گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۴۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۶۹: خط ۶۹:
<span id='link342'><span>
<span id='link342'><span>


==حديثى از امام صادق (ع ) درباره آفتاب و طلوع و غروب آن ==
==حديثى از امام صادق «ع»، درباره طلوع و غروب آفتاب ==
و در احتجاج از امام صادق (عليه السلام) در ضمن حديث مفصلى روايت كرده كه گفت : سائل از آن جناب پرسيد مرا از آفتاب خبر ده كه در كجا پنهان مى شود ؟ فرمود: بعضى از علما گفته اند وقتى آفتاب به پائين ترين نقطه سرازير مى شود، فلك آن را مى چرخاند ودوباره به شكم آسمان بالامى برد، واين كار هميشه جريان دارد تا آنكه به طرف محل طلوع خود پائين آيد، يعنى آفتاب در چشمه لايه دارى فرورفته سپس زمين را پاره نموده ، دوباره به محل طلوع خود برمى گردد، به همين جهت زير عرش متحير شده تا آنكه اجازه اش دهند بار ديگر طلوع كند، وهمه روزه نورش سلب شده ، هر روز نور ديگرى سرخفام به خود مى گيرد.
و در احتجاج، از امام صادق «عليه السلام»، در ضمن حديث مفصلى روايت كرده كه گفت: سائل از آن جناب پرسيد: مرا از آفتاب خبر ده كه در كجا پنهان مى شود؟


مؤلف: اينكه فرمود: ((به پائين ترين نقطه سرازير مى شود(( تا آنجا كه فرمود ((به محل طلوع خود برمى گردد(( بيان سير آفتاب است از حين غروب تا هنگام طلوعش در مدار آسمان بنا بر فرضيه معروف بطلميوسى،
فرمود: بعضى از علما گفته اند وقتى آفتاب به پایين ترين نقطه سرازير مى شود، فلك آن را مى چرخاند و دوباره به شكم آسمان بالا مى برد، و اين كار هميشه جريان دارد تا آن كه به طرف محل طلوع خود پایين آيد. يعنى آفتاب در چشمه لايه دارى فرو رفته، سپس زمين را پاره نموده، دوباره به محل طلوع خود بر مى گردد. به همين جهت زير عرش متحير شده تا آن كه اجازه اش دهند بار ديگر طلوع كند، و همه روزه، نورش سلب شده، هر روز، نور ديگرى سرخ فام به خود مى گيرد.
 
مؤلف: اين كه فرمود: «به پایين ترين نقطه سرازير مى شود»، تا آن جا كه فرمود: «به محل طلوع خود بر مى گردد»، بيان سير آفتاب است از حين غروب تا هنگام طلوعش در مدار آسمان، بنابر فرضيه معروف بطلميوسى.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۱۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۱۸ </center>
چون آن روز اين فرضيه بر سر كار بود كه اساسش مبنى بر سكون زمين و حركت اجرام سماوى در پيرامون آن بود، وبه همين جهت امام (عليهالسلام ) اين قضيه را نسبت به بعضى علماء داده است.
چون آن روز اين فرضيه بر سر كار بود كه اساسش مبنى بر سكون زمين و حركت اجرام سماوى در پيرامون آن بود، و به همين جهت امام «عليه السلام»، اين قضيه را به بعضى علماء نسبت داده است.
 
و اين كه داشت: «يعنى آفتاب در چشمه لايه دارى فرو رفته، سپس زمين را پاره مى كند و دوباره به محل طلوع خود بر مى گردد»، جزء كلام امام نيست، بلكه كلام بعضى از راويان خبر است، كه به خاطر قصور فهم، آيه «تَغرُبُ فِى عَينٍ حَمِئَة» را به فرو رفتن آفتاب در چشمه لايه دار، و غايب شدنش در آن، و چون ماهى شنا كردن در آب، و پاره كردن زمين، و دوباره به محل طلوع برگشتن، و سپس رفتن به زير عرش، تفسير كرده اند.
 
به نظر آن ها «عرش»، آسمانى است فوق آسمان هاى هفتگانه، و يا جسمى است نورانى كه مافوق آن نيست، و آن را بالاى آسمان هفتم گذاشته اند و آفتاب، شب ها در آن جا هست تا اجازه اش دهند طلوع كند. آن وقت است كه نورى قرمز به خود مى گيرد و طلوع مى كند.


