گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۳۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
(۳ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۶: خط ۶:
<span id='link292'><span>
<span id='link292'><span>
==بحث روایتی: (رواياتى در ذيل برخى آيات گذشته) ==
==بحث روایتی: (رواياتى در ذيل برخى آيات گذشته) ==
در تفسير قمى در ذيل جمله ((لئن اشركت ليحبطن عملك و لتكونن من الخاسرين (( آمده : اين گفتگو و خطاب با رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) است ، ولى منظور امت اوست ، و اين همان كلام امام صادق (عليه السلام ) است كه مى فرمايد: خداى تعالى پيغمبر خود را به روش دخترم به تو مى گويم عروسم تو بشنو مبعوث فرموده .
در تفسير قمى، در ذيل جمله «لَئِن أشرَكتَ لَيَحبَطَنّ عَمَلُك وَ لَتَكُونَنّ مِنَ الخَاسِرِين» آمده : اين گفتگو و خطاب با رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» است، ولى منظور امت اوست. و اين، همان كلام امام صادق «عليه السلام» است كه مى فرمايد: خداى تعالى، پيغمبر خود را به روش «دخترم به تو مى گويم، عروسم تو بشنو»، مبعوث فرموده.


و از كتاب توحيد حكايت شده كه وى به سند خود از فضيل بن يسار روايت كرده كه گفت : از امام صادق (عليه السلام ) شنيدم كه فرمود: خداى عزّوجلّ را نبايد وصف كرد، چون به وصف نمى گنجد.
و از كتاب توحيد حكايت شده كه وى، به سند خود، از فضيل بن يسار روايت كرده كه گفت: از امام صادق «عليه السلام» شنيدم كه فرمود: خداى عزّوجلّ را نبايد وصف كرد، چون به وصف نمى گنجد.


آنگاه مى گويد: زراره از امام باقر (صلوات اللّه عليه ) روايت كرده كه فرمود: خداى تعالى وصف نمى شود،
آنگاه مى گويد: زراره، از امام باقر «صلوات اللّه عليه» روايت كرده كه فرمود: خداى تعالى وصف  
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۵۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۵۵ </center>
و چگونه ممكن است او را وصف كرد با اينكه خودش در كلام مجيدش فرموده : ((و ما قدروا اللّه حق قدره ((، پس خدا با هيچ مقياسى توصيف نمى شود الا آنكه او از آن توصيف بزرگتر است .
نمی شود، و چگونه ممكن است او را وصف كرد، با اين كه خودش در كلام مجيدش فرموده: «وَ مَا قَدَرُوا اللّهَ حَقّ قَدرِهِ». پس خدا با هيچ مقياسى توصيف نمى شود، الا آن كه او، از آن توصيف بزرگتر است.


و نيز در همان كتاب به سند خود از سليمان بن مهران روايت كرده كه گفت : از امام صادق (عليه السلام ) از آيه ((و الاءرض جميعا قبضته يوم القيامة (( پرسيدم ، فرمود: يعنى مالك زمين اوست و احدى با او شريك در ملك او نيست .
و نيز، در همان كتاب، به سند خود، از سليمان بن مهران روايت كرده كه گفت: از امام صادق «عليه السلام»، از آيه «وَ الأرضُ جَمِيعاً قَبضَتُهُ يَومَ القِيَامَة» پرسيدم، فرمود: يعنى مالك زمين اوست و احدى با او، شريك در ملك او نيست.


و كلمه ((قبض (( از خداى تعالى در جاى ديگر به معناى دريغ ورزيدن از بخشش ، و كلمه ((بسط(( به معناى اعطا و گشايش دادن آمده ، از آن جمله فرموده : ((و اللّه يقبض و يبسط و اليه ترجعون (( يعنى خداى تعالى تنگ مى گيرد و عطا مى كند و وسعت مى دهد و قبض ‍ از ناحيه اوست . و به وجهى ديگر قبض به معناى گرفتن به عنوان قبول است ، همچنان كه فرمود: ((و ياخذ الصدقات ((، يعنى خدا صدقات را مى پذيرد، و اهلش را در برابر آن اجر مى دهد.
و كلمۀ «قبض» از خداى تعالى، در جاى ديگر به معناى دريغ ورزيدن از بخشش، و كلمۀ «بسط»، به معناى اعطا و گشايش دادن آمده. از آن جمله فرموده: «وَ اللّهُ يَقبِضُ وَ يَبسُطُ وَ إلَيهِ تُرجَعُون». يعنى: خداى تعالى تنگ مى گيرد و عطا مى كند و وسعت مى دهد و قبض، از ناحيه اوست. و به وجهى ديگر، قبض به معناى گرفتن به عنوان قبول است، همچنان كه فرمود: «وَ يَأخُذُ الصّدَقَات». يعنى: خدا صدقات را مى پذيرد، و اهلش را در برابر آن اجر مى دهد.


