گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۲۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۲: خط ۲۲:
<span id='link209'><span>
<span id='link209'><span>
==نقد حديث ابن عباس، در بیان جريان سامرى ==
==نقد حديث ابن عباس، در بیان جريان سامرى ==
و نيز در همان كتاب از ابن جرير، از ابن عباس روايت آورده كه گفت : وقتى فرعون و يارانش به سوى دريا هجوم آوردند فرعون بر اسبى ادهم سوار بود و آن اسب مى ترسيد كه وارد دريا شود لذا جبرئيل به صورت انسانى سوار بر ماديان ممثل شد و به راه افتاد، اسب فرعون هم دنبالش به راه افتاد، در آنجا سامرى جبرئيل را شناخت ، چون قبلا نيز او را ديده بود، در كودكى مادرش از ترس اينكه فرعونيان او را بكشند به غارى برده و در غار را به روى او بسته بود، جبرئيل همه روزه مى آمد با سر انگشت خود او را غذا مى داد، از يك سر انگشتش شير، و از سر انگشت ديگرش ‍ عسل ، و از سومى روغن تا آنكه بزرگ شد، لذا در داستان دريا او را شناخت ، و قبضه اى از اثر اسب او بر داشت ، راوى مى گويد همين كه داشت بر مى داشت ، به
و نيز در همان كتاب از ابن جرير، از ابن عباس روايت آورده كه گفت: وقتى فرعون و يارانش به سوى دريا هجوم آوردند، فرعون بر اسبى ادهم سوار بود و آن اسب مى ترسيد كه وارد دريا شود. لذا جبرئيل به صورت انسانى سوار بر ماديان ممثّل شد و به راه افتاد. اسب فرعون هم دنبالش به راه افتاد. در آن جا سامرى، جبرئيل را شناخت، چون قبلا نيز او را ديده بود. در كودكى مادرش از ترس اين كه فرعونيان او را بكشند، به غارى برده و در غار را به روى او بسته بود. جبرئيل همه روزه مى آمد با سر انگشت خود او را غذا مى داد. از يك سر انگشتش شير، و از سر انگشت ديگرش عسل، و از سومى روغن تا آن كه بزرگ شد. لذا در داستان دريا او را شناخت، و قبضه اى از اثر اسب او بر داشت.
 
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۸۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۸۴ </center>
دلش خطور كرد كه اين قبضه را به هر چيزى بريزى و بگويى فلان چيز باش همان چيز مى شود.
راوى مى گويد: همين كه داشت بر مى داشت، به دلش خطور كرد كه اين قبضه را به هر چيزى بريزى و بگويى فلان چيز باش، همان چيز مى شود.  
قبضه مذكور همچنان در دست سامرى بود تا از آب گذشتند، وقتى همه بنى اسرائيل عبور كردند، و خدا آل فرعون را غرق كرد، موسى به برادرش هارون گفت : تو در ميان قوم من جانشين من باش و به اصلاح امور ايشان بپرداز و مفسدان را پيروى مكن ، آنگاه به ميقات پروردگارش برفت .


بنى اسرائيل زيور آلات فرعونيان را با خود داشتند و گويا اين كار را گناه مى پنداشتند ناگزير هر كس هر چه از آن داشت يكجا جمع كردند تا آتش ‍ نازل شده آنها را بسوزاند، همينكه يكجا جمع شد، سامرى آن قبضه را بر آنها ريخت ، در حالى كه مى گفت گوساله اى با صدا شو پس طلا ها به صورت گوساله اى شد و صدا بر آورد، باد از عقب آن داخل جوفش شده از دهانش در مى آمد و صداى گوساله از آن شنيده مى شد، سامرى گفت : اين است معبود شما و موسى ، پس بنى اسرائيل سرگرم پرستش آن شدند.  
قبضه مذكور، همچنان در دست سامرى بود تا از آب گذشتند. وقتى همه بنى اسرائيل عبور كردند، و خدا آل فرعون را غرق كرد، موسى به برادرش هارون گفت: تو در ميان قوم من جانشين من باش و به اصلاح امور ايشان بپرداز و مفسدان را پيروى مكن. آنگاه به ميقات پروردگارش برفت.


