گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۳۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
خط ۲۳۷: خط ۲۳۷:
<span id='link253'><span>
<span id='link253'><span>


==مراد از اين كه قرآن احسن الحديث ، كتابا متشابها و مثانى است و... ==
==مراد از اين كه قرآن، «أحسن الحديث» است، چیست؟ ==
پس منظور از بهترين حديث در جمله ((اللّه نزل احسن الحديث (( قرآن كريم است و كلمه ((حديث (( به معناى سخن است ، همچنان كه در آيه ((فلياتوا بحديث مثله (( و نيز در آيه ((فباى حديث بعده يؤ منون ((، نيز به همين معنا است . پس قرآن بهترين سخن است ، به خاطر اينكه مشتمل است بر محض حق ، حقى كه باطل بدان رخنه نمى كند، نه در عصر نزولش ، نه بعد از آن ، و نيز به خاطر اينكه كلام مجيد خداست .
پس منظور از بهترين حديث در جملۀ «اللّهُ نَزّلَ أحسَنَ الحَدِيث»، قرآن كريم است. و كلمۀ «حديث»، به معناى سخن است، همچنان كه در آيه «فَليَأتُوا بِحَدِيثٍ مِثلِه»، و نيز در آيه «فَبِأىّ حَدِيثٍ بَعدَهُ يُؤمِنُون» نيز، به همين معنا است.  


«'''كتابا متشابها'''» - يعنى كتابى است كه هر قسمتش شبيه ساير قسمتها است ، و اين تشابه غير از تشابهى است كه در مقابل محكم استعمال شده ؛ چون تشابه دومى صفت بعضى از آيات قرآن است و در آيه مورد بحث همه آيات را متشابه خوانده ، پس اين تشابه غير آن تشابه است ، آن تشابه به معناى واضح نبودن معناى آيه است ، و اين تشابه به معناى آن است كه سراسر قرآن آياتش از اين جهت كه اختلافى با هم ندارند، و هيچ آيه اى با آيه ديگر ضديت ندارد مشابه يكديگر هستند.
پس قرآن، بهترين سخن است، به خاطر اين كه مشتمل است بر محض حق. حقى كه باطل بدان رخنه نمى كند. نه در عصر نزولش، نه بعد از آن، و نيز به خاطر اين كه «كلام مجيد» خداست.
 
«'''كِتَاباً مُتَشَابِهاً'''» - يعنى كتابى است كه هر قسمتش، شبيه ساير قسمت ها است و اين تشابه، غير از تشابهى است كه در مقابل «محكم» استعمال شده. چون تشابه دومى، صفت بعضى از آيات قرآن است و در آيه مورد بحث، همه آيات را «متشابه» خوانده. پس اين تشابه، غير آن تشابه است. آن تشابه، به معناى واضح نبودن معناى آيه است، و اين تشابه، به معناى آن است كه سراسر قرآن، آياتش از اين جهت كه اختلافى با هم ندارند، و هيچ آيه اى با آيه ديگر ضديت ندارد، مشابه يكديگر هستند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۸۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۸۹ </center>
«'''مثانى'''» - اين كلمه جمع ((مثنيه (( است كه به معناى معطوف است ، و قرآن را مثانى خوانده ؛ چون بعضى از آياتش انعطاف به بعضى ديگر دارد، و هر يك ديگرى را شرح و بيان مى كند، بدون اينكه اختلافى در آنها يافت شود و يكديگر را نفى و دفع كنند، همچنان كه فرموده : ((افلا يتدبرون القرآن و لو كان من عند غير اللّه لوجدوا فيه اختلافا كثيرا((.
«'''مَثَانِىَ'''» - اين كلمه، جمع «مثنيه» است، كه به معناى معطوف است، و قرآن را «مثانى» خوانده. چون بعضى از آياتش، انعطاف به بعضى ديگر دارد، و هر يك، ديگرى را شرح و بيان مى كند، بدون اين كه اختلافى در آن ها يافت شود و يكديگر را نفى و دفع كنند. همچنان كه فرموده: «أفَلَا يَتَدَبّرُونَ القُرآنَ وَ لَو كَانَ مِن عِندِ غَيرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اختِلَافاً كَثِيراً».


