گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
خط ۱۷۶: خط ۱۷۶:
<span id='link48'><span>
<span id='link48'><span>


==جواب ديگرى به آن بهانه : تنعم و بهره مندى مادى درحال كفر و بى ايمانى ، در معرض هلاكت و فنا است ==
==پاسخ ديگرى به بهانۀ مشرکان در ایمان نیاوردن به قرآن==
«'''و كم اهلكنا من قريه بطرت معيشتها...'''»:
«'''وَ كَم أهلَكنَا مِن قَريَةٍ بَطِرَت مَعِيشَتَهَا...'''»:


كلمه ((بطر(( به معناى طغيان ناشى از نعمت است ، و كلمه ((معيشتها(( به خاطر حذف حرف جر منصوب شده ، و معناى جمله اين است كه : چه بسا قريه ها كه در معيشت خود طغيان كردند، و ما هلاكشان كرديم
كلمۀ «بَطَر»، به معناى طغيان ناشى از نعمت است، و كلمۀ «مَعِيشَتَهَا»، به خاطر حذف حرف جر منصوب شده، و معناى جمله، اين است كه: چه بسا قريه ها كه در معيشت خود طغيان كردند، و ما هلاكشان كرديم.


«'''فتلك مساكنهم لم تسكن من بعدهم الا قليلا'''» - يعنى مساكن آنان كه خراب و ويران شد، اينك خرابه هاى آن ، جلو چشم شما است ، و هنوز به حالت ويرانى اش مانده ، و تعمير نشده ، و بعد از هلاكت صاحبانش ‍ مسكونى نشد، مگر اندكى از آنها
«'''فَتِلكَ مَسَاكِنُهُم لَم تُسكَن مِن بَعدِهِم إلّا قَلِيلاً'''» - يعنى مساكن آنان كه خراب و ويران شد، اينك خرابه هاى آن، جلو چشم شما است، و هنوز به حالت ويرانى اش مانده و تعمير نشده، و بعد از هلاكت صاحبانش ‍ مسكونى نشد، مگر اندكى از آن ها.


با اين معنا كه براى جمله كرديم روشن مى شود كه مناسب تر آن است كه استثناى ((الا قليلا(( را استثناى از مسكن ها بگيريم ، نه از جمله ((من بعدهم ((، چون اگر چنين كنيم معناى آيه اين مى شود كه : مساكن آنان بعد از ايشان مسكون نشد، مگر زمانى اندك ، چون كسى در آنجاها منزل نكرد، مگر كاروانيانى كه در بعضى از سفرها يك روز يا نيم روز در آنجاها منزل كردند
با اين معنا كه براى جمله كرديم، روشن مى شود كه مناسب تر آن است كه استثناى «إلّا قَلِيلاً» را استثناى از مسكن ها بگيريم، نه از جملۀ «مِن بَعدِهِم»، چون اگر چنين كنيم، معناى آيه اين مى شود كه: مساكن آنان بعد از ايشان مسكون نشد، مگر زمانى اندك. چون كسى در آن جاها منزل نكرد، مگر كاروانيانى كه در بعضى از سفرها، يك روز يا نيم روز، در آن جاها منزل كردند.


«'''و كنا نحن الوارثين'''» - چون كه آنان مالك آن مساكن شدند، و بعدا آن را ترك كردند و رفتند، و كسى از ايشان نماند كه آن مساكن را تملك كند، غير از ما، لذا ما وارث مسكنهاى آنان شديم ، و در اين جمله ، يعنى جمله ((و كنا نحن الوارثين ((، عنايت لطيفى به كار رفته ، براى اينكه مالك حقيقى هر چيز، آنهم مالك مطلق ، خدا است ، پس مالك مساكن آنان نيز از اول خدا بود، چند صباحى به ايشان تمليك كرد، يعنى در تحت تسلط و اختيار آنان قرار داد، آنگاه دوباره از دستشان گرفت ، يعنى هلاكشان كرد، و بعد از هلاكتشان ديگر مالكى براى آن مساكن نماند به جز خدا، پس اگر خداى تعالى خود را وارث ايشان خواند، به اين عنايت است كه بعد از رفتن آنان كسى باقى نماند، و تنها او باقى ماند و او مالك املاك آنان شد، گويا آن ملك اعتبارى كه داشتند به خدا منتقل شد، در حالى كه در حقيقت انتقالى در كار نبود، بلكه بعد از هلاكت آنان و زوال ملك اعتبارى آنان ملك حقيقى خدا (كه تاكنون به خاطر آن ملك اعتبارى مخفى مانده بود) ظاهر شد
«'''وَ كُنّا نَحنُ الوَارِثِين'''» - چون كه آنان مالك آن مساكن شدند، و بعدا آن را ترك كردند و رفتند، و كسى از ايشان نماند كه آن مساكن را تملك كند، غير از ما. لذا ما وارث مسكن هاى آنان شديم. و در اين جمله، يعنى جملۀ «وَ كُنّا نَحنُ الَوَارِثِين»، عنايت لطيفى به كار رفته. براى اين كه مالك حقيقى هر چيز، آن هم مالك مطلق، خدا است. پس مالك مساكن آنان نيز از اول خدا بود، چند صباحى به ايشان تمليك كرد.
 
