گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۲۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۲۳ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۲۵}}
__TOC__
__TOC__


خط ۲۱: خط ۲۳:
قل سيروا فى الارض فانظروا كيف كان عاقبه الذين من قبل كان اكثرهم مشركين
قل سيروا فى الارض فانظروا كيف كان عاقبه الذين من قبل كان اكثرهم مشركين
در اين آيه شريفه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) را ماءمور مى كند به اينكه به مردم دستور دهد در زمين سير كنند، و سرانجام و آثار باقيمانده اقوام گذشته را ببينند، كه چگونه خانه هايشان خراب گشته ، و آثارشان محو شد، و تا آخرين نفر منقرض شدند، و نسلشان قطع گشت ، و دچار انواع گرفتاريها و بلاها شدند، به خاطر اينكه بيشترشان مشرك بودند، پس خدا جزاى بعض كرده هايشان را به ايشان چشانيد، تا شايد عبرت گيرندگان عبرت گيرند، و در نتيجه به سوى توحيد برگردند. پس ‍ آيه شريفه در مقام استشهاد براى مضمون آيه قبل است
در اين آيه شريفه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) را ماءمور مى كند به اينكه به مردم دستور دهد در زمين سير كنند، و سرانجام و آثار باقيمانده اقوام گذشته را ببينند، كه چگونه خانه هايشان خراب گشته ، و آثارشان محو شد، و تا آخرين نفر منقرض شدند، و نسلشان قطع گشت ، و دچار انواع گرفتاريها و بلاها شدند، به خاطر اينكه بيشترشان مشرك بودند، پس خدا جزاى بعض كرده هايشان را به ايشان چشانيد، تا شايد عبرت گيرندگان عبرت گيرند، و در نتيجه به سوى توحيد برگردند. پس ‍ آيه شريفه در مقام استشهاد براى مضمون آيه قبل است
فَأَقِمْ وَجْهَك لِلدِّينِ الْقَيِّمِ مِن قَبْلِ أَن يَأْتىَ يَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ يَوْمَئذٍ يَصدَّعُونَ
فَأَقِمْ وَجْهَك لِلدِّينِ الْقَيِّمِ مِن قَبْلِ أَن يَأْتىَ يَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ يَوْمَئذٍ يَصدَّعُونَ
اين آيه تفريع بر ما قبل است ، و معنايش اين است كه : وقتى شرك و كفر به حق چنين سرانجامى داشت ، و وبالش گردنگير مرتكبش مى شود، پس ‍ رو به سوى دين مستقيم كن . ((من قبل ان ياتى يوم لا مرد له من الله (( ظرف ((من قبل (( متعلق است به جمله ((فاقم ((. و كلمه ((مرد(( مصدر ميمى از رد و به معناى ((راد، برگرداننده (( است ، و مراد از روزى كه برگرداننده اى براى آن نيست ، و كسى نيست كه آن را از خدا برگرداند، روز قيامت است
اين آيه تفريع بر ما قبل است ، و معنايش اين است كه : وقتى شرك و كفر به حق چنين سرانجامى داشت ، و وبالش گردنگير مرتكبش مى شود، پس ‍ رو به سوى دين مستقيم كن . ((من قبل ان ياتى يوم لا مرد له من الله (( ظرف ((من قبل (( متعلق است به جمله ((فاقم ((. و كلمه ((مرد(( مصدر ميمى از رد و به معناى ((راد، برگرداننده (( است ، و مراد از روزى كه برگرداننده اى براى آن نيست ، و كسى نيست كه آن را از خدا برگرداند، روز قيامت است
<span id='link186'><span>
<span id='link186'><span>
خط ۳۳: خط ۳۵:
نكته ديگر اينكه در جمله مورد بحث در شرط كردن اكتفا كرد به عمل صالح ، و نامى از ايمان نياورد، و اين بدان جهت است كه عمل بدون ايمان صالح نمى شود، علاوه بر اين چون در آيه قبلى شرط ايمان را آورده بود، ديگر حاجت به تكرار نداشت
