گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۵۳: خط ۱۵۳:
«'''وَ قَالُوا إِن نَّتَّبِع الهُْدَى مَعَك نُتَخَطف مِنْ أَرْضِنَا...'''»:
«'''وَ قَالُوا إِن نَّتَّبِع الهُْدَى مَعَك نُتَخَطف مِنْ أَرْضِنَا...'''»:


كلمه ((تخطف (( به معناى اختلاس با سرعت ، و به زبان ساده به معناى قاپيدن است . ولى بعضى گفته اند: ((خطف (( و ((تخطف (( به معناى اين است كه : شخصى را از همه طرف و از هر جهت بربايند. و گويا تعبير به تخطف از سرزمين ، استعاره باشد، و منظور كشتن و اسير كردن و غارت كردن ، باشد، گويا خود آنان و آنچه متعلق به ايشان است از اهل و مال همه يك جا قاپيده مى شوند، به طورى كه شهر از ايشان و متعلقاتشان خالى مى شود، و مقصود از ((ارض ((، سرزمين مكه و حرم است ، به دليل اينكه دنبالش ‍ مى فرمايد: ((مگر ما ايشان را در حرم امنى سكنى نداديم (( و گوينده اين حرف بعضى از مشركين مكه بودند
كلمه «تَخَطّف»، به معناى اختلاس با سرعت، و به زبان ساده به معناى قاپيدن است. ولى بعضى گفته اند: «خطف» و «تَخَطُّف»، به معناى اين است كه: شخصى را از همه طرف و از هر جهت بربايند. و گويا تعبير به تخطّف از سرزمين، استعاره باشد، و منظور كشتن و اسير كردن و غارت كردن باشد. گويا خود آنان و آنچه متعلق به ايشان است از اهل و مال، همه يك جا قاپيده مى شوند، به طورى كه شهر از ايشان و متعلقاتشان خالى مى شود.


و منظورشان اعتذار جستن از ايمان به خدا بوده ، اعتذار به اينكه اگر ايمان بياورند عرب ايشان را از سرزمينشان يعنى از مكه بيرون مى كنند، چون عرب نيز مانند ايشان مشركند، و حاضر نيستند مردم مكه ايمان بياورند، و بتهاى ايشان را ترك گويند، پس در حقيقت
و مقصود از «أرض»، سرزمين مكه و حرم است. به دليل اين كه دنبالش مى فرمايد: «مگر ما ايشان را در حرم امنى سكنا نداديم»، و گويندۀ اين حرف، بعضى از مشركان مكه بودند.
 
و منظورشان اعتذار جستن از ايمان به خدا بوده. اعتذار به اين كه اگر ايمان بياورند، عرب ايشان را از سرزمينشان، يعنى از مكه بيرون مى كنند. چون عرب نيز مانند ايشان مشرك اند، و حاضر نيستند مردم مكه ايمان بياورند، و بت هاى ايشان را ترك گويند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۸۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۸۶ </center>
مى خواهند بگويند ما از ايمان آوردن مانع داريم ، و اين بهانه ، خود اعترافى است ضمنى ، به اينكه اصل دعوت آن جناب حق است ، كتاب او هم هر چه آورده حق است ، چيزى كه هست خطر تخطف عرب نمى گذارد ما بدان ايمان آوريم ، و صريح تر از اين اعتراف ضمنى جمله ((ان نتبع الهدى معك (( است ، كه در آن اقرار مى كنند به اينكه آنچه با رسول خدا (صلى الله اليه و آله و سلم ) است و آنچه او آورده است هدايت است ، و گرنه مى گفتند: ((اگر پيروى كنيم كتاب و دين تو را(( يا تعبيرى ديگر مى آوردند
پس در حقیقت، مى خواهند بگويند: ما از ايمان آوردن مانع داريم، و اين بهانه، خود اعترافى است ضمنى، به اين كه اصل دعوت آن جناب حق است. كتاب او هم، هرچه آورده حق است. چيزى كه هست، خطر تخطّف عرب نمى گذارد ما بدان ايمان آوريم، و صريح تر از اين اعتراف ضمنى، جملۀ «إن نَتّبِعِ الهُدَى مَعَك» است، كه در آن اقرار مى كنند به اين كه آنچه با رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» است و آنچه او آورده است، هدايت است، و گرنه مى گفتند: «اگر پيروى كنيم، كتاب و دين تو را» يا تعبيرى ديگر مى آوردند.
 
«'''أوَ لَم نُمَكّن لَهُم حَرَماً آمِناً'''» - بعضى گفته اند: «تمكين»، متضمن معناى جعل و قرارداد است. و معناى جمله اين است كه: مگر ما براى آنان حرم امنى قرار نداديم، تا در آن جاى گيرند.
 
بعضى ديگر گفته اند: كلمۀ «حَرَماً»، منصوب به ظرفيت است. و معناى جمله، چنين است: «آيا ما ايشان را در حرمى امن جا نداديم». و كلمۀ «آمِناً»، صفت آن ظرف است. يعنى در حرمى جا داديم كه داراى امنيت است. و اگر «حرم» را داراى امنيت توصيف كرد، با اين كه اهل آن امنيت دارند، از باب مجاز در نسبت است، و جمله عطف است بر محذوف، و گرنه در اول آن «واو» عاطفه نمى آمد، بلكه مى فرمود: «ألَم نُمَكّن».
 
