تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۴۱

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۱۰:۰۱ توسط 127.0.0.1 (بحث) (Edited by QRobot)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


هَذَانِ خَصمَانِ اخْتَصمُوا فى رَبهِمْ فَالَّذِينَ كفَرُوا قُطعَت لهَُمْ ثِيَابٌ مِّن نَّارٍ يُصب مِن فَوْقِ رُءُوسِهِمُ الحَْمِيمُ اشاره با كلمه ((هذان (( به دو طايفه اى است كه جمله ((ان اللّه يفصل بينهم يوم القيمه (( و جمله بعدى اش : ((و كثير من الناس و كثير حق عليه العذاب (( بر آن دو دلالت مى كرد. تمامى مذاهب مختلف به دو دسته : ((محق ((،((مبطل (( منقسمند و همه اختلافاتشان به اختلاف در ربوبيت خدا بر مى گردد و از اينكه اختلاف كنندگان بشر را با اينكه اديان آنان و مذاهبشان بسيار است ، منحصر در دو طايفه كرده فهميده مى شود كه برگشت تمامى اديان مختلف به دو طايفه است ، يكى حق و يكى باطل ، چون اگر اين دو جامع را در نظر نگيريم ، به هيچ معناى ديگرى نمى توانيم مذاهب مختلف عالم را در تحت آن معنا دو تا كنيم . و محق و مبطل در عالم دو طايفه هستند در مقابل هم ، يكى به حق ايمان دارد و ديگرى به آن كفر مى ورزد. پس طوائف مذكور در آيه هم ، با همه اختلافى كه در اقوال آنان است منحصر در دو خصمند، و با اينكه دو خصم هستند، اقوال مختلفى بيشتر از دو تا دارند. بنابراين خوب مى توان فهميد كه تعبير ((خصمان اختصموا(( چقدر جالب و پر معنا است . از يك طرف اهل خصومت را تثنيه آورده ،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۰۹

و از سوى ديگر خصومتشان را به صورت جمع تعبير كرده ، و آنگاه خصومتشان را در بارها پروردگارشان دانسته و فهمانده كه اختلافشان در وصف ربوبيت خداى تعالى بوده ، و در نتيجه فهمانده است كه برگشت تمامى اختلافات مذاهب هر قدر هم كه زياد باشند در يك مساءله است ، و آن وصف ربوبيت خدا است . پاره اى رب خود را به اسماء و صفاتى توصيف مى كنند كه او مستحق و سزاوار آنها است و هم افعالى به او نسبت مى دهند كه لايق ساحت اوست ، و به آن اوصافى كه گفتيم ايمان دارند. اينها اهل حقند، و بر طبق همين اوصاف ، و آنچه آن اوصاف اقتضاء دارند عمل مى كنند، و در نتيجه اعمالشان جز صالحات چيزى نيست . پاره اى ديگر او را به آنچه از اسماء و صفات كه مستحق و سزاوار است توصيف نمى كنند، مثلا براى او شريك يا فرزند قائل مى شوند و در نتيجه وحدانيت او را منكر مى گردند، و يا صنع و ايجاد عالم را به طبيعت و يا دهر نسبت مى دهند، و يا منكر رسالت و نبوت ، و يا رسالت بعضى از رسل ، و يا منكر يكى از ضروريات دين حق مى شوند، و در نتيجه به حق كفر مى ورزند و آن را مى پوشانند، (چون كفر همان پوشاندن حق است )، و اين كافر و آن مؤ من به آن معنايى كه گفتيم عبارتند از ((خصمان (( آنگاه شروع كرده ، در بيان كيفر و سزاى آن دو خصم ، و عاقبت امر هر يك از آن دو، و نخست كيفر كفار را بيان نموده ، مى فرمايد: ((فالذين كفروا قطعت لهم ثياب من نار يصب من فوق روسهم الحميم (( يعنى براى كفار لباس از آتش مى برند، و از بالاى سرشان آب جوش بر سرشان مى ريزند. يُصهَرُ بِهِ مَا فى بُطونهِمْ وَ الجُْلُودُ كلمه ((صهر(( به معناى آب كردن است ، و معناى آيه اين است كه با آن آب جوش آنچه در داخل جوف ايشان ، از معده و روده و غيره است ، همه آب مى شود. وَ لهَُم مَّقَمِعُ مِنْ حَدِيدٍ كلمه ((مقامع (( جمع ((مقمعه (( و ((مقمعه (( به معناى پتك و گرز است . كلَّمَا أَرَادُوا أَن يخْرُجُوا مِنهَا مِنْ غَمٍ أُعِيدُوا فِيهَا وَ ذُوقُوا عَذَاب الحَْرِيقِ ضمير ((منها(( به آتش بر مى گردد، و كلمه ((من غم (( بيان آن است . و ممكن هم هست كلمه ((من (( به معناى سببيت باشد. و كلمه ((حريق (( به معناى ((محرق - سوزاننده (( است ، مانند ((اليم (( كه به معناى ((مولم - دردآور(( است .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۱۰

إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ ءَامَنُوا... كلمه ((اساور(( به طورى كه گفته اند جمع ((اسوره (( است ، و ((اسوره (( خود جمع ((سوار(( است ، و ((سوار(( به طورى كه راغب گفته معرب ((دستواره (( است . و بقيه كلمات آيه روشن است . وَ هُدُوا إِلى الطيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَ هُدُوا إِلى صرَطِ الحَْمِيدِ ((قول طيب (( كلامى است كه در آن خبائث نباشد. و ((كلام خبيث (( به معناى كلامى است كه يكى از اقسام باطل در آن باشد، و خداى تعالى قول طيب مؤ منين را يكجا جمع نموده ، و فرموده : ((دعواهم فيها سبحانك اللّهم و تحيتهم فيها سلام و آخر دعواهم ان الحمد لله رب الع المين (( پس معناى اينكه فرمود ((به سوى قول طيب هدايت شدند(( اين است كه خداوند وسيله را براى چنين سخنى برايشان فراهم نمود. و هدايتشان به صراط حميد - حميد يكى از اسماء خداست - اين است كه از ايشان جز افعال پسنديده سر نزند، همچنانكه جز كلام طيب از دهان ايشان بيرون نمى آيد. ميان آيه مورد بحث و آيه ((كلما ارادوا ان يخرجوا منها من غم اعيدوا فيها و ذوقوا عذاب الحريق (( مقابله اى است ، كه خواننده عزيز خود آن را درك مى كند.

بحث روايتى

روايتى درباره مجوس در كتاب توحيد به سند خود از اصبغ بن نباته از على (عليه السلام ) روايت كرده كه در حديثى فرموده : قبل از اينكه مرا از دست بدهيد از من پرسش كنيد. اشعث ابن قيس برخاست و گفت : يا اميرالمؤ منين از مجوس چطور بايد جزيه گرفت ، با اينكه آنها اهل كتاب نيستند، و پيغمبرى به سوى ايشان گسيل نشده ؟ فرمود: بله اى اشعث خداوند به سوى آنان كتاب و رسولى فرستاد، تا آنكه وقتى پادشاهى در شبى مست شد و با دختر خود هم بستر گرديد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۱۱

چون صبح شد خبر در ميان مردم انتشار يافت ، همه جلوى خانه او گرد آمده گفتند: تو دين ما را آلوده كرده ، و از بين بردى ، بايد بيرون شوى ، تا تو را با زدن حد پاك كنيم . پادشاه به ايشان گفت همه جمع شويد و به سخن من گوش فرا دهيد، اگر ديديد كه هيچ راهى جز حد زدن نيست آن وقت خود دانيد، هر كارى مى خواهيد بكنيد. و چون همه گرد آمدند به ايشان گفت : هيچ مى دانيد كه خداى تعالى هيچ بنده اى را گرامى تر از پدر و مادر ما، آدم و حوا نيافريده ؟ گفتند: بله ، درست است . گفت مگر نبود كه او دختران خود را به پسران خود داد؟ گفتند، درست است ، و همين دين ما باشد؟ همگى بر پيروى چنين مسلكى هم پيمان شدند، خداوند هر علمى كه داشتند از سينه شان محو كرد و كتابى كه در بينشان بود از ميانشان برداشت ؟ و در نتيجه مجوس ‍ كافر و اهل آتشند كه بدون حساب وارد آتش مى شوند، ولى منافقين حالشان شديدتر از ايشان است ؟ اشعث گفت : به خدا سوگند مثل اين جواب از كسى نشنيدم ، و به خدا سوگند ديگر چنين پرسشى را تكرار نمى كنم . مؤ لف : اينكه امام (عليه السلام ) فرمود: ((منافقين حالشان بدتر است (( منظورش تعريض به اشعث منافق است . و اما اينكه مجوسيان اهل كتابند، روايات ديگرى نيز بر وفقش هست ، و در آنها آمده كه پيغمبرى داشتند و او را كشتند و كتابش را سوزاندند. و در الدر المنثور در تفسير جمله ((ان اللّه يفعل ما يشاء(( آمده كه ابن ابى حاتم ، و لالكايى - در كتاب سنت - و خلعى در - كتاب فوائدش - از على (عليه السلام ) روايت كرده اند كه شخصى از جنابش پرسيد: در ميان ما مردى است كه درباره مشيت بحث مى كند. حضرت فرمود: اى عبد اللّه خداوند تو را براى آنچه خود مى خواست خلق كرد، و يا براى آنچه تو مى خواستى ؟ عبد اللّه گفت : براى آنچه كه خودش مى خواسته . حضرت فرمود: مثلا اگر تو را مريض مى كند، وقتى مريض مى كند كه خودش خواسته باشد، و يا وقتى كه تو خواسته باشى ؟ گفت : وقتى خودش خواسته باشد. باز فرمود: بعد از آنكه مريضت كرد وقتى بهبوديت مى دهد كه خودش خواسته باشد، يا تو خواسته باشى ؟ گفت : وقتى خودش خواسته باشد. باز پرسيد تو را وقتى به بهشت مى برد كه خودش خواسته باشد، يا تو خواسته باشى ؟ گفت : بلكه وقتى خودش ‍ خواسته باشد. فرمود: به خدا سوگند اگر غير اين جواب مى گفتى آن عضوت را كه ديدگانت در آن است با شمشير مى زدم .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۱۲

