گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۹۲: خط ۹۲:
<span id='link43'><span>
<span id='link43'><span>


==سفارش به روزه سكوت گرفتن براى رهايى از زخم زبان مردم ==
==سفارش به گرفتن روزۀ سكوت، براى رهايى از زخم زبان مردم ==
«'''فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشرِ أَحَداً فَقُولى إِنى نَذَرْت لِلرَّحْمَانِ صوْماً فَلَنْ أُكلِّمَ الْيَوْمَ إِنسِيًّا'''»:
«'''فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشرِ أَحَداً فَقُولى إِنّى نَذَرْتُ لِلرَّحْمَانِ صَوْماً فَلَنْ أُكلِّمَ الْيَوْمَ إِنسِيًّا'''»:


مقصود از روزه ، روزه سكوت است همچنانكه از جمله ((فلن اكلم اليوم انسيا(( نيز به خوبى بر مى آيد، و نيز از سياق بر مى آيد كه اين قسم روزه در آن دوره مرسوم بوده و لذا مريم عذراء هم آن را پذيرفت ، و كلمه ((انسى (( منسوب به انس است كه در مقابل جن به كار مى رود، و مراد از آن يك فرد از انسان است.
مقصود از روزه، روزۀ سكوت است، همچنان كه از جملۀ «فَلَن أُكَلِّمَ اليَومَ إنسِيّاً» نيز به خوبى بر مى آيد. و نيز از سياق بر مى آيد كه اين قسم روزه، در آن دوره مرسوم بوده و لذا مريم عذراء هم آن را پذيرفت. و كلمۀ «إنِسى»، منسوب به «إنس» است، كه در مقابل «جنّ» به كار مى رود، و مراد از آن، يك فرد از انسان است.


و كلمه «ما» در جمله «فاما ترين...» زائده است، و كلام اصلى «ان ترى بشرا فقولى» بوده ، و معنايش اين است كه اگر فردى از بشر را ديدى و با تو حرفى زدو پرسيد كه اين بچه را از كجا آورده اى؟ بگو... و مراد از «قولى: بگو»، سخن گفتن نيست. چون بنا شد سخن نگويد، بلكه مقصود از آن فهماندن است، و لو به اشاره، چون تفهيم به اشاره را هم قول مى گويند، و از فراء نقل شده كه هر چيزى را كه به انسان برسد، به هر طريق كه باشد عرب آن را كلام مىگويد مگر آن كه با مصدر تاءكيد شود كه در آن صورت مقصود تنها سخن گفتن خواهد بود.
و كلمۀ «مَا» در جملۀ «فَإمّا تَرَيَّن...» زائده است، و كلام اصلى «إن تَرَى بَشَراً فَقُولِى» بوده، و معنايش اين است كه اگر فردى از بشر را ديدى و با تو حرفى زد و پرسيد كه اين بچه را از كجا آورده اى؟ بگو...  
 
و مراد از «قُولِى: بگو»، سخن گفتن نيست. چون بنا شد سخن نگويد، بلكه مقصود از آن فهماندن است، و لو به اشاره. چون تفهيم به اشاره را هم «قول» مى گويند، و از فراء نقل شده كه هر چيزى را كه به انسان برسد، به هر طريق كه باشد، عرب آن را كلام می گويد، مگر آن كه با مصدر تأكيد شود كه در آن صورت، مقصود تنها سخن گفتن خواهد بود.


و بعيد نيست كه از جمله ((فقولى انى نذرت للرحمان صوما(( با كمك سياق فهميده
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۸ </center>
شود كه عيسى به مادرش دستور داده كه رسما نيت روزه هم بكند، و آن را براى خدا بر خود نذر كند، تا دروغ و بر خلاف واقع سخن نگفته باشد.
و بعيد نيست كه از جملۀ «فَقُولِى إنِّى نَذَرتُ لِلرَّحمَان صَوماً» با كمك سياق فهميده شود كه عيسى به مادرش دستور داده كه رسما نيت روزه هم بكند، و آن را براى خدا بر خود نذر كند، تا دروغ و بر خلاف واقع سخن نگفته باشد.


و جمله ((فاما ترين ...(( على اى حال متفرع بر جمله ((و قرى عينا(( است ، و مراد اين است كه با احدى حرف مزن و جواب پرسش احدى را مده ، بلكه امر جواب را به من واگذار، من جواب گوى آنان و مدافع از باز خواست ايشان هستم.
و جملۀ «فَإمّا تَرَيَّنِ...»، على أىّ حال، متفرع بر جملۀ «وَ قَرِّى عَيناً» است، و مراد اين است كه با احدى حرف مزن و جواب پرسش احدى را مده، بلكه امر جواب را به من واگذار. من جواب گوى آنان و مدافع از بازخواست ايشان هستم.