نكته ديگر اينكه در جمله مورد بحث در شرط كردن اكتفا كرد به عمل صالح ، و نامى از ايمان نياورد، و اين بدان جهت است كه عمل بدون ايمان صالح نمى شود، علاوه بر اين چون در آيه قبلى شرط ايمان را آورده بود، ديگر حاجت به تكرار نداشت
و معناى آيه اين است كه : كسانى كه - بعد از ايمان - اعمالى صالح را كردند براى خود تهيه ديده اند، سرمايه اى را كه با آن زندگى كنند، و به زودى بر آنچه براى خود گسترده اند قرار مى گيرند
و معناى آيه اين است كه : كسانى كه - بعد از ايمان - اعمالى صالح را كردند براى خود تهيه ديده اند، سرمايه اى را كه با آن زندگى كنند، و به زودى بر آنچه براى خود گسترده اند قرار مى گيرند
لِيَجْزِى الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ مِن فَضلِهِ إِنَّهُ لا يحِب الْكَفِرِينَ
لِيَجْزِى الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ مِن فَضلِهِ إِنَّهُ لا يحِب الْكَفِرِينَ
راغب گفته : ((كلمه ((جزاء(( به معناى بى نيازى و كفايت است ، چنانكه خداى تعالى فرموده : ((لا تجزى نفس عن نفس شيئا(( و نيز فرموده : ((لا يجزى والد عن ولده و لا مولود هو جاز عن والده شيئا((، و نيز به معناى آن مقابلى كه كفايت كند، و در ازاء مقابل خود قرار گيرد، آمده ، مى گويى : ((جزيته كذا - من او را اين طور جزاء دادم ، و يا جزيته بكذا - من او را به فلان چيز جزاء دادم ، حال اين چيز خير باشد، جزايش هم خير مى شود، شر باشد جزايش شر مى شود((
راغب گفته : ((كلمه ((جزاء(( به معناى بى نيازى و كفايت است ، چنانكه خداى تعالى فرموده : ((لا تجزى نفس عن نفس شيئا(( و نيز فرموده : ((لا يجزى والد عن ولده و لا مولود هو جاز عن والده شيئا((، و نيز به معناى آن مقابلى كه كفايت كند، و در ازاء مقابل خود قرار گيرد، آمده ، مى گويى : ((جزيته كذا - من او را اين طور جزاء دادم ، و يا جزيته بكذا - من او را به فلان چيز جزاء دادم ، حال اين چيز خير باشد، جزايش هم خير مى شود، شر باشد جزايش شر مى شود((
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۹۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۹۷ </center>
خط ۴۵: خط ۴۷:
پس از اينجا معلوم شد كه جمله ((انه لا يحب الكافرين (( هم طرف اثبات را تعليل مى كند، و هم طرف نفى را، و مى فرمايد: خدا مؤ منين اهل عمل را به اين فضل اختصاص داده ، و كفار را از آن محروم كرده ، براى اينكه مؤ منين را دوست مى دارد، و كفار را دوست نمى دارد
پس از اينجا معلوم شد كه جمله ((انه لا يحب الكافرين (( هم طرف اثبات را تعليل مى كند، و هم طرف نفى را، و مى فرمايد: خدا مؤ منين اهل عمل را به اين فضل اختصاص داده ، و كفار را از آن محروم كرده ، براى اينكه مؤ منين را دوست مى دارد، و كفار را دوست نمى دارد
يادآورى آيت ((باد(( و آثار آن
يادآورى آيت ((باد(( و آثار آن
وَ مِنْ ءَايَتِهِ أَن يُرْسِلَ الرِّيَاحَ مُبَشرَتٍ وَ لِيُذِيقَكم مِّن رَّحْمَتِهِ وَ لِتَجْرِى الْفُلْك بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِن فَضلِهِ وَ لَعَلَّكمْ تَشكُرُونَ
