گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۱۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۰۴: خط ۱۰۴:
<span id='link164'><span>
<span id='link164'><span>


==رد سخنى از فخررازى درباره سرّ ارسال موسى «ع»، به سوى فرعون، با علم به ايمان نياوردن او ==
==رد سخنى از فخررازى، درباره سرّ ارسال موسى «ع»، به سوى فرعون ==
امام فخر رازى در تفسير خود گفته است : سر اينكه چرا خداى تعالى موسى را نزد فرعون فرستاد، با اينكه مى دانست او ايمان نمى آورد، به دست نيامده و در اينگونه اسرار غير از تسليم و ترك اعتراض چاره اى نيست .
امام فخر رازى، در تفسير خود گفته است: سرّ اين كه چرا خداى تعالى، موسى را نزد فرعون فرستاد، با اين كه مى دانست او ايمان نمى آورد، به دست نيامده و در اين گونه اسرار، غير از تسليم و ترك اعتراض چاره اى نيست.


و اين سخن از وى خيلى عجيب است براى اينكه اگر مقصود از سر فرستادن موسى وجه صحت امر به چيزى است با علم به اينكه در خارج تحقق نمى يابد و محال است تحقق يابد؟!  
و اين سخن از وى، خيلى عجيب است. براى اين كه اگر مقصود از سرّ فرستادن موسى، وجه صحت امر به چيزى است، با علم به اين كه در خارج تحقق نمى يابد و محال است، تحقق يابد؟!  


جواب مى گوييم : محال بودن وقوع چيزى در خارج يا وجوب وقوع آن ، خود حالت آن چيز است به قياس بر علت تامه آن ، كه عبارت است از علت فاعلى به ضميمه ساير عوامل خارجى ، (كه اگر مجموع اينها كه همان علت تامه است ، موجود باشد آن چيز و آن فعل ، واجب و ضرورى الوجود مى شود واگر علت تامه اش نبود و يا تامه نبود، وجود آن ممتنع مى گردد) و اما به قياس ، به علت فاعليش به تنهائى نه واجب مى شود و نه ممتنع ، و امر خداى تعالى هم هيچ وقت متعلق به فعلى به قياس به تمامى اجزاء علت تامه اش نمى شود، بلكه تنها
جواب مى گوييم: محال بودن وقوع چيزى در خارج يا وجوب وقوع آن، خود حالت آن چيز است به قياس بر علت تامه آن، كه عبارت است از علت فاعلى، به ضميمه ساير عوامل خارجى، (كه اگر مجموع اين ها كه همان علت تامه است، موجود باشد، آن چيز و آن فعل، واجب و ضرورى الوجود مى شود. و اگر علت تامه اش نبود و يا تامه نبود، وجود آن ممتنع مى گردد).
 
و اما به قياس به علت فاعلی اش، به تنهایى نه واجب مى شود و نه ممتنع، و امر خداى تعالى هم، هيچ وقت متعلق به فعلى به قياس به تمامى اجزاء علت تامه اش نمى شود، بلكه تنها متعلق به فعل به قياس به علت فاعلی اش مى گردد، كه يكى از اجزاء علت تامه فعل است و نسبت فعل و عدم آن به قياس به آن، تنها ممكن است. (نه واجب و نه ممتنع).
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۱۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۱۵ </center>
متعلق به فعل به قياس به علت فاعليش مى گردد، كه يكى از اجزاء علت تامه فعل است و نسبت فعل و عدم آن به قياس به آن تنها ممكن است ، (نه واجب و نه ممتنع ).