«'''فَأَتَت بِهِ قَوْمَهَا تحْمِلُهُ قَالُوا يَا مَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شيْئاً فَرِيًّا'''»:
«'''فَأَتَت بِهِ قَوْمَهَا تحْمِلُهُ قَالُوا يَا مَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شيْئاً فَرِيًّا'''»:


ضمير در ((به (( و در ((تحمله (( به عيسى بر مى گردد، و استفهام هم استفهام انكارى است و آن جمله طعن و نوعى تقبيح است از مردم به مريم ، كه منشاء آن همان امر عجيبى است كه با آن سابقه زهد و محجوبى از مريم دختر عمران و آل هارون قديس مشاهده كردند، و كلمه ((فرى ((، به معناى نو ظهور و عظيم است . بعضى هم گفته اند: از افتراء، و به معناى دروغ ، و كنايه از قبيح و منكر است ، ولى آيه بعدى معناى اول را تاييد مى كند و معناى آيه روشن است.
ضمير در «بِهِ» و در «تَحمِلُهُ»، به عيسى بر مى گردد، و استفهام هم، استفهام انكارى است. و آن جمله، طعن و نوعى تقبيح است از مردم به مريم، كه منشأ آن، همان امر عجيبى است كه با آن سابقه زهد و محجوبى از مريم، دختر عمران و آل هارون قدّيس مشاهده كردند.  


«'''يَا أُخْت هَارُونَ مَا كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سوْءٍ وَ مَا كانَت أُمُّكِ بَغِيًّا'''»:
و كلمۀ «فَرِىّ»، به معناى نوظهور و عظيم است. بعضى هم گفته اند: از افتراء، و به معناى دروغ، و كنايه از قبيح و منكر است، ولى آيه بعدى، معناى اول را تأييد مى كند و معناى آيه روشن است.


در مجمع البيان گفته: در خصوص هارون چهار قول است.
«'''يَا أُخْت هَارُونَ مَا كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ مَا كانَت أُمُّكِ بَغِيًّا'''»:


اول اينكه : مردى صالح در بنى اسرائيل بوده كه هر صالح ديگرى را به او نسبت مى دادند، و بنابراين ، مراد از خواهرى هارون ، شباهت به او است ،
در مجمع البيان گفته: در خصوص هارون چهار قول است:


دوم اينكه مريم برادرى پدرى داشته به نام هارون ،
اول اين كه: مردى صالح در بنى اسرائيل بوده، كه هر صالح ديگرى را به او نسبت مى دادند. بنابراين، مراد از خواهرى هارون، شباهت به او است.


سوم اينكه : مراد از او همان هارون برادر موساى كليم است و بنابراين مراد از خواهرى با او صرف انتساب است ، همچنانكه مى گويند: برادر بنى تميم ،
دوم اين كه: مريم، برادرى پدرى داشته به نام هارون.


چهارم اينكه : مردى در آن زمان بوده معروف به زنا و فساد، اين بود خلاصه گفتار مجمع . و كلمه ((بغى (( به معناى زنا كار است ، و معناى آيه روشن است.
سوم اين كه: مراد از او، همان هارون، برادر موساى كليم است. بنابراين، مراد از خواهرى با او، صرف انتساب است، همچنان كه مى گويند: برادر بنى تميم.  


«'''فَأَشارَت إِلَيْهِ قَالُوا كَيْف نُكلِّمُ مَن كانَ فى الْمَهْدِ صبِيًّا'''»:
چهارم اين كه: مردى در آن زمان بوده معروف به زنا و فساد. اين بود خلاصه گفتار مجمع.


يعنى اشاره كرد به عيسى و اين اشاره ارجاع ايشان است به وى تا جواب خود را از او بگيرند و او حقيقت امر را برايشان روشن كند، چون عيسى قبلا به او گفته بود كه چنين كند، كه ما قبلا در ذيل آيه ((فاما ترين من البشر احدا فقولى انى نذرت للرحمان صوما...(( بحث آن را كرديم.
و كلمۀ «بَغى»، به معناى زناكار است، و معناى آيه روشن است.