وَ مِنْ ءَايَتِهِ أَن يُرْسِلَ الرِّيَاحَ مُبَشرَتٍ وَ لِيُذِيقَكم مِّن رَّحْمَتِهِ وَ لِتَجْرِى الْفُلْك بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِن فَضلِهِ وَ لَعَلَّكمْ تَشكُرُونَ
منظور از اينكه بادها را مبشر خوانده ، اين است كه : بادها مژده باران مى دهند، چون قبل از آمدن باران باد مى وزد
منظور از اينكه بادها را مبشر خوانده ، اين است كه : بادها مژده باران مى دهند، چون قبل از آمدن باران باد مى وزد
((و ليذيقكم من رحمته (( - اين جمله عطف است بر محل ((مبشرات (( نه بر ظاهرش ، چون در آن معناى تعليل است ، و تقدير كلام اين است كه : ((يرسل الرياح لتبشركم و ليذيقكم من رحمته (( بادها را مى فرستد برا ى اينكه شما را مژده دهد، و براى اينكه از رحمت خود به شما بچشاند، و مراد از ((اذاقه رحمت (( رساندن انواع نعمت ها است كه بر وزيدن باد مترتب مى شود، چون وقتى باد مى وزد عمل تلقيح در گلها و ميوه ها انجام مى شود، و عفونت ها از بين مى رود، و جو زمين تصفيه مى شود، و نعمتهايى ديگر از اين قبيل كه اطلاق جمله ، همه را شامل مى شود
((و ليذيقكم من رحمته (( - اين جمله عطف است بر محل ((مبشرات (( نه بر ظاهرش ، چون در آن معناى تعليل است ، و تقدير كلام اين است كه : ((يرسل الرياح لتبشركم و ليذيقكم من رحمته (( بادها را مى فرستد برا ى اينكه شما را مژده دهد، و براى اينكه از رحمت خود به شما بچشاند، و مراد از ((اذاقه رحمت (( رساندن انواع نعمت ها است كه بر وزيدن باد مترتب مى شود، چون وقتى باد مى وزد عمل تلقيح در گلها و ميوه ها انجام مى شود، و عفونت ها از بين مى رود، و جو زمين تصفيه مى شود، و نعمتهايى ديگر از اين قبيل كه اطلاق جمله ، همه را شامل مى شود
خط ۵۲: خط ۵۴:
كلمه ((شكر(( به معناى آن است كه نعمت ولى نعمت را طورى به كار بزنى كه از انعام منعم آن خبر ده د، و يا ثناى او بگويى كه چه نعمتها به تو ارزانى داشته است ، و هر كدام باشد منطبق با عبادت او مى شود، و به همين جهت تعبير كرد به ((لعل ((، كه اميد را مى رساند، چون نتايج معنوى تخلف پذير است ، يعنى ممكن است مردم شكر او را بجا نياورند، و لذا فرمود تا شايد شكر بگزاريد، به خلاف نتايج مادى مذكور كه تخلف پذير نيست ، باد وقتى وزيد نتايج مذكور را در پى دارد
كلمه ((شكر(( به معناى آن است كه نعمت ولى نعمت را طورى به كار بزنى كه از انعام منعم آن خبر ده د، و يا ثناى او بگويى كه چه نعمتها به تو ارزانى داشته است ، و هر كدام باشد منطبق با عبادت او مى شود، و به همين جهت تعبير كرد به ((لعل ((، كه اميد را مى رساند، چون نتايج معنوى تخلف پذير است ، يعنى ممكن است مردم شكر او را بجا نياورند، و لذا فرمود تا شايد شكر بگزاريد، به خلاف نتايج مادى مذكور كه تخلف پذير نيست ، باد وقتى وزيد نتايج مذكور را در پى دارد
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۹۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۹۹ </center>
وَ لَقَدْ أَرْسلْنَا مِن قَبْلِك رُسلاً إِلى قَوْمِهِمْ فجَاءُوهُم بِالْبَيِّنَتِ فَانتَقَمْنَا مِنَ الَّذِينَ أَجْرَمُوا وَ كانَ حَقاًّ عَلَيْنَا نَصرُ الْمُؤْمِنِينَ
وَ لَقَدْ أَرْسلْنَا مِن قَبْلِك رُسلاً إِلى قَوْمِهِمْ فجَاءُوهُم بِالْبَيِّنَتِ فَانتَقَمْنَا مِنَ الَّذِينَ أَجْرَمُوا وَ كانَ حَقاًّ عَلَيْنَا نَصرُ الْمُؤْمِنِينَ
