گمنام

تفسیر:المیزان جلد۷ بخش۳۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۴: خط ۴:




وَ نُقَلِّب أَفْئِدَتهُمْ وَ أَبْصرَهُمْ كَمَا لَمْ يُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ...
«'''وَ نُقَلِّب أَفْئِدَتهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ كَمَا لَمْ يُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ...'''»:
ظاهر سياق چنين مى رساند كه اين جمله عطف بر جمله «''' لا يؤ منون '''» باشد و در حقيقت تفسير و بيان ايمان نياوردن مشركين است . و مراد از اينكه فرمود «''' اول مرة '''» دعوت قبل از نزول اين آيات است كه قهرا آن دعوت بعد از نزول اين آيات دعوت دومى مى شود.
 
و معناى آيه اين است كه : به فرضى هم كه آيه و معجزهاى براى آنان نازل شود ايمان نمى آورند، براى اينكه ما دلهاى ايشان را واژگونه مى كنيم ديگر با چنين دلهايى نخواهند توانست آنطور كه بايد تعقل كنند، و همچنين چشمهايشان را منقلب ميسازيم ديگر آنطور كه بايد نمى توانند ببينند، و در نتيجه به آن آيهاى كه پيشنهاد نزولش را مى كنند ايمان نخواهند آورد، همچنانكه به آيات قرآنى بار اول ايمان نياوردند. ما آنها را در طغيان و نافرمانيشان واميگذاريم تا همچنان در وادى حيرت و سرگردانى باقى بمانند. اين آن معنايى است كه از ظاهر سياق آيه استفاده مى شود.
ظاهر سياق چنين مى رساند كه اين جمله، عطف بر جمله «لا يؤمنون» باشد و در حقيقت، تفسير و بيان ايمان نياوردن مشركان است.  
مفسرين ديگر معانى و اقوال عجيب و غريب ديگرى براى آيه ذكر كرده اند كه چون فايدهاى در نقل آنها نيست از ايراد آن خوددارى گرديد، و طالبين را به كتب تفسيرى كه مظان آن اقوال است حواله مى دهيم .
 
وَ لَوْ أَنَّنَا نَزَّلْنَا إِلَيهِمُ الْمَلَئكةَ وَ كلَّمَهُمُ المَْوْتى ...
و مراد از اين كه فرمود «اول مرة»، دعوت قبل از نزول اين آيات است، كه قهرا آن دعوت، بعد از نزول اين آيات، دعوت دومى مى شود.
اين آيه بيان ديگرى است براى جمله «''' انما الايات عندالله '''» و اينكه ادعاى مشركين كه مى گويند: «''' لئن جاءتهم آية ليؤ منن بها '''» ادعا و وعده دروغ است كه جهل به عظمت پروردگار آنان را به چنين دروغ پردازيها وادار كرده ، اين نابخردان خيال كرده اند كه آيه و معجزه ، ايمان را در دل آنان ايجاد مى كند و دل آنان را براى قبول ايمان قابل و مستعد مى سازد، و حال آنكه اين كار بستگى به مشيت پروردگار دارد.
 
بنابراين ، سياق آيه دلالت دارد بر اينكه به منظور اختصار در كلام چيزى حذف شده ، و تقدير آن اين است كه : اگر ما پيشنهاد مشركين را ميپذيرفتيم و آيات عجيب و غريب براى آنان نازل مى كرديم ، حتى اگر ملائكه را به چشم آنان در مى آورديم و يا مرده ها را برايشان زنده مى كرديم و آنان با مرده هاى خود حرف ميزدند، و مرده ها به صدق دعوت ما شهادت ميدادند،
و معناى آيه اين است كه: به فرضى هم كه آيه و معجزه اى براى آنان نازل شود، ايمان نمى آورند. براى اين كه ما دل هاى ايشان را واژگونه مى كنيم. ديگر با چنين دل هايى نخواهند توانست آن طور كه بايد تعقل كنند، و همچنين چشم هايشان را منقلب می سازيم، ديگر آن طور كه بايد، نمى توانند ببينند. و در نتيجه به آن آيه اى كه پيشنهاد نزولش را مى كنند، ايمان نخواهند آورد. همچنان كه به آيات قرآنى بار اول ايمان نياوردند. ما آن ها را در طغيان و نافرمانی شان وا می گذاريم، تا همچنان در وادى حيرت و سرگردانى باقى بمانند.  
 
