گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۴۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۲۰: خط ۱۲۰:
در اين جمله نيز، حذف و ايجاز به كار رفته و تقدير آن: «فَبَنَى السَّدَّ فَمَا استَطَاعَ يَأجُوجُ وَ مَأجُوجُ أن يَعلُوهُ لإرتِفَاعِهِ وَ مَا استَطَاعُوا أن ينقبُوهُ لإستِحكَامِه» مى باشد. يعنى: بعد از آن كه سد را ساخت، يأجوج و مأجوج نتوانستند به بالاى آن بروند. چون بلند بود، و نيز به سبب محكمى نتوانستند آن را سوراخ كنند.
در اين جمله نيز، حذف و ايجاز به كار رفته و تقدير آن: «فَبَنَى السَّدَّ فَمَا استَطَاعَ يَأجُوجُ وَ مَأجُوجُ أن يَعلُوهُ لإرتِفَاعِهِ وَ مَا استَطَاعُوا أن ينقبُوهُ لإستِحكَامِه» مى باشد. يعنى: بعد از آن كه سد را ساخت، يأجوج و مأجوج نتوانستند به بالاى آن بروند. چون بلند بود، و نيز به سبب محكمى نتوانستند آن را سوراخ كنند.


«'''قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِّن رَّبى فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبى جَعَلَهُ دَكاءَ وَ كانَ وَعْدُ رَبى حَقًّا'''»:
«'''قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِن رَّبى فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبّى جَعَلَهُ دَكّاءَ وَ كانَ وَعْدُ رَبّى حَقًّا'''»:


كلمه ((دكاء(( از ((دك (( به معناى شدت كوبيدن است. و در اين جا مصدر وبه معناى اسم مفعول است. بعضى گفته اند: مراد ((شتر دكاء(( يعنى بى كوهان است، و اگر اين باشد آنوقت به طورى كه گفته شده استعاره اى از خرابى سد خواهد بود.
كلمۀ «دَكّاء» از «دَكّ» به معناى شدت كوبيدن است و در اين جا، مصدر و به معناى اسم مفعول است.  
 
بعضى گفته اند: مراد «شتر دكّاء»، يعنى بى كوهان است، و اگر اين باشد، آن وقت به طورى كه گفته شده، استعاره اى از خرابى سد خواهد بود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۰۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۰۶ </center>
«'''قال هذا رحمة من ربى'''» - يعنى ذوالقرنين - بعد از بناى سد - گفت : اين سد خود رحمتى از پروردگار من بود، يعنى نعمت وسپرى بود كه خداوند با آن اقوامى از مردم را از شر ياجوج و ماجوج حفظ فرمود.
«'''قَالَ هَذَا رَحمَةٌ مِن رَبّى'''» - يعنى ذوالقرنين - بعد از بناى سد - گفت: اين سدّ، خود رحمتى از پروردگار من بود. يعنى نعمت و سپرى بود كه خداوند با آن اقوامى از مردم را از شر يأجوج و مأجوج حفظ فرمود.


«'''فاذا جاء وعد ربى جعله دكاء'''» - در اين جمله نيز حذف وايجاز به كار رفته ، وتقدير آن چنين است: واين سد واين رحمت تا آمدن وعده پروردگار من باقى خواهد ماند، وقتى وعده پروردگار من آمد آن را در هم مى كوبد وبا زمين يكسان مى كند.
«'''فَإذَا جَاءَ وَعدُ رَبّى جَعَلَهُ دَكّاء'''» - در اين جمله نيز حذف و ايجاز به كار رفته، و تقدير آن چنين است: و اين سد و اين رحمت تا آمدن وعده پروردگار من باقى خواهد ماند. وقتى وعده پروردگار من آمد، آن را در هم مى كوبد و با زمين يكسان مى كند.


