۱۳٬۷۸۱
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
ابراهيم بر كلمۀ «صنم» تكيه نكرد، بلكه كلمۀ «نَعبُدُ» را سوژه بحث خود قرار داد و با آن، به مخاصمه با ايشان پرداخت. چون معبود مستقل بودن صنم، با صنم بودن منافات دارد. زيرا صنم نمايانگر غير است. پس نبايد خودش پرستش شود، و اگر پرستش شود، بايد مشتمل بر چيزى كه مردم به خاطر آن چيزى را مى پرستند، يعنى جلب منفعت و دفع ضرر باشد، تا مردم آن ها را بپرستند و از آن ها حاجت بخواهند، در حالى كه بت ها، چنين اثرى ندارند و از خواست و حاجت پرستندگان اطلاعى ندارند، تا مضطر و بيچاره اى را اجابت نموده، منافعى به او برسانند و يا ضررى را از او دور كنند. و به همين جهت، ابراهيم «عليه السلام» پرسيد: «هَل يَسمَعُونَكُم: آيا بت ها صداى شما را مى شنوند»؟ | ابراهيم بر كلمۀ «صنم» تكيه نكرد، بلكه كلمۀ «نَعبُدُ» را سوژه بحث خود قرار داد و با آن، به مخاصمه با ايشان پرداخت. چون معبود مستقل بودن صنم، با صنم بودن منافات دارد. زيرا صنم نمايانگر غير است. پس نبايد خودش پرستش شود، و اگر پرستش شود، بايد مشتمل بر چيزى كه مردم به خاطر آن چيزى را مى پرستند، يعنى جلب منفعت و دفع ضرر باشد، تا مردم آن ها را بپرستند و از آن ها حاجت بخواهند، در حالى كه بت ها، چنين اثرى ندارند و از خواست و حاجت پرستندگان اطلاعى ندارند، تا مضطر و بيچاره اى را اجابت نموده، منافعى به او برسانند و يا ضررى را از او دور كنند. و به همين جهت، ابراهيم «عليه السلام» پرسيد: «هَل يَسمَعُونَكُم: آيا بت ها صداى شما را مى شنوند»؟ | ||
<span id='link270'><span> | <span id='link270'><span> | ||
==اعتراض ابراهيم | ==اعتراض ابراهيم «ع»، بر بت پرستى قوم خود == | ||
«'''قَالَ هَلْ | «'''قَالَ هَلْ يَسمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ أَوْ يَنفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ'''»: | ||
اين | اين جمله، اعتراض ابراهيم «عليه السلام» بر صنم پرستى ايشان است. از دو جهت: | ||
اول اين كه: «عبادت»، عبارت است از كارى كه حالت تذلل عابد و گدايى او را براى معبود مجسم سازد و اين، بدون دعا نمى شود. بايد عابد، معبود را بخواند. خواندن هم وقتى صحيح و معقول است كه معبود، صداى عابد را بشنود و اصنام، جماداتى هستند كه گوش ندارند و صدايى نمى شنوند. پس پرستش آن ها معنا ندارد. | |||
دوم اين كه: از اين جهت كه مردم هر إله را كه مى پرستند، يا به طمع خير اوست، و يا از ترس شرّ او، در صورتى كه اصنام، جماداتى هستند كه قدرت بر رساندن خير و دفع شر را ندارند. پس هر يك از دو آيه، متضمن يك جهت از دو جهت اعتراض است. و اگر جمله را به صورت استفهام اداء كرد، براى اين است كه طرف مقابل را مجبور به اعتراف كند. | |||
مقام اقتضاء داشت در پاسخ از | «'''قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَاءَنَا كَذَلِك يَفْعَلُونَ'''»: | ||
مقام اقتضاء داشت در پاسخ از سؤال آن جناب بگويند: «نه، بت ها صداى ما را نمى شنوند و نفع و ضررى براى ما ندارند»، ولى اين طور جواب ندادند، بلكه گفتند: «ما پدران خود را يافتيم كه چنين مى كردند»، و اين، بدان جهت بوده كه فكر كرده اند اگر به مقتضاى مقام جواب بدهند، بر خلاف كيش خود نتيجه گرفته اند. لذا از آن عدول كرده، به ذيل تقليد از پدران متمسك شدند و صريحا اقرار كردند كه ما در بت پرستى، به غير از تقليد از پدران، هيچ دليلى نداريم. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۹۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۹۵ </center> | ||
«''' | «'''بَل وَجَدنَا آبَاءَنَا كَذَلِكَ يَفعَلُون '''» - يعنى: عين آن كارى را انجام مى دهيم كه پدران ما مى كردند، و بت ها را همان طور كه آنان مى پرستيدند، مى پرستيم. | ||