اين، آن معنايى است كه از ظاهر سياق آيه، استفاده مى شود.
 
مفسران ديگر، معانى و اقوال عجيب و غريب ديگرى براى آيه ذكر كرده اند، كه چون فايده اى در نقل آن ها نيست، از ايراد آن خوددارى گرديد، و طالبان را به كتب تفسيرى كه مظان آن اقوال است، حواله مى دهيم.
«'''وَ لَوْ أَنَّنَا نَزَّلْنَا إِلَيهِمُ الْمَلَائكةَ وَ كلَّمَهُمُ المَْوْتى ...'''»:
 
اين آيه، بيان ديگرى است براى جمله «انما الايات عندالله»، و اين كه ادعاى مشركان كه مى گويند: «لئن جاءتهم آية ليؤمنن بها»، ادعا و وعده دروغ است كه جهل به عظمت پروردگار، آنان را به چنين دروغ پردازی ها وادار كرده، اين نابخردان خيال كرده اند كه آيه و معجزه، ايمان را در دل آنان ايجاد مى كند و دل آنان را براى قبول ايمان قابل و مستعد مى سازد، و حال آن كه اين كار بستگى به مشيت پروردگار دارد.
 
بنابراين، سياق آيه دلالت دارد بر اين كه به منظور اختصار در كلام، چيزى حذف شده، و تقدير آن، اين است كه: اگر ما پيشنهاد مشركان را می پذيرفتيم و آيات عجيب و غريب براى آنان نازل مى كرديم، حتى اگر ملائكه را به چشم آنان در مى آورديم و يا مُرده ها را برايشان زنده مى كرديم و آنان با مُرده هاى خود حرف می زدند، و مُرده ها به صدق دعوت ما شهادت می دادند،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۴۴۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۴۴۲ </center>
و يا تمام موجودات را طائفه طائفه جمع نموده و يا مواجه با آنان مى كرديم و همه به زبان حال و يا به زبان قال شهادت ميدادند، باز ايشان ايمان آور نبودند، و هيچ يك از اين كارها در آنان تاءثير نمى كرد، مگر اينكه خدا خواسته باشد.
و يا تمام موجودات را، طائفه طائفه جمع نموده و يا با آنان مواجه می كرديم و همه به زبان حال و يا به زبان قال، شهادت می دادند، باز ايشان ايمان آور نبودند، و هيچ يك از اين كارها در آنان تأثير نمى كرد، مگر اين كه خدا خواسته باشد.
پس اين مردم جز به مشيت خدا ايمان نمى آورند. آرى ، گر چه نظام عالم خلقت با همه عرض عريضى كه دارد محكوم به قانون علت و معلول است و بر طبق اين قانون جريان دارد، ليكن اين علل و اسباب خود محتاج به خداى تعالى هستند، و از ناحيه خود استقلال ندارند. و خلاصه خداوند با اجراى اين نظام دست بند به دست خود نزده ، علل و اسباب وقتى مؤ ثرند كه خداوند خواسته و اذن داده باشد.
 
اما چه بايد كرد كه بيشتر مشركين كه شايد عوام و غير علماى اهل بغى و ستم آنان باشند به مقام پروردگار خود جاهلند، و همه علل و اسباب را مستقل در تاءثير مى پندارند، و خيال مى كنند اگر خداوند معجزه را كه سبب ايمان است برايشان بياورد ايمان مى آورند و حق را پيرو مى شوند هر چند خداوند نخواسته باشد، و اشتباهشان از اين جهت است كه اين اسباب ناقص را اسباب مستقل پنداشتهاند.
پس اين مردم جز به مشيت خدا ايمان نمى آورند. آرى، گرچه نظام عالم خلقت، با همه عرض عريضى كه دارد، محكوم به قانون علت و معلول است و بر طبق اين قانون جريان دارد، ليكن اين علل و اسباب، خود محتاج به خداى تعالى هستند، و از ناحيه خود استقلال ندارند.  
وَ كَذَلِك جَعَلْنَا لِكلِّ نَبىٍ عَدُوًّا شيَطِينَ الانسِ وَ الْجِنِّ...
 
