التوبة ٤٦
کپی متن آیه |
---|
وَ لَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَ لٰکِنْ کَرِهَ اللَّهُ انْبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَ قِيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِينَ |
ترجمه
التوبة ٤٥ | آیه ٤٦ | التوبة ٤٧ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«عُدَّة»: توشه. ساز و برگ. «إِنْبِعاث»: روانهشدن. رفتن. «ثَبَّطَ»: بازداشت. با ترس و هراس انداختن به دل منافقان، از بیرون رفتن ایشان برای غزوه تبوک و جنگ با رومیان جلوگیری کرد. «قِیلَ»: گفته شد. این سخن میتواند القاء خدا، اذن رسول، ندای وجدان، وسوسه شیطان، و یا گفتار یک یا چند نفر از میان خودشان باشد.
تفسیر
- آيات ۴۸ - ۳۸، سوره توبه
- ملامت و سرزنش مؤ منين به جهت تثاقل و سستى نمودنشان به هنگام جنگ به اينكه مگر به حيات ناچيز دنيا قانع شده اند؟
- اگر شما پيامبر (ص ) را يارى نكنيد، بدانيد كه خداوند وقتى كه مشركين او را بيرون كردند با انزال سكينه و جنود غيبى او را يارى نمود
- چند دليل بر اينكه ضمير (( عليه )) در جمله : (( فانزل الله سكينة عليه )) به رسول (ص ) برمى گردد نه به صاحب (ابوبكر)
- استدلال بعضى به جمله فوق براينكه سكينت بر ابوبكر نازل شده ، و چند اشكال بر آن استدلال
- مراد از (( كلمة الذين كفروا )) و (( كلمة الله )) در آيه شريفه
- در راه جهاد عذر و بهانه نياوريد و به هر وسيله ممكن(امول و انفس ) جهاد كنيد
- بيان اينكه عتاب در آيه : (( عفا الله عنك لم اذنت لهم )) عتاب جدى نيست بلكه مفيد غرض ديگرى است
- استدلال به آيه فوق بر صدور گناه از رسولخدا (ص ) مردود است
- خلاصه گفتار صاحب المنار در ذيل آيه فوق كه در آن عفو خدا از رسول خدا (ص ) را مربوط به ترك اولى نمودن آن حضرت دانسته است
- جواب به صاحب المنار و بيان اينكه عملرسول خدا (ص ) اولى و اصلح بوده است نه ترك اولى مفسده حضور منافقين در ميانصفوف مؤ منين مجاهد
- يكى از علائم و نشانه هاى نفاق
- مفسده حضور منافقين در ميان صفوف مؤ منين مجاهد
- رواياتى در مورد كيفيت هجرت پيامبر (ص ) از مكه به مدينه و داستان غار و...
- نقد و بررسى استدلال به آيه غار بر فضيلت ابوبكر
- نقد و رد رواياتى كه مى گويند سكينت بر ابوبكر نازل شد
- آماده شدن مسلمين براى جنگ با روميان و خطبه پيامبر (ص ) براى آنان قبل از حركت به سوى تبوك
- چند روايت در ذيل آيه شريفه : (( عفا الله عنك لم اذنت لهم ... ))
- داستان چند تن از مؤ منينى كه با تاءخير به لشگريان عازم تبوك پيوستند يا آنكه تخلف كردند و سپس توبه نمودند
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَ لكِنْ كَرِهَ اللَّهُ انْبِعاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَ قِيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدِينَ «46»
(منافقان) اگر تصميم جدّى بر رفتن به جبهه داشتند، ساز و برگ جهاد آماده مىكردند. ولى خداوند، انگيزه و بسيج آنان را (به خاطر كوردلى و نالايقى،) خوش نداشت و آنان را (از رفتن به جبهه) بازداشت و به آنان گفته شد: همنشين خانهنشينان (كودكان وسالمندان و بيماران) باشيد.
«1». نهجالبلاغه، حكمت 31.