يعنى در تحت تسلط و اختيار آنان قرار داد. آنگاه دوباره از دستشان گرفت، يعنى هلاكشان كرد، و بعد از هلاكتشان، ديگر مالكى براى آن مساكن نماند به جز خدا.
 
پس اگر خداى تعالى، خود را وارث ايشان خواند، به اين عنايت است كه بعد از رفتن آنان كسى باقى نماند، و تنها او باقى ماند و او مالك املاك آنان شد. گويا آن ملك اعتبارى كه داشتند به خدا منتقل شد، در حالى كه در حقيقت انتقالى در كار نبود، بلكه بعد از هلاكت آنان و زوال ملك اعتبارى آنان، ملك حقيقى خدا (كه تاكنون به خاطر آن ملك اعتبارى مخفى مانده بود) ظاهر شد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۸۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۸۸ </center>
اين آيه جواب دوم خداى تعالى است از عذرى كه آوردند كه : ((اگر با تو به هدايت ايمان بياوريم عرب ما را از سرزمينمان مى ربايند(( و حاصل اين جواب اين است كه :  
اين آيه، جواب دوم خداى تعالى است، از عذرى كه آوردند كه: «اگر با تو به هدايت ايمان بياوريم، عرب ما را از سرزمينمان مى ربايند»، و حاصل اين جواب، اين است كه:  


صرف اينكه شما ايمان نياوريد، و در نتيجه عرب شما را نربايند، باعث نمى شود كه شما در اين سرزمين باقى بمانيد و زمينتان حفظ شود و هر جور دلتان خواست متنعم شويد، براى اينكه چه بسا قريه ها كه در نهايت درجه تنعم بودند، و در نتيجه باد غرور و طغيان سرگرمشان كرده بود، كه ما همه آنان را هلاك كرديم ، و شهر و دهشان خالى از سكنه ماند، و كسى جز خدا آن را ارث نبرد
صرف اين كه شما ايمان نياوريد، و در نتيجه عرب شما را نربايند، باعث نمى شود كه شما در اين سرزمين باقى بمانيد و زمينتان حفظ شود و هر جور دلتان خواست متنعم شويد. براى اين كه چه بسا قريه ها كه در نهايت درجه تنعم بودند، و در نتيجه باد غرور و طغيان سرگرمشان كرده بود، كه ما همه آنان را هلاك كرديم، و شهر و دهشان خالى از سكنه ماند، و كسى جز خدا آن را ارث نبرد.


«'''مَا كانَ رَبُّك مُهْلِك الْقُرَى حَتى يَبْعَث فى أُمِّهَا رَسولاً'''»:
«'''مَا كانَ رَبُّك مُهْلِك الْقُرَى حَتّى يَبْعَث فى أُمِّهَا رَسولاً'''»:


كلمه ((ام القرى (( به معناى مركز دهات ، و آن شهرستانى است كه همه دهات بدانجا مراجعه مى كنند، و در آيه شريفه سنت الهى در عذاب قرا، و انقراض اهل آنها بيان شده ، و آن اين است كه : عذاب استيصال و انقراض هيچ وقت از خداى تعالى صادر نشده مگر بعد از آنكه حجت را بر آنان تمام كرده باشد، يعنى رسولى به سويشان فرستاده باشد، تا آيات خدا را بر آنان بخواند، و بعد از آنكه ايشان آن رسول را تكذيب كرده ، و به آيات خدا كفر ورزيده باشند
كلمه «أُمّ القُرَى» به معناى مركز دهات، و آن شهرستانى است كه همه دهات بدان جا مراجعه مى كنند، و در آيه شريفه، سنت الهى در عذاب قرا، و انقراض اهل آن ها بيان شده، و آن اين است كه: عذاب استيصال و انقراض هيچ وقت از خداى تعالى صادر نشده، مگر بعد از آن كه حجت را بر آنان تمام كرده باشد. يعنى رسولى به سويشان فرستاده باشد، تا آيات خدا را بر آنان بخواند، و بعد از آن كه ايشان آن رسول را تكذيب كرده، و به آيات خدا كفر ورزيده باشند.