«'''تقشعر منه جلود الّذين يخشون ربهم'''» - اين جمله مانند جملات قبل كتاب را وصف مى كند، نه اينكه جمله اى ابتدايى و نو باشد. و كلمه ((تقشعر(( از مصدر ((اقشعرار(( است كه به معناى جمع شدن پوست بدن است به شدت ، از ترسى كه در اثر شنيدن خبر دهشت آور و يا ديدن صحنه اى دهشت آور دست مى دهد. و اين جمع شدن پوست بدن اشخاص در اثر شنيدن قرآن ، تنها به خاطر اين است كه خود را در برابر عظمت پروردگارشان مشاهده مى كنند، پس در چنين وضعى وقتى كلام خدا را بشنوند، متوجه ساحت عظمت و كبريايى او گشته و خشيت بر دلهايشان احاطه مى يابد و پوست بدنهايشان شروع به جمع شدن مى كند.
«'''تَقشَعِرّ مِنهُ جُلُودُ الّذِينَ يَخشَونَ رَبّهُم'''» - اين جمله مانند جملات قبل، «كتاب» را وصف مى كند، نه اين كه جمله اى ابتدايى و نو باشد. و كلمۀ «تَقشَعِرّ»، از مصدر «اقشعرار» است، كه به معناى جمع شدن پوست بدن است به شدت، از ترسى كه در اثر شنيدن خبر دهشت آور و يا ديدن صحنه اى دهشت آور دست مى دهد. و اين جمع شدن پوست بدن اشخاص در اثر شنيدن قرآن، تنها به خاطر اين است كه خود را در برابر عظمت پروردگارشان مشاهده مى كنند. پس در چنين وضعى وقتى كلام خدا را بشنوند، متوجه ساحت عظمت و كبريايى او گشته و خشيت بر دل هايشان احاطه مى يابد، و پوست بدن هايشان، شروع به جمع شدن مى كند.


«'''ثم تلين جلودهم و قلوبهم الى ذكر اللّه'''» - كلمه ((تلين (( متضمن معناى سكون و آرامش است ؛ چون اگر چنين نبود احتياج نداشت كه با حرف ((الى (( متعدى شود، پس معنايش اين است كه : بعد از جمع شدن پوستها از خشيت خدا، بار ديگر پوست بدنشان نرم مى شود. و دلهايشان آرامش مى يابد، چون به ياد خدا مى افتند، و با همان ياد خدا آرامش مى يابند.
«'''ثُمّ تَلِينُ جُلُودُهُم وَ قُلُوبُهُم إلَى ذِكرِ اللّه'''» - كلمۀ «تَلِينُ»، متضمن معناى سكون و آرامش است. چون اگر چنين نبود، احتياج نداشت كه با حرف «إلَى» متعدى شود. پس معنايش اين است كه: بعد از جمع شدن پوست ها از خشيت خدا، بار ديگر پوست بدنشان نرم مى شود و دل هايشان آرامش مى يابد. چون به ياد خدا مى افتند، و با همان ياد خدا، آرامش مى يابند.


در جمله قبلى كه جمع شدن پوستها را بيان مى كرد، سخنى از قلوب به ميان نياورد، براى اينكه مراد از ((قلوب (( جانها و نفوس است و جان ((اقشعرار(( يعنى جمع شدن پوست ندارد، عكس العمل جانها در برابر قرآن همانا خشيت و ترس است .
در جمله قبلى كه جمع شدن پوست ها را بيان مى كرد، سخنى از قلوب به ميان نياورد، براى اين كه مراد از «قُلُوب»، جان ها و نفوس است و جان، «اقشعرار»، يعنى جمع شدن پوست ندارد. عكس العمل جان ها در برابر قرآن، همانا خشيت و ترس است.


«'''ذلك هدى اللّه يهدى به من يشاء'''» - يعنى اين حالت جمع شدن پوست از شنيدن قرآن كه به ايشان دست مى دهد و آن حالت سكونت پوستها و قلبها در مقابل ياد خدا، هدايت خداست ، و اين تعريف ديگرى است براى هدايت از طريق لازمه آن .
«'''ذَلِكَ هُدَى اللّهِ يَهدِى بِهِ مَن يَشَاءُ'''» - يعنى اين حالت جمع شدن پوست از شنيدن قرآن كه به ايشان دست مى دهد و آن حالت سكونت پوست ها و قلب ها در مقابل ياد خدا، هدايت خداست. و اين، تعريف ديگرى است براى هدايت از طريق لازمۀ آن.




۱۳٬۸۷۹

ویرایش