راغب مى گويد: ((اصل ((جرم (( به فتح جيم و سكون راء، به معناى كندن ميوه از درخت است ، - تا آنجا كه مى گويد - و ((اءجرم (( به معناى اين است كه : فلانى صاحب جرم شد، مانند ((اءثمر و اءتمر و البن (( كه به معناى اين است كه : صاحب ميوه و خرما و شير شد. اين معناى لغوى ثلاثى و باب افعال كلمه است ، وليكن به عنوان استعاره در ارتكاب هر عمل زشتى استعمال مى شود، و در سراسر كلام عرب ديده نشده كه اين كلمه در حق اشخاص دانا و پسنديده استعمال شود((
راغب مى گويد: ((اصل ((جرم (( به فتح جيم و سكون راء، به معناى كندن ميوه از درخت است ، - تا آنجا كه مى گويد - و ((اءجرم (( به معناى اين است كه : فلانى صاحب جرم شد، مانند ((اءثمر و اءتمر و البن (( كه به معناى اين است كه : صاحب ميوه و خرما و شير شد. اين معناى لغوى ثلاثى و باب افعال كلمه است ، وليكن به عنوان استعاره در ارتكاب هر عمل زشتى استعمال مى شود، و در سراسر كلام عرب ديده نشده كه اين كلمه در حق اشخاص دانا و پسنديده استعمال شود((
و اين آيه شريفه نظير جمله معترضه است ، و گويا بدين منظور آمده كه بيان كند براى مؤ منين حقى بر پروردگارشان هست ، و آن اين است كه : در دنيا و آخرت ياريشان كند، كه يكى از مصاديق يارى او از ايشان اين است كه از مجرمين انتقام بگيرد
و اين آيه شريفه نظير جمله معترضه است ، و گويا بدين منظور آمده كه بيان كند براى مؤ منين حقى بر پروردگارشان هست ، و آن اين است كه : در دنيا و آخرت ياريشان كند، كه يكى از مصاديق يارى او از ايشان اين است كه از مجرمين انتقام بگيرد
خط ۷۰: خط ۷۲:
<span id='link190'><span>
<span id='link190'><span>
==آيات ۴۸ - ۵۳، سوره روم ==
==آيات ۴۸ - ۵۳، سوره روم ==
اللَّهُ الَّذِى يُرْسِلُ الرِّيَحَ فَتُثِيرُ سحَاباً فَيَبْسطهُ فى السمَاءِ كَيْف يَشاءُ وَ يجْعَلُهُ كِسفاً فَترَى الْوَدْقَ يخْرُجُ مِنْ خِلَلِهِ فَإِذَا أَصاب بِهِ مَن يَشاءُ مِنْ عِبَادِهِ إِذَا هُمْ يَستَبْشِرُونَ(۴۸)
اللَّهُ الَّذِى يُرْسِلُ الرِّيَحَ فَتُثِيرُ سحَاباً فَيَبْسطهُ فى السمَاءِ كَيْف يَشاءُ وَ يجْعَلُهُ كِسفاً فَترَى الْوَدْقَ يخْرُجُ مِنْ خِلَلِهِ فَإِذَا أَصاب بِهِ مَن يَشاءُ مِنْ عِبَادِهِ إِذَا هُمْ يَستَبْشِرُونَ(۴۸)
وَ إِن كانُوا مِن قَبْلِ أَن يُنزَّلَ عَلَيْهِم مِّن قَبْلِهِ لَمُبْلِسِينَ(۴۹)
وَ إِن كانُوا مِن قَبْلِ أَن يُنزَّلَ عَلَيْهِم مِّن قَبْلِهِ لَمُبْلِسِينَ(۴۹)
فَانظرْ إِلى ءَاثَرِ رَحْمَتِ اللَّهِ كيْف يحْىِ الاَرْض بَعْدَ مَوْتهَا إِنَّ ذَلِك لَمُحْىِ الْمَوْتى وَ هُوَ عَلى كلِّ شىْءٍ قَدِيرٌ(۵۰)
فَانظرْ إِلى ءَاثَرِ رَحْمَتِ اللَّهِ كيْف يحْىِ الاَرْض بَعْدَ مَوْتهَا إِنَّ ذَلِك لَمُحْىِ الْمَوْتى وَ هُوَ عَلى كلِّ شىْءٍ قَدِيرٌ(۵۰)
وَ لَئنْ أَرْسلْنَا رِيحاً فَرَأَوْهُ مُصفَرًّا لَّظلُّوا مِن بَعْدِهِ يَكْفُرُونَ(۵۱)
وَ لَئنْ أَرْسلْنَا رِيحاً فَرَأَوْهُ مُصفَرًّا لَّظلُّوا مِن بَعْدِهِ يَكْفُرُونَ(۵۱)
فَإِنَّك لا تُسمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسمِعُ الصمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ(۵۲)