جلد 3 - صفحه 431
نکته ها
منع و بازداشتن خدا از شركت در جبهه وجهاد، به معناى سلب توفيق است، نه منع عملى.
پیام ها
1- منافقان هرگز تصميم جبهه رفتن ندارند. وَ لَوْ أَرادُوا ... لَأَعَدُّوا
2- مقدّمهى واجب، واجب است. لَوْ أَرادُوا ... لَأَعَدُّوا
3- مؤمن، آمادهى جهاد و منتظر رفتن به جبهه است، نه بىتفاوت و بىانگيزه.
«لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً»
4- شركت در جهاد، توفيق الهى است كه از نااهلان سلب شده است. «فَثَبَّطَهُمْ»
5- تاركين جنگ و جهاد بايد تحقير شوند. «اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدِينَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَ لكِنْ كَرِهَ اللَّهُ انْبِعاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَ قِيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدِينَ (46)
ج5، ص 108
بعد از آن از حال منافقين اخبار فرمايد:
وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ: و اگر اينان اراده مىكردند از اول عزم خروج به جهاد را، و رغبت داشتند به نصرت پيغمبر و جهاد با كفار چنانچه مؤمنين عازم و جازمند آن را. لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً: هر آينه آماده و مهيا مىنمودند براى آن تهيهاى از آلات و سلاح حرب مانند شمشير و نيزه و غير آن، زيرا علامت اراده و عزم تهيّأ براى آن است قبل از وقوعش، و چون منافقين در صدد تهيه نبودند كاشف از آن بود كه ميل نداشتند. وَ لكِنْ كَرِهَ اللَّهُ انْبِعاثَهُمْ: و لكن خداى تعالى كاره بود خروج آنها را به سبب احاطه علم ازلى الهى به اينكه اگر خارج شوند هر آينه سعايت و نمّا مىكنند بين مسلمين و ديدهبان گردند براى مشركين، در اين صورت ضررشان بيش از فايده آنها است.
رفع شبهه- تصور نشود به اينكه خداى تعالى كاره بود تهيّأ و خروج آنها را بر وجه مأمور، زيرا با تكليف منافات دارد، بلكه كاره بود بر وجه معلوم، يعنى امر فرمود به خروج براى نصرت و خير و صلاح، اما به علم ازلى مىدانست كه اگر ايشان خارج شوند جز شر و فساد و تخليط و تضريب مسلمانان و القاء فتنه چيزى از آنها صادر نشود، چنانچه در آيه ديگر فرموده «لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ ما زادُوكُمْ إِلَّا خَبالًا» لذا كراهت داشت خروج آنها را، زيرا اراده و مشيت اوليه الهيه خير محض بوده و نسبت به كليّه معاصى كاره مىباشد، يعنى نخواسته آن را، لكن به سبب سوء اختيار عبد معصيت را، اراده سبحانى تعلق يابد بالاكراه، و معلوم مطابق با علم شود، يعنى چون تو مىكنى او مىداند، نه آنكه چون او مىداند تو مىكنى، كه اگر نكنى لازمه آن جهل باشد. مطلب، دقيق و فهم آن محتاج به فكر و تأمل است تا واضح گردد.