«''' شياطين '''» جمع «''' شيطان '''» است كه در اصل لغت به معناى شرير مى باشد و در اثر غلبه استعمال بيشتر به «''' ابليس '''» اطلاق مى شود. كلمه «''' جن '''» از ماده «''' جن '''» بفتح اتخاذ شده كه در اصل لغت به معناى استتار و نهان شدن است و در عرف قرآن به معناى طائفهاى از موجودات غير ملائكه هستند كه شعور و اراده دارند و از حواس ما پنهانند، و خداوند ابليس را از سنخ جن معرفى كرده است . كلمه «''' وحى '''» به معناى گفتار در گوشى و پنهانى و اشاره و امثال آن است . و «''' زخرف '''» آن آرايشى را گويند كه آدمى را به اشتباه بيندازد، پس «''' زخرف قول '''» آن گفتارى است كه امر را بر انسان مشتبه سازد. و كلمه «''' غرور '''» در اين آيه يا مفعول مطلق فعل مقدرى است از جنس خود آن يعنى از ماده «''' غرر '''» ، و يا مفعول له .
و خلاصه: خداوند با اجراى اين نظام، به دست خود، دستبند نزده، علل و اسباب وقتى مؤثرند كه خداوند خواسته و اذن داده باشد.
بنابراين ، معناى آيه چنين مى شود: همانطور كه براى تو دشمنانى از شيطانهاى انسى و جنى درست كرده ايم كه پنهانى و با اشاره عليه تو نقشه ريزى مى كنند و با سخنان فريبنده مردم را به اشتباه مى اندازند براى تمامى انبياى گذشته نيز چنين دشمنانى درست كرده بوديم . و گويا مراد اين باشد كه شيطانهاى جنى به وسيله وسوسه به شيطانهاى انسى وحى مى كنند و شيطانهاى انسى هم آن وحى را بطور مكر و تسويل پنهانى براى اينكه فريب دهند يا براى اينكه خود فريب آنرا خورده اندبه همديگر مى رسانند.
 
اما چه بايد كرد كه بيشتر مشركان كه شايد عوام و غير علماى اهل بغى و ستم آنان باشند، به مقام پروردگار خود جاهل اند، و همه علل و اسباب را مستقل در تاءثير مى پندارند، و خيال مى كنند اگر خداوند معجزه را كه سبب ايمان است، برايشان بياورد، ايمان مى آورند و حق را پيرو مى شوند، هر چند خداوند نخواسته باشد. و اشتباهشان از اين جهت است كه اين اسباب ناقص را اسباب مستقل پنداشته اند.
 
«'''وَ كَذَلِك جَعَلْنَا لِكلِّ نَبىٍ عَدُوًّا شيَاطِينَ الانسِ وَ الْجِنِّ...'''»:
 
«شياطين»، جمع «شيطان» است كه در اصل لغت، به معناى شرير مى باشد و در اثر غلبه استعمال، بيشتر به «ابليس» اطلاق مى شود.  
 
كلمه «جن»، از ماده «جن» - به فتح - اتخاذ شده، كه در اصل لغت، به معناى استتار و نهان شدن است و در عرف قرآن، به معناى طایفه اى از موجودات غير ملائكه هستند، كه شعور و اراده دارند و از حواس ما پنهانند، و خداوند ابليس را از سنخ جن معرفى كرده است.  
 
كلمه «وحى» به معناى گفتار درِ گوشى و پنهانى و اشاره و امثال آن است. و «زخرف»، آن آرايشى را گويند كه آدمى را به اشتباه بيندازد. پس «زخرف قول»، آن گفتارى است كه امر را بر انسان مشتبه سازد.  
 
و كلمه «غرور»، در اين آيه، يا مفعول مطلق فعل مقدرى است، از جنس خود آن، يعنى از ماده «غرر»، و يا مفعول له.
 
بنابراين، معناى آيه چنين مى شود: همان طور كه براى تو دشمنانى از شيطان هاى انسى و جنى درست كرده ايم كه پنهانى و با اشاره، عليه تو نقشه ريزى مى كنند و با سخنان فريبنده، مردم را به اشتباه مى اندازند، براى تمامى انبياى گذشته نيز، چنين دشمنانى درست كرده بوديم.  
 