و مقصود از وعده يا وعدهاى است كه خداى تعالى در خصوص آن سد داده بوده كه به زودى يعنى در نزديكی هاى قيامت آن را خرد مى كند، در اين صورت وعده مزبور پيشگويى خدا بوده كه ذوالقرنين آن را خبر داده . ويا همان وعدهاى است كه خداى تعالى در باره قيام قيامت داده ، وفرموده : كوه ها همه در هم كوبيده گشته دنيا خراب مى شود. هر چه باشد قضيه را با جمله ((وكان وعد ربى حقا(( تاكيد فرموده است.
و مقصود از «وعده»، يا وعده اى است كه خداى تعالى در خصوص آن سدّ داده بوده كه به زودى، يعنى در نزديكی هاى قيامت آن را خرد مى كند. در اين صورت وعده مزبور، پيشگويى خدا بوده كه ذوالقرنين آن را خبر داده. و يا همان وعده اى است كه خداى تعالى در باره قيام قيامت داده، و فرموده: كوه ها همه در هم كوبيده گشته، دنيا خراب مى شود. هرچه باشد، قضيه را با جملۀ «وَ كَانَ وَعدُ رَبّى حَقّاً» تأكيد فرموده است.


«'''وَ تَرَكْنَا بَعْضهُمْ يَوْمَئذٍ يَمُوجُ فى بَعْضٍ...'''»:
«'''وَ تَرَكْنَا بَعْضَهُمْ يَوْمَئذٍ يَمُوجُ فى بَعْضٍ...'''»:


از ظاهر سياق برمى آيد كه ضمير جمع ((هم (( به ((ناس (( برگردد، و مؤيد اين احتمال اين است كه ضمير در ((جمعناهم (( نيز به طور قطع به ((ناس (( برمى گردد، و چون همه ضميرها يكى است پس آن نيز بايد به ناس برگردد.
از ظاهر سياق بر مى آيد كه ضمير جمع «هُم» به «ناس» برگردد، و مؤيد اين احتمال، اين است كه ضمير در «جَمَعنَاهُم» نيز به طور قطع به «ناس» بر مى گردد، و چون همه ضميرها يكى است، پس آن نيز بايد به «ناس» برگردد.


در جمله ((بعضهم يومئذ يموج فى بعض (( استعارهاى به كار رفته، و مراد اين است كه: در آن روز از شدت ترس واضطراب آنچنان آشفته مى شوند كه دريا در هنگام طوفان آشفته می شود، و مانند آب دريا به روى هم مى ريزند و يكديگر را از خود مى رانند، در نتيجه نظم و آرامش جاى خود را به هرج ومرج مى دهد، و پروردگارشان از ايشان اعراض نموده رحمتش شامل حالشان نمى شود و ديگر به اصلاح وضعشان عنايتى نمى كند.
در جملۀ «بَعضَهُم يَومَئِذٍ يَمُوجُ فِى بَعضٍ» استعاره اى به كار رفته، و مراد اين است كه: در آن روز، از شدت ترس و اضطراب آن چنان آشفته مى شوند كه دريا در هنگام طوفان آشفته می شود، و مانند آب دريا به روى هم مى ريزند و يكديگر را از خود مى رانند. در نتيجه نظم و آرامش، جاى خود را به هرج و مرج مى دهد، و پروردگارشان از ايشان اعراض نموده، رحمتش شامل حالشان نمى شود و ديگر به اصلاح وضعشان عنايتى نمى كند.


پس اين آيه به منزله تفصيل همان اجمالى است كه ذوالقرنين در كلام خود اشاره كرده وگفته بود: ((فاذا جاء وعد ربى جعله دكاء(( ونظير تفصيلى است كه در جاى ديگر آمده كه: ((حتى اذا فتحت ياجوج و ماجوج و هم من كل حدب ينسلون و اقترب الوعد الحق فاذا هى شاخصة ابصار الذين كفروا يا ويلنا قد كنا فى غفلة من هذا بل كنا ظالمين (. و به هر تقدير اين جمله از ملاحم يعنى پيشگويی هاى قرآن است.
پس اين آيه به منزله تفصيل همان اجمالى است كه ذوالقرنين در كلام خود اشاره كرده و گفته بود: «فَإذَا جَاءَ وَعدُ رَبّى جَعَلَهُ دَكّاءً»، و نظير تفصيلى است كه در جاى ديگر آمده كه: «حَتّى إذَا فُتِحَت يَأجُوجُ وَ مَأجُوجُ وَ هُم مِن كُلِّ حَدَبٍ يَنسِلُونَ * وَ اقتَرَبَ الوَعدُ الحَقُّ فَإذَا هِىَ شَاخِصَةٌ أبصَارُ الَّذِينَ كَفَرُوا يَا وَيلَنَا قَد كُنّا فِى غَفلَةٍ مِن هَذَا بَل كُنَّا ظَالِمِين». و به هر تقدير، اين جمله، از ملاحم يعنى پيشگويی هاى قرآن است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۰۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۰۷ </center>
از آنچه گفتيم، به خوبى روشن گرديد كه: «ترك» در جمله «وَ تَرَكنَا»، به همان معناى متبادر از كلمه است، كه مقابل گرفتن و اخذ است، و هيچ جهتى ندارد كه مانند بعضى بگوييم: «ترك» به معناى «جَعل»، و از لغات اضداد است.
از آنچه گفتيم، به خوبى روشن گرديد كه: «تَرك» در جمله «وَ تَرَكنَا»، به همان معناى متبادر از كلمه است، كه مقابل گرفتن و اخذ است، و هيچ جهتى ندارد كه مانند بعضى بگوييم: «ترك» به معناى «جَعل»، و از لغات اضداد است.