عرضه داشتم : پس معناى جمله ((و السموات مطويات بيمينه (( چيست ؟ فرمود: منظور از ((يمين (( دست است و منظور از دست هم قدرت و قوت است . و معناى اينكه فرموده : ((و السموات مطويات بيمينه (( اين است كه : آسمانها به قدرت و قوه خداى سبحان در هم پيچيده شده ، و او بزرگتر از آن است كه مشركين درباره اش مى گويند.
عرضه داشتم: پس معناى جملۀ «وَ السّمَاوَاتُ مَطوِيّاتٌ بِيَمِيِنه» چيست؟ فرمود: منظور از «يمين»، دست است و منظور از «دست» هم، قدرت و قوت است. و معناى اين كه فرموده: «وَ السّمَاوَاتُ مَطوِيّاتٌ بِيَمِينِه»، اين است كه: آسمان ها به قدرت و قوّۀ خداى سبحان، در هم پيچيده شده، و او، بزرگتر از آن است كه مشركان، درباره اش مى گويند.


مؤ لف : در الدر المنثور از ابو هريره از رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) روايت آورده كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) در ذيل آيه ((فصعق من فى السموات و من فى الاءرض الا من شاء اللّه (( فرموده : ((اينهايى كه استثنا شده اند، شهيدانى هستند كه شمشيرها را به كمر بسته پيرامون عرش خدا قرار دارند(( كه از ظاهر آن برمى آيد منظور از ((نفخه (( در اين آيه غير از نفخه اول است كه براى مردن جاندارها دميده مى شود، در حالى كه در سابق گفتيم ظاهر آيه خلاف اين را مى رساند.
مؤلف: در الدرۀ المنثور، از ابوهريره، از رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» روايت آورده كه رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم»، در ذيل آيه «فَصَعِقَ مَن فِى السّمَاواتِ وَ مَن فِى الأرضِ إلّا مَن شَاءَ اللّهُ» فرموده: «اين هايى كه استثنا شده اند، شهيدانى هستند كه شمشيرها را به كمر بسته، پيرامون عرش خدا قرار دارند»، كه از ظاهر آن بر مى آيد منظور از «نفخه» در اين آيه، غير از نفخۀ اول است، كه براى مُردن جاندارها دميده مى شود، در حالى كه در سابق گفتيم، ظاهر آيه خلاف اين را مى رساند.


و از انس از رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) روايت شده كه فرمود ((استثنا شدگان در آيه جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و ملك الموت و حاملان عرشند كه در آن نفخه نمى ميرند، بلكه بعدا مى ميرند...(( آيه مورد بحث ظاهر در خلاف اين روايت نيز هست .
و از انس، از رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» روايت شده كه فرمود: «استثنا شدگان در آيه، جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و ملك الموت و حاملان عرش اند، كه در آن نفخه نمى ميرند، بلكه بعدا مى ميرند...»، آيه مورد بحث ظاهر در خلاف اين روايت نيز هست.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۵۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۵۶ </center>
و از جابر روايت آورده كه گفت : ((اين آيه موسى (عليه السلام ) را استثنا مى كند، چون او يك بار در زمان حياتش دچار صعقه شد...(( و اين روايت از اين نظر قابل قبول نيست ، كه كلمه ((صعقه (( چه به معناى غش كردن باشد، و چه مردن ، اختصاص به موسى نداشت ، بلكه چندين نفر از بنى اسرائيل هم با او بودند و دچار آن صعقه شدند.
 
