين مقام را به مقام پادشاهان و حكام تشبيه كرده بگوييم : همچنانكه در زير سلطه حكام اقوامى سعيد و متنعم به نعمت آنان و مشمول رحمت آنانند، و هر چه را كه بخواهند برايشان فراهم است ، و اقوام ديگرى شقى و در زندانهاى آنان معذب به انواع عذاب هاى دردناكند، و طايفه سومى مافوق اين دو طايفه ماءمور تنظيم امور آنان و رساندن نعمت به آن طايفه و عذاب به اين طايفه و در عين حال خود نيز از متنعمين هستند، و نيز قوم ديگرى مافوق اين خدمه و عمال ، ماءمور به تدبير همه طبقات مادون خود هستند. همچنين ممكن است خداى تعالى كه حاكم در روز جزا است اقوامى را مشمول رحمت خود قرار داده و از آنجايى كه خدايى است آمرزگار و صاحب فضل بزرگ ، آنان را به پاداش حسنات شان داخل بهشت نموده ، از هر طرف بركات خود را بر آنان نازل كند، و از آنجايى كه عزيز ذو انتقام است ، اقوام ديگرى را به كيفر گناهانشان در آتش خود انداخته و طايفه سومى را اذن دهد كه بين اين دو طايفه واسطه شوند، و احكام و اوامرش را در بين آنان اجرا نمايند، همچنانكه خودش فرموده : (( لمن الملك اليوم لله الواحد القهار براى كيست سلطنت امروز؟ براى خداى يگانه قهار(( - دقت فرماييد -.
براى تقريب ذهن و روشن شدن مطلب مى توانيم اين مقام را به مقام پادشاهان و حكام تشبيه كرده بگوييم : همچنانكه در زير سلطه حكام اقوامى سعيد و متنعم به نعمت آنان و مشمول رحمت آنانند، و هر چه را كه بخواهند برايشان فراهم است ، و اقوام ديگرى شقى و در زندانهاى آنان معذب به انواع عذاب هاى دردناكند، و طايفه سومى مافوق اين دو طايفه ماءمور تنظيم امور آنان و رساندن نعمت به آن طايفه و عذاب به اين طايفه و در عين حال خود نيز از متنعمين هستند، و نيز قوم ديگرى مافوق اين خدمه و عمال ، ماءمور به تدبير همه طبقات مادون خود هستند. همچنين ممكن است خداى تعالى كه حاكم در روز جزا است اقوامى را مشمول رحمت خود قرار داده و از آنجايى كه خدايى است آمرزگار و صاحب فضل بزرگ ، آنان را به پاداش حسنات شان داخل بهشت نموده ، از هر طرف بركات خود را بر آنان نازل كند، و از آنجايى كه عزيز ذو انتقام است ، اقوام ديگرى را به كيفر گناهانشان در آتش خود انداخته و طايفه سومى را اذن دهد كه بين اين دو طايفه واسطه شوند، و احكام و اوامرش را در بين آنان اجرا نمايند، همچنانكه خودش فرموده : (( لمن الملك اليوم لله الواحد القهار براى كيست سلطنت امروز؟ براى خداى يگانه قهار(( - دقت فرماييد -.
وَ نَادَى أَصحَب النَّارِ أَصحَب الجَْنَّةِ أَنْ أَفِيضوا...
وَ نَادَى أَصحَب النَّارِ أَصحَب الجَْنَّةِ أَنْ أَفِيضوا...
(( افاضه (( از ماده (( فيض (( و به معناى لبريز شدن و ريختن آب است ، و معناى آيه (( ترى اعينهم تفيض من الدمع (( اين است كه : مى بينى ديدگان شان را كه لبريز از اشك شده .
(( افاضه (( از ماده (( فيض (( و به معناى لبريز شدن و ريختن آب است ، و معناى آيه (( ترى اعينهم تفيض من الدمع (( اين است كه : مى بينى ديدگان شان را كه لبريز از اشك شده .
در آيه مورد بحث ساير نعمت هايى را كه خداوند به اهل بهشت روزى كرده عطف بر آب نموده ، و از اينجا معلوم مى شود كه اهل دوزخ از اهل بهشت تنها انتظار آب ندارند، بلكه تقاضاى همه انواع نعمت ها را مى كنند، چيزى كه هست به طور عموم مجاز از همه آنها به افاضه تعبير شده . ممكن هم هست كسى بگويد: (( افاضه (( تنها به معناى فرو ريختن آب نيست تا اطلاقش در غير آب مجاز باشد، بلكه به معناى دادن نعمت فراوان است . بنابراين ، اين اطلاق به طور حقيقت خواهد بود نه عموم مجاز.