مؤ لف : اين روايت را صدوق هم در كتاب توحيد به سند خود از عبد اللّه بن ميمون قداح از جعفر بن محمد از پدرش (عليهما السلام ) روايت كرده ، و در آن نام بهشت نيامده ، تنها آمده كه ((وقتى تو را داخل مى كند كه خودش خواسته باشد يا تو خواسته باشى (( در سابق ، در جلد اول اين كتاب ، در تفسير آيه ((و لا يضل به الا الفاسقين (( روايت ديگرى در اين معنا با شرحش گذشت . و در توحيد به سند خود از سليمان بن جعفر جعفرى روايت كرده كه گفت : حضرت رضا (عليه السلام ) فرمود: مشيت يكى از صفات افعال است ، پس هر كه معتقد باشد كه خدا از ازل مريد و شائى (خواهنده ) بوده موحد نيست .

توضيحى درباره مشيت خداوند

مؤ لف : در اينكه بار دوم فرمود ((پس هر كه معتقد باشد كه خدا از ازل مريد و شائى بوده موحد نيست (( اشاره است به اينكه اراده و مشيت يك چيز است ، و همينطور هم هست ، چون مشيت وقتى آدمى به آن موصوف مى شود كه آدمى فاعلى در نظر گرفته شود، كه مى داند چه مى كند، و چه كرده است ، و همين معنا وقتى اراده ناميده مى شود كه فاعليت فعل تماميت و كمال يافته باشد، به طورى كه فعل از آن منفك نشود. و به هر حال اراده و مشيت وصفى است خارج از ذات و عارض بر ذات ، و به همين جهت خداى تعالى آن طور كه به صفات ذاتى اش از قبيل علم و قدرت موصوف مى شود، به اراده و مشيت موصوف نمى شود، چون ذات او منزه از تغيير است ، و با عروض عوارض دگرگون نمى شود. پس ‍ اراده و مشيت از صفات فعل او، و منتزع از فعل او، و يا از جمع شدن اسباب ناقصه كه مجموع علت تامه است مى شود. پس اينكه مى گوييم خدا اراده كرد چنين و چنان كند، معنايش اين است كه اگر چنين و چنان كرد با علم به صلاحيت آن كرد، و مى دانست كه مصلحت انجام آن بيشتر از مصلحت ترك آن است . و يا معنايش اين است كه وسيله و اسباب آن را با علم به صلاحيت آن فراهم نمود. و چون اراده به آن معنايى كه در خود ما است غير از ذات خدا است ، لذا اگر كسى بگويد خدا لا يزالمريد بوده ، لازمه گفتارش اين مى شود كه غير از ذات خدا چيز ديگرى هم ازلى بوده ، چيزى كه مخلوق او نبوده ، بلكه با او بوده است ، و اين با توحيد منافات دارد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۱۳

