۱۳٬۷۸۶
ویرایش
(۷ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱۷۷: | خط ۱۷۷: | ||
در روايات شيعه و اهل سنت هم، همين معنا تأييد شده، و خلاصه آنچه در روايات آمده، اين است كه: | در روايات شيعه و اهل سنت هم، همين معنا تأييد شده، و خلاصه آنچه در روايات آمده، اين است كه: | ||
داوود حكم كرد به نفع صاحب زراعت و عليه صاحب گوسفندان، به اين كه بايد گوسفندان را به غرامت به صاحب زرع بدهد. و سليمان حكم كرد به اين كه چون گوسفندان منافع زمين را تلف كرده اند، صاحب گوسفند بايد منافع آن گوسفندان، يعنى شير و پشم و متاع آن ها را تا آخر سال، به صاحب زراعت بدهد. | داوود حكم كرد به نفع صاحب زراعت و عليه صاحب گوسفندان، به اين كه: بايد گوسفندان را به غرامت به صاحب زرع بدهد. و سليمان حكم كرد به اين كه: چون گوسفندان منافع زمين را تلف كرده اند، صاحب گوسفند بايد منافع آن گوسفندان، يعنى شير و پشم و متاع آن ها را تا آخر سال، به صاحب زراعت بدهد. | ||
بعيد هم نيست كه حكم مسأله اين بوده كه صاحب گوسفند آنچه را كه از زراعت تلف شده، ضامن است، و اين ضمان از نظر قيمت، با قيمت گوسفندان برابرى مى كرده. لذا داوود حكم كرده كه خود رقبه گوسفندان را به غرامت بدهد و سليمان حكم آسانترى داده و آن، اين بوده كه صاحب زراعت، به جاى استيفاى منافع زمينش كه نمى تواند بكند، آن منافع را از گوسفندان طرف بگيرد، و آن نيز از نظر قيمت تقريبا با حكم داوود برابر است. براى اين كه منفعت يكساله يك گوسفند را اگر در نظر بگيريم، تقريبا برابر با قيمت خود آن گوسفند خواهد بود. | بعيد هم نيست كه حكم مسأله اين بوده كه: صاحب گوسفند آنچه را كه از زراعت تلف شده، ضامن است، و اين ضمان از نظر قيمت، با قيمت گوسفندان برابرى مى كرده. لذا داوود حكم كرده كه خود رقبه گوسفندان را به غرامت بدهد. | ||
و سليمان حكم آسانترى داده و آن، اين بوده كه: صاحب زراعت، به جاى استيفاى منافع زمينش كه نمى تواند بكند، آن منافع را از گوسفندان طرف بگيرد، و آن نيز از نظر قيمت تقريبا با حكم داوود برابر است. براى اين كه منفعت يكساله يك گوسفند را اگر در نظر بگيريم، تقريبا برابر با قيمت خود آن گوسفند خواهد بود. | |||
پس اين كه فرمود: «و داود و سليمان»، تقديرش: «أُذكُر دَاوُدَ وَ سُلَيمَانَ» است. يعنى: به ياد آر سليمان و داوود را، زمانى كه درباره زراعت حكم كردند، زمانى كه گوسفندان مردمى شبانه در آن بيفتادند و تباهش كردند، و ما همواره شاهد حكم انبيا بوده ايم. | پس اين كه فرمود: «و داود و سليمان»، تقديرش: «أُذكُر دَاوُدَ وَ سُلَيمَانَ» است. يعنى: به ياد آر سليمان و داوود را، زمانى كه درباره زراعت حكم كردند، زمانى كه گوسفندان مردمى شبانه در آن بيفتادند و تباهش كردند، و ما همواره شاهد حكم انبيا بوده ايم. | ||
خط ۱۹۳: | خط ۱۹۵: | ||
<span id='link312'><span> | <span id='link312'><span> | ||
==معناى تسخير كوه ها و مرغ | ==معناى تسخير كوه ها و مرغ ها، با داوود «ع» == | ||
«'''وَ سخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ يُسبِّحْنَ وَ الطيرَ وَ | «'''وَ سخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ يُسبِّحْنَ وَ الطيرَ وَ كُنَّا فَاعِلِينَ'''»: | ||