و گويا مراد اين باشد كه شيطان هاى جنى، به وسيله وسوسه به شيطان هاى انسى وحى مى كنند و شيطان هاى انسى هم، آن وحى را به طور مكر و تسويل پنهانى، براى اين كه فريب دهند يا براى اين كه خود فريب آن را خورده اند، به همديگر مى رسانند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۴۴۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۴۴۳ </center>
«''' و لو شاء ربك ما فعلوه '''» اين جمله اشاره مى كند به اينكه حكم و مشيت الهى عمومى و جارى و نافذ است و چنانكه آيات بدون مشيت و خواست خدا كمترين اثرى در ايمان مردم ندارد همچنان دشمنى شياطين با انبيا و سخنان فريبنده كه به همديگر وحى مى كنند اگر اثر مى كند به اذن خدا است و اگر خدا ميخواست وحى نمى كردند و با انبيا دشمن نمى بودند.
«''' و لو شاء ربك ما فعلوه '''» - اين جمله اشاره مى كند به اين كه حكم و مشيت الهى عمومى و جارى و نافذ است و چنان كه آيات بدون مشيت و خواست خدا، كمترين اثرى در ايمان مردم ندارد، همچنان دشمنى شياطين با انبيا و سخنان فريبنده كه به همديگر وحى مى كنند، اگر اثر مى كند، به اذن خدا است و اگر خدا می خواست، وحى نمى كردند و با انبيا دشمن نمى بودند.
بنابراين معنى ، اتصال اين آيه با آيات قبل روشن است ، زيرا هر دو در صدد بيان اين معنى هستند كه همه كارها متوقف به مشيت و خواست خدا است .
 
«''' فذرهم و ما يفترون '''» اين جمله تفريع بر نفوذ مشيت پروردگار است ، و معنايش اين است كه : وقتى معلوم شد كه دشمنى مشركين و فساد انگيختن و وسوسه كردنشان همه بر وفق مشيت خدا است ، نه مخالف و مانع نفوذ آن ، پس چه جا دارد كه از ديدن اخلالگرى و فساد انگيزى ايشان اندوهناك شوى ؟ واگذارشان تا هر افترايى كه مى خواهند به خدا ببندند، و هر شريكى را براى او اتخاذ بكنند.
بنابراين معنى، اتصال اين آيه با آيات قبل روشن است. زيرا هر دو، در صدد بيان اين معنى هستند كه همه كارها متوقف به مشيت و خواست خدا است.
پس در حقيقت جمله «''' ولوشاء ربك ما فعلوه '''» همان معنايى را افاده مى كند كه جمله «''' و اعرض عن المشركين و لو شاء الله ما اشركوا '''» در صدر آيات آنرا افاده مى كرد.
 
و اينكه در آيه مورد بحث «''' و كذلك جعلنا لكل نبى عدوا شياطين الانس و الجن ... '''» دشمنى شياطين با انبيا كه متضمن توسل جستن بشر و برانگيختن به سوى شرك و معصيت است به خدا نسبت داده شده و همچنين در آيه بعدى يعنى آيه «''' و لتصغى اليه افئدة الذين لا يؤ منون بالاخرة '''» اين ستمگريها و گناهان از جمله هدفهاى خدا در دعوت حق قرار داده شده ، نظير آيه سابق «''' كذلك زينا لكل امة عملهم '''» مى باشد كه زينت دادن اعمال به خدا نسبت داده شده ، و ما در توضيح اين نسبت سخن گفتيم ، مفسرين نيز در اين دو آيه به حسب مذاهب مختلف كه در نسبت اعمال به خدا دارند مناسب همان سخنى را گفته اند كه در خصوص تزيين اعمال از ايشان نقل كرديم .
«''' فذرهم و ما يفترون '''» - اين جمله، تفريع بر نفوذ مشيت پروردگار است، و معنايش اين است كه: وقتى معلوم شد كه دشمنى مشركان و فساد انگيختن و وسوسه كردنشان همه بر وفق مشيت خدا است، نه مخالف و مانع نفوذ آن، پس چه جا دارد كه از ديدن اخلالگرى و فساد انگيزى ايشان اندوهناك شوى؟ واگذارشان، تا هر افترايى كه مى خواهند به خدا ببندند، و هر شريكى را براى او اتخاذ بكنند.
در ذيل آيه «''' تزيين اعمال '''» روشن كرديم كه آنچه از ظاهر آيه كريمه برمى آيد اين است كه هر چيز كه اسم «''' شى ء '''» بر آن اطلاق شود مملوك خدا و منسوب به او است ، ليكن آياتى كه ساحت مقدس او را از هر بدى و نقص منزه ميدارد دلالت دارد بر اينكه نيكيها بى واسطه و با واسطه همه منسوب به او است و بديها و گناهان بدون واسطه به شيطان و نفس و با واسطه اذن به خداى تعالى نسبت داده مى شود، و نسبتش به خدا از اين باب است كه اينگونه كارها به اذن او انجام مى گيرد تا امتحان الهى جاى خود را بيابد و امر دعوت دينى و لوازم آن از قبيل امر و نهى و ثواب و عقاب صورت بپذيرد و معطل نماند، چون اگر امتحان در كار نيايد سنتى كه خداوند در سوق دادن تمامى انواع موجودات به سوى سعادتشان دارد،
 
