گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۴۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۰: خط ۵۰:


<span id='link341'><span>
<span id='link341'><span>
==دو روايت از اميرالمؤمنين على «ع» درباره ذوالقرنين ==
==دو روايت از اميرمؤمنان على «ع»، درباره ذوالقرنين ==
و در كتاب كمال الدين به سند خود از اصبغ بن نباته روايت كرده كه گفت : ابن الكواء در محضر على (عليه السلام) هنگامى كه آن جناب بر فراز منبر بود برخاست وگفت : يا اميرالمؤ منين ما را از داستان ذوالقرنين خبر بده ، آيا پيغمبر بوده ويا ملك ؟ ومرا از دوقرن اوخبر بده آيا از طلابوده يا از نقره؟  
و در كتاب كمال الدين، به سند خود، از اصبغ بن نباته روايت كرده كه گفت: ابن الكواء در محضر على «عليه السلام»، هنگامى كه آن جناب بر فراز منبر بود، برخاست و گفت: يا اميرالمؤمنين! ما را از داستان ذوالقرنين خبر بده. آيا پيغمبر بوده و يا ملك؟ و مرا از دو «قرن» او خبر بده، آيا از طلا بوده يا از نقره؟  


حضرت فرمود: نه پيغمبر بود، ونه ملك . ودو قرنش نه از طلابود ونه از نقره . اومردى بود كه خداى را دوست مى داشت وخدا هم اورا دوست داشت ، اوخيرخواه خدا بود، خدا هم برايش خير مى خواست ، وبدين جهت اورا ذوالقرنين خواندند كه قومش را به سوى خدا دعوت مى كرد وآنها اورا زدند ويك طرف سرش را شكستند، پس مدتى از مردم غايب شد، وبار ديگر به سوى آنان برگشت ، اين بار هم زدند وطرف ديگر سرش را شكستند، واينك در ميان شما نيز كسى مانند اوهست.
حضرت فرمود: نه پيغمبر بود و نه ملك، و دو قرنش، نه از طلا بود و نه از نقره. او، مردى بود كه خداى را دوست مى داشت و خدا هم او را دوست داشت. او، خيرخواه خدا بود، خدا هم برايش خير مى خواست. و بدين جهت او را «ذوالقرنين» خواندند كه قومش را به سوى خدا دعوت مى كرد و آن ها او را زدند و يك طرف سرش را شكستند. پس مدتى از مردم غايب شد، و بار ديگر به سوى آنان برگشت. اين بار هم زدند و طرف ديگر سرش را شكستند، و اينك در ميان شما نيز كسى مانند او هست.


مؤلف: ظاهرا كلمه ((ملك (( در اين روايت به فتح لام (فرشته) باشد نه به كسر آن (پادشاه)، براى اين كه در رواياتى كه به حد استفاضه از آن جناب و از ديگران نقل شده همه او را سلطانى جهانگير معرفى كرده اند.
مؤلف: ظاهرا كلمۀ «ملك» در اين روايت به فتح لام (فرشته) باشد، نه به كسر آن (پادشاه). براى اين كه در رواياتى كه به حد استفاضه از آن جناب و از ديگران نقل شده، همه او را سلطانى جهانگير معرفى كرده اند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۱۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۱۷ </center>
پس اينكه در اين روايت آن را نفى كرده وهمچنين پيغمبر بودن اورا نيز نفى كرده به خاطر اين بوده كه روايات وارده از رسول خدا را كه در بعضى آمده كه پيغمبر بوده ، ودر بعضى ديگر فرشته اى از فرشتگان كه همين قول عمر بن خطاب است همچنانكه اشاره به آن گذشت ، تكذيب نمايد.
پس اين كه در اين روايت آن را نفى كرده و همچنين پيغمبر بودن او را نيز نفى كرده، به خاطر اين بوده كه روايات وارده از رسول خدا را كه در بعضى آمده كه پيغمبر بوده، و در بعضى ديگر فرشته اى از فرشتگان - كه همين قول عمر بن خطاب است، همچنان كه اشاره به آن گذشت - تكذيب نمايد.