و اينكه داشت ((يعنى آفتاب در چشمه لايدارى فرو رفته سپس زمين را پاره مى كند و دوباره به محل طلوع خود بر مى گردد(( جزء كلام امام نيست ، بلكه كلام بعضى از راويان خبر است ، كه به خاطر قصور فهم، آيه ((تغرب فى عين حمئة (( را به فرورفتن آفتاب در چشمه لايدار، و غايب شدنش در آن، و چون ماهى شنا كردن در آب، و پاره كردن زمين ، ودوباره به محل طلوع برگشتن، و سپس رفتن به زير عرش ، تفسير كرده اند. به نظر آنها عرش ، آسمانى است فوق آسمان هاى هفتگانه ، و يا جسمى است نورانى كه مافوق آن نيست ، و آن را بالاى آسمان هفتم گذاشته اند، و آفتاب شبها در آنجا هست تا اجازه اش دهند طلوع كند، آن وقت است كه نورى قرمز به خود مى گيرد وطلوع مى كند.
و همين راوى در جملۀ «پس در زير عرش متحير شده، تا آن كه اجازه اش دهند طلوع كند»، به روايت ديگرى اشاره كرده كه از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» روايت شده كه ملائكه، آفتاب را بعد از غروبش به زير عرش مى برند و نگاه مى دارند، در حالى كه اصلا نور ندارد، و در همان جا هست در حالى كه هيچ نمى داند فردا چه مأموريتى به او مى دهند، تا آن كه جامه نور را بر تنش كرده، دستورش مى دهند طلوع كند. فهم قاصر او در «عرش»، همان اشتباهى را مرتكب شده كه در تفسير غروب در اين جا مرتكب شده بود. در نتيجه قدم به قدم از حق دورتر شده است.


و همين راوى در جمله ((پس در زير عرش متحير شده، تا آنكه اجازه اش دهند طلوع كند(( به روايت ديگرى اشاره كرده كه از رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) روايت شده كه ملائكه آفتاب را بعد از غروبش به زير عرش مى برند، ونگاه مى دارند در حالى كه اصلانور ندارد، ودر همانجا هست در حالى كه هيچ نمى داند فردا چه ماموريتى به اومى دهند، تا آنكه جامه نور را بر تنش كرده ، دستورش مى دهند طلوع كند. فهم قاصر اودر عرش همان اشتباهى را مرتكب شده كه در تفسير غروب در اينجا مرتكب شده بود، در نتيجه قدم به قدم از حق دورتر شده است.
و در تفسير «عرش» به فلك نهم و يا جسم نورانى نظير تخت، در كتاب و سنت چيزى كه قابل اعتماد باشد، وجود ندارد. همه اين ها مطالبى است كه فهم اين راوى آن را تراشيده و ما بيشتر روايات «عرش» را در اوائل جزء هشتم اين كتاب نقل نموديم.


و در تفسير ((عرش (( به فلك نهم ويا جسم نورانى نظير تخت ، در كتاب وسنت چيزى كه قابل اعتماد باشد وجود ندارد. همه اينها مطالبى است كه فهم اين راوى آن را تراشيده . وما بيشتر روايات عرش را در اوائل جزء هشتم اين كتاب نقل نموديم.
و همين كه امام «عليه السلام» مطلب را به بعضى از علماء نسبت داده، خود اشاره به اين است كه آن جناب مطلب را صحيح ندانسته، و اين امكان را هم نداشته كه حق مطلب را بيان فرمايد. و چگونه مى توانسته اند بيان كنند در حالى كه فهم شنوندگان آن قدر ساده و نارسا بوده كه يك فرضيه آسان و سهل التصور در نزد اهل فنش را اين طور كه ديديد، گيج و گم مى كردند.  


و همين كه امام (عليه السلام) مطلب را به بعضى از علماء نسبت داده خود اشاره به اين است كه آن جناب مطلب را صحيح ندانسته ، واين امكان را هم نداشته كه حق مطلب را بيان فرمايد، وچگونه مى توانسته اند بيان كنند در حالى كه فهم شنوندگان آن قدر ساده ونارسا بوده كه يك فرضيه آسان و سهل التصور در نزد اهل فنش را اين طور كه ديديد گيج وگم مى كردند. در چنين زمانى اگر امام حق مطلب را كه امرى خارج از احساس به خواص ظاهرى وبيرون از گنجايش فكر آن روز شنونده بود بيان مى كردند شنوندگان چگونه تلقى اش نموده، و چه معانى برايش مى تراشيدند؟
در چنين زمانى، اگر امام حق مطلب را كه امرى خارج از احساس به خواص ظاهرى و بيرون از گنجايش فكر آن روز شنونده بود، بيان مى كردند، شنوندگان چگونه تلقى اش نموده، و چه معانى برايش مى تراشيدند؟
<span id='link343'><span>
<span id='link343'><span>
==رواياتى در ذيل برخى جملات آيات راجع به ذوالقرنين ==
==رواياتى در ذيل برخى جملات آيات راجع به ذوالقرنين ==
و در الدر المنثور است كه عبد الرزاق ، سعيد بن منصور، ابن جرير، ابن منذر وابن ابى حاتم از طريق عثمان بن ابى حاضر،
و در الدر المنثور است كه عبد الرزاق ، سعيد بن منصور، ابن جرير، ابن منذر وابن ابى حاتم از طريق عثمان بن ابى حاضر،
۱۳٬۷۵۳

ویرایش