فَإِنَّك لا تُسمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسمِعُ الصمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ(۵۲)
وَ مَا أَنت بِهَدِ الْعُمْىِ عَن ضلَلَتِهِمْ إِن تُسمِعُ إِلا مَن يُؤْمِنُ بِئَايَتِنَا فَهُم مُّسلِمُونَ(۵۳)
وَ مَا أَنت بِهَدِ الْعُمْىِ عَن ضلَلَتِهِمْ إِن تُسمِعُ إِلا مَن يُؤْمِنُ بِئَايَتِنَا فَهُم مُّسلِمُونَ(۵۳)
ترجمه آيات  
ترجمه آيات  
خدا آن كسى است كه بادها را مى فرستد تا ابرها را برانگيزد، و هر طور بخواهد آن را در آسمان بگستراند، و آن را قطعه هايى روى هم و متراكم كرده ، قطره هاى باران را مى بينى كه از لابلاى آن ابر بيرون مى شود، و چون آن را به هر كس از بندگان خود برساند شادمانى كنند (۴۸)
خدا آن كسى است كه بادها را مى فرستد تا ابرها را برانگيزد، و هر طور بخواهد آن را در آسمان بگستراند، و آن را قطعه هايى روى هم و متراكم كرده ، قطره هاى باران را مى بينى كه از لابلاى آن ابر بيرون مى شود، و چون آن را به هر كس از بندگان خود برساند شادمانى كنند (۴۸)
خط ۸۹: خط ۹۱:
<span id='link191'><span>
<span id='link191'><span>
==استدلال بر توحيد و معاد با يادآورى انزال باران و ديگرافعال خداى تعالى ==
==استدلال بر توحيد و معاد با يادآورى انزال باران و ديگرافعال خداى تعالى ==
اللَّهُ الَّذِى يُرْسِلُ الرِّيَحَ فَتُثِيرُ سحَاباً فَيَبْسطهُ فى السمَاءِ كَيْف يَشاءُ ... إِذَا هُمْ يَستَبْشِرُونَ
اللَّهُ الَّذِى يُرْسِلُ الرِّيَحَ فَتُثِيرُ سحَاباً فَيَبْسطهُ فى السمَاءِ كَيْف يَشاءُ ... إِذَا هُمْ يَستَبْشِرُونَ
كلمه ((اثاره (( به معناى تحريك و هم به معناى پاشاندن است . و كلمه ((سحاب (( به معناى ابر است . و ((سماء(( جهت بالا را گويند. پس هر چه بالاى سر آدمى قرار دارد، و سايه بر سرش بيفكند ((سماء(( است . كلمه ((كسف (( - به كسره كاف و فتحه سين - جمع ((كسفه (( به معناى قطعه است . و كلمه ((ودق (( به معناى مقدارى از باران است . و كلمه ((خلال (( جمع ((خله ((، به معناى شكاف است
كلمه ((اثاره (( به معناى تحريك و هم به معناى پاشاندن است . و كلمه ((سحاب (( به معناى ابر است . و ((سماء(( جهت بالا را گويند. پس هر چه بالاى سر آدمى قرار دارد، و سايه بر سرش بيفكند ((سماء(( است . كلمه ((كسف (( - به كسره كاف و فتحه سين - جمع ((كسفه (( به معناى قطعه است . و كلمه ((ودق (( به معناى مقدارى از باران است . و كلمه ((خلال (( جمع ((خله ((، به معناى شكاف است
و معناى آيه اين است كه : خدا آن كسى است كه بادها را مى فرستد، و بادها ابرها را به حركت در آورده ، و منتشر مى كند، و ابرها در جهت جو بالاى سر شما گسترده گشته ، هر جور كه خداى سبحان بخواهد بسط مى يابد، و خدا آنها را قطعه قطعه روى هم سوار، و در دهم فشرده مى كند، سپس مى بينى كه مقدارى باران از شكاف ابرها بيرون مى آيد، و چون به مردمى كه خدا مى خواهد، برسد، آن مردم خوشحال مى شوند، و به يكديگر بشارت مى دهند، چون ماده حياتشان و حيات حيوانات و گياهان به ايشان رسيده