خلاصه مى خواهيم بگوييم در اين جا، به دو نحو مى توانستند پاسخ دهند: يكى همين پاسخى كه داده اند، و ديگرى اين كه بگويند «ما پدران خود را يافتيم كه بت مى پرستيدند»، ولى اين طور نگفتند، بلكه گفتند: «يافتيم كه چنين مى كردند»، تا در افاده تقليد صريح تر باشد، به طورى كه گويا خود آنان هيچ معنايى براى بت پرستى نمى فهمند. تنها مى دانند كه كارشان نظير كار پدرانشان است و همان شكل و قيافه را دارد و اما اين كه فايده اين كار چيست، هيچ اطلاعى ندارند. | |||
«'''قَالَ أَفَرَآيْتُم مَّا كُنتُمْ تَعْبُدُونَ أَنتُمْ وَ آبَاؤُكُمُ الاَقْدَمُونَ فَإِنَّهُمْ عَدُوُّ لى إِلّا رَبَّ الْعَالَمِينَ'''»: | |||
بعد از آن كه محاجّه ابراهيم با پدر و قومش به اين جا انجاميد كه هيچ حجت و دليلى به غير تقليد از پدران بر بت پرستى نياوردند، شروع كرد به بيزارى جستن از خدايان ايشان، و نيز از خود ايشان و پدران بت پرستشان و فرمود: «أفَرَأيتُم مَا كُنتُم تَعبُدُون أنتُم وَ آبَاؤُكُمُ الأقدَمُون». | |||
و | «فاء» بر سر كلمۀ «أفَرَأيتُم»، تفريع بر چيزى است كه از گفتگوى قبلى روشن مى شد و آن دليل نداشتن ايشان براى عمل بت پرستی شان بود و اين كه در اين عمل تنها تقليد مى كنند، و يا بطلان عملشان از اصل بود. و جمله را چنين معنا مى دهد كه: | ||
و | وقتى عمل شما باطل است و هيچ حجتى بر آن نداريد، به غير تقليد از پدران، پس بدانيد كه اين بت ها كه مى بينيد (يعنى عين اين بت ها كه شما و پدران گذشته تان، آن را مى پرستيد، دشمن من اند). زيرا پرستش آن ها مضرّ به دين من و مهلك من است. پس جز دشمنى براى من اثر و خاصيتى ندارند. | ||
و اگر در عبارت خود، نام پدران گذشته ايشان را برد، براى اين بود كه بفهماند او هيچ ارزشى براى تقليد از پدران گذشته آنان قائل نيست، و عهد گذشته و سبقت زمانى در ابطال حق يا احقاق باطل هيچ اثرى ندارد. | |||
و اگر در جملۀ «فَإنَّهُم عَدُوٌّ لِى...: ايشان دشمن من اند...»، ضمير عقلاء را به بت ها برگردانيد، به خاطر اين بود كه طرف مقابل نسبت عبادت به آن ها مى دادند و عبادت هر چيزى، مستلزم آن است كه داراى شعور و عقل باشد، و در قرآن كريم، در بسيارى موارد، اين گونه تعبير آمده كه ضمير عقلاء را به بت ها برگردانده است. | |||
و جملۀ «إلّا رَبَّ العَالَمِين»، استثناء منقطع است و جملۀ «فَإنَّهُم عَدُوٌّ لِى»، مستثنا منه آن است، و معنايش اين است كه: «ليكن ربّ العالمين چنين نيست». | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۹۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۹۶ </center> | ||
الَّذِى خَلَقَنى فَهُوَ يهْدِينِ... يَوْمَ الدِّينِ | «'''الَّذِى خَلَقَنى فَهُوَ يهْدِينِ... يَوْمَ الدِّينِ'''»: | ||
<span id='link271'><span> | <span id='link271'><span> | ||
==ابراهيم عليه السّلام رب العالمين را با وصف خلق و هدايت (تدبير) معرفى و توصيف مىكند (الذى خلقنى فهو يهدين ...) == | ==ابراهيم عليه السّلام رب العالمين را با وصف خلق و هدايت (تدبير) معرفى و توصيف مىكند (الذى خلقنى فهو يهدين ...) == | ||
بعد از آنكه رب العالمين را استثناء كرد، او را به اوصافى ستود كه با آن اوصاف حجت و دليلش بر مدعايش (او دشمن من نيست بلكه ربى است رحيم و داراى لطف و عنايت به حال من و منعم من است به تمامى نعمت ها و دافع تمامى شرور) تمام مى شود و آن اوصاف اين است : «'''الذى خلقنى ... - آن كس كه مرا خلق كرد...'''» و اما اينكه بعضى گفته اند كه : «'''جمله الذى خلقنى ...'''» جمله اى است استينافى ، كه كلام را از سر شروع كرده ، سخنى است كه نبايد بدان اعتناء كرد. | بعد از آنكه رب العالمين را استثناء كرد، او را به اوصافى ستود كه با آن اوصاف حجت و دليلش بر مدعايش (او دشمن من نيست بلكه ربى است رحيم و داراى لطف و عنايت به حال من و منعم من است به تمامى نعمت ها و دافع تمامى شرور) تمام مى شود و آن اوصاف اين است : «'''الذى خلقنى ... - آن كس كه مرا خلق كرد...'''» و اما اينكه بعضى گفته اند كه : «'''جمله الذى خلقنى ...'''» جمله اى است استينافى ، كه كلام را از سر شروع كرده ، سخنى است كه نبايد بدان اعتناء كرد. |
ویرایش