گمنام

تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۳۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۱۱۱: خط ۱۱۱:
بعضى از قاريان، دو كلمۀ «لا يُعَذّبُ» و «لا يُوثِقُ» را، به فتحه «ذال» و فتحه «ثاء» قرائت كرده اند و آن دو را صيغه مجهول دانسته اند كه بنابراين، قرائت دو ضمير در «عذابه» و «وثاقه» به انسان بر مى گردد. و معناى آيه چنين مى شود: هيچ كس در امروز، عذاب اين انسان و گرفتارى او را ندارد.
بعضى از قاريان، دو كلمۀ «لا يُعَذّبُ» و «لا يُوثِقُ» را، به فتحه «ذال» و فتحه «ثاء» قرائت كرده اند و آن دو را صيغه مجهول دانسته اند كه بنابراين، قرائت دو ضمير در «عذابه» و «وثاقه» به انسان بر مى گردد. و معناى آيه چنين مى شود: هيچ كس در امروز، عذاب اين انسان و گرفتارى او را ندارد.


«'''نفس مطمئنة '''» نفسى است كه با ايمان به پروردگار و ياد او سكونت يافته ، به مقامرضا رسيده است و...
* «'''«نفس مطمئنة» نفسى است كه با ايمان به پروردگار و ياد او سكونت يافته، به مقام رضا رسيده است«'''»
يَأَيَّتهَا النَّفْس الْمُطمَئنَّةُ
 
آنچه از سياق آيه يعنى مقابل قرار گرفتن اين نفس با اوصافى كه براى آن ذكر شده با انس انى كه قبل از اين آيه مورد سخن بود و اوصافش از جمله دلبستگى اش به دنيا و طغيان و فساد و كفرانش و سوء عاقبتش ذكر مى شد استفاده مى شود اين است كه نفس مطمئنه ، نفسى است كه با علاقمندى و ياد پروردگارش سكونت يافته بدانچه او راضى است رضايت مى دهد و در نتيجه خود را بنده اى مى بيند كه مالك هيچ خير و شرى و نفع و ضررى براى خود نيست و نيز دنيا را يك زندگى مجازى و داشتن و نداشتن و نفع و ضرر آن را امتحانى الهى مى داند و در نتيجه اگر غرق در نعمت دنيايى شود، به طغيان و گسترش دادن به فساد و به علو و استكبار، وادار نمى شود، و اگر دچار فقر و فقدان گردد اين تهى دستى و ناملايمات او را به كفر و ترك شكر وا نمى دارد، بلكه همچنان در عبوديت پاى برجا است و از صراط مستقيم منحرف نمى شود، نه به افراط و نه به تفريط.
«'''يَا أَيَّتُهَا النَّفْس الْمُطمَئنَّةُ'''»:
ارْجِعِى إِلى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً
 
بعضى پنداشته اند كه اين خطاب بعد از حسابرسى نفوس مطمئنه به ايشان مى شود. و ليكن به نظر ما ظرف اين خطاب از اول تا به آخر روز قيامت است ، يعنى از همان لحظه اى كه نفوس مطمئنه زنده مى شوند، تا لحظه اى كه داخل بهشت مى شوند بلكه از لحظه اى كه مرگشان مى رسد مورد اين خطاب هستند تا وقتى كه به جنت الخلد در مى آيند.
آنچه از سياق آيه، يعنى مقابل قرار گرفتن اين نفس با اوصافى كه براى آن ذكر شده، با انسانى كه قبل از اين آيه مورد سخن بود و اوصافش از جمله دلبستگى اش به دنيا و طغيان و فساد و كفرانش و سوء عاقبتش ذكر مى شد استفاده مى شود، اين است كه نفس مطمئنه، نفسى است كه با علاقمندى و ياد پروردگارش سكونت يافته، بدانچه او راضى است رضايت مى دهد. و در نتيجه، خود را بنده اى مى بيند كه مالك هيچ خير و شرّى و نفع و ضررى براى خود نيست؛ و نيز دنيا را يك زندگى مجازى و داشتن و نداشتن و نفع و ضرر آن را امتحانى الهى مى داند. و در نتيجه، اگر غرق در نعمت دنيايى شود، به طغيان و گسترش دادن به فساد و به علو و استكبار، وادار نمى شود. و اگر دچار فقر و فقدان گردد، اين تهیدستى و ناملايمات، او را به كفر و ترك شكر وا نمى دارد، بلكه همچنان در عبوديت پاى برجا است و از صراط مستقيم منحرف نمى شود، نه به افراط و نه به تفريط.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۷۸ </center>
 
و اگر نفوس مطمئنه را به وصف «'''راضيه '''» و «'''مرضيه '''» توصيف كرده ، براى آن است كه اطمينان و سكونت يافتن دل به پروردگار مستلزم آن است كه از او راضى هم باشد، و هر قضا و قدرى كه او برايش پيش ‍ مى آورد كمترين چون و چرايى نكند، حال چه آن قضا و قدر تكوينى باشد، و چه حكمى باشد كه او تشريع كرده باشد، پس هيچ سانحه به خشم آورنده اى او را به خشم نمى آورد، و هيچ معصيتى دل او را منحرف نمى كند، و وقتى بنده خدا از خدا راضى باشد، قهرا خداى تعالى هم از او راضى خواهد بود، چون هيچ عاملى به جز خروج بنده از زى بندگى خدا را به خشم نمى آورد، و بنده خدا وقتى ملازم طريق عبوديت باشد مستوجب رضاى خدا خواهد بود، و به همين جهت دنبال جمله راضيه جمله مرضيه را آورد.
«'''ارْجِعِى إِلى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً'''»:
فَادْخُلى فى عِبَدِى وَ ادْخُلى جَنَّتى
 