فَثَبَّطَهُمْ: پس چون گران و سنگين شدند از خروج به سبب عدم قصد و عزم به همان حال سنگينى و قعود ايشان را واگذاشت. يا سست و بطأ نمود ايشان را
ج5، ص 109
در خروجى كه قاصد بودند، نه خروجى كه امر فرموده بود انها را، زيرا اولى كفر و دومى طاعت بود. وَ قِيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدِينَ: و گفتند مصاحبان آنها يعنى ناهين از خروج با پيغمبر كه بنشينيد با نشستگان يعنى زنان و اطفال كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله اذن فرموده بود در قعود. يا آنكه فرمايش رسول باشد بر وجه توبيخ و تقريع كه بنشينيد با طايفه نسوان و صبيان و زمنى و مرضى، چنانچه عرب گويد: فاقعد فانّك انت الطّاعم الكاسىّ. و اين بر سبيل تهديد و توبيخ است نه بر وجه امر مخاطب به قعود. محمد بن اسحق گويد: اين جماعت رؤسا و اشراف منافقان بودند كه استيذان نمودند مثل عبد اللّه ابى وجد بن قيس و رفاعة بن التابوت و اوس بن قبطى و غيره.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَ لكِنْ كَرِهَ اللَّهُ انْبِعاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَ قِيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدِينَ (46) لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ ما زادُوكُمْ إِلاَّ خَبالاً وَ لَأَوْضَعُوا خِلالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَ فِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ (47) لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ حَتَّى جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ وَ هُمْ كارِهُونَ (48)
جلد 2 صفحه 587
ترجمه
و اگر خواسته بودند بيرون آمدن را هر آينه آماده ميكردند براى آن ساز و برگى را ولى ناخوش داشت خدا برانگيزاندنشان را پس بازداشت آنها را و گفته شد بنشينيد با نشستگان
و اگر بيرون آمده بودند در ميان شما زياد نمىنمودند بر شما مگر فساد را و هر آينه شتافته بودند ميان شما كه بجويند براى شما آشوب را و در ميان شما شنوندگانند مر ايشانرا و خدا دانا است بستمكاران
بتحقيق جستند آشوب را از پيش و برگرداندند براى تو كارها را تا آنكه آمد آنچه حق بود و آشكار شد امر خدا با آنكه آنها بودند كراهت دارندگان.
تفسير
خداوند پيغمبر خود را از حال منافقين و شكّاكين مذكوره در آيات سابقه مطلّع فرمود باين تقريب كه آنها عازم جهاد نبودند و اينكه متعذر ميشدند بعدم استطاعت و نداشتن زاد و توشه و اسلحه جنگ و امثال اينها بىوجه بود چون كسيكه عازم سفرى باشد قبل از وقت تهيّه آنرا مىبيند و خداوند هم نمىخواست آنها با مسلمانان حقيقى باشند و حركت كنند چون از باطن آنها آگاه بود كه اگر حركت كنند بچه قصد خواهد بود لذا توفيق جهاد بآنها نداد و رعب و كسالت را بر آنان مسلّط و خذلان خود را نصيب آنها كرد و پيغمبر اكرم را مجاز در اذن فرمود و آنحضرت رخصت قعود بآنها داد كه مانند زنان و كودكان در خانه بنشينند و از فوائد دنيوى و اخروى جهاد محروم باشند چون اگر آنها در بين مسلمانان بودند و با ايشان حركت ميكردند ثمرى براى مسلمانان نداشت جز فتنه و فساد و اختلال و از وجود آنها چيزى بر شوكت اسلام افزوده نميشد و يكى از ضررهاى وجودشان اين بود كه سعى مينمودند در ميان مسلمانان ايجاد اختلاف و فتنه و آشوب و رعب و خوف نمايند و ايشانرا از يكديگر بد گمان كنند و در ميان مسلمانان هم اشخاصى بودند كه