گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۴۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶: خط ۶:
<span id='link363'><span>
<span id='link363'><span>
==توضيحى در مورد منافع دنيوى و اخروى حج ==
==توضيحى در مورد منافع دنيوى و اخروى حج ==
لِّيَشهَدُوا مَنَفِعَ لَهُمْ وَ يَذْكرُوا اسمَ اللَّهِ فى أَيَّامٍ مَّعْلُومَتٍ....
«'''لِّيَشهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَ يَذْكرُوا اسمَ اللَّهِ فى أَيَّامٍ مَّعْلُومَاتٍ...'''»:


لام بر سر جمله مورد بحث لام تعليل ، و يا لام غايت است . و اين جار و مجرور متعلق است به جمله ((ياتوك (( يعنى اگر اعلام كنى مى آيند، به سوى تو، براى اينكه منافع خود را مشاهده كنند. و بنابراين كه لام غايت باشد معنا اين مى شود كه : مى آيند به سوى تو و منافع خود را مشاهده مى كنند.
لام بر سر جمله مورد بحث لام تعليل ، و يا لام غايت است . و اين جار و مجرور متعلق است به جمله ((ياتوك (( يعنى اگر اعلام كنى مى آيند، به سوى تو، براى اينكه منافع خود را مشاهده كنند. و بنابراين كه لام غايت باشد معنا اين مى شود كه : مى آيند به سوى تو و منافع خود را مشاهده مى كنند.
خط ۲۲: خط ۲۲:
به همين بيان روشن مى شود كه چرا فرمود: ((در ميان مردم حج را اعلام كن تا به سويت بيايند((، چون معناى آمدن مردم به سوى ابراهيم ، اين است كه مردم به سوى خانه اى كه او بنا كرده بيايند و آن را زيارت كنند. و آمدنشان مستلزم اين است كه اين منافع اخروى و دنيوى را مشاهده كنند، و وقتى مشاهده كردند، علاقمند به آن خانه مى شوند، چون خلقت انسان به گونه اى است كه منفعت را دوست دارد.
به همين بيان روشن مى شود كه چرا فرمود: ((در ميان مردم حج را اعلام كن تا به سويت بيايند((، چون معناى آمدن مردم به سوى ابراهيم ، اين است كه مردم به سوى خانه اى كه او بنا كرده بيايند و آن را زيارت كنند. و آمدنشان مستلزم اين است كه اين منافع اخروى و دنيوى را مشاهده كنند، و وقتى مشاهده كردند، علاقمند به آن خانه مى شوند، چون خلقت انسان به گونه اى است كه منفعت را دوست دارد.


وَ يَذْكرُوا اسمَ اللَّهِ فى أَيَّامٍ مَّعْلُومَتٍ عَلى مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِيمَةِ الاَنْعَمِ
«'''وَ يَذْكرُوا اسمَ اللَّهِ فى أَيَّامٍ مَّعْلُومَاتٍ عَلى مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِيمَةِ الاَنْعَامِ'''»:
<span id='link364'><span>
<span id='link364'><span>
==توضيح مفردات و جملات آيات مربوط به مناسك حج ==
==توضيح مفردات و جملات آيات مربوط به مناسك حج ==
خط ۳۸: خط ۳۸:
و ظاهر جمله ((على ما رزقهم من بهيمه الانعام (( اين است كه متعلق به جمله ((يذكروا(( باشد، و جمله ((من بهيمه الانعام (( بيان موصول ((ما(( بوده باشد. و مراد از ((ذكر نام خدا بر بهيمه (( ذكر آن در هنگام ذبح گوسفند و يا نحر شتر است . و اين عمل بر خلاف عمل مشركين است كه گوسفند و شتر را در راه بتهاى خود قربانى مى كردند.
و ظاهر جمله ((على ما رزقهم من بهيمه الانعام (( اين است كه متعلق به جمله ((يذكروا(( باشد، و جمله ((من بهيمه الانعام (( بيان موصول ((ما(( بوده باشد. و مراد از ((ذكر نام خدا بر بهيمه (( ذكر آن در هنگام ذبح گوسفند و يا نحر شتر است . و اين عمل بر خلاف عمل مشركين است كه گوسفند و شتر را در راه بتهاى خود قربانى مى كردند.


زمخشرى گفته : جمله ((و يذكروا اسم اللّه ...(( كنايه از ذبح و نحر است ولى اين گفتار از اين نظر بعيد است كه مى دانيم در اين كلام عنايت خاصى به ذكر اسم خداى تعالى هست ، و اگر عبارت را كنايه بگيريم ، در كنايه عنايت تنها متوجه مكنى عنه (منظور واقعى ) است ، نه خود كنايه . و از كلام بعضى از مفسرين بر مى آيد كه خواسته اند بگويند: مراد مطلق ذكر خدا در ايام حج است ، نه تنها بردن نام خدا در هنگام ذبح . ولى اين حرف صحيح نيست .
زمخشرى گفته : جمله ((و يذكروا اسم اللّه ...(( كنايه از ذبح و نحر است ولى اين گفتار از اين نظر بعيد است كه مى دانيم در اين كلام عنايت خاصى به ذكر اسم خداى تعالى هست ، و اگر عبارت را كنايه بگيريم ، در كنايه عنايت تنها متوجه مكنى عنه (منظور واقعى ) است ، نه خود كنايه . و از كلام بعضى از مفسرين بر مى آيد كه خواسته اند بگويند: مراد مطلق ذكر خدا در ايام حج است ، نه تنها بردن نام خدا در هنگام ذبح. ولى اين حرف صحيح نيست .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۲۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۲۴ </center>
فَكلُوا مِنهَا وَ أَطعِمُوا الْبَائس الْفَقِيرَ
«'''فَكلُوا مِنهَا وَ أَطعِمُوا الْبَائس الْفَقِيرَ'''»:


كلمه ((بائس (( از ((بوس (( است كه به معناى شدت فقر و احتياج است . و اين آيه شريفه مشتمل بر دو نوع حكم است يكى ترخيصى كه همان امر به خوردن از قربانى است و يكى الزامى كه عبارت است از اطعام به فقير.
كلمه ((بائس (( از ((بوس (( است كه به معناى شدت فقر و احتياج است . و اين آيه شريفه مشتمل بر دو نوع حكم است يكى ترخيصى كه همان امر به خوردن از قربانى است و يكى الزامى كه عبارت است از اطعام به فقير.