و در اينكه بعد از آيه قبلى اين آيه را ذكر كرد، كه سنت الهى را در هلاك ساختن قرى بيان مى كند، خود تهديدى است به اهل مكه كه مشرك بودند، و اشاره است به اينكه اگر آنان نيز بر كفر خود پافشارى كنند، در معرض نزول عذاب قرار خواهند گرفت ، براى اينكه خداى تعالى براى ام القرى كه همان مكه است رسولى فرستاد، تا آيات وى را بر مردم آنجا بخواند، ولى آن مردم هنوز ظالمند و رسول خود را تكذيب مى كنند
و در اين كه بعد از آيه قبلى، اين آيه را ذكر كرد، كه سنت الهى را در هلاك ساختن قرا بيان مى كند، خود تهديدى است به اهل مكه كه مشرك بودند. و اشاره است به اين كه اگر آنان نيز بر كفر خود پافشارى كنند، در معرض نزول عذاب قرار خواهند گرفت. براى اين كه خداى تعالى، براى أُمّ القرى - كه همان مكه است - رسولى فرستاد، تا آيات وى را بر مردم آن جا بخواند، ولى آن مردم هنوز ظالم اند و رسول خود را تكذيب مى كنند.


با اين بيان روشن مى شود كه آن نكته اى كه باعث شد در آيه شريفه از متكلم مع الغير (ما) به سوى غيبت التفات شود، چه بوده ؟ آرى در آيات قبل و همچنين بعد از جمله مورد بحث خداى تعالى متكلم مع الغير (ما) اعتبار شده و فرموده : ((نمكن ، لدنا، اهلكنا، و كنا نحن الوارثين ((، ولى در جمله مورد بحث خداى تعالى غايب اعتبار شده ، فرموده : ((و ما كان ربك ... - و پروردگار تو، چنين و چنان نيست
با اين بيان روشن مى شود كه آن نكته اى كه باعث شد در آيه شريفه از متكلم مع الغير (ما) به سوى غيبت التفات شود، چه بوده؟ آرى، در آيات قبل و همچنين بعد از جمله مورد بحث، خداى تعالى متكلم مع الغير (ما) اعتبار شده و فرموده: «نُمَكّن، لَدُنّا، أهلَكنَا، وَ كُنّا نَحنُ الوَارِثِين»، ولى در جمله مورد بحث، خداى تعالى غايب اعتبار شده، فرموده: «وَ مَا كَانَ رَبُّك...: و پروردگار تو، چنين و چنان نيست».


(( نكته اين التفات اين است كه : در اشاره به اينكه اگر پيامبر را تكذيب كنند، شرايط عذاب كردن در ما بين آنان فراهم است ، هم تقويت نفس پيامبر خداست و هم تاكيدى براى حجت او، لذا مى بينيم بعد از آنكه در اين عبارت غرض مزبور ايفا شده ، دوباره به سياق قبل برمى گردد، و مى فرمايد: ((و ما كنا مهلكى القرى ((
نكته اين التفات، اين است كه: در اشاره به اين كه اگر پيامبر را تكذيب كنند، شرايط عذاب كردن در مابين آنان فراهم است، هم تقويت نفس پيامبر خداست و هم تأكيدى براى حجت او. لذا مى بينيم بعد از آن كه در اين عبارت غرض مزبور ايفا شده، دوباره به سياق قبل بر مى گردد، و مى فرمايد: «وَ مَا كُنّا مُهلِكِى القُرَى».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۸۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۸۹ </center>
«'''وَ مَا أُوتِيتُم مِّن شىْءٍ فَمَتَعُ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا ...'''»:
«'''وَ مَا أُوتِيتُم مِّن شَئٍ فَمَتَاعُ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا ...'''»:
 
كلمۀ «إيتاء» به معناى «إعطاء» است، و كلمۀ «مِن شَئ»، بيان كلمۀ «ما» است، كه به منظور عموميت دادن به «ما» آمده، و معنايش چنين مى شود: «تمامى آنچه كه از متاع حيات دنيا داده شده ايد»، كلمۀ «متاع» به معناى هر چيزى است كه از آن بهره بردارى شود. و كلمۀ «زينة»، به معناى هر چيزى است كه به چيزى منضم شود، و آن را جمال و حسنى ببخشد.