و به عبارت ديگر نسبت فعل و عدم فعل به فاعل نسبت امكان دائمى است ، چون فاعل علت ناقصه است ، كه نه وجود فعل را واجب مى كند و نه عدم آن را، پس بنابراين ، ارسال رسول و دعوت فرعون به وسيله رسول ، و امر فرعون به اطاعت وى همه صحيح است ، زيرا اجابت فرعون و اطاعتش از رسول ، نسبت به خود او اختيارى و ممكن است ، (نه واجب و نه ممتنع ) هر چند كه نس بت به او كه علت فاعلى است ، به ضميمه ساير عوامل مانعه از اجابت محال و ممتنع است.  
و به عبارت ديگر، نسبت فعل و عدم فعل به فاعل، نسبت امكان دائمى است. چون فاعل علت ناقصه است، كه نه وجود فعل را واجب مى كند و نه عدم آن را. پس بنابراين، ارسال رسول و دعوت فرعون به وسيله رسول، و امر فرعون به اطاعت وى، همه صحيح است. زيرا اجابت فرعون و اطاعتش از رسول، نسبت به خود او اختيارى و ممكن است، (نه واجب و نه ممتنع)، هر چند كه نسبت به او، كه علت فاعلى است، به ضميمه ساير عوامل مانعه از اجابت محال و ممتنع است.
 
اين جواب كسانى است كه قائل به اختيارند. و اما جبرى مذهبان، كه خود فخر رازى يكى از آن ها است، اين شبهه نزد آن ها منحصر در تنها مسأله مورد بحث نيست، بلكه در تمامى موارد تكاليف جريان دارد. چون ايشان قائل به عموم جبر هستند و در مورد بحث گفته اند: امر به موسى تكليفى است صورى، كه نتيجه آن، اتمام حجت و قطع معذرت است.
 
و اما اگر مراد از «سرّ ارسال رسول»، با علم به ايمان نياوردن فرعون، پرسش از فایدۀ اين كار باشد، چون خداى تعالى كار لغو نمى كند؟
 
در جواب مى گوييم: دعوت به دين حق، هرگز و در هيچ موردى لغو نيست. براى اين كه در مردمى كه آن را مى پذيرند، اثر گذاشته و ايشان را در سعادت تكميل مى كند، و در مردمى كه آن را نمى پذيرند، نيز اثر گذاشته، ايشان را در شقاوتشان تكميل مى كند. همچنان كه خداى تعالى فرمود: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ القُرآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحمَةٌ لِلمُؤمِنِين وَ لَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إلّا خَسَاراً».


اين جواب كسانى است كه قائل به اختيارند و اما جبرى مذهبان ، كه خود فخر رازى يكى از آنها است ، اين شبهه نزد آنها منحصر در تنها مساءله مورد بحث نيست ، بلكه در تمامى موارد تكاليف جريان دارد، چون ايشان قائل به عموم جبر هستند و در مورد بحث گفته اند: امر به موسى تكليفى است صورى كه نتيجه آن اتمام حجت و قطع معذرت است .
آرى، اگر تكميل در طرف شقاوت لغو گردد، ديگر آزمايش در آن ناحيه معنايى نخواهد داشت، و حجت در آن تمام نمى شود، و عذر منقطع نمى گردد. و اگر در يك طرف حجت تمام نشود، در طرف ديگر نيز تمام نمى گردد، و اين خود روشن است. (زيرا سعادت در جايى تحقق مى يابد كه شقاوت هم امكان داشته باشد).


و اما اگر مراد از ((سر ارسال رسول (( با علم به ايمان نياوردن فرعون پرسش از فائده اين كار باشد چون خداى تعالى كار لغو نمى كند؟ در جواب مى گوييم دعوت به دين حق هرگز و در هيچ موردى لغو نيست ، براى اينكه در مردمى كه آن را مى پذيرند اثر گذاشته و ايشان را در سعادت تكميل مى كند و در مردمى كه آن را نمى پذيرند نيز اثر گذاشته ايشان را در شقاوتشان تكميل مى كند، همچنانكه خداى تعالى فرمود: ((و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمؤ منين و لا يزيد الظالمين الا خسارا ((
«'''قَالا رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن يَفْرُطَ عَلَيْنَا أَوْ أَن يَطغَى'''»:


آرى اگر تكميل در طرف شقاوت لغو گردد، ديگر آزمايش در آن ناحيه معنايى نخواهد داشت ، و حجت در آن تمام نمى شود، و عذر منقطع نمى گردد و اگر در يك طرف حجت تمام نشود، در طرف ديگر نيز تمام نمى گردد، و اين خود روشن است (زيرا سعادت در جايى تحقق مى يابد كه شقاوت هم امكان داشته باشد)
كلمۀ «فرط» به معناى تقدم است و در اين جا، مراد از آن به قرينه مقابله اش با طغيان، تعجيل در عقوبت است، به طورى كه نگذارد دعوت تمام گردد و مهلت ندهد معجزات اظهار شود.


«'''قَالا رَبَّنَا إِنَّنَا نخَاف أَن يَفْرُط عَلَيْنَا أَوْ أَن يَطغَى'''»:
كلمه ((فرط(( به معناى تقدم است و در اينجا مراد از آن به قرينه مقابله اش با طغيان ، تعجيل در عقوبت است ، به طورى كه نگذارد دعوت تمام گردد و مهلت ندهد معجزات اظهار شود، و مراد از ((طغيان (( اين است كه در ظلم خود از حد تجاوز نموده و با تشديد عذاب
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۱۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۱۶ </center>
بنى اسرائيل و جراءت بر ساحت مقدس ربوبى مقابله نموده و اين بار كارهايى بكند كه تاكنون نمى كرد،
و مراد از «طغيان»، اين است كه در ظلم خود، از حد تجاوز نموده و با تشديد عذاب بنى اسرائيل و جرأت بر ساحت مقدس ربوبى مقابله نموده و اين بار كارهايى بكند كه تاكنون نمى كرد،
 
<span id='link165'><span>
<span id='link165'><span>
و اگر نسبت خوف به موسى (عليه السلام ) و هارون داد اشكالى ندارد، چون در سابق در تفسير جمله ((خذها و لا تخف (( گفتيم كه اين خوف با مقام نبوت منافات ندارد.
و اگر نسبت خوف به موسى «عليه السلام» و هارون داد، اشكالى ندارد. چون در سابق، در تفسير جملۀ «خُذهَا وَ لَا تَخَف» گفتيم كه اين «خوف» با مقام نبوت منافات ندارد.
 
بعضى بر اين آيه اشكال كرده اند به اين كه خداى تعالى، در جاى ديگر، به موسى وقتى درخواست شركت دادن برادر را كرد، فرمود: «قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأخِيكَ وَ نَجعَل لَكُمَا سُلطَاناً فَلَا يَصِلُونَ إلَيكُمَا»، و با اين كه در اين آيه قبلا به او تأمين داده بود، ديگر جا نداشت موسى و هارون اظهار ترس كنند؟


بعضى بر اين آيه اشكال كرده اند به اينكه خداى تعالى در جاى ديگر به موسى وقتى درخواست شركت دادن برادر را كرد فرمود: ((قال سنشد عضدك باخيك و نجعل لكما سلطانا فلا يصلون اليكما(( و با اينكه در اين آيه قبلا به او تاءمين داده بود، ديگر جان داشت موسى و هارون اظهار ترس كنند؟
بعضى از اين اشكال جواب داده اند به اين كه: ترس قبلى موسى «عليه السلام» از جان خودش بود، به دليل اين كه مى گفت: «آن ها از من خونى طلب دارند و مى ترسم مرا بكشند»، ولى در آيه مورد بحث، همان طور كه گذشت، ترسشان از باز ماندن امر دعوت است.


بعضى از اين اشكال جواب داده اند به اينكه ترس قبلى موسى (عليه السلام ) از جان خودش بود، به دليل اينكه مى گفت : ((آنها از من خونى طلب دارند و مى ترسم مرا بكشند(( ولى در آيه مورد بحث همانطور كه گذشت ترسشان از باز ماندن امر دعوت است .
علاوه بر اين، ممكن است خوفى كه در اين آيه حكايت شده، همان ترس قبلى موسى باشد، كه در موقف مناجات اظهار كرده بود و ترس هارون باشد در هنگامى كه از مأموريت خود آگاه گشت، و با هم در اين مورد جمع شده باشند. در سابق هم گذشت كه احتمال دارد جملۀ «إذهَبَا إلَى فِرعَون...»، حكايت كلامى باشد كه هر دوى آن بزرگواران در مواقف متعددى گفته اند.