ثُمَّ لْيَقْضوا تَفَثَهُمْ وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَ لْيَطوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ
«'''ثُمَّ لْيَقْضوا تَفَثَهُمْ وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَ لْيَطوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ'''»:


كلمه ((تفث (( به معناى چرك بدن است . و ((قضاى تفث (( به معناى زايل كردن هر چيزى است كه به خاطر احرام در بدن پيدا شده ، مانند ناخن ، مو، و امثال آن . و قضاى تفث ، كنايه است از بيرون شدن از احرام و مقصود از جمله ((و ليوفوا نذورهم (( اتمام هر تكليفى است كه با نذر و امثال آن به گردنشان آمده . و مراد از ((و ليطوفوا بالبيت العتيق (( بنابر آنچه در تفسير ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) آمده ، طواف نساء است ، چون خروج از احرام به طورى كه همه محرمات احرام حلال شود جز با طواف نساء صورت نمى گيرد و طواف نساء آخرين عمل حج است كه بعد از آن تمامى محرمات حلال مى شود.
كلمه ((تفث (( به معناى چرك بدن است . و ((قضاى تفث (( به معناى زايل كردن هر چيزى است كه به خاطر احرام در بدن پيدا شده ، مانند ناخن ، مو، و امثال آن . و قضاى تفث ، كنايه است از بيرون شدن از احرام و مقصود از جمله ((و ليوفوا نذورهم (( اتمام هر تكليفى است كه با نذر و امثال آن به گردنشان آمده . و مراد از ((و ليطوفوا بالبيت العتيق (( بنابر آنچه در تفسير ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) آمده ، طواف نساء است ، چون خروج از احرام به طورى كه همه محرمات احرام حلال شود جز با طواف نساء صورت نمى گيرد و طواف نساء آخرين عمل حج است كه بعد از آن تمامى محرمات حلال مى شود.
خط ۵۱: خط ۵۱:
<span id='link365'><span>
<span id='link365'><span>
==تحريك و تشويق مردم به تعظيم حرمات خدا ==
==تحريك و تشويق مردم به تعظيم حرمات خدا ==
ذَلِك وَ مَن يُعَظمْ حُرُمَتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيرٌ لَّهُ عِندَ رَبِّهِ
«'''ذَلِك وَ مَن يُعَظمْ حُرُمَتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيرٌ لَّهُ عِندَ رَبِّهِ'''»:


كلمه ((حرمت (( به معناى هر چيزى است كه هتك و اهانت به آن جايز نباشد، و رعايت حرمتش لازم باشد. و كلمه ((اوثان (( جمع ((وثن (( است كه به معناى ((بت (( مى باشد. و كلمه ((زور(( به معناى انحراف از حق است ، و به همين جهت دروغ را نيز ((زور(( مى گويند، و همچنين هر سخن باطل ديگرى را.
كلمه ((حرمت (( به معناى هر چيزى است كه هتك و اهانت به آن جايز نباشد، و رعايت حرمتش لازم باشد. و كلمه ((اوثان (( جمع ((وثن (( است كه به معناى ((بت (( مى باشد. و كلمه ((زور(( به معناى انحراف از حق است ، و به همين جهت دروغ را نيز ((زور(( مى گويند، و همچنين هر سخن باطل ديگرى را.
خط ۷۸: خط ۷۸:
بعضى ديگر آن را تبعيضى گرفته ، گفته اند معناى آيه اين است كه : بعضى از جهات اوثان را كه همان عبادت آنها است اجتناب كنيد. ولى در اين دو وجه تكلفى است كه بر خواننده پوشيده نيست ، و معناى آيه را از استقامت و روانى مى اندازد.
بعضى ديگر آن را تبعيضى گرفته ، گفته اند معناى آيه اين است كه : بعضى از جهات اوثان را كه همان عبادت آنها است اجتناب كنيد. ولى در اين دو وجه تكلفى است كه بر خواننده پوشيده نيست ، و معناى آيه را از استقامت و روانى مى اندازد.


