گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۱۵: خط ۱۱۵:
<span id='link40'><span>
<span id='link40'><span>


==جواب به مشركين كه هم قرآن و هم تورات را رد و انكار مى كنند و گفتند: ((==
==جواب به مشركان، كه هم قرآن و هم تورات را انكار مى كنند==
سحران تظاهرا و انا بكل كافرون ((


«'''قُلْ فَأْتُوا بِكِتَابٍ مِّنْ عِندِ اللَّهِ هُوَ أَهْدَى مِنهُمَا أَتَّبِعْهُ إِن كنتُمْ صادِقِينَ'''»:
«'''قُلْ فَأْتُوا بِكِتَابٍ مِّنْ عِندِ اللَّهِ هُوَ أَهْدَى مِنهُمَا أَتَّبِعْهُ إِن كنتُمْ صادِقِينَ'''»:


اين جمله تفريع بر سحر بودن قرآن و تورات است ، و اين تفريع و نتيجه گيرى وقتى درست است كه وجود يك كتاب از خدا در ميان بشر واجب باشد، تا هادى آنان باشد، و بر بشر هم واجب باشد كه آن كتاب را پيروى كنند، در اين صورت است كه اگر به زعم كفار تورات و قرآن سحر باشند، بايد كتاب ديگرى باشد كه حقا كتاب خدا باشد
اين جمله، تفريع بر سحر بودن قرآن و تورات است. و اين تفريع و نتيجه گيرى، وقتى درست است كه وجود يك كتاب از خدا در ميان بشر واجب باشد، تا هادى آنان باشد، و بر بشر هم واجب باشد كه آن كتاب را پيروى كنند. در اين صورت است كه اگر به زعم كفار، تورات و قرآن سحر باشند، بايد كتاب ديگرى باشد، كه حقا كتاب خدا باشد.


و همينطور هم هست ، همچنان كه آيه ((و لولا ان تصيبهم مصيبه ...((، مى فرمايد: مردم اين حق را بر خدا دارند كه كتابى بر ايشان نازل كند، و رسولى به سويشان گسيل دارد، و چون چنين است ، و نيز چون مردم قرآن و تورات را سحر خواندند، لذا به رسول خود دستور مى دهد به ايشان بگويد: پس شما كتابى غير از اين دو بياوريد، كه از اين دو هادى تر، و راهنماتر باشد، تا اين كه من آن را پيروى كنم
و همين طور هم هست. همچنان كه آيه: «وَ لَولَا أن تُصِيبَهُم مُصِيبَةٌ...» مى فرمايد: مردم، اين حق را بر خدا دارند كه كتابى بر ايشان نازل كند، و رسولى به سويشان گسيل دارد، و چون چنين است، و نيز چون مردم قرآن و تورات را سحر خواندند، لذا به رسول خود دستور مى دهد به ايشان بگويد: پس شما كتابى غير از اين دو بياوريد، كه از اين دو، هادى تر، و راهنماتر باشد، تا اين كه من آن را پيروى كنم.


از سوى ديگر اگر اين دو كتاب سحر باشد، پس باطل و گمراه كننده است ، ديگر هدايتى در آنها نيست ، تا بگوييم كتابى بياورند كه از آن دو هادى تر باشد، چون صيغه افعل تفضيل بهتر، هادى تر در جايى به كار مى رود كه بين دو چيز كه در يك صفت اشتراك دارند مقايسه شود، و يكى از آن دو از آن صفت بيشتر دارا باشد، آن وقت است كه مى گوييم : فلانى از فلانى بهتر يا عالم تر است ، و اما اگر يكى از آن دو چيز، اصلا از آن صفت نداشته باشد، صحيح نيست بگوييم : آن ديگرى از آن بهتر، و يا داراى مقدارى بيشتر از آن صفت است
از سوى ديگر، اگر اين دو كتاب سحر باشد، پس باطل و گمراه كننده است. ديگر هدايتى در آن ها نيست، تا بگوييم كتابى بياورند كه از آن دو هادى تر باشد. چون صيغۀ أفعل تفضيل بهتر، هادى تر، در جايى به كار مى رود كه بين دو چيز - كه در يك صفت اشتراك دارند - مقايسه شود، و يكى از آن دو، از آن صفت بيشتر دارا باشد. آن وقت است كه مى گوييم: فلانى از فلانى، بهتر يا عالم تر است. و اما اگر يكى از آن دو چيز، اصلا از آن صفت نداشته باشد، صحيح نيست بگوييم: آن ديگرى از آن بهتر، و يا داراى مقدارى بيشتر از آن صفت است.


