البقرة ٦٨
کپی متن آیه |
---|
قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّکَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا هِيَ قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لاَ فَارِضٌ وَ لاَ بِکْرٌ عَوَانٌ بَيْنَ ذٰلِکَ فَافْعَلُوا مَا تُؤْمَرُونَ |
ترجمه
البقرة ٦٧ | آیه ٦٨ | البقرة ٦٩ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«فَارِضٌ»: پیر. کهنسال. سالخورده. «بِکْرٌ»: خُردسال. نورسیده. «عَوَانٌ»: میانهسال. وسط. «بَیْنَ ذلِکَ»: میان آن چیزی که ذکر شد.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۶۳ ۷۴ بقره
- برداشتن كوه بمنظور اكراه مردم نبوده
- نمى شود به خدا نسبت اميد داد
- نكاتى كه باعث بيان داستان گاو بنى اسرائيل با اسلوب مخصوص شده
- بى ادبى بنى اسرائيل و آزار حضرت موسى (ع ) توسط آنان كه از آيات قرآنى استفاده مى شود
- داستان گاو در تورات
- داستان گاو بنى اسرائيل و برخورد آنان با پيامبر عصر خود
- تشبيه قساوت قلوب به سنگ سخت
- بحث روايتى (شامل رواياتى در ذيل آيات گذشته و درباره داستان گاو بنىاسرائيل )
- بحث فلسفى (درباره دو معجزه : زنده كردن مردگان و مسخ )
- اشكالى بر گفتار فوق و پاسخ به آن
- بحث علمى و اخلاقى (درباره رفتار و اخلاق بنىاسرائيل )
- هر تقليدى مذموم نيست
- در زندگى اجتماعى ، انسان ناچار از تقليد است
تفسیر نور (محسن قرائتی)
«68» قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما هِيَ قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِضٌ وَ لا بِكْرٌ عَوانٌ بَيْنَ ذلِكَ فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ
(بنىاسرائيل به موسى) گفتند: از پروردگارت براى ما بخواه تا بر ما روشن كند كه آن چگونه (گاوى) است؟ (موسى) گفت: همانا خداوند مىفرمايد: ماده گاوى كه نه پير و از كار افتاده باشد و نه بكر و جوان، (بلكه) ميان اين دو (و ميان سال) باشد. پس آنچه به شما دستور داده شده (هر چه زودتر) انجام دهيد.
جلد 1 - صفحه 135
نکته ها
وقتى بنىاسرائيل فهميدند كه موضوع جدّى است، شروع به بهانهتراشى كردند. و به نظر برخى مفسّران، احتمال مىرود كه اين بهانهها از طرف قاتل واقعى به مردم القا مىشد تا مبادا رسوا شود. «1» در هر حال روش سؤال كردنِ قوم، حكايت از روحيّهى لجاجت آنان دارد كه در آيه به آن اشاره شده و پرده از باطن آنان برداشته است.
پیام ها
1- با ادب سؤال كنيد. در اين آيه كلمه «لنا» دوبار تكرار شده و به جاى «ربّنا» كلمه «ربّك» آمده كه نشانه روح تكبّر است. «ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا»
2- فرمان خداوند را سريع انجام دهيد و از وسوسه وترديد پرهيز كنيد. «فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما هِيَ قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِضٌ وَ لا بِكْرٌ عَوانٌ بَيْنَ ذلِكَ فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ (68)
قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ: بخوان و سؤال كن از براى ما پروردگار خود را، يُبَيِّنْ لَنا ما هِيَ: تا بيان فرمايد براى ما چيست حقيقت آن گاو، يعنى چه صفت دارد و چند ساله است. قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ: فرمود موسى عليه السلام در جواب قوم كه به درستى كه خدا مىفرمايد: آن گاوى است
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 171
كه: لا فارِضٌ وَ لا بِكْرٌ: نه پير است و از كار افتاده، و نه جوان و نارسيده به حدّ كار، بلكه آن گاو، عَوانٌ بَيْنَ ذلِكَ: متوسط باشد ميان آنچه مذكور شد، يعنى ميانه سال. فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ: پس بجا آوريد آنچه امر كرده مىشويد، و امتثال فرمان حق تعالى نمائيد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما هِيَ قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِضٌ وَ لا بِكْرٌ عَوانٌ بَيْنَ ذلِكَ فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ (68)
ترجمه
گفتند بخوان براى ما پروردگارت را بيان كند براى ما چگونه است آن گفت همانا او ميگويد آن گاويست نه پير و نه جوان ميان سال است بين اين دو پس بجا آوريد آنچه را مأمور شديد.