و اينكه فرمود ((اينك در ميان شما مانند اوهست (( يعنى مانند ذو القرنين در دوبار شكافته شدن فرقش ، و مقصودش خودش بوده ، چون يك طرف فرق سر ايشان از ضربت ابن عبدود شكافته شد وطرف ديگر به ضربت عبد الرحمن ابن ملجم (لعنة الله عليه ) كه با همين ضربت دومى شهيد گرديد.  
و اين كه فرمود: «اينك در ميان شما مانند او هست»، يعنى مانند ذو القرنين در دو بار شكافته شدن فرقش، و مقصودش خودش بوده. چون يك طرف فرق سر ايشان از ضربت ابن عبدود شكافته شد و طرف ديگر به ضربت عبد الرحمان ابن ملجم (لعنة الله عليه) كه با همين ضربت دومى شهيد گرديد.  


و نيز به دليل روايت كمال الدين كه از روايات مستفيضه از امير المؤمنين (عليه السلام) است وشيعه واهل سنت به الفاظ مختلفى از آن جناب نقل كرده اند ومبسوطتر از همه از نظر لفظ همين نقلى است كه ما آورديم.
و نيز به دليل روايت كمال الدين كه از روايات مستفيضه از اميرالمؤمنين «عليه السلام» است و شيعه و اهل سنت به الفاظ مختلفى از آن جناب نقل كرده اند و مبسوط تر از همه از نظر لفظ همين نقلى است كه ما آورديم.
چيزى كه هست دست نقل به معنا با آن بازيها كرده وآن را به صورت عجيب وغريب ونهايت تحريف در آورده است .


و در الدر المنثور است كه ابن مردويه از سالم بن ابى الجعد روايت كرده كه گفت : شخصى از على (عليه السلام) از ذوالقرنين پرسش نمود كه آيا پيغمبر بوده يا نه ؟ فرمود: از پيغمبرتان شنيدم كه مى فرمود: اوبنده اى بود معتقد به وحدانيت خدا ومخلص در عبادتش ، خدا هم خيرخواه او بود.
چيزى كه هست، دستِ نقل به معنا با آن بازی ها كرده و آن را به صورت عجيب و غريب و نهايت تحريف در آورده است.
 
و در الدر المنثور است كه ابن مردويه، از سالم بن ابى الجعد روايت كرده كه گفت: شخصى از على «عليه السلام»، از ذوالقرنين پرسش نمود كه آيا پيغمبر بوده يا نه؟ فرمود: از پيغمبرتان شنيدم كه مى فرمود: او، بنده اى بود معتقد به وحدانيت خدا و مخلص در عبادتش، خدا هم خيرخواه او بود.


<span id='link342'><span>
<span id='link342'><span>
==حديثى از امام صادق (ع ) درباره آفتاب و طلوع و غروب آن ==
==حديثى از امام صادق (ع ) درباره آفتاب و طلوع و غروب آن ==
و در احتجاج از امام صادق (عليه السلام) در ضمن حديث مفصلى روايت كرده كه گفت : سائل از آن جناب پرسيد مرا از آفتاب خبر ده كه در كجا پنهان مى شود ؟ فرمود: بعضى از علما گفته اند وقتى آفتاب به پائين ترين نقطه سرازير مى شود، فلك آن را مى چرخاند ودوباره به شكم آسمان بالامى برد، واين كار هميشه جريان دارد تا آنكه به طرف محل طلوع خود پائين آيد، يعنى آفتاب در چشمه لايه دارى فرورفته سپس زمين را پاره نموده ، دوباره به محل طلوع خود برمى گردد، به همين جهت زير عرش متحير شده تا آنكه اجازه اش دهند بار ديگر طلوع كند، وهمه روزه نورش سلب شده ، هر روز نور ديگرى سرخفام به خود مى گيرد.
و در احتجاج از امام صادق (عليه السلام) در ضمن حديث مفصلى روايت كرده كه گفت : سائل از آن جناب پرسيد مرا از آفتاب خبر ده كه در كجا پنهان مى شود ؟ فرمود: بعضى از علما گفته اند وقتى آفتاب به پائين ترين نقطه سرازير مى شود، فلك آن را مى چرخاند ودوباره به شكم آسمان بالامى برد، واين كار هميشه جريان دارد تا آنكه به طرف محل طلوع خود پائين آيد، يعنى آفتاب در چشمه لايه دارى فرورفته سپس زمين را پاره نموده ، دوباره به محل طلوع خود برمى گردد، به همين جهت زير عرش متحير شده تا آنكه اجازه اش دهند بار ديگر طلوع كند، وهمه روزه نورش سلب شده ، هر روز نور ديگرى سرخفام به خود مى گيرد.
۱۳٬۷۵۳

ویرایش