و معناى آيه اين است كه : خدا آن كسى است كه بادها را مى فرستد، و بادها ابرها را به حركت در آورده ، و منتشر مى كند، و ابرها در جهت جو بالاى سر شما گسترده گشته ، هر جور كه خداى سبحان بخواهد بسط مى يابد، و خدا آنها را قطعه قطعه روى هم سوار، و در دهم فشرده مى كند، سپس مى بينى كه مقدارى باران از شكاف ابرها بيرون مى آيد، و چون به مردمى كه خدا مى خواهد، برسد، آن مردم خوشحال مى شوند، و به يكديگر بشارت مى دهند، چون ماده حياتشان و حيات حيوانات و گياهان به ايشان رسيده
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۳۰۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۳۰۳ </center>
وَ إِن كانُوا مِن قَبْلِ أَن يُنزَّلَ عَلَيْهِم مِّن قَبْلِهِ لَمُبْلِسِينَ
وَ إِن كانُوا مِن قَبْلِ أَن يُنزَّلَ عَلَيْهِم مِّن قَبْلِهِ لَمُبْلِسِينَ
كلمه ((مبلسين (( از مصدر ((ابلاس (( است ، و ابلاس به معناى ياس و نوميدى است . و ضمير در ((ينزل (( به كلمه ((ودق (( بر مى گردد. همچنين ضمير در كلمه ((من قبله ((، - به طورى كه گفته اند - و بنابراين كلمه ((من قبله (( تاكيد جمله ((من قبل ان ينزل عليهم (( خواهد بود، و فائده اين تاكيد - باز به طورى كه گفته اند - فهماندن سرعت دگرگونى دلها از ياس به خوشحالى است ، چون جمله ((من قبل ان ينزل عليهم (( بيش ازاين نمى رسانيد، كه خشكى زدگان قبل از اينكه باران آيد نوميد بودند، و احتمال دارد كه نوميدى آنان مدت زيادى قبل از آمدن باران بوده و كلمه ((من قبله (( احتمال فاصله زياد را دفع نموده ، مى رساند در همان يك لحظه قبل نوميد بودند
كلمه ((مبلسين (( از مصدر ((ابلاس (( است ، و ابلاس به معناى ياس و نوميدى است . و ضمير در ((ينزل (( به كلمه ((ودق (( بر مى گردد. همچنين ضمير در كلمه ((من قبله ((، - به طورى كه گفته اند - و بنابراين كلمه ((من قبله (( تاكيد جمله ((من قبل ان ينزل عليهم (( خواهد بود، و فائده اين تاكيد - باز به طورى كه گفته اند - فهماندن سرعت دگرگونى دلها از ياس به خوشحالى است ، چون جمله ((من قبل ان ينزل عليهم (( بيش ازاين نمى رسانيد، كه خشكى زدگان قبل از اينكه باران آيد نوميد بودند، و احتمال دارد كه نوميدى آنان مدت زيادى قبل از آمدن باران بوده و كلمه ((من قبله (( احتمال فاصله زياد را دفع نموده ، مى رساند در همان يك لحظه قبل نوميد بودند
و در كشاف گفته كه جمله ((من قبله (( از باب تكرار، و به منظور تاكيد است ، مانند تكرار در آيه ((فكان عاقبتهما انهما فى النار خالدين فيها(( و معناى تاكيد در دلالت ، و معناى تاكيد در قبليت ، اين است كه دلالت كند بر اينكه عهد مردم به باران طولانى شده بود، چون مدتها بود باران نديده بودند، در نتيجه نوميديشان از باران در دلهايشان محكم و جايگير شده بود، و بدين جهت وقتى باران را ديدند خوشحالى آن مدت كوتاه به اندازه غم و اندوه آن مدت طولانى بود
و در كشاف گفته كه جمله ((من قبله (( از باب تكرار، و به منظور تاكيد است ، مانند تكرار در آيه ((فكان عاقبتهما انهما فى النار خالدين فيها(( و معناى تاكيد در دلالت ، و معناى تاكيد در قبليت ، اين است كه دلالت كند بر اينكه عهد مردم به باران طولانى شده بود، چون مدتها بود باران نديده بودند، در نتيجه نوميديشان از باران در دلهايشان محكم و جايگير شده بود، و بدين جهت وقتى باران را ديدند خوشحالى آن مدت كوتاه به اندازه غم و اندوه آن مدت طولانى بود