و از جابر روايت آورده كه گفت: «اين آيه، موسى «عليه السلام» را استثنا مى كند. چون او يك بار در زمان حياتش دچار صعقه شد...»، و اين روايت، از اين نظر قابل قبول نيست، كه كلمۀ «صعقه»، چه به معناى غش كردن باشد، و چه مُردن، اختصاص به موسى نداشت، بلكه چندين نفر از بنى اسرائيل هم با او بودند و دچار آن صعقه شدند.
<span id='link293'><span>
<span id='link293'><span>
و در مجمع البيان ، در ذيل آيه ((لها سبعة ابواب (( گفته است : در معناى اين آيه دو قول است ، يكى روايتى است كه از على ، امير المؤمنين (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: جهنم كه هفت در دارد بدين جهت است كه هفت طبقه دارد، هر طبقه روى طبقه ديگر قرار گرفته . آنگاه براى مجسم كردن مطلب ، دستهاى خود را روى هم گذاشت ، و فرمود: همين طور روى همند و خداى تعالى بهشت را همكف زمين قرار داده و آتش دوزخ را روى هم ، كه از همه پايينتر ((جهنم (( است ، و طبقه دوم آن ((لظى (( و سومش ((حطمة (( و چهارمش ‍ ((سقر(( و پنجمش ((جحيم (( و ششمش ((سعير(( و هفتمش ‍ ((هاويه (( است و در روايت كلبى طبقه زيرين را هاويه و طبقه بالاتر از همه را ((جهنم (( دانسته .


و در خصال از امام صادق (عليه السلام ) از پدرش ، از جدش ، از على (عليه السلام ) روايت آورده كه فرمود: براى بهشت هشت در است ، درى كه از آن ، انبياء و صديقين داخل مى شوند، و درى كه از آن ، شهداء و صالحين وارد مى شوند، و از پنج در ديگرش شيعيان و محبين ما وارد مى شوند. و من همچنان بر صراط مى ايستم و دعا مى كنم ، مى گويم پروردگارا شيعيان من ، دوستانم ، ياورانم ، و هر كس كه در دار دنيا به من محبت مى ورزيده ، سلامت بدار. از دل عرش ندا مى رسد: دعايت مستجاب شد، و شفاعتت درباره شيعيانت پذيرفته گشت ، حتى در آن روز هر يك نفر از شيعيان و دوستان و ياوران و آنها كه با دشمنان من جنگيدند، چه با زبان و چه با عمل ، شفاعتشان در هفتاد هزار نفر از همسايگان و اقربايشان پذيرفته مى شود.
و در مجمع البيان، در ذيل آيه «لَهَا سَبعَةُ أبوَاب» گفته است:
 
در معناى اين آيه، دو قول است. يكى روايتى است كه از على، اميرالمؤمنين «عليه السلام» نقل شده كه فرمود: جهنم كه هفت در دارد، بدين جهت است كه هفت طبقه دارد. هر طبقه، روى طبقه ديگر قرار گرفته. آنگاه براى مجسم كردن مطلب، دست هاى خود را روى هم گذاشت، و فرمود: همين طور روى هم اند، و خداى تعالى، بهشت را همكف زمين قرار داده و آتش دوزخ را روى هم، كه از همه پايين تر، «جهنم» است، و طبقۀ دوم آن، «لظى»، و سومش «حطمة»، و چهارمش «سقر»، و پنجمش «جحيم»، و ششمش «سعير»، و هفتمش «هاويه» است. و در روايت كلبى، طبقۀ زيرين را «هاويه»، و طبقۀ بالاتر از همه را «جهنم» دانسته.
 
و در خصال، از امام صادق «عليه السلام»، از پدرش، از جدّش، از على «عليه السلام» روايت آورده كه فرمود: براى بهشت، هشت در است. درى كه از آن، انبياء و صديقين داخل مى شوند، و درى كه از آن، شهداء و صالحين وارد مى شوند، و از پنج در ديگرش، شيعيان و محبّان ما وارد مى شوند. و من همچنان بر صراط مى ايستم و دعا مى كنم، مى گويم: پروردگارا! شيعيان من، دوستانم، ياورانم، و هر كس كه در دار دنيا، به من محبت مى ورزيده، سلامت بدار!