اين آيه به دليل اينكه حرف «'''فاء'''» در اولش در آمده نتيجه گيرى از جمله «'''ارجعى الى ربك '''» است ، مى فرمايد: چون راضى و مرضى به سوى پروردگارت بر مى گردى پس در زمره بندگانم در آى و در بهشتم داخل شو، و اين فرمان دلالت دارد بر اينكه صاحب نفس مطمئنه در زمره بندگان خدا است ، و حائز مقام عبوديت است .
بعضى پنداشته اند كه اين خطاب، بعد از حسابرسى نفوس مطمئنه، به ايشان مى شود. وليكن به نظر ما، ظرف اين خطاب از اول تا به آخر روز قيامت است. يعنى از همان لحظه اى كه نفوس مطمئنه زنده مى شوند، تا لحظه اى كه داخل بهشت مى شوند، بلكه از لحظه اى كه مرگشان مى رسد، مورد اين خطاب هستند تا وقتى كه به جنّت الخلد در می آیند.
و بايد هم همينطور باشد، چون وقتى كسى مطمئن به پروردگار خود شد، و از ادعاى استقلال منقطع گرديد، و بدانچه از ناحيه پروردگارش ‍ مى رسد به دليل اينكه حق است راضى شد، قهرا ذات و صفات و افعال خود را ملك طلق پروردگارش مى داند، پس در آنچه او مقدر مى كند و قضايى كه او مى راند و امر و نهيى كه او مى كند هيچ خواستى از خود نشان نمى دهد، مگر آنچه را كه پروردگارش خواسته باشد، و اين همان ظهور عبوديت تامه در بنده است ، پس اينكه فرمود: «'''فادخلى فى عبادى '''» در حقيقت امضاى عبوديت وى است و جمله «'''و ادخلى جنتى '''» منزلگاه او را معين مى كند، و منظور از اينكه كلمه «'''جنت '''» را بر ضمير تكلم اضافه كرد و فرمود: داخل جنت من شو اين بوده است كه او را به تشريف خاصى مشرف كند، و در كلام خداى تعالى هيچ جا غير اين آيه جنت را به خود نسبت نداده است .
 
بحث روائى
و اگر نفوس مطمئنه را به وصف «راضیه» و «مرضیّه» توصیف کرده، برای آن است که اطمینان و سکونت یافتن دل به پروردگار مستلزم آن است که از او راضی هم راضی باشد و هر قضا و قدرى كه او برايش پيش ‍ مى آورد، كمترين چون و چرايى نكند. حال چه آن قضا و قدر تكوينى باشد، و چه حكمى باشد كه او تشريع كرده باشد. پس هيچ سانحه به خشم آورنده اى او را به خشم نمى آورد، و هيچ معصيتى دل او را منحرف نمى كند. و وقتى بندۀ خدا از خدا راضى باشد، قهرا خداى تعالى هم از او راضى خواهد بود. چون هيچ عاملى به جز خروج بنده از زىّ بندگى، خدا را به خشم نمى آورد و بندۀ خدا، وقتى ملازم طريق عبوديت باشد، مستوجب رضاى خدا خواهد بود. و به همين جهت، دنبال جملۀ «راضيه»، جملۀ «مرضيه» را آورد.
 
«'''فَادْخُلى فى عِبَادِى وَ ادْخُلى جَنَّتى'''»:
 
اين آيه، به دليل اين كه حرف «فاء» در اولش در آمده، نتيجه گيرى از جملۀ «إرجعى إلى رَبّك» است. مى فرمايد: چون راضى و مرضى به سوى پروردگارت بر مى گردى، پس در زمرۀ بندگانم در آى و در بهشتم داخل شو! و اين فرمان، دلالت دارد بر اين كه صاحب نفس مطمئنه در زمرۀ بندگان خداست، و حائز مقام عبوديّت است.
 
و بايد هم همين طور باشد. چون وقتى كسى به پروردگار خود مطمئمن شد، و از ادعاى استقلال منقطع گرديد، و بدانچه از ناحيه پروردگارش ‍ مى رسد، به دليل اين كه حق است، راضى شد، قهرا ذات و صفات و افعال خود را، مِلك طِلق پروردگارش مى داند. پس در آنچه او مقدّر مى كند و قضايى كه او مى راند و امر و نهيى كه او مى كند، هيچ خواستى از خود نشان نمى دهد، مگر آنچه را كه پروردگارش خواسته باشد. و اين همان ظهور عبوديت تامّه در بنده است. پس اين كه فرمود: «فادخلى فى عبادى»، در حقيقت امضاى عبوديّت وى است. و جملۀ «و ادخُلِى جَنّتِى»، منزلگاه او را معين مى كند. و منظور از اين كه كلمۀ «جنّت» را بر ضمير تكلم اضافه كرد و فرمود: «داخل جنّت من شو»، اين بوده است كه او را به تشريف خاصى مشرّف كند، و در كلام خداى تعالى، هيچ جا غير اين آيه، «جنّت» را به خود نسبت نداده است.
 
<span id='link328'><span>
<span id='link328'><span>
<center> «'''بحث روایى'''» </center>


==(رواياتى درباره مراد از شفع و وتر، تسميه فرعون به ذى الاءوتاد، آورده شدن جهنم ،آمدن خدا، و...) ==
==(رواياتى درباره مراد از شفع و وتر، تسميه فرعون به ذى الاءوتاد، آورده شدن جهنم ،آمدن خدا، و...) ==
۱۳٬۷۵۱

ویرایش