پس در حقيقت، جمله «و لو شاء ربك ما فعلوه»، همان معنايى را افاده مى كند كه جمله «و اعرض عن المشركين و لو شاء الله ما اشركوا»، در صدر آيات آن را افاده مى كرد.
 
و اين كه در آيه مورد بحث، «و كذلك جعلنا لكل نبى عدوا شياطين الانس و الجن...»، دشمنى شياطين با انبيا كه متضمن توسل جستن بشر و برانگيختن به سوى شرك و معصيت است، به خدا نسبت داده شده و همچنين در آيه بعدى، يعنى آيه «و لتصغى اليه افئدة الذين لا يؤمنون بالاخرة»، اين ستمگری ها و گناهان از جمله هدف هاى خدا در دعوت حق قرار داده شده. نظير آيه سابق «كذلك زينا لكل امة عملهم» مى باشد كه زينت دادن اعمال، به خدا نسبت داده شده، و ما در توضيح اين نسبت سخن گفتيم. مفسران نيز، در اين دو آيه، به حسب مذاهب مختلف كه در نسبت اعمال به خدا دارند، مناسب همان سخنى را گفته اند كه در خصوص تزيين اعمال از ايشان نقل كرديم.
 
در ذيل آيه «تزيين اعمال» روشن كرديم كه آنچه از ظاهر آيه كريمه بر مى آيد، اين است كه هر چيز كه اسم «شئ» بر آن اطلاق شود، مملوك خدا و منسوب به او است، ليكن آياتى كه ساحت مقدس او را از هر بدى و نقص منزه می دارد، دلالت دارد بر اين كه نيكی ها بى واسطه و با واسطه، همه منسوب به او است، و بدی ها و گناهان بدون واسطه، به شيطان و نفس و با واسطه اذن به خداى تعالى نسبت داده مى شود. و نسبتش به خدا از اين باب است كه اين گونه كارها، به اذن او انجام مى گيرد، تا امتحان الهى جاى خود را بيابد و امر دعوت دينى و لوازم آن، از قبيل امر و نهى و ثواب و عقاب صورت بپذيرد، و معطل نماند. چون اگر امتحان در كار نيايد، سنتى كه خداوند در سوق دادن تمامى انواع موجودات به سوى سعادتشان دارد،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۴۴۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۴۴۴ </center>
و در خصوص انسان ، جريان پيدا نمى كند آن هم در اين عالم كه عالم كون و فساد است و هر سير و تكاملى در آن محكوم است به اينكه به تدريج صورت بگيرد.
و در خصوص انسان، جريان پيدا نمى كند. آن هم در اين عالَم، كه عالَم كون و فساد است، و هر سير و تكاملى در آن محكوم است به اين كه به تدريج صورت بگيرد.
وَ لِتَصغَى إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالاَخِرَةِ ...
 
كلمه «''' اقتراف '''» به معناى اكتساب است . و ضمير مفرد به كلمه «''' وحى '''» كه در آيه قبلى بود برمى گردد. و لامى كه در «''' لتصغى '''» است براى غايت و بيان نتيجه است . و جمله مورد بحث معطوف است بر كلامى كه در تقدير است ، و تقدير جمله اين است كه : ما كرديم آنچه را كه بايد مى كرديم و خواستيم آنچه را كه بايد ميخواستيم و در عين حال براى هدفها و نتايجى ناگفتنى از وحيى كه شيطانها به يكديگر مى كردند جلوگيرى ننموديم ، تا هم آن نتايج به دست آيد و هم در نتيجه اعراض تو از آنان و رها كردنت آنان را دلهايشان وحى شيطان را اجابت نموده ، آنرا بپسندند، و در نتيجه بكنند آن كارهاى زشتى را كه بايد بكنند تا به منتها درجه شقاوت كه استعداد آنرا دارند برسند. آرى ، خداوند نه تنها اهل سعادت را در رسيدن به سعادت كمك مى كند بلكه اهل شقاوت را نيز در رسيدن به كمال شقاوتشان مدد مى نمايد، همچنانكه فرمود: «''' كلا نمد هؤ لاء و هؤ لاء من عطاء ربك و ما كان عطاء ربك محظورا '''» .
«'''وَ لِتَصغَى إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالاَخِرَةِ ...'''»:
بحث روايتى
 