و درى ديگر است كه ساير مسلمانان يعنى كسانى كه شهادت به ((لا اله الا اللّه (( مى داده اند و در دلشان ذره اى بغض ما اهل بيت نبوده از آن در وارد مى شوند.
از دل عرش ندا مى رسد: دعايت مستجاب شد، و شفاعتت درباره شيعيانت پذيرفته گشت. حتى در آن روز، هر يك نفر از شيعيان و دوستان و ياوران و آن ها كه با دشمنان من جنگيدند، چه با زبان و چه با عمل، شفاعتشان در هفتاد هزار نفر از همسايگان و اقربای شان پذيرفته مى شود.
 
و درى ديگر است، كه ساير مسلمانان، يعنى كسانى كه شهادت به «لا إله إلّا اللّه» مى داده اند و در دلشان، ذره اى بغض ما اهل بيت نبوده، از آن در وارد مى شوند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۵۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۵۷ </center>




<span id='link294'><span>
<span id='link294'><span>
<center> «'''سورۀ مؤمن '''» </center>
==آيات ۱ - ۶ سوره مؤمن ==
==آيات ۱ - ۶ سوره مؤمن ==
* سوره «مؤمن»، در مكه نازل شده و هشتاد و پنج آيه دارد.
* سوره «مؤمن»، در مكه نازل شده و هشتاد و پنج آيه دارد.
خط ۱۱۱: خط ۱۲۰:
<span id='link297'><span>
<span id='link297'><span>


==بيان اين كه اساس تنزيل كتاب، علم محيط خدا به خلق خود مى باشد ==
==اساس تنزيل كتاب، علم محيط خدا، به خلق خود مى باشد ==
در آيه مورد بحث، بعد از كلمه «عليم»، اسماى چهارگانه «غافر الذنب»، «قابل التوب»، و «شديد العقاب» و «ذِى الطّول» را آورد، تا اشاره كرده باشد به اين كه اساس تنزيل اين كتاب - كه مشتمل بر دعوت حق است و دعوت حق هم، مبتنى بر علم است - مبنى بر آن حقايقى است كه مضامين اين اسما اقتضاى آن را دارد.
در آيه مورد بحث، بعد از كلمه «عليم»، اسماى چهارگانه «غافر الذنب»، «قابل التوب»، و «شديد العقاب» و «ذِى الطّول» را آورد، تا اشاره كرده باشد به اين كه اساس تنزيل اين كتاب - كه مشتمل بر دعوت حق است و دعوت حق هم، مبتنى بر علم است - مبنى بر آن حقايقى است كه مضامين اين اسما اقتضاى آن را دارد.


خط ۲۰۹: خط ۲۱۸:
<span id='link301'><span>
<span id='link301'><span>


==حاملان عرش چه كسانى هستند ==
==حاملان «عرش»، چه كسانى هستند ==
«'''الَّذِينَ يحْمِلُونَ الْعَرْش وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسبِّحُونَ بحَمْدِ رَبهِمْ وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ ...'''»:
«'''الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْش وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسبِّحُونَ بحَمْدِ رَبهِمْ وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ ...'''»:


خداى سبحان در اين آيه و در هيچ جا از كلام عزيزش معرفى نفرموده كه اين حاملان عرش چه كسانى هستند؛ آيا از ملائكه اند؟ يا كسانى ديگر؟ ولى عطف كردن جمله ((و من حوله (( بر حاملان عرش ، اشعار دارد بر اينكه حاملان عرش هم از ملائكه اند: چون در آيه ((و ترى الملائكة حافين من حول العرش (( تصريح دارد كه طواف كنندگان پيرامون عرش از ملائكه اند.
خداى سبحان، در اين آيه و در هيچ جا از كلام عزيزش معرفى نفرموده كه اين حاملان عرش چه كسانى هستند؛ آيا از ملائكه اند؟ يا كسانى ديگر؟ ولى عطف كردن جمله «وَ مَن حَولَهُ» بر حاملان عرش، إشعار دارد بر اين كه حاملان عرش هم، از ملائكه اند. چون در آيه «وَ تَرَى المَلَائِكَةَ حَافّينَ مِن حَولِ العَرش»، تصريح دارد كه طواف كنندگان پيرامون عرش، از ملائكه اند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۶۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۶۸ </center>
پس نتيجه مى گيريم كه حاملين عرش نيز از اين طايفه اند.
پس نتيجه مى گيريم كه حاملين عرش نيز، از اين طايفه اند.
و ما در جلد هشتم اين كتاب گفتار مفصلى پيرامون معناى عرش ‍ گذرانديم .
و ما، در جلد هشتم اين كتاب، گفتار مفصلى پيرامون معناى «عرش» گذرانديم.
 