هر چه هارون گفت: اى مردم اين امتحانى است كه شما به آن مبتلا شده ايد، پروردگار شما رحمان است ، مرا پيروى كنيد، امرم را اطاعت كنيد، اثر نكرد، گفتند: ما از عبادت آن دست بر نمى داريم تا موسى نزد ما برگردد.
بنى اسرائيل، زيورآلات فرعونيان را با خود داشتند و گويا اين كار را گناه مى پنداشتند. ناگزير هر كس، هر چه از آن داشت، يكجا جمع كردند تا آتش نازل شده، آن ها را بسوزاند. همين كه يكجا جمع شد، سامرى آن قبضه را بر آن ها ريخت، در حالى كه مى گفت: گوساله اى با صدا شو!


مؤ لف : در اين خبر- همانطور كه ملاحظه مى فرماييد - نيامده كه ((خاك پاى اسب جبرئيل خاصيت زنده كردن داشته ((، و ليكن از آن بالاترش را دارد و آن اين است كه ((در آن خاصيت كلمه تكوين بوده ((، و بنابراين آن خاك را براى اين به كار برد كه زيور آلات به صورت گوساله از آتش در آيد و صداى گوساله داشته باشد، و همانطور كه او خواست در آمد، بدون اينكه يك علت طبيعى در كار باشد، اما خاصيت جان دادن در آن نيامده ، بلكه ظاهر اينكه داشت باد از عقب آن داخل جوفش مى شد و از دهانش بيرون مى آمد و صداى گوساله از آن شنيده مى شد، اين است كه زنده نبوده .
پس طلا ها به صورت گوساله اى شد و صدا بر آورد. باد از عقب آن داخل جوفش شده، از دهانش در مى آمد و صداى گوساله از آن شنيده مى شد. سامرى گفت: اين است معبود شما و موسى. پس بنى اسرائيل سرگرم پرستش آن شدند.  


علاوه بر اين در اين روايت داشت كه مادر سامرى او را در غارى پنهان كرده بوده تا فرعونيان او را ذبح نكنند و جبرئيل او را با انگشتان خود شير و غذا مى داده تا بزرگ شود و اين مطلب به هيچ وجه قابل اعتماد نيست و اصلا معلوم نيست كه سامرى از بنى اسرائيل باشد، بلكه ابن عباس آن را در روايت سعيد بن جبير كه داستان را مفصل آورده انكار كرده است و ابن
هرچه هارون گفت: اى مردم! اين امتحانى است كه شما به آن مبتلا شده ايد. پروردگار شما رحمان است، مرا پيروى كنيد، امرم را اطاعت كنيد، اثر نكرد. گفتند: ما از عبادت آن دست بر نمى داريم، تا موسى نزد ما برگردد.
 
مؤلف: در اين خبر- همان طور كه ملاحظه مى فرماييد - نيامده كه «خاك پاى اسب جبرئيل، خاصيت زنده كردن داشته»، وليكن از آن بالاترش را دارد و آن، اين است كه: «در آن خاصيت كلمه تكوين بوده». و بنابراين، آن خاك را براى اين به كار برد كه زيورآلات به صورت گوساله از آتش در آيد و صداى گوساله داشته باشد، و همان طور كه او خواست، در آمد، بدون اين كه يك علت طبيعى در كار باشد. اما خاصيت جان دادن در آن نيامده، بلكه ظاهر اين كه داشت باد از عقب آن داخل جوفش مى شد و از دهانش بيرون مى آمد و صداى گوساله از آن شنيده مى شد، اين است كه زنده نبوده.
 
علاوه بر اين، در اين روايت داشت كه «مادر سامرى، او را در غارى پنهان كرده بوده تا فرعونيان او را ذبح نكنند و جبرئيل او را با انگشتان خود شير و غذا مى داده، تا بزرگ شود»، و اين مطلب به هيچ وجه قابل اعتماد نيست و اصلا معلوم نيست كه سامرى از بنى اسرائيل باشد، بلكه ابن عباس، آن را در روايت سعيد بن جبير، كه داستان را مفصل آورده، انكار كرده است و ابن ابى حاتم نيز از ابن عباس روايت كرده كه گفته است: وى اهل كرمان بوده.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۸۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۸۵ </center>
ابى حاتم نيز از ابن عباس روايت كرده كه گفته است : وى اهل كرمان بوده .
<span id='link210'><span>
<span id='link210'><span>
و نيز در همان كتاب است كه ابن ابى حاتم از سدى روايت كرده كه گفت : موسى روانه به درگاه پروردگارش شد و با او تكلم كرد. خداى تعالى از او پرسيد چرا از قوم خود زودتر آمدى ؟ عرضه داشت ايشان دنبال منند و مى رسند، من براى خوشنودى تو عجله كردم .