و اما اگر كسى اراده را به آن معنا كه در خود ما است نگيرد، بلكه بگويد معناى اراده علم به اصلح است ، در اين صورت مانعى ندارد كه بگويد خدا از ازل مريد بوده چون علم جزء ذات خداست ، چيزى كه هست در اين صورت اراده را صفت جداگانه اى در مقابل علم و حيات و قدرت گرفتن وجهى ندارد. چند روايت در ذيل آيه : ((هذان خصمان اختصموا فى ربهم (( و در الدر المنثور است كه سعيد بن منصور، ابن ابى شيبه ، عبد بن حميد، بخارى ، مسلم ، ترمذى ، ابن ماجه ، ابن جرير، ابن منذر، ابن ابى حاتم ، ابن مردويه ، و بيهقى - در كتاب دلائل - از ابوذر روايت كرده اند كه وى سوگند مى خورد كه آيه ((هذان خصمان اختصموا فى ربهم ... ان اللّه يفعل ما يريد((، درباره سه نفر از مسلمانان و سه نفر از كفار نازل شد كه در جنگ بدر با هم روبرو شدند و هماوردى كردند.از مسلمانان حمزه بن عبد المطلب و عبيده بن حارث و على بن ابى طالب . و از كفار عتبه ، و شيبه ، فرزندان ربيعه ، و وليد بن عتبه بودند. على (عليه السلام ) فرمود: من اول كسى هستم كه در روز قيامت براى خصومت روى زانو مى نشينم . مؤ لف : صاحب الدر المنثور اين روايت را نيز از عده اى از اصحاب جوامع از قيس بن سعد بن عباده و از ابن عباس و ديگران نقل كرده . و در مجمع البيان آن را از ابوذر و عطاء نقل كرده است . و در خصال از نضر بن مالك روايت كرده كه گفت : من به حسين بن على (عليهما السلام ) عرضه داشتم : يا ابا عبد اللّه ! در معناى ((هذان خصمان اختصموا فى ربهم (( حديثى بفرما. فرمود: منظور بنى اميه و ما هستيم كه در پيشگاه عدل الهى مخاصمه خواهيم كرد. ما خداى را تصديق نموديم و آنان تكذيب كردند. پس ((خصمان (( در روز قيامت ماييم . مؤ لف : اين روايت نمى خواهد بفرمايد، شاءن نزول آيه ما هستيم ، بلكه مى خواهد بفرمايد يكى از مصاديق ((خصمان (( ماييم . نظير اين روايت ، روايتى است كه كافى به سند خود از ابن ابى حمره از امام باقر (عليه السلام ) آورده كه فرمود: براى كسانى كه به ولايت على كفر ورزيدند جامه اى از آتش بريده مى شود.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۱۴

و در تفسير قمى در ذيل جمله ((و هدوا الى الطيب من القول (( گفته كه مقصود از ((قول طيب (( توحيد و اخلاص است . و در معناى جمله ((و هدوا الى صراط الحميد(( فرموده ، صراط حميد ولايت است . مؤ لف : و در محاسن به سند خود از ضريس از امام باقر روايتى به اين معنا آورده است . و در مجمع البيان آمده كه از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) روايت شده كه فرموده : هيچ كس به قدر خداى عز وجل حمد را دوست نمى دارد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۱۵

آيات ۲۵ - ۳۷ سوره حج

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ يَصدُّونَ عَن سبِيلِ اللَّهِ وَ الْمَسجِدِ الْحَرَامِ الَّذِى جَعَلْنَهُ لِلنَّاسِ سوَاءً الْعَكِف فِيهِ وَ الْبَادِ وَ مَن يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادِ بِظلْمٍ نُّذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ(۲۵) وَ إِذْ بَوَّأْنَا لابْرَهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ أَن لا تُشرِك بى شيْئاً وَ طهِّرْ بَيْتىَ لِلطائفِينَ وَ الْقَائمِينَ وَ الرُّكع السجُودِ(۲۶) وَ أَذِّن فى النَّاسِ بِالحَْجّ يَأْتُوك رِجَالاً وَ عَلى كلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِن كلِّ فَجٍ عَمِيقٍ(۲۷) لِّيَشهَدُوا مَنَفِعَ لَهُمْ وَ يَذْكرُوا اسمَ اللَّهِ فى أَيَّامٍ مَّعْلُومَتٍ عَلى مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِيمَةِ الاَنْعَمِ فَكلُوا مِنهَا وَ أَطعِمُوا الْبَائس الْفَقِيرَ(۲۸) ثُمَّ لْيَقْضوا تَفَثَهُمْ وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَ لْيَطوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ(۲۹) ذَلِك وَ مَن يُعَظمْ حُرُمَتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيرٌ لَّهُ عِندَ رَبِّهِ وَ أُحِلَّت لَكمُ الاَنْعَمُ إِلا مَا يُتْلى عَلَيْكمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْس ‍ مِنَ الاَوْثَنِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ(۳۰) حُنَفَاءَ للَّهِ غَيرَ مُشرِكِينَ بِهِ وَ مَن يُشرِك بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السمَاءِ فَتَخْطفُهُ الطيرُ أَوْ تَهْوِى بِهِ الرِّيحُ فى مَكانٍ سحِيقٍ(۳۱) ذَلِك وَ مَن يُعَظمْ شعَئرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ(۳۲) لَكمْ فِيهَا مَنَفِعُ إِلى أَجَلٍ مُّسمًّى ثُمَّ محِلُّهَا إِلى الْبَيْتِ الْعَتِيقِ(۳۳) وَ لِكلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسكاً لِّيَذْكُرُوا اسمَ اللَّهِ عَلى مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِيمَةِ الاَنْعَمِ فَإِلَهُكمْ إِلَهٌ وَحِدٌ فَلَهُ أَسلِمُوا وَ بَشرِ الْمُخْبِتِينَ(۳۴) الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَت قُلُوبُهُمْ وَ الصبرِينَ عَلى مَا أَصابهُمْ وَ الْمُقِيمِى الصلَوةِ وَ ممَّا رَزَقْنَهُمْ يُنفِقُونَ(۳۵) وَ الْبُدْنَ جَعَلْنَهَا لَكم مِّن شعَئرِ اللَّهِ لَكمْ فِيهَا خَيرٌ فَاذْكُرُوا اسمَ اللَّهِ عَلَيهَا صوَاف فَإِذَا وَجَبَت جُنُوبهَا فَكلُوا مِنهَا وَ أَطعِمُوا الْقَانِعَ وَ الْمُعْترَّ كَذَلِك سخَّرْنَهَا لَكمْ لَعَلَّكُمْ تَشكُرُونَ(۳۶) لَن يَنَالَ اللَّهَ لحُُومُهَا وَ لا دِمَاؤُهَا وَ لَكِن يَنَالُهُ التَّقْوَى مِنكُمْ كَذَلِك سخَّرَهَا لَكمْ لِتُكَبرُوا اللَّهَ عَلى مَا هَدَاشْ وَ بَشرِ الْمُحْسِنِينَ(۳۷)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۱۶