كلمه «اقتراف»، به معناى اكتساب است. و ضمير مفرد به كلمه «وحى»، كه در آيه قبلى بود، بر مى گردد. و لامى كه در «لتصغى» است، براى غايت و بيان نتيجه است.  
 
و جمله مورد بحث، معطوف است بر كلامى كه در تقدير است، و تقدير جمله، اين است كه:  
 
ما كرديم آنچه را كه بايد مى كرديم و خواستيم آنچه را كه بايد می خواستيم و در عين حال، براى هدف ها و نتايجى ناگفتنى از وحيى كه شيطان ها به يكديگر مى كردند، جلوگيرى ننموديم، تا هم آن نتايج به دست آيد و هم در نتيجه اعراض تو از آنان و رها كردنت آنان را دل هايشان وحى شيطان را اجابت نموده، آن را بپسندند، و در نتيجه بكنند آن كارهاى زشتى را كه بايد بكنند، تا به منتها درجه شقاوت كه استعداد آن را دارند، برسند.  
 
آرى، خداوند نه تنها اهل سعادت را در رسيدن به سعادت كمك مى كند، بلكه اهل شقاوت را نيز در رسيدن به كمال شقاوتشان مدد مى نمايد. همچنان كه فرمود: «كلا نمد هؤلاء و هؤلاء من عطاء ربك و ما كان عطاء ربك محظورا».
 
<span id='link230'><span>
<span id='link230'><span>
==(روايتى در ذيل آيات شريفه گذشته : نهى از سب خدايان مشركين ، ايمان نياوردن كفارو...). ==
 
==بحث روایتی: (روايتى در ذيل آيات شريفه گذشته : نهى از سب خدايان مشركين ، ايمان نياوردن كفارو...). ==
در الدر المنثور است كه ابن ابى حاتم از سدى روايت كرده كه گفت : وقتى كه ابو طالب (عليهالسلام ) از دنيا ميرفت مشركين قريش به يكديگر گفتند چه خوب است برويم و اين مرد را ديده از وى بخواهيم كه برادرزاده خود (محمد) را سفارش كند كه متعرض ما و خدايان ما نگردد، چون ما بعد از مردن وى از كشتن برادرزادهاش شرم داريم ، و ميترسيم فردا عرب بگويد در ايام زندگى ابوطالب از ترس او متعرض ‍ محمد نمى شدند، همينكه از دنيا رفت او را كشتند.
در الدر المنثور است كه ابن ابى حاتم از سدى روايت كرده كه گفت : وقتى كه ابو طالب (عليهالسلام ) از دنيا ميرفت مشركين قريش به يكديگر گفتند چه خوب است برويم و اين مرد را ديده از وى بخواهيم كه برادرزاده خود (محمد) را سفارش كند كه متعرض ما و خدايان ما نگردد، چون ما بعد از مردن وى از كشتن برادرزادهاش شرم داريم ، و ميترسيم فردا عرب بگويد در ايام زندگى ابوطالب از ترس او متعرض ‍ محمد نمى شدند، همينكه از دنيا رفت او را كشتند.
بدنبال اين گفتگو ابو سفيان و ابوجهل و نضر بن حارث و اميه و ابى پسران خلف و همچنين عقبة بن ابى معيط و عمرو بن عاصى و اسود بن بخترى به راه افتاده مردى را به نام مطلب فرستادند تا از ابى طالب اجازه ملاقات بگيرد.
بدنبال اين گفتگو ابو سفيان و ابوجهل و نضر بن حارث و اميه و ابى پسران خلف و همچنين عقبة بن ابى معيط و عمرو بن عاصى و اسود بن بخترى به راه افتاده مردى را به نام مطلب فرستادند تا از ابى طالب اجازه ملاقات بگيرد.
۱۳٬۷۳۸

ویرایش