فرمود: اى موسى ما قومت را بيازموديم ، پس سامرى ايشان را گمراه كرد. همين كه داستان قوم خود را شنيد عرض كرد: پروردگارا سامرى به ايشان گفت گوساله درست كنيم ، چه كسى در آن جان بدميد؟ پروردگار فرمود: من . عرضه داشت خدايا پس تو خودت گمراهشان كردى .
و نيز در همان كتاب است كه ابن ابى حاتم، از سدى روايت كرده كه گفت: موسى، به درگاه پروردگارش روانه شد و با او تكلم كرد. خداى تعالى از او پرسيد: چرا از قوم خود زودتر آمدى؟ عرضه داشت: ايشان دنبال من اند و مى رسند. من براى خوشنودى تو عجله كردم.  


آنگاه موسى به ميان قوم برگشت در حالى كه خشمگين و متاءسف بود، گفت : اى قوم ! مگر خداى تعالى شما را وعده اى نيكو نداد؟ - تا آنجا كه گفتند - ما به اختيار خود مخالفت نكرديم ، و ليكن بارهايى از زينت و زيور قوم برداشته بوديم (مى گويد: مقصود از قوم ، قبطيان است ) پس آن را انداختيم ، سامرى اينچنين در آتش افكند، پس براى آنان به عنوان جسد گوساله اى در آورد كه صدا مى كرد، بنى اسرائيل متوجه آن شده و آن را پرستيدند، و آن گوساله ، هم صدا مى كرد و هم راه مى رفت ،
فرمود: اى موسى! ما قومت را بيازموديم. پس سامرى ايشان را گمراه كرد. همين كه داستان قوم خود را شنيد، عرض كرد: پروردگارا! سامرى به ايشان گفت گوساله درست كنيم، چه كسى در آن جان بدميد؟ پروردگار فرمود: من. عرضه داشت: خدايا! پس تو خودت گمراهشان كردى.


هارون به ايشان گفت : اى قوم متوجه باشيد كه با آن آزمايش شديد، يعنى به وسيله اين گوساله مورد آزمايش قرار گرفته ايد، بعد به سامرى گفت : اى سامرى اين چه كارى بود كردى ؟ - تا آنجا كه گفت - نظر كن به اله خودت كه همواره عبادتش مى كردى ، هر آينه ما آن را براده مى كنيم .
آنگاه موسى به ميان قوم برگشت، در حالى كه خشمگين و متأسف بود، گفت: اى قوم! مگر خداى تعالى شما را وعده اى نيكو نداد؟ - تا آن جا كه گفتند - ما به اختيار خود مخالفت نكرديم، وليكن بارهايى از زينت و زيور قوم برداشته بوديم. (مى گويد: مقصود از قوم، قبطيان است)، پس آن را انداختيم. سامرى اين چنين در آتش افكند. پس براى آنان به عنوان جسد، گوساله اى در آورد كه صدا مى كرد. بنى اسرائيل متوجه آن شده و آن را پرستيدند، و آن گوساله، هم صدا مى كرد و هم راه مى رفت.  


مى گويد پس آن را گرفت و سرش را بريده ذبحش كرد و سپس با سوهان براده اش نمود، و آنگاه آن را به دريايش پاشيد، پس نهرى كه در آن روز جريان داشت نماند، مگر آنكه مقدارى از آن براده در آن بيفتاد، سپس ‍ موسى به ايشان گفت : از اين آب بياشاميد، پس هر كس آن گوساله را دوست مى داشت در شارب او طلا روئيده شد، و اين است معناى آن آيه كه مى فرمايد: ((و اشربوا فى قلوبهم العجل بكفرهم ....((
هارون به ايشان گفت: اى قوم! متوجه باشيد كه با آن آزمايش شديد. يعنى به وسيله اين گوساله مورد آزمايش قرار گرفته ايد، بعد به سامرى گفت: اى سامرى! اين چه كارى بود كردى؟ - تا آن جا كه گفت - نظر كن به إله خودت كه همواره عبادتش مى كردى، هر آينه ما آن را براده مى كنيم.