حُنَفَاءَ للَّهِ غَيرَ مُشرِكِينَ بِهِ وَ مَن يُشرِك بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السمَاءِ فَتَخْطفُهُ الطيرُ...
«'''حُنَفَاءَ للَّهِ غَيرَ مُشرِكِينَ بِهِ وَ مَن يُشرِك بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السمَاءِ فَتَخْطفُهُ الطيرُ...'''»:


((حنفاء(( جمع ((حنيف (( است و حنيف به معناى چيزهايى است كه از دو طرف
((حنفاء(( جمع ((حنيف (( است و حنيف به معناى چيزهايى است كه از دو طرف
خط ۸۶: خط ۸۶:
و اين دو جمله ، يعنى جمله ((حنفاء لله (( و جمله ((غير مشركين (( به هر دو حال از فاعل ((فاجتنبوا(( هستند، و آن را چنين معنا مى دهند: شما از اوثان و قربانى كردن براى آنها اجتناب كنيد در حالى كه از غير خدا مايل به سوى خدا باشيد، و در حج خود به او شرك نورزيد، چون مشركين در عمل حج اينطور تلبيه مى گفتند: ((لبيك ، لا شريك لك الا شريكا هو لك ، تملكه و ما ملك (( يعنى لبيك اى خدا، شريكى براى تو نيست ، مگر شريكى كه مال خود تو است ، تو هم آن را مالكى و هم ما يملك آن را مالكى.
و اين دو جمله ، يعنى جمله ((حنفاء لله (( و جمله ((غير مشركين (( به هر دو حال از فاعل ((فاجتنبوا(( هستند، و آن را چنين معنا مى دهند: شما از اوثان و قربانى كردن براى آنها اجتناب كنيد در حالى كه از غير خدا مايل به سوى خدا باشيد، و در حج خود به او شرك نورزيد، چون مشركين در عمل حج اينطور تلبيه مى گفتند: ((لبيك ، لا شريك لك الا شريكا هو لك ، تملكه و ما ملك (( يعنى لبيك اى خدا، شريكى براى تو نيست ، مگر شريكى كه مال خود تو است ، تو هم آن را مالكى و هم ما يملك آن را مالكى.


((و من يشرك باللّه فكانما خر من السماء فتخطفه الطير(( - يعنى مرغ شكارى آن را به سرعت بگيرد. در اين جمله مشرك را در شرك ورزيدن و سقوطش از درجات انسانيت ، به هاويه ضلالت و شكار شيطان شدنش را، تشبيه كرد به كسى كه دارد از آسمان سقوط مى كند و عقاب لاشخور او را به سرعت بگيرد.
«'''و من يشرك باللّه فكانما خَرَّ من السماء فتخطفه الطير'''» - يعنى مرغ شكارى آن را به سرعت بگيرد. در اين جمله مشرك را در شرك ورزيدن و سقوطش از درجات انسانيت ، به هاويه ضلالت و شكار شيطان شدنش را، تشبيه كرد به كسى كه دارد از آسمان سقوط مى كند و عقاب لاشخور او را به سرعت بگيرد.


((او تهوى به الريح فى مكان سحيق (( - و يا باد او را به (( مكانى ((سحيق (( يعنى بسيار دور پرتاب كند. اين جمله عطف است بر جمله ((تخطفه الطير((، و تشبيه ديگرى است از مشركين از نظر دورى از راه حق .
«'''او تهوى به الريح فى مكان سحيق'''» - و يا باد او را به (( مكانى ((سحيق (( يعنى بسيار دور پرتاب كند. اين جمله عطف است بر جمله ((تخطفه الطير((، و تشبيه ديگرى است از مشركين از نظر دورى از راه حق .


ذَلِك وَ مَن يُعَظمْ شعَئرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ
«'''ذَلِك وَ مَن يُعَظمْ شعَائرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ'''»:


كلمه ((ذلك (( خبر است براى مبتدايى كه حذف شده ، و تقدير آن ((الامر ذلك - قضيه از اين قرار است (( بوده . و كلمه ((شعائر(( جمع ((شعيره (( است ، و شعيره به معناى علامت است ، و شعائر خدا علامتهايى است كه خداوند آنها را براى اطاعتش نصب فرموده ، همچنانكه خودش فرمود: ((ان الصفا و المروه من شعائر اللّه (( و نيز فرموده : ((و البدن جعلناها لكم من شعائر اللّه ...((
كلمه ((ذلك (( خبر است براى مبتدايى كه حذف شده ، و تقدير آن ((الامر ذلك - قضيه از اين قرار است (( بوده . و كلمه ((شعائر(( جمع ((شعيره (( است ، و شعيره به معناى علامت است ، و شعائر خدا علامتهايى است كه خداوند آنها را براى اطاعتش نصب فرموده ، همچنانكه خودش فرمود: ((ان الصفا و المروه من شعائر اللّه (( و نيز فرموده : ((و البدن جعلناها لكم من شعائر اللّه ...((
خط ۹۶: خط ۹۶:
و مراد از آن ، شترى است كه براى قربانى سوق داده مى شود، و با شكافتن كوهانش از طرف راست آن را علامت گذارى مى كنند تا معلوم شود كه اين شتر قربانى است - ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) آيه را چنين تفسير كرده اند. ظاهر جمله ((لكم فيها منافع (( كه بعد از
و مراد از آن ، شترى است كه براى قربانى سوق داده مى شود، و با شكافتن كوهانش از طرف راست آن را علامت گذارى مى كنند تا معلوم شود كه اين شتر قربانى است - ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) آيه را چنين تفسير كرده اند. ظاهر جمله ((لكم فيها منافع (( كه بعد از
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۲۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۲۸ </center>
جمله مورد بحث است نيز آن را تاءييد مى كند، و همچنين جمله بعد كه مى فرمايد: ((و البدن جعلناها لكم ...(( ولى بعضى از مفسرين گفته اند كه مراد از شعائر همه علامتهاى منصوبه براى اطاعت خدا است ، ولى سياق با اين گفته مساعد نيست .
جمله مورد بحث است نيز آن را تاءييد مى كند، و همچنين جمله بعد كه مى فرمايد: ((و البدن جعلناها لكم...(( ولى بعضى از مفسرين گفته اند كه مراد از شعائر همه علامتهاى منصوبه براى اطاعت خدا است ، ولى سياق با اين گفته مساعد نيست .