و چه بسا گفته شده كه ضمير در جمله ((من قبله (( به ارسال رياح بر مى گردد، و معناى آيه اين است كه : ((هر چند قبل از فرستادن باران بر آنان و بلكه قبل از برخاستن باد مايوس و نوميد بودند((
و چه بسا گفته شده كه ضمير در جمله ((من قبله (( به ارسال رياح بر مى گردد، و معناى آيه اين است كه : ((هر چند قبل از فرستادن باران بر آنان و بلكه قبل از برخاستن باد مايوس و نوميد بودند((
فَانظرْ إِلى ءَاثَرِ رَحْمَتِ اللَّهِ كيْف يحْىِ الاَرْض بَعْدَ مَوْتهَا إِنَّ ذَلِك لَمُحْىِ الْمَوْتى وَ هُوَ عَلى كلِّ شىْءٍ قَدِيرٌ
فَانظرْ إِلى ءَاثَرِ رَحْمَتِ اللَّهِ كيْف يحْىِ الاَرْض بَعْدَ مَوْتهَا إِنَّ ذَلِك لَمُحْىِ الْمَوْتى وَ هُوَ عَلى كلِّ شىْءٍ قَدِيرٌ
كلمه ((آثار(( جمع اثر است ، و اثر به معناى باقى مانده اى از چيزى است كه بعد از رفتنش بماند، و به هر بيننده بفهماند كه قبلا چنين چيزى در اينجا بوده ، مانند اثر پا، و اثر ساختمان ، ليكن به عنوان استعاره در هر چيزى كه متفرع بر چيز ديگرى شود، استعمال مى شود
كلمه ((آثار(( جمع اثر است ، و اثر به معناى باقى مانده اى از چيزى است كه بعد از رفتنش بماند، و به هر بيننده بفهماند كه قبلا چنين چيزى در اينجا بوده ، مانند اثر پا، و اثر ساختمان ، ليكن به عنوان استعاره در هر چيزى كه متفرع بر چيز ديگرى شود، استعمال مى شود
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۳۰۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۳۰۴ </center>
خط ۱۰۹: خط ۱۱۱:
و جمله ((و هو على كل شى ء قدير(( اثبات احياى مذكور است ، به بيانى ديگر مى فرمايد: چرا خدا نتواند مردگان را زنده كند؟ با اينكه قدرت او عمومى ، و غير محدود، و غير متناهى است ، و وقتى قدرت غير متناهى شد شامل احياى بعد از موت نيز مى شود، و گرنه لازم است قدرت مقيد شود و حال آنكه ما آن را مطلق فرض كرديم
و جمله ((و هو على كل شى ء قدير(( اثبات احياى مذكور است ، به بيانى ديگر مى فرمايد: چرا خدا نتواند مردگان را زنده كند؟ با اينكه قدرت او عمومى ، و غير محدود، و غير متناهى است ، و وقتى قدرت غير متناهى شد شامل احياى بعد از موت نيز مى شود، و گرنه لازم است قدرت مقيد شود و حال آنكه ما آن را مطلق فرض كرديم
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۳۰۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۳۰۵ </center>
وَ لَئنْ أَرْسلْنَا رِيحاً فَرَأَوْهُ مُصفَرًّا لَّظلُّوا مِن بَعْدِهِ يَكْفُرُونَ
وَ لَئنْ أَرْسلْنَا رِيحاً فَرَأَوْهُ مُصفَرًّا لَّظلُّوا مِن بَعْدِهِ يَكْفُرُونَ
ضمير در ((فراوه (( به نبات بر مى گردد، البته لفظ نبات در سابق نيامده بود، بلكه معناى آن از سياق استفاده مى شود، پس ضمير به نبات مستفاد از معنا بر مى گردد، و جمله ((لظلوا(( جواب سوگند، و قائم مقام جزاى شرط ((لئن (( است ، و معنايش اين است كه سوگند مى خورم كه اگر باد سردى بفرستيم كه زراعتهايشان و درختهايشان را زرد كند، و ببينند كه روييدنيهايشان زرد شده ، بلا درنگ به نعمت هاى خدا كفران مى ورزند