ترجمه آيات كسانى كه كفر ورزيدند و از راه خدا و مسجد الحرام كه ما آن را براى همه مردم معبد قرار داديم و مقيم و مسافر در آن يكسان است باز مى دارند بدانند كه ما به هر كس از ايشان كه بخواهد در آنجا تجاوزى و ستمى بكند عذابى دردناك خواهيم داد (۲۵) و چون ابراهيم را آن روز كه اين خانه نبود در جاى اين خانه جا داديم (و مقرر داشتيم ) چيزى را با من شريك نپندارد و خانه ام را براى طواف كنندگان و مقيمان و سجده گزاران پاكيره دارد (۲۶) و به او گفتيم مردم را نداى حج ده تا پياده سوى تو آيند و سوار بر مركب هاى لاغر شده از دورى راه از دره هاى عميق بيايند (۲۷) تا شاهد منافع خويشتن باشند و نام خدا را در ايامى معين ياد كنند كه ما شما را از حيوانات روزى داديم ، از آن بخوريد و به درمانده فقير نيز بخورانيد (۲۸) آنگاه كثافاتى كه در حال احرام برايشان است بسترند و به نذرهايشان وفا كنند و بر اين خانه كهن طواف كنند (۲۹) آرى اين چنين ، و هر كس حرمت يافتگان خداى را بزرگ بدارد همان براى او نزد پروردگارشان عمل نيكى محسوب مى شود، و خدا چارپايان را بر شما حلال كرده مگر آنچه كه برايتان خوانده شود. پس ، از پليدى بتها كناره گيرى كنيد و از گفتار دروغ اجتناب ورزيد (۳۰) مخلصان خدا باشيد نه مشركان او، و هر كه به خدا شرك آورد چنان است كه از آسمان در افتاده مرغان او را بربايند، و يا باد او را به جايى دور دست برد (۳۱) چنين ، و هر كس قربانى هاى خدا را بزرگ دارد اين از پرهيزگارى دلها است (۳۲) شما را تا مدتى از آن منفعت ها است ، سپس زمان رنج آن تا برگشتن به خانه كعبه ادامه دارد (۳۳) براى هر امتى عبادتى داديم تا نام خدا را بر حيوانات بسته زبان كه روزيشان كرده است ياد كنند، پس معبود شما خداى يگانه است ، مطيع او شويد و فروتنان را بشارت ده (۳۴) همان كسانى كه چون نام خدا برده شود دلهايشان بترسد كه بر حادثات صبورند و نماز بپا دارند و از آنچه روزيشان داديم انفاق كنند (۳۵)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۱۷