((فانها من تقوى القلوب (( - يعنى تعظيم شعائر الهى از تقوى است ، بنابراين ضمير در ((فانها(( به تعظيم شعائرى بر مى گردد كه از كلام مفهوم مى شود، آنگاه گوئى كه مضاف تعظيم حذف شده ، و مضاف اليه (شعائر) به جاى آن نشسته ، و ضمير مضاف هم به همان قائم مقامش ‍ برگشته است .
«'''فانها من تقوى القلوب'''» - يعنى تعظيم شعائر الهى از تقوى است ، بنابراين ضمير در ((فانها(( به تعظيم شعائرى بر مى گردد كه از كلام مفهوم مى شود، آنگاه گوئى كه مضاف تعظيم حذف شده ، و مضاف اليه (شعائر) به جاى آن نشسته ، و ضمير مضاف هم به همان قائم مقامش ‍ برگشته است .


اشاره به اينكه ((تقوى (( امرى معنوى و قلبى است و قائم بهاعمال خارجى نيست
اشاره به اينكه ((تقوى (( امرى معنوى و قلبى است و قائم بهاعمال خارجى نيست
خط ۱۰۴: خط ۱۰۴:
و اضافه تقوى به قلوب اشاره است به اينكه حقيقت تقوى و احتراز و اجتناب از غضب خداى تعالى و تورع از محارم او، امرى است معنوى كه قائم است به دلها. و منظور از قلب ، دل و نفوس است . پس تقوى ، قائم به اعمال - كه عبارت است از حركات و سكنات بدنى - نيست ، چون حركات و سكنات در اطاعت و معصيت مشترك است ، مثلا دست زدن و لمس كردن بدن جنس مخالف در نكاح و زنا، و همچنين بى جان كردن در جنايت و در قصاص ، و نيز نماز براى خدا و براى ريا، و امثال اينها از نظر اسكلت ظاهرى يكى است ، پس اگر يكى حلال و ديگرى حرام ، يكى زشت و ديگرى معروف است ، به خاطر همان امر معنوى درونى و تقواى قلبى است ، نه خود عمل و نه عناوينى كه از افعال انتزاع مى شود، مانند احسان و اطاعت و امثال آن .
و اضافه تقوى به قلوب اشاره است به اينكه حقيقت تقوى و احتراز و اجتناب از غضب خداى تعالى و تورع از محارم او، امرى است معنوى كه قائم است به دلها. و منظور از قلب ، دل و نفوس است . پس تقوى ، قائم به اعمال - كه عبارت است از حركات و سكنات بدنى - نيست ، چون حركات و سكنات در اطاعت و معصيت مشترك است ، مثلا دست زدن و لمس كردن بدن جنس مخالف در نكاح و زنا، و همچنين بى جان كردن در جنايت و در قصاص ، و نيز نماز براى خدا و براى ريا، و امثال اينها از نظر اسكلت ظاهرى يكى است ، پس اگر يكى حلال و ديگرى حرام ، يكى زشت و ديگرى معروف است ، به خاطر همان امر معنوى درونى و تقواى قلبى است ، نه خود عمل و نه عناوينى كه از افعال انتزاع مى شود، مانند احسان و اطاعت و امثال آن .


لَكمْ فِيهَا مَنَفِعُ إِلى أَجَلٍ مُّسمًّى ثُمَّ محِلُّهَا إِلى الْبَيْتِ الْعَتِيقِ
«'''لَكمْ فِيهَا مَنَافِعُ إِلى أَجَلٍ مُّسمًّى ثُمَّ محِلُّهَا إِلى الْبَيْتِ الْعَتِيقِ'''»:


كلمه ((محل (( - به كسره حاء - اسم زمان و به معناى وقت حلول ، و سر رسيد مدت است . و ضمير ((فيها(( به شعائر بر مى گردد. و بنابراين كه معناى شعائر شتر قربانى باشد، معنا چنين مى شود: براى شما در اين شعائر- اين شتران قربانى - منافعى است ، از قبيل سوار شدن بر پشت آنها، و نوشيدن شير آنها در موقع احتياج تا مدتى معين ، و آن وقتى است كه ديگر بايد قربانى شوند، و سپس وقت رسيدن اجل آن براى ذبح تا رسيدن به خانه كعبه منتهى مى شود. و اين جمله معناى جمله ((هديا بالغ الكعبه (( را مى دهد. البته اين معنا بنا به رواياتى است كه از ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) رسيده .
كلمه ((محل (( - به كسره حاء - اسم زمان و به معناى وقت حلول ، و سر رسيد مدت است . و ضمير ((فيها(( به شعائر بر مى گردد. و بنابراين كه معناى شعائر شتر قربانى باشد، معنا چنين مى شود: براى شما در اين شعائر- اين شتران قربانى - منافعى است ، از قبيل سوار شدن بر پشت آنها، و نوشيدن شير آنها در موقع احتياج تا مدتى معين ، و آن وقتى است كه ديگر بايد قربانى شوند، و سپس وقت رسيدن اجل آن براى ذبح تا رسيدن به خانه كعبه منتهى مى شود. و اين جمله معناى جمله ((هديا بالغ الكعبه (( را مى دهد. البته اين معنا بنا به رواياتى است كه از ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) رسيده .
خط ۱۱۲: خط ۱۱۲:
منافعى است كه در آن ايام از راه خريد و فروش عايد حاج مى شود، كه سر آمد مناسك حج كنار خانه خدا است ، چون آنجا آخرين عمل ، كه همان طواف است انجام مى شود.
منافعى است كه در آن ايام از راه خريد و فروش عايد حاج مى شود، كه سر آمد مناسك حج كنار خانه خدا است ، چون آنجا آخرين عمل ، كه همان طواف است انجام مى شود.