با آنها روابط رفاقتى يا قرابتى داشتند ناچار اسرار مسلمانان را براى آنها كشف و نقل مينمودند يا آنكه در ميان مسلمانان اشخاص ساده لوح و زود باورى بودند كه سخنان آنها را قبول مينمودند و بر هر تقدير مراد اشخاص ضعيف الايمان و- ضعيف العقلند كه در جمعيّتها نوعا وجود دارند و خداوند از باطن آن قوم ستمكار بر خود و بر غير آگاه است و پيغمبر خود و مسلمانان را آگاه ميفرمايد كه از تخلّف آنها ملول نباشند و اين منافقين تازه باين خيالها نيفتاده بودند بكرّات و مرّات در جنگها عقبنشينى و فرار نمودند و اسباب شكست و تزلزل مسلمانان شدند و دائم مشغول فتنه
جلد 2 صفحه 588
و فساد و نمّامى بودند و بانواع حيل و مكائد تشبّث مينمودند كه اسلام را از بين ببرند و پيغمبر (ص) و امير المؤمنين (ع) را بكشند و خداوند تمام تدابير و مكرهاى آنها را باطل فرمود تا دين اسلام منتشر شد و وعده نصرت حق بانجاز رسيد و اوامر الهيّه مجرى و غالب و آشكار گرديد و دماغ آنها بخاك ماليده شد و در اين آيات دلالت واضحه است كه اذن پيغمبر (ص) داراى مصلحت تامّه بوده و بر طبق نظريّه حقير ترك اولى هم نبوده چنانچه بيان شد.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ لَو أَرادُوا الخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَ لكِن كَرِهَ اللّهُ انبِعاثَهُم فَثَبَّطَهُم وَ قِيلَ اقعُدُوا مَعَ القاعِدِينَ (46)
و اگر ميخواستند و قصد خروج در جهاد داشتند هر آينه تهيه و تدارك و اسباب خروج را فراهم ميكردند و لكن خداوند صلاح نميدانست خروج آنها را يعني ميدانست که صلاح نيست پس آنها را ثابت قرار داد در مدينه و گفته شد بآنها
جلد 8 - صفحه 231
که شما با قاعدين قعود كنيد.
وَ لَو أَرادُوا الخُرُوجَ لو امتناعيه است يعني هرگز اينها خيال خروج براي جهاد نداشتند و دليل بر اينكه ابدا قصد خروج نداشتند اينست که اگر اراده داشتند لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً عدّه تهيه اسباب فعل است اينها تهيه و تدارك اسباب خروج را ميكردند، و تعبير بعدّه اشاره باينست که لا اقل يكي از اسباب خروج را فراهم ميكردند اينها هيچگونه تداركي نكردند فقط براي اينكه در نظر مسلمين نفاق و مخالفت آنها ظاهر نشود آمدند از حضرت استيذان كنند که بگويند ما بر حسب اجازه حضرت توقف كرديم.
وَ لكِن كَرِهَ اللّهُ انبِعاثَهُم چون خداوند ميدانست که اگر اينها با مجاهدين خروج ميكردند در ميدان جنگ فرار ميكردند و باعث شكست مسلمين ميشد و در اوامر نبيّ تخلف ميكردند و هزار مفسده ديگر و معناي كراهت در مقابل اراده است و اختلاف است بين حكماء و متكلمين در اينكه اراده و كراهت از صفات ذات است که حكماء قائلند يا از صفات فعل است چنانچه متكلمين قائلند و حق با حكماء است و معناي اراده علم بصلاح فعل است چنانچه حكمت علم بمصلحت است و فعل چون داراي مصلحت باشد صلاح ميشود چنانچه اگر داراي مفسده باشد فساد ميشود و خداوند بهمه چيز عالم است، و در مقام خود گفتهايم که بسياري از صفات الهيه مرجعش بعلم است بصير علم بمبصرات، سميع علم بمسموعات، مدرك علم بجزئيات حكيم علم بمصالح، مريد علم بصلاح، كاره علم بفساد، خبير علم بقضايا و نحو اينها و البته هيچگونه فعلي در عالم واقع نميشود مگر باراده او ما قَطَعتُم مِن لِينَةٍ أَو تَرَكتُمُوها قائِمَةً عَلي أُصُولِها فَبِإِذنِ اللّهِ الحشر آيه 5، و اينکه منافات با اختيار و تكليف و ثواب و عقاب ندارد.