كلمه ((مهد(( به معناى گهواره و سريرى است كه براى بچه ها درست مى كنند و بچه ها را روى آن گذاشته مى خوابانند.
«'''فَأَشارَت إِلَيْهِ قَالُوا كَيْفَ نُكلِّمُ مَن كانَ فى الْمَهْدِ صبِيًّا'''»:
 
يعنى اشاره كرد به عيسى و اين اشاره ارجاع ايشان است به وى تا جواب خود را از او بگيرند و او حقيقت امر را برايشان روشن كند. چون عيسى قبلا به او گفته بود كه چنين كند، كه ما قبلا در ذيل آيه «فَإمّا تَرَيَّنِ مِنَ البَشَرِ أحَداً فَقُولِى إنّى نَذَرتُ لِلرَّحمَانِ صَوماً...»، بحث آن را كرديم.
 
كلمۀ «مَهد»، به معناى گهواره و سريرى است كه براى بچه ها درست مى كنند و بچه ها را روى آن گذاشته، مى خوابانند.


<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۹ </center>
بعضى گفته اند: مراد از مهد در آيه شريفه آغوش و دامن مادر او است . بعضى ديگر گفته اند: مرباه، يعنى مرجحه است.
بعضى گفته اند: مراد از «مهد» در آيه شريفه، آغوش و دامن مادر او است. بعضى ديگر گفته اند: مُرَبَّاهُ، يعنى مُرَجّحَهُ است.


و بعضى گفته اند به معناى هر جائى است كه طفل در آن جاى گرفته باشد. چون مريم هنوز براى عيسى گهواره اى تهيه نكرده بود. وليكن حق مطلب اين است كه آيه شريفه ظهور در گهواره دارد و هيچ دليلى نيست بر اينكه آن جناب گهواره تهيه نكرده بود. ممكن است مردم بعد از آنكه مريم به خانه رسيده و براى فرزندش گهواره و يا مرجحه كه آن نيز در آن روزگار گهواره ناميده مى شده تهيه كرده است ، به وى هجوم آورده باشند كه اين كودك را از كجا آورده اى؟!
و بعضى گفته اند: به معناى هر جایى است كه طفل در آن جاى گرفته باشد. چون مريم هنوز براى عيسى گهواره اى تهيه نكرده بود. وليكن حق مطلب اين است كه آيه شريفه، ظهور در گهواره دارد و هيچ دليلى نيست بر اين كه آن جناب، گهواره تهيه نكرده بود.  


وجوم مختلف درباره لفظ «كان» در جمله: «كيف نكلم من كان فى المهد صبيا»
ممكن است مردم بعد از آن كه مريم به خانه رسيده و براى فرزندش گهواره و يا مُرجّحه، كه آن نيز در آن روزگار گهواره ناميده مى شده، تهيه كرده است، به وى هجوم آورده باشند كه اين كودك را از كجا آورده اى؟!


در اين تعبير آيه شريفه كه فرموده : «من كان فى المهد صبيا: كسى كه در گهواره طفل بوده»، اشكال شده است كه كلمه ((كان ((مخل به معناى آيه است زيرا پاسخ دادن آن كودك وقتى غريب و معجزه است كه فعلا درگهواره و طفل باشد، نه آنكه در روزگار گذشتهطفل و در گهواره بوده ، چون همه افراد بزرگسال هم روزى در گهواره طفل بوده اند، پس بهتر آن بود كه بفرمايد: «من فى المهد صبى = كسى كه در گهواره طفل است».
وجوه مختلف درباره لفظ «كَانَ» در جملۀ «كَيفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِى المَهدِ صَبِيّاً»
 
در اين تعبير آيه شريفه كه فرموده: «مَن كَانَ فِى المَهدِ صَبِيّاً: كسى كه در گهواره طفل بوده»، اشكال شده است كه كلمۀ «كَانَ»، مخلّ به معناى آيه است. زيرا پاسخ دادن آن كودك وقتى غريب و معجزه است كه فعلا در گهواره و طفل باشد، نه آن كه در روزگار گذشته طفل و در گهواره بوده. چون همه افراد بزرگسال هم، روزى در گهواره طفل بوده اند. پس بهتر آن بود كه بفرمايد: «مَن فِى المَهدِ صَبِىّ: كسى كه در گهواره طفل است».