وَ لِكلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسكاً لِّيَذْكُرُوا اسمَ اللَّهِ عَلى مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِيمَةِ الاَنْعَمِ...
«'''وَ لِكلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسكاً لِّيَذْكُرُوا اسمَ اللَّهِ عَلى مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِيمَةِ الاَنْعَامِ...'''»:


كلمه ((منسك (( مصدر ميمى ، و اسم زمان و مكان است از ((نسك (( و در اينجا از ظاهر جمله ((ليذكروا اسم اللّه (( بر مى آيد كه مصدر ميمى و به معناى عبادت باشد، عبادتى كه مشتمل بر قربانى و ذبح هم هست .
كلمه ((منسك (( مصدر ميمى ، و اسم زمان و مكان است از ((نسك (( و در اينجا از ظاهر جمله ((ليذكروا اسم اللّه (( بر مى آيد كه مصدر ميمى و به معناى عبادت باشد، عبادتى كه مشتمل بر قربانى و ذبح هم هست .
خط ۱۱۸: خط ۱۱۸:
و معنايش اين است كه : ما در امتهاى گذشته آنهايى كه ايمان داشتند، عبادتى با پيشكش قربانى قرار داده بوديم تا آنان نيز نام خدا را بر بهيمه انعام كه خدايشان روزى كرده بود ببرند. و خلاصه شما پيروان ابراهيم اولين امتى نيستيد كه قربانى برايتان مقرر شده بلكه براى قبل از شما هم مقرر شده بود.
و معنايش اين است كه : ما در امتهاى گذشته آنهايى كه ايمان داشتند، عبادتى با پيشكش قربانى قرار داده بوديم تا آنان نيز نام خدا را بر بهيمه انعام كه خدايشان روزى كرده بود ببرند. و خلاصه شما پيروان ابراهيم اولين امتى نيستيد كه قربانى برايتان مقرر شده بلكه براى قبل از شما هم مقرر شده بود.


((فالهكم اله واحد فله اسلموا(( - يعنى وقتى خداى شما همان خدايى باشد كه براى امتهاى گذشته نيز احكام شما را تشريع كرده ، پس ‍ بدانيد كه معبود شما و آن امتها يكى است پس اسلام بياوريد، تسليمش ‍ شويد به اينكه عمل خود را خالص و تنها براى او به جا بياوريد، و در قربانيهاى خود به خدايى ديگر تقرب مجوييد.
«'''فالهكم اله واحد فله اسلموا'''» - يعنى وقتى خداى شما همان خدايى باشد كه براى امتهاى گذشته نيز احكام شما را تشريع كرده ، پس ‍ بدانيد كه معبود شما و آن امتها يكى است پس اسلام بياوريد، تسليمش ‍ شويد به اينكه عمل خود را خالص و تنها براى او به جا بياوريد، و در قربانيهاى خود به خدايى ديگر تقرب مجوييد.


بنابراين ، حرف ((فاء(( در جمله ((فالهكم (( براى تفريع سبب بر مسبب ، و در جمله ((فله اسلموا(( براى تفريع مسبب بر سبب است .
بنابراين ، حرف ((فاء(( در جمله ((فالهكم (( براى تفريع سبب بر مسبب ، و در جمله ((فله اسلموا(( براى تفريع مسبب بر سبب است .


((و بشر المخبتين (( - در اين جمله اشاره اى است به اينكه هر كه براى خدا در حج خود اسلام و اخلاص داشته باشد او از ((مخبتين (( است ، و آن وقت خود قرآن كريم ((مخبتين (( را چنين تفسير فرموده : ((الذين اذا ذكر اللّه و جلت قلوبهم و الصابرين على ما اصابهم و المقيمى الصلوه و مما رزقناهم ينفقون (( و انطباق اين چند صفتى كه در آيه شريفه در تفسير ((اخبات (( آمده با كسى كه حج خانه خدا را با اسلام و تسليم به جا مى آورد، روشن است چون صفات مذكور عبارت است از: ترس از خدا، صبر، به پا داشتن نماز و انفاق كه همه اش در حج هست .
«'''و بشر المخبتين'''» - در اين جمله اشاره اى است به اينكه هر كه براى خدا در حج خود اسلام و اخلاص داشته باشد او از ((مخبتين (( است ، و آن وقت خود قرآن كريم ((مخبتين (( را چنين تفسير فرموده : ((الذين اذا ذكر اللّه و جلت قلوبهم و الصابرين على ما اصابهم و المقيمى الصلوه و مما رزقناهم ينفقون (( و انطباق اين چند صفتى كه در آيه شريفه در تفسير ((اخبات (( آمده با كسى كه حج خانه خدا را با اسلام و تسليم به جا مى آورد، روشن است چون صفات مذكور عبارت است از: ترس از خدا، صبر، به پا داشتن نماز و انفاق كه همه اش در حج هست .