و قربانيها را براى شما از مراسم حج قرار داديم كه غذايتان نيز هست نام خدا را در آن حال كه به پا ايستاده اند بر آنها ياد كنيد و چون پهلو به زمين نهادند از گوشتشان بخوريد و به فقير و سائل هم بخورانيد. اين چنين ، حيوانات را به خدمت شما گرفتيم شايد سپاس داريد (۳۶) گوشت قربانى و خون آن به خدا نمى رسد، چنين ، حيوانات را به خدمت شما گرفتيم تا خدا را براى هدايتى كه شما را كرده ، بزرگ شماريد و نيكوكاران را بشارت بده (۳۷) بيان آيات اين آيات مزاحمت و جلوگيرى كفار مشرك از ورود مؤ منين به مسجد الحرام را ذكر مى كند، و تهديدى كه به ايشان نموده نقل مى كند. و اشاره اى دارد به تشريع حج خانه خدا براى اولين بار در عهد ابراهيم ، و ماءموريت او به اينكه حج را در ميان مردم اعلام بدارد. و نيز پاره اى از احكام حج رابيان مى كند.

برابرى همه مؤ منين در عبادت در مسجدالحرام و تهديد كساين كه در راه خدا و مسجدالحرام را مى بندند

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ يَصدُّونَ عَن سبِيلِ اللَّهِ وَ الْمَسجِدِ الْحَرَامِ الَّذِى جَعَلْنَهُ لِلنَّاسِ كلمه ((صد(( به معناى جلوگيرى است . و كلمه ((سواء(( مصدر به معناى فاعل است . و ((عكوف در مكان (( به معناى اقامت در آن است . و كلمه ((بادى (( از ((بدو(( و به معناى ظهور است . و مراد از آن به طورى كه گفته اند كسى است كه مقيم مكه نباشد، بلكه از خارج وارد مكه شود. و كلمه ((الحاد(( به معناى ميل به خلاف استقامت است ، و اصل آن كجى پاى حيوان بوده . و مراد از جمله ((الذين كفروا(( مشركين مكه است كه به نبوت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) كفر ورزيدند و در اول بعثت ، يعنى قبل از هجرت ، مانع از گرويدن مردم به اسلام مى شدند. و مقصود از ((سبيل اللّه (( همان اسلام است ، و نيز مؤ منين را از داخل شدن به مسجد الحرام ، براى طواف كعبه ، و نماز خواندن در آن و ساير عبادات باز مى داشتند. پس جمله ((يصدون (( استمرار را مى رساند، و عطف آن بر فعل ماضى ((كفروا(( ضررى به اين افاده نمى رساند، و معناى آيه اين است : آنهايى ك ه قبلا كفر ورزيدند و بر جلوگيرى مردم از راه خدا و جلوگيرى مؤ منين از مسجد الحرام مداومت نمودند. و با اين بيان روشن مى شود كه : جمله ((و المسجد الحرام (( عطف است بر جمله ((سبيل اللّه ((، و مراد از جلوگيرى مؤ منين از اداى عبادات ، مناسك در كعبه است ، و لازمه اين

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۱۸

جلوگيرى اين بوده كه نگذارند كسى هم از خارج وارد مكه شود. و با اين بيان روشن مى گردد كه منظور از جمله ((الذى جعلناه للناس ‍ ((- كه وصف مسجد الحرام است - اين است كه ((جعلناه لعباده الناس - آن را محل عبادت مردم قرار داديم ((، نه اينكه ملك آن را به مردم واگذار نموديم . پس به حكم اين آيه ، مردم مالك اين معنا هستند كه در مسجد الحرام عبادت كنند، و كسى نتواند از ايشان جلوگيرى كند. و اگر اينطور تعبير فرموده براى اين است كه بفهماند عبادت مردم در مسجد الحرام حق ايشان است ، و جلوگيرى ايشان ، تعدى در حق و الحاد به ظلم است . همچنانكه اضافه ((سبيل (( به كلمه ((اللّه (( براى افاده اين معنا است كه جلوگيرى مردم از عبادت در مسجد تعدى به حق خدا است . مؤ يد اين معنااين است كه بعد از جمله مورد بحث فرموده : ((سواء العاكف فيه و الباد(( يعنى اهل آن و خارجى هايى كه داخل آن مى شوند، در اينكه حق دارند در آن مسجد عبادت كنند برابرند. و مراد از اقامت در آن ، و در خارج آن ، يا اقامت در مكه و در خارج مكه به طور مجاز عقلى است . و يا از اين باب است كه ملازم بودن مسجد براى عبادت آن است كه از خارج وارد آن شوند. مَن يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادِ بِظلْمٍ نُّذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ اين جمله كيفر كسى كه مردم را در اين حق ظلم مى كند بيان مى فرمايد، و لازمه آن تحريم اين عمل ، يعنى بازدارى مردم از دخول مسجد براى عبادت است . و مفعول ((يرد(( حذف شده تا دلالت بر عموم كند. و حرف ((باء(( در ((بالحاد(( براى ملابست ، و در ((بظلم (( براى سببيت است . جمله مورد بحث دلالت مى كند بر اينكه خبر ((ان (( در جمله ((ان الذين كفروا(( چيست . و معناى آيه اين است كه : كسانى كه كافر شدند و همواره مردم را از راه خدا، كه همان دين اسلام است ، باز مى دارند و مؤ منين را از ورود به مسجد الحرام كه ما آن را معبدى براى مردم قرار داديم كه عاكف و بادى در آن برابرند، جلوگيرى مى كنند بدانها از عذاب مى چشانيم چون آنها با مردم با الحاد و ظلم مواجه مى شوند و كسى كه چنين باشد ما از عذابى دردناك بدو مى چشانيم . مفسرين در اعراب مفردات آيه و جملات آن گفته هاى بسيار زيادى دارند، و شايد آنچه ما آورديم مناسب ترين وجه نسبت به سياق آيه باشد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۱۹