از اين اشكال چند جواب داده اند:
از اين اشكال چند جواب داده اند:


اول اينكه: زمان ماضى دو قسم است ، يكى ماضى و گذشته دور و يكى گذشته نزديك و متصل به حال ، آنكه مخل به معنا است ماضى دور است و اما اگر مدلول ((كان (( در آيه شريفه ماضى نزديك و متصل به حال يعنى همان حالى كه گفتگو مى كردند باشد ضررى به معنا نمى زند، اين جواب را زمخشرى در كشاف داده.
اول اين كه: زمان ماضى دو قسم است: يكى ماضى و گذشتۀ دور. و يكى گذشتۀ نزديك و متصل به حال. آن كه مخلّ به معنا است، ماضى دور است و اما اگر مدلول «كَانَ» در آيه شريفه، ماضى نزديك و متصل به حال، يعنى همان حالى كه گفتگو مى كردند باشد، ضررى به معنا نمى زند. اين جواب را زمخشرى در كشاف داده.


ولى هر چند كه اشكال را دفع كرده ليكن با انكار مردم زمان مريم تطبيق نمى كند، زيرا آنان از اين رو گفتگوى با عيسى را غير معقول مى دانستند كه طفلى گهواره اى است ، نه اينكه در زمان گذشته نزديك طفلى گهوارئى بوده است ، پس باز هم لفظ كان زيادى خواهد بود.
ولى هر چند كه اشكال را دفع كرده، ليكن با انكار مردم زمان مريم تطبيق نمى كند. زيرا آنان از اين رو گفتگوى با عيسى را غيرمعقول مى دانستند كه طفلى گهواره اى است، نه اين كه در زمان گذشته نزديك، طفلى گهوارئى بوده است. پس باز هم لفظ «كَانَ» زيادى خواهد بود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۶۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۶۰ </center>
دوم اينكه: جمله ((كيف نكلم (( حكايت حال گذشته است و مراد از ((من (( كه موصوله است نيز اطفال گذشته است ، و معنا اين است كه ما چگونه با اطفالى كه اين صفت دارند كه در گهواره اند گفتگو كنيم ، يعنى تاكنون ما با چنين اطفالى صحبت نكرده ايم ، تا با اين طفل تو هم صحبت كنيم ، اين وجه نيز از زمخشرى است.
دوم اين كه: جملۀ «كَيفَ نُكَلِّمُ»، حكايت حال گذشته است و مراد از «مَن» كه موصوله است، نيز اطفال گذشته است، و معنا اين است كه ما چگونه با اطفالى كه اين صفت دارند كه در گهواره اند، گفتگو كنيم. يعنى تاكنون ما با چنين اطفالى صحبت نكرده ايم، تا با اين طفل تو هم صحبت كنيم. اين وجه نيز، از زمخشرى است.


هر چند اين وجه را خيلى ها پسنديده اند، و ليكن اشكالش اين است كه از فهم دور است.
هرچند اين وجه را خيلى ها پسنديده اند، وليكن اشكالش اين است كه از فهم دور است.


سوم اينكه: كلمه ((كان (( زائده است ، و تنها به منظور تاءكيد آورده شده و هيچ گونه دلالتى بر زمان ندارد، و جمله ((من فى المهد(( مبتداء و خبر و كلمه ((صبيا(( حال و مؤكد است.
سوم اين كه: كلمۀ «كَانَ»، زائده است، و تنها به منظور تأكيد آورده شده و هيچ گونه دلالتى بر زمان ندارد. و جملۀ «مَن فِى المَهد»، مبتداء و خبر و كلمۀ «صَبِيّاً» حال و مؤكد است.


اشكال اين وجه هم اين است كه علاوه بر اينكه دليلى بر آن نيست ، يك نوع زيادى بى جهت و باعث اشتباه است ، علاوه بر اينكه بعضى گفته اند ((كان (( زائده هم باشد دلالت بر زمان مى كند، و تنها فرقش با غير زائده اين است كه دلالت بر حدث ندارد.
اشكال اين وجه هم اين است كه علاوه بر اين كه دليلى بر آن نيست، يك نوع زيادى بى جهت و باعث اشتباه است. علاوه بر اين كه بعضى گفته اند: «كَانَ» زائده هم باشد، دلالت بر زمان مى كند، و تنها فرقش با غير زائده، اين است كه دلالت بر حدث ندارد.