وَ الْبُدْنَ جَعَلْنَهَا لَكم مِّن شعَئرِ اللَّهِ لَكمْ فِيهَا خَيرٌ...
«'''وَ الْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَكم مِّن شعَائرِ اللَّهِ لَكمْ فِيهَا خَيرٌ...'''»:


كلمه ((بدن (( - به ضم باء و سكون دال - جمع ((بدنه (( - به دو فتحه كه عبارت است از شتر چاق و درشت . و در سابق گفتيم كه اگر آن را از شعائر خوانده به اعتبار اين است كه قربانى خدا شده است .
كلمه ((بدن (( - به ضم باء و سكون دال - جمع ((بدنه (( - به دو فتحه كه عبارت است از شتر چاق و درشت . و در سابق گفتيم كه اگر آن را از شعائر خوانده به اعتبار اين است كه قربانى خدا شده است .
((فاذكروا اسم اللّه عليها صواف (( كلمه ((صواف (( جمع ((صافه (( است . و معناى صافه بودن آن اين است كه ايستاده باشد دستها و پاهايش برابر هم و دستهايش بسته باشد.
((فاذكروا اسم اللّه عليها صواف (( كلمه ((صواف (( جمع ((صافه (( است . و معناى صافه بودن آن اين است كه ايستاده باشد دستها و پاهايش برابر هم و دستهايش بسته باشد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۳۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۳۰ </center>
((فاذا وجبت جنوبها فكلوا منها و اطعموا القانع و المعتر(( - كلمه ((وجوب (( به معناى سقوط است . وقتى مى گويند ((وجبت الشمس (( معنايش اين است كه آفتاب غروب كرد. و كلمه ((جنوب (( جمع ((جنب (( است ، و مراد از ((وجوب جنوب قربانى (( اين است كه با پهلو به زمين بيفتد، كنايه از اينكه بميرد.
«'''فاذا وجبت جنوبها فكلوا منها و اطعموا القانع و المعتر'''» - كلمه ((وجوب (( به معناى سقوط است. وقتى مى گويند ((وجبت الشمس (( معنايش اين است كه آفتاب غروب كرد. و كلمه ((جنوب (( جمع ((جنب (( است ، و مراد از ((وجوب جنوب قربانى (( اين است كه با پهلو به زمين بيفتد، كنايه از اينكه بميرد.


و امر در جمله ((فكلوا منها(( براى اباحه و رفع ممنوعيت است . و خلاصه معناى ((كلوا(( اين است كه مى توانيد بخوريد. و كلمه ((قانع (( به معناى فقيرى است كه به هر چه به او بدهند قناعت مى كند، چه سؤ ال هم بكند يا نكند. و ((معتر(( فقيرى است كه براى سؤ ال نزد تو آمده باشد. و معناى آيه روشن است .
و امر در جمله ((فكلوا منها(( براى اباحه و رفع ممنوعيت است . و خلاصه معناى ((كلوا(( اين است كه مى توانيد بخوريد. و كلمه ((قانع (( به معناى فقيرى است كه به هر چه به او بدهند قناعت مى كند، چه سؤ ال هم بكند يا نكند. و ((معتر(( فقيرى است كه براى سؤ ال نزد تو آمده باشد. و معناى آيه روشن است .
<span id='link367'><span>
<span id='link367'><span>
==حكمت قربانى كردن براى خدا (... و لكن يناله التقوى منكم ) ==
==حكمت قربانى كردن براى خدا ==
لَن يَنَالَ اللَّهَ لحُُومُهَا وَ لا دِمَاؤُهَا وَ لَكِن يَنَالُهُ التَّقْوَى مِنكُمْ....
«'''لَن يَنَالَ اللَّهَ لحُُومُهَا وَ لا دِمَاؤُهَا وَ لَكِن يَنَالُهُ التَّقْوَى مِنكُمْ....'''»:


اين جمله به منزله دفع دخل است . به عبارت ساده تر: پاسخ از سؤ الى است كه ممكن است بشود، چون ممكن است ساده لوحى توهم كند كه خدا از اين قربانى استفاده مى كند و بهره اى از گوشت و يا خون آن عايدش مى شود، لذا جواب داد، كه : نه ، چيزى از اين قربانى ها و گوشت و خون آنها عايد خدا نمى شود، چون خدا منزه است از جسميت و از هر حاجتى . تنها تقواى شما به او مى رسد، آن هم به اين معنا كه دارندگان تقوى به او تقرب مى جويند.
اين جمله به منزله دفع دخل است . به عبارت ساده تر: پاسخ از سؤ الى است كه ممكن است بشود، چون ممكن است ساده لوحى توهم كند كه خدا از اين قربانى استفاده مى كند و بهره اى از گوشت و يا خون آن عايدش مى شود، لذا جواب داد، كه : نه ، چيزى از اين قربانى ها و گوشت و خون آنها عايد خدا نمى شود، چون خدا منزه است از جسميت و از هر حاجتى . تنها تقواى شما به او مى رسد، آن هم به اين معنا كه دارندگان تقوى به او تقرب مى جويند.
خط ۱۴۲: خط ۱۴۲:
لذا جواب داده كه مطلب همينطور است ، و ليكن اين قربانى ها اثرى معنوى براى آورنده اش دارد و آن صفات و آثار معنوى است كه جا دارد كه به خدا برسد، به معناى اينكه جا دارد كه به سوى خداى تعالى صعود كند و صاحبش را به خدا نزديك كند آنقدر نزديك كند كه ديگر حجابى بين او و خدا نماند.
لذا جواب داده كه مطلب همينطور است ، و ليكن اين قربانى ها اثرى معنوى براى آورنده اش دارد و آن صفات و آثار معنوى است كه جا دارد كه به خدا برسد، به معناى اينكه جا دارد كه به سوى خداى تعالى صعود كند و صاحبش را به خدا نزديك كند آنقدر نزديك كند كه ديگر حجابى بين او و خدا نماند.