بنابراين جاى اين سوال هست كه چرا در آيه مورد بحث فرمود: ((هو اهدى منهما((؟ با اينكه بر فرض سحر بودن تورات و قرآن ديگر چيزى از صفت هدايت در آنها نيست ، تا كتابى كه كفار بياورند هادى تر از آن دو باشد
بنابراين، جاى اين سؤال هست كه چرا در آيه مورد بحث فرمود: «هُوَ أهدَى مِنهُمَا»؟ با اين كه بر فرض سحر بودن تورات و قرآن، ديگر چيزى از صفت هدايت در آن ها نيست، تا كتابى كه كفار بياورند، هادى تر از آن دو باشد؟
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۷۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۷۴ </center>
جواب اين سوال اين است كه : آيه در مقام محاجه است ، ادعاء مى كند كه تورات نازل بر موسى و قرآن هادى هستند، و هادى تر از آن دو وجود ندارد، اگر خصم اين را قبول ندارد خودش كتابى بياورد كه هدايت آن بيشتر از هدايت اين دو باشد، و واقع را بهتر بيان كند
جواب اين سؤال، اين است كه: آيه در مقام محاجّه است. ادعاء مى كند كه تورات نازل بر موسى و قرآن هادى هستند، و هادى تر از آن دو وجود ندارد. اگر خصم اين را قبول ندارد، خودش كتابى بياورد كه هدايت آن، بيشتر از هدايت اين دو باشد، و واقع را بهتر بيان كند.


اين را هم بايد دانست كه اگر در آيه مورد بحث اعتراف شده است به اينكه تورات كتاب هدايت است ، منظور تورات زمان موسى است ، زيرا خود قرآن كريم تورات موجود در اين اعصار را تحريف شده ، و خلل پذيرفته مى داند، و هر جا در قرآن كريم تورات به عنوان كتاب خدا، و كتاب هدايت ذكر شده ، منظور، آن تورات است نه اين
اين را هم بايد دانست، كه اگر در آيه مورد بحث، اعتراف شده است به اين كه تورات كتاب هدايت است، منظور تورات زمان موسى است. زيرا خود قرآن كريم، تورات موجود در اين اعصار را تحريف شده، و خلل پذيرفته مى داند. و هر جا در قرآن كريم، تورات به عنوان كتاب خدا، و كتاب هدايت ذكر شده، منظور، آن تورات است، نه اين.


از اين هم كه بگذريم كتاب خدا كه مورد بحث در اين آيه است مجموع قرآن و تورات است ، و در نتيجه مراد از تورات ، تورات از ديدگاه قرآن است ، توراتى كه قرآن تحريف ها و خلل هاى آن را اصلاح كرده ، و چنين توراتى كه به وسيله قرآن خللهايش اصلاح شده همان تورات نازل بر موسى ، و كتاب هدايت خواهد بود، و معناى اينكه فرمود: ((ان كنتم صادقين ((، اين است كه : اگر در دعوى خود يعنى سحر بودن قرآن و تورات راست مى گويند
از اين هم كه بگذريم، كتاب خدا كه مورد بحث در اين آيه است، مجموع قرآن و تورات است، و در نتيجه، مراد از تورات، تورات از ديدگاه قرآن است. توراتى كه قرآن تحريف ها و خلل هاى آن را اصلاح كرده، و چنين توراتى كه به وسيله قرآن خلل هايش اصلاح شده، همان تورات نازل بر موسى، و كتاب هدايت خواهد بود. و معناى اين كه فرمود: «إن كُنتُم صَادِقِين»، اين است كه: اگر در دعوى خود، يعنى سحر بودن قرآن و تورات راست مى گويند.