فَثَبَّطَهُم خداوند آنها را ثابت فرمود که خارج نشوند نظر بمفاسد خروج
جلد 8 - صفحه 232
آنها و قيل قائل باين قول بعضي گفتند اصحاب و رفقاء آنها که گفتند اقعُدُوا و بعضي گفتند قائل نبي صلّي اللّه عليه و آله و سلّم بوده بر وجه تهديد و اعراض و بعضي گفتند بر وجه اذن، لكن ظاهر آيه بقرينه كره اللّه و ثبّطهم قائل خداوند است لكن بقول تكويني نه تشريعي و لفظي مثل قوله تعالي إِنَّما قَولُنا لِشَيءٍ إِذا أَرَدناهُ أَن نَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ نحل آيه 42 مَعَ القاعِدِينَ مراد قاعدين كساني که علنا مخالفت كردند و خروج نكردند.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 46)- عدمشان، به ز وجود! در اینجا یکی دیگر از نشانههای کذب و دروغ منافقان را بیان کرده و در حقیقت بحثی را که در آیات قبل گذشت و فرمود:
وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ تکمیل میکند و میگوید: «اینها اگر (راست میگفتند و) اراده داشتند که (بسوی میدان جهاد) خارج شوند وسیلهای برای آن فراهم میساختند» در حالی که هیچ گونه آمادگی در آنها دیده نمیشود (وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً).
اینها افراد تاریکدل بیایمانی هستند که «خدا از شرکت آنها در میدان پر افتخار جهاد کراهت دارد لذا (توفیق خود را از آنها سلب کرده و) آنان را از حرکت باز داشته است و به آنها گفته شد با قاعدین [کودکان و پیران و بیماران] بنشینید» (وَ لکِنْ کَرِهَ اللَّهُ انْبِعاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَ قِیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدِینَ).
این یک فرمان تکوینی است که از باطن تاریک و آلوده آنها برخاسته و مقتضای عقیده فاسد و اعمال زشت آنها از آیه فوق به خوبی استفاده میشود که هر عمل و نیتی اقتضایی دارد که خواه ناخواه دامان انسان را میگیرد، و همه افراد شایستگی و لیاقت آن را ندارند که در کارهای بزرگ و راه خدا گام بردارند، این توفیق را خداوند نصیب کسانی میکند که پاکی نیت و آمادگی و اخلاص در آنان سراغ دارد.
ج2، ص211
نکات آیه
۱ - متخلفان از جنگ تبوک (منافقان) برخوردار از امکانات لازم براى شرکت در جنگ (و لو أرادوا الخروج لأعدوا له عدة)
۲ - تصمیم قطعى متخلفان جنگ تبوک بر ترک جهاد (و لو أرادوا الخروج لأعدوا له عدة)
۳ - فراهم نکردن مقدمات جهاد، دلیل دروغگویى متخلفان جنگ تبوک و عزم قطعى آنان بر عدم شرکت در جنگ (و لو أرادوا الخروج لأعدوا له عدة)
۴ - کراهت و ناخوشایندى خداوند، از برانگیختن و موفق ساختن متخلفان از جنگ تبوک (منافقان) براى شرکت در آن (و لکن کره اللّه انبعاثهم فثبطهم و قیل اقعدوا مع القعدین)
۵ - بى ایمانى و سست باورى، مایه محرومیت از توفیق الهى براى شرکت در جهاد (و لکن کره اللّه انبعاثهم فثبطهم و قیل اقعدوا مع القعدین)
۶ - جهاد، ارزشى است الهى که بى ایمانها و سست باوران شایستگى آن را ندارند. (و لکن کره اللّه انبعاثهم فثبطهم و قیل اقعدوا مع القعدین)
موضوعات مرتبط
- اسلام: تاریخ صدر اسلام ۱
- ایمان: آثار بىایمانى ۵
- توفیق: محرومیت از توفیق ۵
- جهاد: ارزش جهاد ۶; عوامل محرومیت از جهاد ۵
- خدا: توفیقات خدا ۵; کراهت خدا ۴
- غزوه تبوک: دروغگویى متخلفان از غزوه تبوک ۳; قصه غزوه تبوک ۱، ۲، ۳، ۴; متخلفان از غزوه تبوک ۱، ۲، ۴
- منافقان: منافقان و غزوه تبوک ۴
منابع