((كذلك سخرها لكم لتكبروا اللّه على ما هديكم (( - ظاهرا مراد از ((تكبير خدا(( ذكر او به كبريايى و عظمت باشد كه ما را هدايت فرمود. پس مراد از هدايت هم هدايت به اطاعت و عبوديت خود او است . و معناى آيه اين است كه : خداوند آن حيوان را اين چنين براى شما مسخر نمود تا همان تسخير وسيله هدايت شما به سوى اطاعت و تقرب به سويش شود، شما آن را قربانى كنيد و در هنگام قربانى كردن و ياد كبرياء و عظمت او در برابر اين هدايت بيفتيد.
«'''كذلك سخرها لكم لتكبروا اللّه على ما هديكم'''» - ظاهرا مراد از ((تكبير خدا(( ذكر او به كبريايى و عظمت باشد كه ما را هدايت فرمود. پس مراد از هدايت هم هدايت به اطاعت و عبوديت خود او است . و معناى آيه اين است كه : خداوند آن حيوان را اين چنين براى شما مسخر نمود تا همان تسخير وسيله هدايت شما به سوى اطاعت و تقرب به سويش شود، شما آن را قربانى كنيد و در هنگام قربانى كردن و ياد كبرياء و عظمت او در برابر اين هدايت بيفتيد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۳۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۳۱ </center>
بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از ((تكبير(( معرفت خداى تعالى به عظمت است و مراد از ((هدايت (( هدايت به سوى تسخير آن حيوان است و معنا چنين است كه : خداوند آن حيوان را مسخر شما كرد تا او را به عظمت بشناسيد و فكر كنيد كه او چقدر بزرگ است كه راه تسخير اين حيوان را به ما نشان داده است .
بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از ((تكبير(( معرفت خداى تعالى به عظمت است و مراد از ((هدايت (( هدايت به سوى تسخير آن حيوان است و معنا چنين است كه : خداوند آن حيوان را مسخر شما كرد تا او را به عظمت بشناسيد و فكر كنيد كه او چقدر بزرگ است كه راه تسخير اين حيوان را به ما نشان داده است .
خط ۱۵۰: خط ۱۵۰:
و بنابر وجه دوم اين ارتباط با مقام رعايت نمى شود، چون تسخير شتر براى آدميان و هدايت ايشان به چگونگى تسخير آن ، اختصاصى به حاجيان ندارد.
و بنابر وجه دوم اين ارتباط با مقام رعايت نمى شود، چون تسخير شتر براى آدميان و هدايت ايشان به چگونگى تسخير آن ، اختصاصى به حاجيان ندارد.


((و بشر المحسنين (( - و بشارت ده نيكوكاران را، يعنى آنهايى را كه چنين اعمال نيك به جا مى آورند. و يا اين چنين احسان و در راه خدا انفاق مى كنند.
«'''و بشر المحسنين'''» - و بشارت ده نيكوكاران را، يعنى آنهايى را كه چنين اعمال نيك به جا مى آورند. و يا اين چنين احسان و در راه خدا انفاق مى كنند.
<span id='link368'><span>
<span id='link368'><span>
==بحث روايتى ==
==بحث روايتى ==
رواياتى درباره برابرى مردم در مكه (سواء العاكف فيه و الباد)، ظلم در آن شهر مقدس (و من يرد فيه بالحاد بظلم ...)
در الدر المنثور است كه ابن ابى حاتم از ابن عباس روايت كرده كه در تفسير ((و من يرد فيه بالحاد...((، گفته اين آيه درباره عبد اللّه بن انيس نازل شد كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) او را با مردى مهاجر و مردى از انصار به دنبال كارى فرستاد، و اين سه در بين راه به انساب خود افتخار كردند تا آنجا كه عبد اللّه بن انيس را خشم گرفت و مرد انصارى را كشت و از اسلام مرتد شده به مكه گريخت . آيه شريفه نازل شد كه هر كس در مكه به خاطر ظلمى كه كرده از اسلام ملحد شود، از عذابى دردناك بدو مى چشانيم ، يعنى هر كس به خاطر الحاد، و اعراضش از اسلام پناهنده به مكه شود... .
در الدر المنثور است كه ابن ابى حاتم از ابن عباس روايت كرده كه در تفسير ((و من يرد فيه بالحاد...((، گفته اين آيه درباره عبد اللّه بن انيس نازل شد كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) او را با مردى مهاجر و مردى از انصار به دنبال كارى فرستاد، و اين سه در بين راه به انساب خود افتخار كردند تا آنجا كه عبد اللّه بن انيس را خشم گرفت و مرد انصارى را كشت و از اسلام مرتد شده به مكه گريخت . آيه شريفه نازل شد كه هر كس در مكه به خاطر ظلمى كه كرده از اسلام ملحد شود، از عذابى دردناك بدو مى چشانيم ، يعنى هر كس به خاطر الحاد، و اعراضش از اسلام پناهنده به مكه شود... .


مؤ لف : نازل شدن اين آيه در خصوص اين داستان ، نه با سياق سازگارى دارد و نه با رجوع ذيل آيه به صدر آن ، تا ذيل متمم معناى صدر شود كه بيانش گذشت
مؤلف : نازل شدن اين آيه در خصوص اين داستان ، نه با سياق سازگارى دارد و نه با رجوع ذيل آيه به صدر آن ، تا ذيل متمم معناى صدر شود كه بيانش گذشت


و در تفسير قمى در ذيل آيه ((ان الذين كفروا... و الباد(( گفته : اين آيه درباره قريش
و در تفسير قمى در ذيل آيه ((ان الذين كفروا... و الباد(( گفته : اين آيه درباره قريش
خط ۱۶۵: خط ۱۶۳:
و در تهذيب به سند خود از حسين بن ابى العلاء روايت كرده كه گفت : امام صادق (عليه السلام ) آيه ((سواء العاكف فيه و الباد(( را قرائت كرد و فرمود: مردم مكه هيچ يك از خانه هايشان در نداشت ، اولين كسى كه براى خانه خود دو لنگه در گذاشت معاويه بن ابى سفيان بود، و حال آنكه براى احدى سزاوار نبود كه حاجى را از خانه و منزلهاى مكه جلوگيرى كند.
و در تهذيب به سند خود از حسين بن ابى العلاء روايت كرده كه گفت : امام صادق (عليه السلام ) آيه ((سواء العاكف فيه و الباد(( را قرائت كرد و فرمود: مردم مكه هيچ يك از خانه هايشان در نداشت ، اولين كسى كه براى خانه خود دو لنگه در گذاشت معاويه بن ابى سفيان بود، و حال آنكه براى احدى سزاوار نبود كه حاجى را از خانه و منزلهاى مكه جلوگيرى كند.