كلمه ((ايتاء(( به معناى ((اعطاء(( است و كلمه ((من شى ء(( بيان كلمه ((ما(( است ، كه به منظور عموميت دادن به ((ما(( آمده ، و معنايش چنين مى شود ((تمامى آنچه كه از متاع حيات دنيا داده شده ايد((، كلمه ((متاع (( به معناى هر چيزى است كه از آن بهره بردارى شود، و كلمه ((زينه (( به معناى هر چيزى است كه به چيزى منضم شود، و آن را جمال و حسنى ببخشد، و كلمه ((حياه الدنيا(( به معناى زندگى زودگذر و پايان پذيرى است كه از زندگى آخرت به ما نزديك تر است ، و در مقابل آن زندگى آخرت است ، كه جاودانى و ابدى است ، و مراد از ((ما عندالله (( نيز همان زندگى با سعادت آخرت است كه در جوار خدا است و به همين جهت خير و باقى تر شمرده شده
و كلمۀ «حَيَاة الدُّنيَا» به معناى زندگى زودگذر و پايان پذيرى است كه از زندگى آخرت به ما نزديك تر است، و در مقابل آن، زندگى آخرت است، كه جاودانى و ابدى است. و مراد از «مَا عِندَ الله» نيز، همان زندگى با سعادت آخرت است كه در جوار خدا است و به همين جهت «خير» و «باقى تر» شمرده شده.


و معناى آيه اين است كه : تمامى نعمتهاى دنيوى كه خدا در اختيارتان قرار داده متاع زينتى است كه زندگى دنيوى را زينت داده ، زندگى دنيوى كه از آن زندگى ديگر به شما نزديك تر و فانى و زودگذر است و آنچه از ثوابها كه ذخيره خانه آخرت است ، و ثمره پيروى هدايت و ايمان به آيات خدا است بهتر و باقى تر است ، پس جا دارد كه آن زندگى را و آن ثوابها را بر زندگى دنيا و متاع و زينت آن مقدم بداريد، اگر عقل داشته باشيد
و معناى آيه، اين است كه: تمامى نعمت هاى دنيوى كه خدا در اختيارتان قرار داده، متاع زينتى است كه زندگى دنيوى را زينت داده، زندگى دنيوى كه از آن زندگى ديگر به شما نزديك تر و فانى و زودگذر است و آنچه از ثواب ها كه ذخيره خانه آخرت است، و ثمرۀ پيروى هدايت و ايمان به آيات خدا است، بهتر و باقى تر است. پس جا دارد كه آن زندگى را و آن ثوابها را بر زندگى دنيا و متاع و زينت آن مقدم بداريد، اگر عقل داشته باشيد


و اين جواب سومى است از اينكه گفتند: ((ان نتبع الهدى معك نتخطف من ارضنا((، و حاصل آن اين است : اگر پذيرفتيم كه اگر پيروى هدايت كنيد عرب شما را از سرزمينتان بربايند، و ليكن آنچه شما در اين فرض از دست مى دهيد متاع زندگى دنياى فانى است ، پس چرا بايد آن را بر سعادت آخرت و بر ثواب در نزد خدا كه در عوض پيروى هدايت است ، ترجيح دهيد با اينكه آنچه نزد خدا است بهتر و پايدارتر است ؟
و اين جواب سومى است از اين كه گفتند: «إن نَتّبِعِ الهُدَى مَعَك نُتَخَطّف مِن أرضِنَا»، و حاصل آن، اين است: اگر پذيرفتيم كه اگر پيروى هدايت كنيد، عرب شما را از سرزمينتان بربايند، وليكن آنچه شما در اين فرض از دست مى دهيد، متاع زندگى دنياى فانى است. پس چرا بايد آن را بر سعادت آخرت و بر ثواب در نزد خدا كه در عوض پيروى هدايت است، ترجيح دهيد، با اين كه آنچه نزد خدا است، بهتر و پايدارتر است؟




۱۳٬۷۸۶

ویرایش