در آيه مورد بحث ساير نعمت هايى را كه خداوند به اهل بهشت روزى كرده عطف بر آب نموده ، و از اينجا معلوم مى شود كه اهل دوزخ از اهل بهشت تنها انتظار آب ندارند، بلكه تقاضاى همه انواع نعمت ها را مى كنند، چيزى كه هست به طور عموم مجاز از همه آنها به افاضه تعبير شده . ممكن هم هست كسى بگويد: (( افاضه (( تنها به معناى فرو ريختن آب نيست تا اطلاقش در غير آب مجاز باشد، بلكه به معناى دادن نعمت فراوان است . بنابراين ، اين اطلاق به طور حقيقت خواهد بود نه عموم مجاز.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۶۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۶۶ </center>
به هر حال ، آيه شريفه اشعار دارد بر اينكه مكان اهل جنت بلندتر از مكان دوزخيان است . و اگر ابتدا از ميان همه نعمت ها آب را ذكر كرد و آنگاه بقيه نعمت ها را بر آن عطف نمود، از اين جهت است كه براى دوزخيان و مبتلايان به حرارت دوزخ آب از هر چيز ديگرى ضرورى تر است .
به هر حال ، آيه شريفه اشعار دارد بر اينكه مكان اهل جنت بلندتر از مكان دوزخيان است . و اگر ابتدا از ميان همه نعمت ها آب را ذكر كرد و آنگاه بقيه نعمت ها را بر آن عطف نمود، از اين جهت است كه براى دوزخيان و مبتلايان به حرارت دوزخ آب از هر چيز ديگرى ضرورى تر است .
الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً...
الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً...
(( لهو(( به معناى چيزى است كه انسان را از كار لازم و ضروريش باز بدارد. و (( لعب (( به معناى كارى است كه از روى خيال انجام شود، و هدف و نتيجه اش خيالى و خالى از حقيقت بوده باشد. و (( غرور(( به معناى اظهار خيرخواهى كسى است كه در دل بناى فريب و خدعه وى را داشته باشد، و (( نسيان (( به حسب اصل لغت به معناى فراموشى و در مقابل (( ذكر(( است ، و ليكن در بسيارى از اوقات به طور استعاره بر ترك چيزى و بى اعتنايى به آن نيز اطلاق مى شود، همچنانكه در آيه مورد بحث به همين معنا آمده . و (( جحد(( به معناى نفى و انكار است .
(( لهو(( به معناى چيزى است كه انسان را از كار لازم و ضروريش باز بدارد. و (( لعب (( به معناى كارى است كه از روى خيال انجام شود، و هدف و نتيجه اش خيالى و خالى از حقيقت بوده باشد. و (( غرور(( به معناى اظهار خيرخواهى كسى است كه در دل بناى فريب و خدعه وى را داشته باشد، و (( نسيان (( به حسب اصل لغت به معناى فراموشى و در مقابل (( ذكر(( است ، و ليكن در بسيارى از اوقات به طور استعاره بر ترك چيزى و بى اعتنايى به آن نيز اطلاق مى شود، همچنانكه در آيه مورد بحث به همين معنا آمده . و (( جحد(( به معناى نفى و انكار است .
از اين آيه كه حال كفار را تفسير مى كند، سه قسم تفسير براى كفر استفاده مى شود: يكى اينكه كفر عبارت است از اينكه انسان دين را وسيله سرگرمى و بازيچه قرار داده ، مغرور حيات دنيا شود. دوم فراموش كردن روز لقاى خداوند. سوم انكار آيات خدا. و هر سه تفسير صحيح ، و براى هر يك وجهى است .
از اين آيه كه حال كفار را تفسير مى كند، سه قسم تفسير براى كفر استفاده مى شود: يكى اينكه كفر عبارت است از اينكه انسان دين را وسيله سرگرمى و بازيچه قرار داده ، مغرور حيات دنيا شود. دوم فراموش كردن روز لقاى خداوند. سوم انكار آيات خدا. و هر سه تفسير صحيح ، و براى هر يك وجهى است .


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۱۲ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۱۴}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۸٬۹۳۳

ویرایش