علاوه بر اين ممكن است خوفى كه در اين آيه حكايت شده همان ترس ‍ قبلى موسى باشد كه در موقف مناجات اظهار كرده بود و ترس هارون باشد در هنگامى كه از ماءموريت خود آگاه گشت ، و با هم در اين مورد جمع شده باشند، در سابق هم گذشت كه احتمال دارد جمله ((اذهبا الى فرعون ...((، حكايت كلامى باشد كه هر دوى آن بزرگواران در مواقف متعددى گفته اند.
«'''قَالَ لا تخَافَا إِنَّنى مَعَكُمَا أَسمَعُ وَ أَرَى'''»:


«'''قَالَ لا تخَافَا إِنَّنى مَعَكمَا أَسمَعُ وَ أَرَى'''»:
يعنى از فرط و طغيان فرعون نترسيد كه من با شما حاضرم، و آنچه بگويد، مى شنوم و آنچه عمل كند، مى بينم و شما را يارى مى كنم و تنهاتان نمى گذارم. و در حقيقت، اين آيه تأمينى است كه با وعده نصرت به آن دو مى دهد.


يعنى از فرط و طغيان فرعون نترسيد كه من با شما حاضرم ، و آنچه بگويد مى شنوم و آنچه عمل كند مى بينم و شما را يارى مى كنم و تنهاتان نمى گذارم ، و در حقيقت اين آيه تاءمينى است كه با وعده نصرت به آن دو مى دهد، پس اينكه فرمود: ((لا تخافا(( تاءمين است و اينكه فرمود: ((اننى معكما اسمع وارى (( تعليل آن تاءمين است به اينكه با حضور و ديدن و شنيدن من ديگر جايى براى ترس شما نيست ، و اين خود دليل بر اين است كه جمله مذكور كنايه است از مراقبت و نصرت ، و گرنه صرف حاضر بودن و ديدن و شنيدن ، و صرف آگاهى داشتن به آنچه كه رخ مى دهد باعث نترسيدن موسى و هارون نمى شود، چون خداى تعالى همه چيز رامى بيند و مى شنود و از هر چيزى آگاهى دارد.
پس اين كه فرمود: «لَا تَخَافَا»، تأمين است و اين كه فرمود: «إنَّنِى مَعَكُمَا أسمَعُ وَ أرَى»، تعليل آن تأمين است به اين كه با حضور و ديدن و شنيدن من، ديگر جايى براى ترس شما نيست، و اين، خود دليل بر اين است كه جمله مذكور، كنايه است از مراقبت و نصرت، و گرنه صرف حاضر بودن و ديدن و شنيدن، و صرف آگاهى داشتن به آنچه كه رُخ مى دهد، باعث نترسيدن موسى و هارون نمى شود. چون خداى تعالى همه چيز را مى بيند و مى شنود و از هر چيزى آگاهى دارد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۱۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۱۷ </center>
بعضى از علما با اين آيه استدلال كرده اند بر اينكه سمع و بصر در خداى تعالى دو صفتند زائد بر صفت علم ، چون اگر آن دو نيز همان علم بوده باشند، بايد آوردن جمله ((اسمع وارى (( بعد از جمله ((اننى معكما(( تكرار باشد و تكرار خلاف اصل است .
بعضى از علما با اين آيه استدلال كرده اند بر اين كه «سمع» و «بصر» در خداى تعالى، دو صفت اند زائد بر صفت علم. چون اگر آن دو نيز همان علم بوده باشند، بايد آوردن جملۀ «أسمَعُ وَ أرَى» بعد از جملۀ «إنَّنِى مَعَكُمَا» تكرار باشد و تكرار خلاف اصل است.
 