كلمۀ «تسخير»، به معناى رام كردن چيزى است به طورى كه آنچه مى كند، مطابق خواست مسخر كننده باشد. البته اين معنا غير اجبار و اكراه و قسر است، براى اين كه در فاعل اجبارى آنچه مى كند، خارج از مقتضاى اختيار و طبع او است. به خلاف فاعل مسخر شده كه آنچه مى كند، به مقتضاى طبع و اختيار خودش است. | |||
مانند هيزم و آتش كه مسخّر آدمى است، ولى نمى توان گفت آدمى هيزم را به سوختن مجبور و مكره ساخته است. و همچنين عمل اجير و مزدور، كه آنچه براى موجر مى كند، به اختيار خود مى كند. چيزى كه هست، به خاطر عقد اجاره مسخّر موجر شده است، نه مجبور است و نه مكره. | |||
پس | از همين جا روشن مى شود كه معناى تسخير كوه ها و مرغان با داوود، كه با او تسبيح مى كنند، اين است كه كوه ها و مرغان، كه خود فى نفسه تسبيح دارند، تسبيحشان هماهنگ با تسبيح داوود باشد. | ||
پس اين كه فرمود: «يُسَبِّحنَ مَعَهُ»، بيان جملۀ «وَ سَخَّرنَا مَعَ دَاوُدَ» است. و كلمۀ «طير»، عطف بر «جبال» است. و جملۀ «وَ كُنَّا فَاعِلِين» در اين جا، اين معنا را مى دهد كه اين گونه مواهب و عنايات از سنت هاى ديرينه ما است، و امرى نوظهور و بى سابقه نيست. | |||
<span id='link313'><span> | <span id='link313'><span> | ||
در مجمع البيان گفته است : | «'''وَ عَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَّكمْ لِتُحْصِنَكُم مِّن بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنتُمْ شاكِرُونَ'''»: | ||
در مجمع البيان گفته است: كلمۀ «لَبُوس»، اسم براى همه انواع سلاح است، و عرب به همه اقسام اسلحه، «لبوس» مى گويد - تا آن جا كه گفته است: | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۴۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۴۲ </center> | ||
بعضى گفته اند: مقصود از آن در اين جا، زره است. راغب نيز در مفردات، در ذيل جملۀ «صَنعَةً لَبُوسٍ لَكُم»، گفته مقصود از آن زره است. | |||
و كلمۀ «بَأس»، به معناى جنگ هاى خونين و سخت است، و گويا مراد از آن در آيه شريفه، سختى و شدت فرود آمدن اسلحه دشمن بر بدن است. و ضمير در «عَلَّمنَاهُ» به داوود بر مى گردد. همچنان كه در جاى ديگر، درباره آن جناب فرموده: «وَ ألَنَّا لَهُ الحَدِيدَ: آهن را برايش نرم كرديم». | |||
و معناى آيه اين است كه: ما صنعت زره سازى را به داوود تعليم داديم، تا براى شما زره بسازد و شما با آن وسيله، از شدت فرود آمدن اسلحه بر بدن خود جلوگيرى كنيد. | |||
جملۀ «فَهَل أنتُم شَاكِرُون»، تقرير و تحريك بر شكر است. | |||
<span id='link314'><span> | <span id='link314'><span> | ||
==مقصود از جريان باد به امر سليمان «ع»، به سوى سرزمين شام == | ==مقصود از جريان باد به امر سليمان «ع»، به سوى سرزمين شام == | ||
«'''وَ لِسلَيْمَانَ الرِّيحَ عَاصِفَةً تجْرِى بِأَمْرِهِ...'''»: | «'''وَ لِسلَيْمَانَ الرِّيحَ عَاصِفَةً تجْرِى بِأَمْرِهِ...'''»: | ||
اين | اين جمله، عطف است بر جملۀ «لَِداوُدَ». يعنى ما باد را هم براى سليمان مسخر كرديم، بادهاى تند را، كه به دستور او، به سوى سرزمينى كه ما مباركش كرديم، جريان مى يافت - و مقصود از آن، سرزمين شام است كه سليمان در آن جا زندگى مى كرد - و ما به هر چيزى عالميم. | ||
و اگر فرمود | و اگر فرمود: «باد را در وقتى كه تند مى وزيد، مسخر او كرديم، با اين كه در وقت آرامى اش هم مسخر او بود - به شهادت اين كه فرموده: «رُخَاءً حَيثُ أصَاب» - از اين باب است كه مسخر بودن باد در حالت تندى، عجيب تر و دلالتش بر قدرت خداى تعالى بيشتر است. | ||