وَ إِذْ بَوَّأْنَا لابْرَهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ أَن لا تُشرِك بى شيْئاً وَ طهِّرْ بَيْتىَ لِلطائفِينَ وَ الْقَائمِينَ وَ الرُّكع السجُودِ

معبد شدن كعبه براى مردم

((بوء له مكانا كذا(( معنايش اين است كه براى او فلان مكان را مهيا كرد، تا مرجع و بازگشت گاه او باشد و همواره بدانجا برگردد. و كلمه ((مكان (( به معناى محل استقرار هر چيزى است . بنابراين ((مكان خانه (( قطعه اى است از زمين كه خانه كعبه در آن بنا شده ، و مراد از ((قائمين (( آن طور كه از سياق استفاده مى شود، كسانى هستند كه خود را براى عبادت خدا و نماز به تعب مى اندازند. و كلمه ((ركع (( جمع ((راكع (( است ، مانند ((سجد(( كه جمع ((ساجد(( است . و همچنين ((ركوع (( و ((سجود(( نيز جمع راكع و ساجد است . كلمه ((اذ(( در جمله ((و اذ بوانا...(( ظرفى است متعلق به مقدر، و تقدير آن ((اذكر وقت كذا(( است . و در اين جمله داستان معبد شدن كعبه براى مردم را بيان مى كند، تا همه بهتر بفهمند، كه چطور جلوگيرى مردم از عبادت در آن الحاد به ظلم است . مقصود از دستور الهى به ابراهيم (عليه السلام ): ((وطهر بيتى للطائفين ...(( و اينكه خداى تعالى مكان بيت را براى ابراهيم (عليه السلام ) تبوئه قرار داد معنايش اين است كه آن را مرجع براى عبادت قرار داد، تا عبادت كنندگان آنجا را خانه عبادت خود قرار دهند. و اين كه خانه را هم به خود نسبت داد، و فرمود: ((و طهر بيتى - پاك كن خانه ام را(( اشاره به همين قرار داد دارد. و بدون ترديد اين قرارداد عبارت بوده از وحى به ابراهيم كه تو اين مكان را مكان و مرجع براى عبادتم بكن . پس معناى ((بوءنا لابراهيم مكان البيت (( اين است كه : ما وحى كرديم به ابراهيم كه براى عبادتم قصد اين مكان كن . به عبارتى ديگر مرا در اين مكان عبادت كن . با اين بيان روشن گرديد كه كلمه ((ان (( در جمله ((ان لا تشرك بى شيئا(( تفسيرى است كه وحى سابق را به اعتبار اينكه از مقوله قول بوده ، تفسير مى كند و ديگر احتياجى به تقدير ((وحى كرديم (( كه و يا ((گفتيم (( و امثال آن نيست . و نيز روشن شد كه مقصود از جمله ((ان لا تشرك بى شيئا(( البته در خصوص اين سياق ، نهى از شرك به طور مطلق نيست ، هر چند شرك به طور مطلق مورد نهى است ، ولى مقصود نهى از خصوص شرك در عبادت است ، چون كسى كه به زيارت كعبه مى رود مقصودش عبادت است . و به عبارتى روشن تر: نهى از شرك در اعمال حج ، از قبيل تلبيه براى بتها اهلال براى آنها و امثال آن است . و همچنين معناى جمله ((و طهر بيتى ...(( اين است كه وحى كرديم كه خانه مرا براى