«'''فَإِن لَّمْ يَستَجِيبُوا لَك فَاعْلَمْ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهْوَاءَهُمْ...'''»:
«'''فَإِن لَّمْ يَستَجِيبُوا لَك فَاعْلَمْ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهْوَاءَهُمْ...'''»:


كلمه ((استجابت (( و ((اجابت (( به يك معنا است ، در كشاف گفته : ((اين فعل اگر در دعا به كار رود، به خودى خود متعدى مى شود، و اگر در دعا كننده به كار رود با حرف ((لام (( متعدى مى شود، و در اينصورت غالبا دعا را ذكر نمى كنند، مثلا در اولى مى گويند: ((استجاب الله دعاءه - خدا دعايش را مستجاب كرد(( و در دومى مى گويند: ((استجاب له (( كه در آن با ((لام (( متعدى به داعى شده لذا ((دعا(( از آن حذف شده است و نمى گويند: ((استجاب له دعاءه - خدا دعايش را برايش مستجاب كرد((
كلمۀ «استجابت» و «اجابت»، به يك معنا است. در كشاف گفته: «اين فعل، اگر در دعا به كار رود، به خودى خود متعدى مى شود، و اگر در دعا كننده به كار رود، با حرف «لام» متعدى مى شود. و در اين صورت، غالبا دعا را ذكر نمى كنند.


پس اينكه فرمود: ((فان لم يستجيبوا لك ((، تفريعى است بر جمله ((قل فاتوا بكتاب من عند الله هو اهدى منهما اتبعه (( و معنايش اين است كه : اگر همانطور كه گفتيم ، ايشان را مكلف كردى به آوردن كتابى هادى تر از قرآن و تورات ، و دستورت را اجابت نكردند، و معلوم شد كه هدايتى تمام تر و كامل تر از هدايت آن دو نيست ، و در عين حال باز هم آن دو را سحر خوانده ،
مثلا در اولى مى گويند: «استَجَابَ اللهُ دُعَاءَهُ: خدا دعايش را مستجاب كرد». و در دومى مى گويند: «استَجَابَ لَهُ»، كه در آن با «لام»، متعدى به داعى شده. لذا «دعا» از آن حذف شده است و نمى گويند: «استَجَابَ لَهُ دُعَاءَهُ: خدا دعايش را برايش مستجاب كرد».
 
پس اين كه فرمود: «فَإن لَم يَستَجِيبُوا لَكَ»، تفريعى است بر جملۀ «قُل فَأتُوا بِكِتَابٍ مِن عِندِ اللهِ هُوَ أهدَى مِنهُمَا أتّبِعهُ». و معنايش اين است كه: اگر همان طور كه گفتيم، ايشان را مكلف كردى به آوردن كتابى هادى تر از قرآن و تورات، و دستورت را اجابت نكردند، و معلوم شد كه هدايتى تمام تر و كامل تر از هدايت آن دو نيست، و در عين حال باز هم آن دو را سحر خوانده،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۷۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۷۵ </center>
و از پذيرفتن آنها خوددارى كردند، بدان كه ايشان در طلب حق ، و در صدد پيروى آنچه صريح حق و برهان عقل است نيستند، مى خواهند هواهاى دل خود را پيروى نموده ، و با امثال ((سحران تظاهرا(( و ((انا بكل كافرون (( از مشتهيات طبع خود دفاع كنند
و از پذيرفتن آن ها خوددارى كردند، بدان كه ايشان در طلب حق و در صدد پيروى آنچه صريح حق و برهان عقل است، نيستند. مى خواهند هواهاى دل خود را پيروى نموده، و با امثال «سِحرَانِ تَظَاهَرَا» و «إنّا بِكُلٍّ كَافِرُون»، از مشتهيات طبع خود دفاع كنند.
 