بعضى گفته اند: اگر در اين آيه | بعضى گفته اند: اگر در اين آيه شريفه، تنها جريان باد به سوى سرزمين شام را به امر سليمان دانست، و اسمى از جريان باد به امر او از شام به جاى ديگر را ذكر نكرد، براى اين است كه هرچند هر دو منتى است از خدا، ولى جريان باد به سوى كشور سليمان، به امر سليمان، منتى روشن تر است. اين بود كلام آن مفسر. | ||
و ممكن است مقصود از جريان باد به امر سليمان به سوى سرزمين شام، از اين باب بوده كه به فرمان او، باد از هر جاى دنيا كه بوده به شام مى آمده، تا آن جناب را به هر جا كه مى خواسته ببرد، نه اين كه تنها در شام جريان يابد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۴۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۴۳ </center> | ||
به اين معنا كه سليمان را بعد از | به اين معنا كه سليمان را بعد از آن كه به دوش گرفته بوده، به شام برگرداند. بنابراين، آيه شريفه، هم شامل بيرون شدن از شام مى شود و هم شامل برگشتن به شام. | ||
«'''وَ مِنَ الشّيَاطِينِ مَن يَغُوصُونَ لَهُ وَ يَعْمَلُونَ عَمَلاً دُونَ ذَلِك وَ كُنَّا لَهُمْ حَافِظِينَ'''»: | |||
منظور از «غوص»، بيرون آوردن لؤلؤ، و ساير منافع دريا است. و منظور از اين كه فرمود: «عمل هاى كمترى هم مى كردند»، همان اعمالى است كه خودش بيان نموده و فرموده: «يَعمَلُونَ لَهُ مَا يَشَاءُ مِن مَحَارِيبَ وَ تَمَاثِيلَ وَ جِفَانٍ كَالجَوابِ وَ قُدُورٍ رَاسِيَاتٍ». | |||
و مقصود از اين كه فرمود: «و ما شيطان ها را حفظ مى كرديم»، اين است كه آن ها را در خدمت وى حفظ، و از فرار كردن، و يا از انجام فرمانش سر برتافتن، و يا كار او را تباه كردن، جلوگيرى مى كرديم. | |||
و معناى آيه روشن است و به زودى، داستان داوود و سليمان «عليهما السلام» در سوره «سبأ» - إن شاء اللّه - خواهد آمد. | |||
«'''وَ أَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنّى مَسَّنىَ الضُّرُّ وَ أَنت أَرْحَمُ الرَّاحمِينَ'''»: | |||
كلمۀ «ضُرّ» - به ضم ضاد - به معناى خصوص بلاهايى است كه مستقيما به جان آدمى مى رسد. مانند مرض و لاغرى و امثال آن. و كلمۀ «ضَرّ» - به فتح ضاد - همه انواع بلاها را شامل مى شود. | |||
ايّوب «عليه السلام»، مورد هجوم انواع بلا ها قرار گرفت. اموالش همه از دست برفت، و اولادش همه مُردند. مرض شديدى بر بدنش مسلط شد و مدت ها او را رنج مى داد، تا آن كه دست به دعا بلند كرد و حال خود را به درگاه او شكايت كرد. خداى تعالى، دعايش را مستجاب نمود و از مرض نجاتش داد و اموال و اولادش را با چيزى اضافه تر، به او برگردانيد. | |||
در آيه بعدى در اين باره مى فرمايد: | در آيه بعدى در اين باره مى فرمايد: «فَاستَجَبنَا لَهُ فَكَشَفنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ». يعنى او را از مرضش نجات و بهبودى داديم. «وَ آتَينَاهُ أهلَهُ وَ مِثلَهُم مَعَهُم». يعنى آنچه از اولادش مُردند، به اضافه مثل آن، به او برگردانديم. «رَحمَةً مِن عِندِنَا وَ ذِكرَى لِلعَابِدِين»: تا هم به او رحمتى كرده باشيم و هم بندگان عابد ما، متذكر شوند و بدانند كه خداى تعالى، اولياى خود را به منظور آزمايش مبتلا مى كند، آنگاه اجرشان مى دهد و اجر نيكوكاران را ضايع نمى سازد. | ||
و به زودى داستان | و به زودى داستان ايّوب در سوره «ص»، إن شاء اللّه خواهد آمد. | ||
ویرایش