مؤ لف : روايات در اين معنا بسيار است ، و اصل اين مساءله بايد در فقه مورد بحث قرار گيرد.
مؤلف : روايات در اين معنا بسيار است ، و اصل اين مساءله بايد در فقه مورد بحث قرار گيرد.


و در كافى از ابن ابى عمير از معاويه روايت كرده كه گفت : از امام صادق (عليه السلام ) معناى كلام خداى عز و جل را پرسيدم كه مى فرمايد: ((و من يرد فيه بالحاد بظلم (( فرمود: هر ظلمى الحاد است ، حتى زدن خادم بى گناه هم از همين الحاد است .
و در كافى از ابن ابى عمير از معاويه روايت كرده كه گفت : از امام صادق (عليه السلام ) معناى كلام خداى عز و جل را پرسيدم كه مى فرمايد: ((و من يرد فيه بالحاد بظلم (( فرمود: هر ظلمى الحاد است ، حتى زدن خادم بى گناه هم از همين الحاد است .
خط ۱۷۱: خط ۱۶۹:
و در همان كتاب به سند خود از ابى الصباح كنانى روايت كرده كه گفت : از امام صادق (عليه السلام ) از معناى آيه ((و من يرد فيه بالحاد بظلم نذقه من عذاب اليم (( پرسيدم ، فرمود: هر ظلمى كه شخص در مكه مرتكب شود، چه ظلم به نفس ، و چه ظلم به غير، من آن را الحاد مى دانم ، و به همين جهت امام از اينكه در مكه سكونت گزيند پرهيز مى كرد.
و در همان كتاب به سند خود از ابى الصباح كنانى روايت كرده كه گفت : از امام صادق (عليه السلام ) از معناى آيه ((و من يرد فيه بالحاد بظلم نذقه من عذاب اليم (( پرسيدم ، فرمود: هر ظلمى كه شخص در مكه مرتكب شود، چه ظلم به نفس ، و چه ظلم به غير، من آن را الحاد مى دانم ، و به همين جهت امام از اينكه در مكه سكونت گزيند پرهيز مى كرد.


مؤ لف : اين روايت را صاحب علل الشرايع هم از ابى الصباح از آن جناب آورده ، و در روايت وى آمده : و به همين جهت امام همواره مردم را نهى مى كرد از اينكه مجاور مكه شوند. و در معناى اين روايت و روايت قبلش رواياتى ديگر نيز هست .
مؤلف : اين روايت را صاحب علل الشرايع هم از ابى الصباح از آن جناب آورده ، و در روايت وى آمده : و به همين جهت امام همواره مردم را نهى مى كرد از اينكه مجاور مكه شوند. و در معناى اين روايت و روايت قبلش رواياتى ديگر نيز هست .
<span id='link369'><span>
<span id='link369'><span>
==رواياتى درباره منافع مترتب بر حج (لشهيدوا منافع لهم ) ==
==رواياتى درباره منافع مترتب بر حج ==
و نيز در كافى به سند خود از ربيع بن خثيم روايت كرده كه گفت : امام صادق (عليه السلام ) را ديدم كه داشت پيرامون كعبه طواف مى كرد، در حالى كه در محملى قرار داشت ، چون سخت مريض بود، پس ديدم كه هر وقت به ركن يمانى مى رسيد دستور مى داد او را به زمين بگذارند، دست خود از سوراخ محمل بيرون مى آورد و آن را به زمين مى كشيد بعد مى فرمود بلندش كنند.
و نيز در كافى به سند خود از ربيع بن خثيم روايت كرده كه گفت : امام صادق (عليه السلام ) را ديدم كه داشت پيرامون كعبه طواف مى كرد، در حالى كه در محملى قرار داشت ، چون سخت مريض بود، پس ديدم كه هر وقت به ركن يمانى مى رسيد دستور مى داد او را به زمين بگذارند، دست خود از سوراخ محمل بيرون مى آورد و آن را به زمين مى كشيد بعد مى فرمود بلندش كنند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۳۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۳۳ </center>
خط ۱۸۰: خط ۱۷۸:
و در مجمع البيان در ذيل همين آيه گفته : بعضى گفته اند منافع آخرت منظور است ، و آن عفو و مغفرت است ، و بدين مضمون از امام باقر (عليه السلام ) هم نقل شده است .
و در مجمع البيان در ذيل همين آيه گفته : بعضى گفته اند منافع آخرت منظور است ، و آن عفو و مغفرت است ، و بدين مضمون از امام باقر (عليه السلام ) هم نقل شده است .


مؤ لف : اثبات يكى از اين دو نوع منافع ، منافاتى با عموم آيه ندارد.
مؤلف : اثبات يكى از اين دو نوع منافع ، منافاتى با عموم آيه ندارد.




۱۳٬۸۰۸

ویرایش