ضمير در ((فراوه (( به نبات بر مى گردد، البته لفظ نبات در سابق نيامده بود، بلكه معناى آن از سياق استفاده مى شود، پس ضمير به نبات مستفاد از معنا بر مى گردد، و جمله ((لظلوا(( جواب سوگند، و قائم مقام جزاى شرط ((لئن (( است ، و معنايش اين است كه سوگند مى خورم كه اگر باد سردى بفرستيم كه زراعتهايشان و درختهايشان را زرد كند، و ببينند كه روييدنيهايشان زرد شده ، بلا درنگ به نعمت هاى خدا كفران مى ورزند
پس در آيه شريفه مشركين را سرزنش مى كند به اينكه به سرعت دلهايشان زير و رو مى شود، هنگام نعمت يك جور، و هنگام نقمت جور ديگر، به محضى كه آثار نعمت نزديك مى شود، بى درنگ خوشحال مى شوند، و چون بعضى از نعمتها را از ايشان بگيرد بدون هيچ درنگى نعمت هاى مسلم و روشن را منكر مى شوند
پس در آيه شريفه مشركين را سرزنش مى كند به اينكه به سرعت دلهايشان زير و رو مى شود، هنگام نعمت يك جور، و هنگام نقمت جور ديگر، به محضى كه آثار نعمت نزديك مى شود، بى درنگ خوشحال مى شوند، و چون بعضى از نعمتها را از ايشان بگيرد بدون هيچ درنگى نعمت هاى مسلم و روشن را منكر مى شوند
بعضى گفته اند ضمير در ((فراوه (( به كلمه سحاب بر مى گردد، چون سحاب (ابر) وقتى زرد رنگ شد ديگر نمى بارد. بعضى ديگر گفته اند: به كلمه ((ريح (( بر مى گردد، چون كلمه مذكور هم مرجع ضمير مونث مى شود و هم مذكر ليكن هر دو قول بعيد است
بعضى گفته اند ضمير در ((فراوه (( به كلمه سحاب بر مى گردد، چون سحاب (ابر) وقتى زرد رنگ شد ديگر نمى بارد. بعضى ديگر گفته اند: به كلمه ((ريح (( بر مى گردد، چون كلمه مذكور هم مرجع ضمير مونث مى شود و هم مذكر ليكن هر دو قول بعيد است
فَإِنَّك لا تُسمِعُ الْمَوْتى ... فَهُم مُّسلِمُونَ
فَإِنَّك لا تُسمِعُ الْمَوْتى ... فَهُم مُّسلِمُونَ
اين جمله علت مطلبى را كه از سياق سابق فهميده مى شد بيان مى كند، گويا فرموده : اين قدر مشغول اين گونه افراد سست عنصر مشو، و غم بى ايمانيشان را مخور، كه چرا يك دم خوشحال و يك دم مايوسند، و به آيات ما ايمان نمى آورند، و در آنها تعقل نمى كنند، چون اينان مردگانى كر و كورند، و تو نمى توانى چيزى به ايشان بشنوانى ، و هدايتشان كنى ، تو، تنها كسانى رامى شنوانى و هدايت مى كنى كه به آيات ما ايمان داشته باشند، يعنى در اين جهت ها تعقل كنند، و تصديق نمايند، پس تنها اين گونه افراد مسلمند. و چون تفسير اين دو آيه در سوره نمل گذشت ديگر تكرار نمى كنيم
اين جمله علت مطلبى را كه از سياق سابق فهميده مى شد بيان مى كند، گويا فرموده : اين قدر مشغول اين گونه افراد سست عنصر مشو، و غم بى ايمانيشان را مخور، كه چرا يك دم خوشحال و يك دم مايوسند، و به آيات ما ايمان نمى آورند، و در آنها تعقل نمى كنند، چون اينان مردگانى كر و كورند، و تو نمى توانى چيزى به ايشان بشنوانى ، و هدايتشان كنى ، تو، تنها كسانى رامى شنوانى و هدايت مى كنى كه به آيات ما ايمان داشته باشند، يعنى در اين جهت ها تعقل كنند، و تصديق نمايند، پس تنها اين گونه افراد مسلمند. و چون تفسير اين دو آيه در سوره نمل گذشت ديگر تكرار نمى كنيم


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۲۳ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۲۵}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۸٬۹۳۳

ویرایش