پس تقدير آن، چنين است: «ألَم نَعصِمُهُم وَ نَجعَلُ لَهُم حَرَماً آمِناً مُمَكّنِينَ إيّاهُم: آيا ايشان را مصونيت نداديم، و حرمى امن در اختيارشان نگذاشتيم، كه در آن جاى گيرند».


«'''اولم نمكن لهم حرما آمنا'''» - بعضى گفته اند ((تمكين (( متضمن معناى جعل و قرارداد است ، و معناى جمله اين است كه مگر ما براى آنان حرم امنى قرار نداديم ، تا در آن جاى گيرند بعضى ديگر گفته اند: كلمه ((حرما(( منصوب به ظرفيت است ، و معناى جمله چنين است : ((آيا ما ايشان را در حرمى امن جا نداديم (( و كلمه ((آمنا(( صفت آن ظرف است ، يعنى در حرمى جا داديم كه داراى امنيت است ، و اگر حرم را داراى امنيت توصيف كرد، با اين كه اهل آن امنيت دارند، از باب مجاز در نسبت است ، و جمله عطف است بر محذوف ، و گرنه در اول آن واو عاطفه نمى آمد، بلكه مى فرمود: ((اءلم نمكن (( پس تقدير آن چنين است : ((الم نعصمهم ، و نجعل لهم حرما آمنا، ممكنين اياهم - آيا ايشان را مصونيت نداديم ، و حرمى امن در اختيارشان نگذاشتيم ، كه در آن جاى گيرند((
اين جمله، جواب اول خداى تعالى از گفتار ايشان است، كه به عنوان عذر و بهانه گفتند: «اگر با تو هدايت را پيروى كنيم، از سرزمين خود ربوده مى شويم». و حاصل جواب، اين است كه: ما ايشان را در زمينى مكنت داديم كه آن را حرم و داراى امنيت قرار داديم، به طورى كه عرب آن را محترم مى شمارد. ديگر چرا بايد بترسند از اين كه اگر ايمان بياورند، عرب ايشان را از آن جا بربايند.


اين جمله جواب اول خداى تعالى از گفتار ايشان است ، كه به عنوان عذر و بهانه گفتند: ((اگر با تو هدايت را پيروى كنيم از سرزمين خود ربوده مى شويم ((، و حاصل جواب اين است كه : ما ايشان را در زمينى مكنت داديم كه آن را حرم و داراى امنيت قرار داديم به طورى كه عرب آن را محترم مى شمارد، ديگر چرا بايد بترسند از اينكه اگر ايمان بياورند عرب ايشان را از آنجا بربايند
«'''يُجبَى إلَيهِ ثَمَراتُ كُلّ شَئ '''» - كلمۀ «يُجبَى»، مضارع مجهول از مادۀ «جبايت» است، كه به معناى جمع آورى است. و كلمۀ «كُلّ» در اين جا به منظور تكثير آمده. نه اين كه بخواهد عموميت را برساند. چون قطعا همه ميوه هاى دنيا در مكه جمع آورى نمى شود، و معناى اين جمله، اين است كه: «ميوه هاى بسيارى از اشياء به سوى حرم گردآورى مى شود».


«'''يجبى اليه ثمرات كل شئ '''» - كلمه ((يجبى ((، مضارع مجهول از ماده ((جبايت (( است ، كه به معناى جمع آورى است ، و كلمه ((كل (( در اينجا به منظور تكثير آمده ، نه اينكه بخواهد عموميت را برساند، چون قطعا همه ميوه هاى دنيا در مكه جمع آورى نمى شود و معناى اين جمله اين است كه : ((ميوه هاى بسيارى از اشياء به سوى حرم گردآورى مى شود((، و اين جمله ، صفت حرم است ، بدين منظور آن را آورد، تا از اين توهم كه ممكن است به وهم كسى آيد كه ايمان آوردن باعث تضرر ايشان مى شود، چون ديگر كاروانى به مكه نمى آيد، جلوگيرى كند
و اين جمله، صفت «حرم» است. بدين منظور آن را آورد، تا از اين توهم كه ممكن است به وهم كسى آيد كه ايمان آوردن، باعث تضرر ايشان مى شود، چون ديگر كاروانى به مكه نمى آيد، جلوگيرى كند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۸۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۸۷ </center>
«'''رزقا من لدنا'''» - كلمه ((رزقا(( مفعول مطلق است ، و ممكن هم هست حال از كلمه ((ثمرات (( باشد، و جمله ((و لكن اكثرهم لا يعلمون ((، استدراك از همه مطالب گذشته است ، و معناى آيه اين است كه : ما ايشان را در محل امنى حفظ كرديم ، و از هر ثمره اى روزى داديم ، ليكن بيشترشان به اين مطلب جاهلند، و گمان مى كنند آنكه ايشان را از ربودن عرب حفظ مى كند، شركشان به خدا و بت پرستى ايشان است
«'''رِزقاً مِن لَدُنّا'''» - كلمۀ «رِزقاً»، مفعول مطلق است، و ممكن هم هست حال از كلمه «ثَمَرات» باشد، و جمله «وَ لَكِنّ أكثَرَهُم لَا يَعلَمُون»، استدراك از همه مطالب گذشته است. و معناى آيه اين است كه: ما ايشان را در محل امنى حفظ كرديم، و از هر ثمره اى روزى داديم، ليكن بيشترشان به اين مطلب جاهل اند، و گمان مى كنند آن كه ايشان را از ربودن عرب حفظ مى كند، شركشان به خدا و بت پرستى ايشان است.
<span id='link48'><span>
<span id='link48'><span>


۱۴٬۱۱۵

ویرایش