تفسير
پس از آنكه بنى اسرائيل مأمور بقتل گاوى شدند چون تعجب نمودند از چنين گاوى كه موجب احياء مرده شود سؤال از اوصاف آن نمودند بكلمه ما هى كه اگر ما حقيقيه باشد موضوع از براى سؤال از حقيقت شيء است و اگر شارحه باشد سؤال از معنى لفظ است براى اشعار بآنكه ما نميدانيم مأمور به ما گاو متعارف است يا حقيقت ديگرى است لذا خدا بحضرت موسى وحى فرمود كه بگو بآنها خدا ميگويد
جلد 1 صفحه 102
آن گاوى است كه نه پير از كار افتاده است و نه جوان نارسيده بحد كار بلكه متوسط بين اين دو نوع مذكور است و واقف در حد كمال و بهمين جهت كه مشار اليه مذكور است اسم اشاره مفرد آورده شده است با آنكه لفظ بين بايد اضافه بتثنيه شود و مأمور بذبح شدند.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ إِذ قالَ مُوسي لِقَومِهِ إِنَّ اللّهَ يَأمُرُكُم أَن تَذبَحُوا بَقَرَةً قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً قالَ أَعُوذُ بِاللّهِ أَن أَكُونَ مِنَ الجاهِلِينَ (67) قالُوا ادعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّن لَنا ما هِيَ قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِضٌ وَ لا بِكرٌ عَوانٌ بَينَ ذلِكَ فَافعَلُوا ما تُؤمَرُونَ (68) قالُوا ادعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّن لَنا ما لَونُها قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ صَفراءُ فاقِعٌ لَونُها تَسُرُّ النّاظِرِينَ (69) قالُوا ادعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّن لَنا ما هِيَ إِنَّ البَقَرَ تَشابَهَ عَلَينا وَ إِنّا إِن شاءَ اللّهُ لَمُهتَدُونَ (70) قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثِيرُ الأَرضَ وَ لا تَسقِي الحَرثَ مُسَلَّمَةٌ لا شِيَةَ فِيها قالُوا الآنَ جِئتَ بِالحَقِّ فَذَبَحُوها وَ ما كادُوا يَفعَلُونَ (71)
(و ياد كن زماني را که موسي بقومش گفت خداوند شما را امر ميكند که گاوي بكشيد، قومش گفتند آيا ما را استهزاء ميكني! فرمود بخدا پناه ميبرم از اينكه از نادانان باشم، گفتند پروردگار ترا بخوان براي ما تا بيان كند که آن گاو چيست! گفت پروردگار من ميفرمايد که آن گاوي است که نه پير باشد و نه جوان جوان بلكه ميان اينکه دو باشد پس آنچه مأموريد بجاي آوريد، گفتند پروردگارت را بخوان که براي ما بيان كند که اينکه گاو چه رنگ است! موسي گفت پروردگار من ميفرمايد که آن گاو زرد سير است رنگ او بينندگان را بسرور ميآورد، گفتند پروردگارت را بخوان که براي ما بيان كند که اينکه چگونه گاوي است! زيرا که اينکه گاو بر ما مشتبه است و بدرستي که ما اگر خدا بخواهد هر آينه هدايت شدگانيم موسي گفت پروردگار من
جلد 2 - صفحه 56
ميگويد آن گاوي که از او زياد كار نگرفتهاند به اينكه او را بخيش بسته و زمين را شيار نموده باشند و نه با او كشت را آب داده باشند، و آن گاو بيعيب است و رنگ مخالف رنگ تنش در او نيست، گفتند اكنون حق را آوردي، پس از آن گاو را ذبح نمودند و حال آنكه نزديك بود بجا نياورند).
شرح الفاظ آيات
تَذبَحُوا از ذبح است و اصل آن بمعني شقّ و شكافتن باشد و بمعني بريدن حلقوم آيد و ذبح شرعي آنست که شرايطي که در شريعت اسلام براي آن مقرر شده رعايت شود که مسلمان بودن ذبح كننده و نام خدا بردن، و رو بقبله بودن، و قطع اوداج اربعه با آهن نمودن است، و بَقَرَةً گاو ماده باشد و گاو نر را ثور گويند و تاء آن تاء وحدت است نه تاء تأنيث مانند تمر و تمرة و اصل بقر بمعني شكافتن باشد و گاو را براي آن بقر گفتند که براي شخم زمين را ميشكافد و هُزُواً بمعني سخريه و استهزاء باشد و در آن سه لغت است هزو (بضم زاء با واو) و هزء (بسكون زاء با همزه) و هزء (بضم زاء با همزه) ولي چنانچه در مقدّمه اينکه كتاب متعرض شديم معتبر همان قرائت سياهي است که بتواتر از زمان نبي صلّي اللّه عليه و آله و سلّم تا اينکه زمان بما رسيده است و قرائت سياهي هُزُواً بضمّ زاء و با واو است و همين گفتار در كفوا جاريست.