و اين آيه از كلام خداى عزّوجلّ است، نه تتمه كلام ذوالقرنين. به دليل اين كه در آن، سياق از غيبت به تكلم با غير، كه سياق كلام سابق بر اين خداى تعالى بود و در آن مى فرمود: «إنَّا مَكَّنَا لَهُ» «قُلنَا يَا ذَا القَرنَين»، تغيير يافته، و اگر تتمه كلام ذوالقرنين بود، جا داشت چنين بيايد: «تَرَكَ بَعضَهُم...» در مقابل جمله ديگر كه فرمود: «جَعَلَهُ دَكّاء».
و اين آيه از كلام خداى عزّوجلّ است، نه تتمه كلام ذوالقرنين. به دليل اين كه در آن، سياق از غيبت به تكلم با غير، كه سياق كلام سابق بر اين خداى تعالى بود و در آن مى فرمود: «إنَّا مَكَّنَا لَهُ» «قُلنَا يَا ذَا القَرنَين»، تغيير يافته، و اگر تتمه كلام ذوالقرنين بود، جا داشت چنين بيايد: «تَرَكَ بَعضَهُم...» در مقابل جمله ديگر كه فرمود: «جَعَلَهُ دَكّاء».
خط ۱۴۴: خط ۱۴۶:
و مقصود از «وَ نُفِخَ فِى الصُّور»، نفخۀ دومى قبل از قيامت است كه با آن، همۀ مُردگان زنده مى شوند. به دليل اين كه دنبالش مى فرمايد: «فَجَمَعنَاهُم جَمعاً وَ عَرَضنَا جَهَنَّمَ يَومَئِذٍ لِلكَافِرِينَ عَرضاً».
و مقصود از «وَ نُفِخَ فِى الصُّور»، نفخۀ دومى قبل از قيامت است كه با آن، همۀ مُردگان زنده مى شوند. به دليل اين كه دنبالش مى فرمايد: «فَجَمَعنَاهُم جَمعاً وَ عَرَضنَا جَهَنَّمَ يَومَئِذٍ لِلكَافِرِينَ عَرضاً».


«'''الَّذِينَ كانَت أَعْيُنهُمْ فى غِطاءٍ عَن ذِكْرِى وَ كانُوا لا يَستَطِيعُونَ سمْعاً'''»:
«'''الَّذِينَ كانَت أَعْيُنهُمْ فى غِطاءٍ عَن ذِكْرِى وَ كانُوا لا يَستَطِيعُونَ سَمْعاً'''»:


اين آيه، تفسير «كافرين» است. و آنان، همان هايى هستند كه خداوند ميان آنان و ذكرش سدّى قرار داده و پرده اى كشيده - و به همين مناسبت بعد از ذكر سدّ، متعرض حال آنان شده - ديدگان ايشان را در پرده اى از ياد خدا كرده و استطاعت شنيدن را از گوششان گرفته، در نتيجه راهى كه ميان آنان و حق فاصله بود، آن راه كه همان ياد خدا است، بريده شده است.
اين آيه، تفسير «كافرين» است. و آنان، همان هايى هستند كه خداوند ميان آنان و ذكرش سدّى قرار داده و پرده اى كشيده - و به همين مناسبت بعد از ذكر سدّ، متعرض حال آنان شده - ديدگان ايشان را در پرده اى از ياد خدا كرده و استطاعت شنيدن را از گوششان گرفته، در نتيجه راهى كه ميان آنان و حق فاصله بود، آن راه كه همان ياد خدا است، بريده شده است.
۱۳٬۷۵۳

ویرایش