گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۹ بخش۲۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۲۹: خط ۱۲۹:
و منظور از جملۀ «أينَ مَا كَانُوا» اين است كه مطلب را از نظر مكان عموميت دهد، و بفهماند وقتى معيّت خدا با اهل نجوا، «معيّت علمى» است، نه نزديكى جسمانى، ديگر تفاوت نمى كند كه آن مكان نزديك باشد، يا دور. پس هيچ مكانى از خداى سبحان خالى نيست، در عين اين كه او در مكان نمى گنجد.
و منظور از جملۀ «أينَ مَا كَانُوا» اين است كه مطلب را از نظر مكان عموميت دهد، و بفهماند وقتى معيّت خدا با اهل نجوا، «معيّت علمى» است، نه نزديكى جسمانى، ديگر تفاوت نمى كند كه آن مكان نزديك باشد، يا دور. پس هيچ مكانى از خداى سبحان خالى نيست، در عين اين كه او در مكان نمى گنجد.


از آنچه گذشت، اين معنا هم روشن مى شود كه مفاد آيه مورد بحث - يعنى چهارمى بودن خدا براى سه نفر اهل نجوا، و ششمى بودنش براى پنج نفر اهل نجوا - منافاتى با آيه شريفه «لَقَد كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إنَّ اللّه ثَالِثُ ثَلاثَةٍ» كه مى فرمايد: «آن ها كه معتقدند خدا سومى سه خدا است، كافر شدند» ندارد. چون در ذيل اين آيه، مفصلا بيان كرديم كه منظور صاحبان اين عقيده، اين بوده كه خدا واحدى است عددى كه با انضمام دو خداى ديگر مى شوند سه خدا، و حال آن كه وحدت خدا عددى نيست. او احدى الذات است، و محال است چيزى غير او با او فرض شود تا دوم او باشد. پس مراد از چهارمى بودن خدا براى سه نفر اهل نجوا و ششمى بودنش براى پنج نفر، همين است كه گفتيم: او عالِم به سخنان سرّى ايشان است. آنچه از نظر آنان سرّى شمرده مى شود، براى خدا عزّوجلّ، مكشوف و ظاهر است. منظور اين است، نه اين كه خدا مانند اهل نجوا، وجودى محدود دارد. وجودى كه دومى و سومى هم برايش فرض مى شود، تا بپرسى چرا در آيه سوره مائده، گويندگان به اين که خدا «ثالث ثلاثة» است را، كافر خوانده، و آنگاه خودش را در اين آيه، چهارمى سه نفر اهل نجوا، و ششمى پنج نفر آنان معرفى كرده است.
از آنچه گذشت، اين معنا هم روشن مى شود كه مفاد آيه مورد بحث - يعنى چهارمى بودن خدا براى سه نفر اهل نجوا، و ششمى بودنش براى پنج نفر اهل نجوا - منافاتى با آيه شريفه «لَقَد كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إنَّ اللّه ثَالِثُ ثَلاثَةٍ» كه مى فرمايد: «آن ها كه معتقدند خدا سومى سه خدا است، كافر شدند» ندارد. چون در ذيل اين آيه، مفصلا بيان كرديم كه منظور صاحبان اين عقيده، اين بوده كه خدا واحدى است عددى كه با انضمام دو خداى ديگر مى شوند سه خدا، و حال آن كه وحدت خدا عددى نيست. او احدى الذات است، و محال است چيزى غير او با او فرض شود تا دوم او باشد.  
 
پس مراد از چهارمى بودن خدا براى سه نفر اهل نجوا و ششمى بودنش براى پنج نفر، همين است كه گفتيم: او عالِم به سخنان سرّى ايشان است. آنچه از نظر آنان سرّى شمرده مى شود، براى خدا عزّوجلّ، مكشوف و ظاهر است. منظور اين است، نه اين كه خدا مانند اهل نجوا، وجودى محدود دارد. وجودى كه دومى و سومى هم برايش فرض مى شود، تا بپرسى چرا در آيه سوره مائده، گويندگان به اين که خدا «ثالث ثلاثة» است را، كافر خوانده، و آنگاه خودش را در اين آيه، چهارمى سه نفر اهل نجوا، و ششمى پنج نفر آنان معرفى كرده است.
 
«'''ثُمّ يُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا يَومَ القِيَامَة '''» - يعنى روز قيامت، اهل نجوا را به حقيقت هر عملى كه كرده اند - كه يكى از آن ها نجوا است - خبر مى دهد.
«'''ثُمّ يُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا يَومَ القِيَامَة '''» - يعنى روز قيامت، اهل نجوا را به حقيقت هر عملى كه كرده اند - كه يكى از آن ها نجوا است - خبر مى دهد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۳۲۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۳۲۳ </center>
۱۳٬۶۹۳

ویرایش