ممكن هم هست، مراد از جملۀ «إنّمَا يَتّبِعُونَ أهوَاءَهُم»، اين باشد كه اگر اينان كتابى هادى تر از قرآن و تورات نياورده، و همچنان به آن دو ايمان نياوردند، پس بدان كه مى خواهند سنّت زندگى را بر اساس ‍ پيروى هوا بنيان نهند. اعتقادى به اصل نبوت ندارند، و به دينى آسمانى كه از طرف خدا بر آنان نازل و وحى گردد، قائل نيستند، تا پيروى آن نموده، و راه زندگى را با راهنمايى پروردگارشان طى كنند.
 
مؤيّد اين معنا، جملۀ «وَ مَن أضَلّ مِمّنِ اتّبَعَ هَويهُ بِغَيرِ هُدىً مِنَ الله: چه كسى گمراه تر است از كسى كه هواى خود را پيروى مى كند، بدون هدايتى از خدا» مى باشد.


ممكن هم هست مراد از جمله ((انما يتبعون اهواءهم ((، اين باشد كه اگر اينان كتابى هادى تر از قرآن و تورات نياورده ، و همچنان به آن دو ايمان نياوردند، پس بدان كه مى خواهند سنت زندگى را بر اساس ‍ پيروى هوى بنيان نهند، اعتقادى به اصل نبوت ندارند، و به دينى آسمانى كه از طرف خدا بر آنان نازل و وحى گردد، قائل نيستند، تا پيروى آن نموده ، و راه زندگى را با راهنمايى پروردگارشان طى كنند، مويد اين معنا جمله ((و من اضل ممن اتبع هويه بغير هدى من الله - چه كسى گمراه تر است از كسى كه هواى خود را پيروى مى كند بدون هدايتى از خدا(( مى باشد
«'''وَ مَن أضَلُّ مِمّنِ اتّبَعَ هَوَيهُ بِغَيرِ هُدىً مِنَ الله'''» - اين جمله، استفهامى است انكارى، و منظور از آن، اين است كه: نتيجه بگيرد كه آنان «پيروان هوى» گمراهند. و جملۀ «إنّ اللهَ لَا يَهدِى القَومَ الظَّالِمِين»، تعليل ضلالت ايشان است، به پيروى هوى.


«'''و من اضل ممن اتبع هويه بغير هدى من الله'''» - اين جمله استفهامى است انكارى ، و منظور از آن اين است كه : نتيجه بگيرد كه آنان ((پيروان هوى (( گمراهند، و جمله ((ان الله لا يهدى القوم الظالمين ((، تعليل ضلالت ايشان است ، به پيروى هوى ، به اين بيان كه : پيروى هوى اعراض از حق و انحراف از صراط رشد است ، و اين خود ظلم است ، و خدا مردم ظالم را هدايت نمى كند، و كسى هم كه هدايت نشد، گمراه است
به اين بيان كه: پيروى هوى، اعراض از حق و انحراف از صراط رشد است و اين، خود ظلم است، و خدا مردم ظالم را هدايت نمى كند، و كسى هم كه هدايت نشد، گمراه است.


و حاصل حجت اين است كه : اگر ايشان كتابى هادى تر از قرآن و تورات نياوردند، و به آن دو هم ايمان نياوردند، پس معلوم مى شود كه پيرو هوى هستند، و پيروان هوى ظالمند، و ظالم را خدا هدايت نمى كند، و وقتى هدايت نشدند گمراهند
و حاصل حجت، اين است كه: اگر ايشان كتابى هادى تر از قرآن و تورات نياوردند، و به آن دو هم ايمان نياوردند، پس معلوم مى شود كه پيرو هوى هستند، و پيروان هوى ظالم اند، و خدا، ظالم را هدايت نمى كند، و وقتى هدايت نشدند، گمراه اند.