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۲۰

طواف كنندگان و نمازگزاران و راكعان و ساجدان تطهير كن . و تطهير هر چيز به معناى اين است كه آن را آنچنان از كثافات و پليديها پاك كنند و به حالتى برگردانند كه طبع اولى اقتضاى آن حالت را دارد. و منظور از اينكه بيت را به خود نسبت داده ، فرمود: ((بيتى ((، اين است كه بفهماند اين خانه مخصوص عبادت من است . و تطهير معبد، به همان جهت كه معبد است ، اين است كه آن را از اعمال زشت و پليديها كه مايه فساد عبادت است پاك كنند، و چنين پليدى همان شرك و مظاهر شرك يعنى بتها است . پس تطهير خانه خدا، يا منزه داشتن آن از خصوص پليديهاى معنوى است ، و ابراهيم (عليه السلام ) ماءمور شده كه طريقه عبادت را به نحوى كه خالى از قذارت شرك باشد به مردم تعليم دهد، همانطور كه خودش ‍ ماءمور به چنين عبادتى شده بود، و يا تطهير آن از مطلق نجاسات ، و پليديها چه مادى و چه معنوى است . ليكن از اين دو احتمال آنكه با سياق آيه نزديكى بيشترى دارد همان احتمال اول است ، و حاصل تطهير معبد، از ارجاس و پليديهاى معنوى ، براى پرستندگان كه از دور و نزديك قصد آن مى كنند، اين است كه عبادتى براى آنان وضع كند كه خالص براى خدا باشد، و مشوب به شائبه شرك نباشد در آنجا تنها خدا را بپرستند و چيزى را شريك او نكنند، پس بنابر آنچه سياق افاده مى كند معناى آيه اين مى شود كه به ياد آور زمانى را كه به ابراهيم وحى كرديم كه در خانه من مرا پرستش كن به اينكه آن را مرجع عبادت من كنى و چيزى را در عبادت من شريك نسازى و براى كسانى كه قصد خانه من مى كنند عبادتى تشريع كنى كه خالى از شائبه شرك باشد. در اين آيه اشعارى به اين معنا دارد كه عمده عبادت قاصدان كعبه طواف و نماز و ركوع و سجود است و نيز اشعارى به اين معنا است كه ركوع و سجود مثل دو متلازم ، هميشه با هم هستند و هيچ وقت از يكديگر جدا نمى شوند. از جمله حرف هايى كه در تفسير اين آيه زده اند يكى اين است كه معناى ((بوانا(( (قلنا تبوا) است يكى ديگر اين است كه گفته اند معنايش ((اعلمنا(( است يكى ديگر اينكه كلمه (ان ) در جمله ((ان لا تشرك ...(( مصدريه است يكى ديگر اينكه مخففه از (ان ) با تشديد است يكى ديگر اينكه گفته اند: مراد از طائفين طارئين يعنى واردين از خارج و مراد از قائمين مقيمين و اهل مكه است ديگر اينكه مراد از قائمين و ركع و سجود همه نمازگزاران است ولى همه اين اقوال بعيد است .

دستور الهى به ابراهيم (ع ) در ميان مردم حج را اعلام كن تا بسويت بيايند!

وَ أَذِّن فى النَّاسِ بِالحَْجّ يَأْتُوك رِجَالاً وَ عَلى كلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِن كلِّ فَجٍ عَمِيقٍ كلمه ((اذن (( امر از ((تاءذين (( و به معناى اعلام كردن با صداى بلند است و به همين

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۲۱

جهت ديگران آن را به ندا تفسير كرده اند. و كلمه ((حج (( در اصل لغت به معناى قصد است و اگر عمل مخصوص در بيت الحرام را كه اولين بار ابراهيم (عليه السلام ) آن را تشريع نمود و در شريعت محمدى (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نيز جريان يافت حج ناميده اند به همين جهت است كه هر كس بخواهد اين عمل را انجام دهد قصد خانه خدا مى كند. و كلمه ((رجال (( جمع ((راجل پياده (( است كه در مقابل ((راكب - سواره (( است . و كلمه ((ضامر(( به معناى لاغرى است كه از زياد راه رفتن لاغر شده باشد. و كلمه ((فج (( به طورى كه گفته اند به معناى راه دور است . ((و اذن فى الناس بالحج (( - يعنى در ميان مردم ندا كن كه قصد خانه كنند و يا عمل حج را انجام دهند. اين جمله عطف است بر جمله ((لا تشرك بى شيئا(( و مخاطب در آن ابراهيم (عليه السلام ) است . و اينكه بعضى از مفسرين مخاطب به آن را رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) دانسته اند از سياق آيات بعيد است . ((ياتوك رجالا...(( - اين جمله جواب امر است . يعنى در ميان مردم اعلام كن كه اگر اعلام كنى مردم چه پياده و چه سوار بر اشتران لاغر از هر راه دورى خواهند آمد. و لفظ ((كل (( در امثال اين موارد معناى كثرت را افاده مى كند، نه معناى استغراق و كليت را.