چهارم اينكه: كلمه ((من (( در آيه شرطيه و جمله ((كان فى المهد صبيا(( شرط آن ، و ((جمله كيف نكلم (( در محل جزاء است و معنايش اين است كه : ((كسى كه در گهواره در حال كودكى است ممكن نيست گفتگوى با او(( و صيغه ماضى ((كان (( در جمله شرطيه به معناى مستقبل است و هيچ اشكالى هم وارد نيست.
چهارم اين كه: كلمۀ «مَن» در آيه، شرطيه و جملۀ «كَانَ فِى المَهدِ صَبِيّاً» شرط آن، و جملۀ «كَيفَ نُكَلِّمُ» در محل جزاء است و معنايش اين است كه: «كسى كه در گهواره در حال كودكى است، ممكن نيست گفتگوى با او». و صيغه ماضى «كَانَ» در جملۀ شرطيه، به معناى مستقبل است و هيچ اشكالى هم وارد نيست.


اشكالش اين است كه خود را به زحمت انداختن است.
اشكالش اين است كه خود را به زحمت انداختن است.


ممكن هم هست بگوئيم كلمه ((كان (( از دلالت بر زمان منعزل است چون كلام بوئى از معناى شرط و جزاء دارد زيرا در معناى آن اين است كه بگوئيم : كسى كه كودك است گفتگوى با او ممكن نيست .  
ممكن هم هست بگویيم كلمۀ «كَانَ» از دلالت بر زمان منعزل است. چون كلام بویى از معناى شرط و جزاء دارد. زيرا در معناى آن اين است كه بگویيم: كسى كه كودك است، گفتگوى با او ممكن نيست.  


و يا بگوييم : اين كلمه براى دلالت بر زمان نيامده بلكه براى اين آمده كه بر ثبوت وصف براى موصوفش دلالت كند ثبوتى كه اقتضاء حتميت و تحقق آن در موصوف و لزومش براى آن باشد نظير همين كلمه در آيه ((قل سبحان ربى هل كنت الا بشرا رسولا(( يعنى بشريت و رسالت در من ثابت و متحقق است ، پس هر چه كه از بشرى رسول (ديگر پيامبران رسل=) برنخاسته از من نيز بر نمى آيد.
و يا بگوييم: اين كلمه براى دلالت بر زمان نيامده، بلكه براى اين آمده كه بر ثبوت وصف براى موصوفش دلالت كند. ثبوتى كه اقتضاء حتميت و تحقق آن در موصوف و لزومش براى آن باشد. نظير همين كلمه در آيه «قُل سُبحَانَ رَبِّى هَل كُنتُ إلّا بَشَراً رَسُولاً»، يعنى بشريت و رسالت در من ثابت و متحقق است. پس هر چه كه از بشرى رسول (ديگر پيامبران رُسُل) برنخاسته، از من نيز بر نمى آيد.


و نيز مانند اين كلمه در آيه ((و من قتل مظلوما فقد جعلنا لوليه سلطانا فلا يسرف فى القتل انه كان منصورا((
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۶۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۶۱ </center>
كه معناى ((انه كان منصورا(( اين است كه نصرت لازم براى او است، و ما وصف گذشته را براى موصوفش لازم كرديم ، پس معناى آيه مورد بحث اين مى شود كه: ((كيف نكلم صبيا فى المهد(( چگونه با كودكى كه واقعا كودك است و به همان حال هم هست گفتگو كنيم؟
و نيز مانند اين كلمه در آيه «وَ مَن قُتِلَ مَظلُوماً فَقَد جَعَلنَا لِوَلِيّهِ سُلطَاناً فَلَا يُسرِف فِى القَتلِ إنّهُ كَانَ مَنصُوراً»،
كه معناى «إنَّهُ كَانَ مَنصُوراً» اين است كه نصرت لازم براى او است، و ما وصف گذشته را براى موصوفش لازم كرديم. پس معناى آيه مورد بحث اين مى شود كه: «كَيفَ نُكَلِّمُ صَبِيّاً فِى المَهد» چگونه با كودكى كه واقعا كودك است و به همان حال هم هست گفتگو كنيم؟
<span id='link47'><span>
<span id='link47'><span>
==سخن گفتن حضرت عيسى «ع»، در گهواره با مردم==
==سخن گفتن حضرت عيسى «ع»، در گهواره با مردم==
«'''قَالَ إِنى عَبْدُاللَّهِ ءَاتَانی الْكِتَاب وَ جَعَلَنى نَبِيًّا'''»:
«'''قَالَ إِنى عَبْدُاللَّهِ ءَاتَانی الْكِتَاب وَ جَعَلَنى نَبِيًّا'''»:
۱۳٬۷۸۶

ویرایش