مؤ لف : از عجائبى كه در اين قصه آمده روييدن طلا است در شارب دوستداران گوساله ، و اينكه مراد از آيه ((و اشربوا فى قلوبهم العجل بكفرهم (( همين امر عجيب است و حال آنكه بهترين دليل بر بطلان آن خود همين آيه است ، براى اينكه آيه شريفه محل اشراب را قلبه اى آنان دانسته ، نه شاربهاشان و اين خود دليل بر اين است كه مقصود از اشراب ، حلول محبت و نفوذ آن در دلها است ، نه نوشيدن آبى كه غبار گوساله در آن ريخته شده باشد.
مى گويد: پس آن را گرفت و سرش را بريده، ذبحش كرد و سپس با سوهان براده اش نمود، و آنگاه آن را به دريايش پاشيد. پس نهرى كه در آن روز جريان داشت نماند، مگر آن كه مقدارى از آن براده در آن بيفتاد. سپس موسى به ايشان گفت: از اين آب بياشاميد. پس هر كس آن گوساله را دوست مى داشت، در شارب او طلا رویيده شد، و اين است معناى آن آيه كه مى فرمايد: «وَ أُشرِبُوا فِى قَلَوبِهِمُ العِجلَ بِكُفرِهِم...».
 
مؤلف: از عجائبى كه در اين قصه آمده، روييدن طلا است در شارب دوستداران گوساله، و اين كه مراد از آيه «وَ أُشرِبُوا فِى قُلُوبِهِمُ العِجلَ بِكُفرِهِم»، همين امر عجيب است و حال آن كه بهترين دليل بر بطلان آن، خود همين آيه است. براى اين كه آيه شريفه، محل اشراب را قلب هاى آنان دانسته، نه شارب هاشان و اين، خود دليل بر اين است كه مقصود از اشراب، حلول محبت و نفوذ آن در دل ها است، نه نوشيدن آبى كه غبار گوساله در آن ريخته شده باشد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۸۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۸۶ </center>
از اين عجيب تر اين است كه دارد هم آن را ذبح كرد و هم با سوهان براده اش نمود، اگر ذبح كرده لابد حيوانى بوده كه گوشت و خون داشته و گوشت و خون را نمى شود با سوهان براده كرد، و اگر مجسمه اى از طلا يا آهن بوده ديگر ذبح معنا ندارد.
از اين عجيب تر، اين است كه دارد: «هم آن را ذبح كرد و هم با سوهان براده اش نمود». اگر ذبح كرده، لابد حيوانى بوده كه گوشت و خون داشته و گوشت و خون را نمى شود با سوهان براده كرد. و اگر مجسمه اى از طلا يا آهن بوده، ديگر ذبح معنا ندارد.
<span id='link211'><span>
<span id='link211'><span>
==روايتى درباره برداشتن خاک از زیر پای اسب جبرئیل توسط سامرى==
==روايتى درباره برداشتن خاک از زیر پای اسب جبرئیل توسط سامرى==
و در همان كتاب است كه عبد بن حميد و ابن ابى حاتم و ابو الشيخ از على روايت كرده اند كه فرموده : جبرئيل وقتى نازل شد و موسى را به آسمان برد در ميان همه مردم سامرى او را ديد، و از جاى پاى اسبش ‍ قبضه اى برداشت ، جبرئيل موسى را پشت خود سوار كرده تا به درب آسمان نزديك شدند، خودش بالا رفت و خدا الواح را مى نوشت ، جبرئيل آنقدر نزديك شده بود كه صداى صفير قلم خدا را مى شنيد، وقتى خداوند به موسى خبرداد كه قومش بعد از آمدن او گمراه شدند موسى نازل شد و عجل را گرفته و سوزانيد.
و در همان كتاب است كه عبد بن حميد و ابن ابى حاتم و ابو الشيخ از على روايت كرده اند كه فرموده : جبرئيل وقتى نازل شد و موسى را به آسمان برد در ميان همه مردم سامرى او را ديد، و از جاى پاى اسبش ‍ قبضه اى برداشت ، جبرئيل موسى را پشت خود سوار كرده تا به درب آسمان نزديك شدند، خودش بالا رفت و خدا الواح را مى نوشت ، جبرئيل آنقدر نزديك شده بود كه صداى صفير قلم خدا را مى شنيد، وقتى خداوند به موسى خبرداد كه قومش بعد از آمدن او گمراه شدند موسى نازل شد و عجل را گرفته و سوزانيد.
۱۳٬۷۸۱

ویرایش