و با در نظر داشتن آن بحث، معناى جمله «الّذِينَ يَحمِلُونَ العَرشَ وَ مَن حَولَهُ» چنين مى شود: آن ملائكه اى كه حامل عرش اند، عرشى كه تمامى اوامر و همه احكام الهى از آن جا صادر مى شود، اوامر و احكامى كه با آن ها امور عالَم تدبير مى شود، و نيز آن ملائكه اى كه پيرامون عرش اند، يعنى مقربان از ملائكه، چنين و چنان مى كنند.


و با در نظر داشتن آن بحث معناى جمله ((الّذين يحملون العرش و من حوله (( چنين مى شود: آن ملائكه اى كه حامل عرشند، عرشى كه تمامى اوامر و همه احكام الهى از آنجا صادر مى شود اوامر و احكامى كه با آنها امور عالم تدبير مى شود، و نيز آن ملائكه اى كه پيرامون عرشند، يعنى مقربين از ملائكه ، چنين و چنان مى كنند.
«'''يُسَبّحُونَ بِحَمدِ رَبّهِم'''» - يعنى: خدا را منزه مى دارند، در حالى كه اين تنزيه شان، همراه با ثناى پروردگارشان است. پس ملائكه، خداى تعالى را از هر چيز كه لايق ساحت قدس او نيست، و از آن جمله، شريك داشتن در مُلك، منزّه مى دارند و بر فعل او و تدبيرش، ثنا مى گويند.


«'''يسبحون بحمد ربهم'''» - يعنى خدا را منزه مى دارند، در حالى كه اين تنزيهشان همراه با ثناى پروردگارشان است . پس ملائكه ، خداى تعالى را از هر چيز كه لايق ساحت قدس او نيست ، و از آن جمله شريك داشتن در ملك ، منزه مى دارند و بر فعل او و تدبيرش ثنا مى گويند.
«'''وَ يُؤمِنَونَ بِهِ'''» - ايمان آوردن ملائكه به خدا - با اين كه حامل عرش مُلك و تدبير خدايند، و يا پيرامون آن طواف مى كنند، تا اوامر صادره را بگيرند، و نيز او را از هر نقصى تنزيه نموده، بر افعالش ثنا مى گويند - به اين معنا است كه: ملائكه به وحدانيت خدا در ربوبيت و الوهيت ايمان دارند.  


«'''و يؤمنون به'''» - ايمان آوردن ملائكه به خدا - با اينكه حامل عرش ‍ ملك و تدبير خدايند و يا پيرامون آن طواف مى كنند تا او امر صادره را بگيرند و نيز او را از هر نقصى تنزيه نموده بر افعالش ثنا مى گويند - به اين معنا است كه ملائكه به وحدانيت خدا در ربوبيت و الوهيت ايمان دارند. پس ذكر عرش و نسبت دادن تنزيه و تحميد و ايمان به ملائكه خود ردى است بر مشركين كه ملائكه مقرب خدا را شركاى خدا در ربوبيت و الوهيت مى پنداشتند و آنها را به جاى خدا ارباب خود گرفته و مى پرستيدند.
پس ذكر «عرش» و نسبت دادن تنزيه و تحميد و ايمان به ملائكه، خود، ردّى است بر مشركان، كه ملائكه مقرب خدا را شركاى خدا در ربوبيت و الوهيت مى پنداشتند، و آن ها را به جاى خدا، ارباب خود گرفته و مى پرستيدند.




۱۳٬۷۰۳

ویرایش