و اين استدلال، موهون ترين استدلالى است كه در اين باره شده است. براى اين كه: اولا: در سابق هم تذكر داديم كه مفاد جملۀ «إنَّنِى مَعَكُمَا» حضور و شهادت است و حضور و شهادت غير از علم است.


و اين استدلال موهون ترين استدلالى است كه در اين باره شده است ، براى اينكه : اولا: در سابق هم تذكر داديم كه مفاد جمله ((اننى معكما(( حضور و شهادت است و حضور و شهادت غير از علم است .
و ثانيا: ما برهان هاى يقينى داريم بر اين كه صفات ذاتى خداى تعالى كه عبارتند از: «حيات»، «علم»، «قدرت»، «سمع» و «بصر»، عين ذات اند، و بعضى عين بعض ديگرند، و ديگر با بودن يقين، ممكن نيست ظهور لفظى ظنّى مخالف منعقد گردد.


و ثانيا: ما برهانهاى يقينى داريم بر اينكه صفات ذاتى خداى تعالى كه عبارتند از ((حيات ((، ((علم ((، ((قدرت ((، ((سمع (( و ((بصر(( عين ذاتند و بعضى عين بعض ديگرند، و ديگر با بودن يقين ممكن نيست ظهور لفظى ظنى مخالف منعقد گردد.
و ثالثا: براى اين كه مسأله از مسائل اصول معارف دينى است و در اصول، جز به علم نمى توان اعتماد و ركون نمود و دليلى كه با امثال «اصل عدم تكرار است»، تمام و تكميل شود، از چنين مباحثى اجنبى است.


و ثالثا: براى اينكه مساءله از مسائل اصول معارف دينى است و در اصول ، جز به علم نمى توان اعتماد و ركون نمود و دليلى كه با امثال ((اصل عدم تكرار است (( تمام و تكميل شود، از چنين مباحثى اجنبى است.
«'''فَأْتِيَاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّك ...'''»:


«'''فَأْتِيَاهُ فَقُولا إِنَّا رَسولا رَبِّك ...'''»:
در اين جمله، امر و دستور به رفتن نزد فرعون تجديد شده. البته بعد از آن كه آن دو جناب را با وعده حفظ و نصرت تأمين داده. چيزى كه هست، در اين امر مجدد، رسالت آن دو را كاملا بيان فرموده است، و آن، اين است كه نزد وى روند، و او را به ايمان و رفع يد از عذاب بنى اسرائيل دعوت نموده، پيشنهاد كنند كه بنى اسرائيل را رخصت دهد تا با آن دو جناب، به هر جا خواستند، بروند.
در اين جمله امر و دستور به رفتن نزد فرعون تجديد شده ، البته بعد از آنكه آن دو جناب را با وعده حفظ و نصرت تاءمين داده ، چيزى كه هست در اين امر مجدد رسالت آن دو را كاملا بيان فرموده است ، و آن اين است كه نزد وى روند، و او را به ايمان و رفع يد از عذاب بنى اسرائيل دعوت نموده ، پيشنهاد كنند كه بنى اسرائيل را رخصت دهد تا با آن دو جناب به هر جا خواستند بروند.
<span id='link166'><span>
<span id='link166'><span>
==نكات و دقائقى كه در اوامر خداوند به موسى و هارون درباره رفتن نزد فرعون و دعوت او به كار رفته است ==
==نكات و دقائقى كه در اوامر خداوند به موسى و هارون درباره رفتن نزد فرعون و دعوت او به كار رفته است ==
در اين بيان و گفتگوى با فرعون هر جا كه وجهه سخن دگرگون شده همان دستور قبلى به مقتضاى تناسب مقام تكرار شده.  
در اين بيان و گفتگوى با فرعون هر جا كه وجهه سخن دگرگون شده همان دستور قبلى به مقتضاى تناسب مقام تكرار شده.  
۱۳٬۷۵۳

ویرایش