«'''و لقد وصلنا لهم القول لعلهم يتذكرون'''»:
«'''وَ لَقَد وَصَّلنَا لَهُمُ القَولَ لَعَلّهُم يَتَذَكَّرُون'''»:


كلمه ((وصلنا(( از باب تفعيل از ماده وصل است ، و وصل در باب تفعيل ، كثرت را افاده مى كند، مانند قطع كه به معناى بريدن ، و تقطيع به معناى بسيار بريدن است ، و قتل به معناى كشتن ، و تقتيل به معناى بسيار كشتن است ، و ضمير در ((لهم (( به مشركين مكه بر مى گردد، و معناى آيه اين است كه : ما قرآن را كه اجزايى متصل به هم دارد، بر آنان نازل كرديم ، قرآنى كه آيه اى بعد از آيه ، و سوره اى دنبال سوره ، و وعده و وعيد و معارف و احكام و قصص و عبرت ها و حكمت ها، و مواعظى پيوسته به هم دارد، چنين قرآنى بر آنان نازل كرديم ، براى اين كه متذكر شوند
كلمۀ «وَصّلنَا»، از باب تفعيل، از ماده «وصل» است، و «وصل» در باب تفعيل، كثرت را افاده مى كند. مانند «قطع»، كه به معناى بريدن، و «تقطيع»، به معناى بسيار بريدن است. و «قتل»، به معناى كشتن، و «تقتيل»، به معناى بسيار كشتن است.
 
و ضمير در «لَهُم»، به مشركان مكه بر مى گردد، و معناى آيه، اين است كه: ما قرآن را كه اجزايى متصل به هم دارد، بر آنان نازل كرديم. قرآنى كه آيه اى بعد از آيه، و سوره اى دنبال سوره، و وعده و وعيد و معارف و احكام و قصص و عبرت ها و حكمت ها، و مواعظى پيوسته به هم دارد. چنين قرآنى بر آنان نازل كرديم، براى اين كه متذكر شوند.


«'''الَّذِينَ ءَاتَيْنَاهُمُ الْكِتَاب مِن قَبْلِهِ هُم بِهِ يُؤْمِنُونَ'''»:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۷۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۷۶ </center>
دو ضمير ((قبله (( و ((به (( به قرآن برمى گردد و بعضى از مفسرين آن را به رسول خدا برگردانده اند. ولى قول اول با سياق موافق تر است . در اين آيه و ما بعد آن بعضى از مردم با ايمان از يهود و نصارى مدح شده اند، بعد از آنكه در آيه هاى قبل ، مشركين اهل مكه مذمت شدند
 
«'''الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَاب مِن قَبْلِهِ هُم بِهِ يُؤْمِنُونَ'''»:
 
دو ضمير «قَبلِهِ» و «بِهِ»، به قرآن بر مى گردد. و بعضى از مفسران، آن را به رسول خدا برگردانده اند. ولى قول اول، با سياق موافق تر است. در اين آيه و مابعد آن، بعضى از مردم با ايمان، از يهود و نصارا مدح شده اند، بعد از آن كه در آيه هاى قبل، مشركان اهل مكه مذمت شدند.
<span id='link41'><span>
<span id='link41'><span>
==مدح و ستايش طايفهى اى از اهل كتاب كه به قرآن ايمان آوردند و... و مژده به ايشان كهدوبار پاداش داده مى شوند. ==
==مدح و ستايش طايفهى اى از اهل كتاب كه به قرآن ايمان آوردند و... و مژده به ايشان كهدوبار پاداش داده مى شوند. ==
و سياق ذيل آيه شهادت مى دهد بر اينكه اين طايفه از اهل كتاب كه مدح شده اند، طايفه مخصوصى از اهل كتاب بوده اند كه ايمان به قرآن آورده اند، نه تمامى مؤ منين اهل كتاب . پس نبايد به گفته مفسرينى كه اين احتمال را داده اند، اعتناء كرد
و سياق ذيل آيه شهادت مى دهد بر اينكه اين طايفه از اهل كتاب كه مدح شده اند، طايفه مخصوصى از اهل كتاب بوده اند كه ايمان به قرآن آورده اند، نه تمامى مؤ منين اهل كتاب . پس نبايد به گفته مفسرينى كه اين احتمال را داده اند، اعتناء كرد
۱۳٬۶۹۷

ویرایش