الجاهِلِينَ جهل در اينجا مقابل عقل است که آن را حمق گويند نه مقابل علم و از اينکه جمله استفاده ميشود که استهزاء و سخره نمودن عمل احمقانه است و از ساحت قدس انبياء دور است.
ما هِيَ از جواب حضرت موسي استفاده ميشود که اينکه سؤال از سنّ بقره بوده است و در اخبار دارد که اگر بني اسرائيل اينکه سؤالات را ننموده و يك بقره ذبح كرده بودند امتثال امر شده بود ولي هر چه بيشتر سؤال شد حكم
جلد 2 - صفحه 57
سختتر شد، و توهم نشود که احكام ثانويه و ثالثيه و رابعيه ناسخ حكم اولي باشند تا اشكال شود که نسخ قبل از عمل جايز نيست بلكه اينها تقييداتي است نسبت باطلاق حكم اول، و تأخر بيان از وقت حاجت هم نيست زيرا که وقت عمل موسع بوده و ممكن است حكمت اينکه تقييدات عقوبت آنها در كثرت سؤال و مسامحه در عمل باشد چنانچه در روايات وارده از نبي اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و حضرت رضا «ع» است که «
و لكن شدّدوا فشدّد اللّه عليهم
» (و فارض) بمعني مسنّ و سالدار است و (بكر) بمعني جوان است که هنوز زايش ننموده و فحل نديده است و فارض و بكر چون از صفات مختصه اناث است از اينجهت احتياج بعلامت تأنيث ندارد با اينكه بقره علامت تأنيث دارد نه از جهت تاء زيرا گذشت که تاء وحدت است بلكه از جهت لفظ بقره مقابل ثور (و عوان) بمعني هر چيزي است که در نيمه سنّ باشد، و از كلمه فَافعَلُوا ما تُؤمَرُونَ ممكن است استفاده شود که ديگر سؤال نكنيد و بر خود كار را مشكل ننمائيد ولي باز آنها از رنگ بقره سؤال نمودند جواب آمد صَفراءُ فاقِعٌ لَونُها تَسُرُّ النّاظِرِينَ صفراء بمعني زرد و فاقع بمعني شديد الصفرة و زرد سير است و تأكيد صفراء است (و لونها) فاعل است براي فاقع، و ضمير (تسر) راجع ببقره است يعني صفاء آن بقره ناظران را خرّم كند.
باز بني اسرائيل سؤال را ادامه داده و از كار كرده بودن يا نبودن آن پرسيدند جواب آمد لا ذَلُولٌ تُثِيرُ الأَرضَ وَ لا تَسقِي الحَرثَ مُسَلَّمَةٌ لا شِيَةَ فِيها اصل (ذلول) بمعني سهل الانقياد و رام است و مراد اينست که بواسطه كار گرفتن و بار كشيدن از او رام و كار شكسته نشده باشد (و تثير الارض) بيان (لا ذلول) است و اثارة الارض بمعني شيار كردن زمين است و گاو نر را از اينجهت ثور گويند که زمين را با او شيار كنند، وَ لا تَسقِي الحَرثَ كشت را آب نداده باشد يعني بوسيله او
جلد 2 - صفحه 58
آب كشي براي زراعت نشده باشد و مُسَلَّمَةٌ بمعني سالم و بيعيب است و شية از و شيء و بمعني هر رنگي است که مخالف رنگ عمده چيزي باشد مانند خالهاي سفيد که در گاو سياه رنگ باشد و نحو آن.
جِئتَ بِالحَقِّ يعني حق صفات گاو را بيان فرمودي بطوري که ديگر اشتباهي روي ندهد وَ ما كادُوا يَفعَلُونَ بمعني كادوا ان لا يفعلون است يعني نزديك بود که اينکه كار را نكنند.
و اينکه قضيه تمهيد و مقدمه است براي قصه که در آيه بعد ذكر ميفرمايد و آن قصه ملخص آن بطوري که قمي ره از حضرت صادق عليه السّلام و صدوق ره از حضرت رضا عليه السّلام روايت كردهاند اينست که مردي در بني اسرائيل پسر عموي خود را براي امتناع از دادن دخترش را باو از روي خدعه كشت و بني اسرائيل را بقتل او متهم نمود و خود قاتل مقتول را نزد موسي آورد و مطالبه خون او را نمود و اينکه امر در ميان آنها سخت بزرگ شد و هر كدام از خود آن را دفع مينمودند پس در كار خود بحضرت موسي مراجعه نمودند و خداوند خواست که حقيقت امر را مكشوف سازد پس دستور فرمود گاوي را باين اوصاف كشتند و بعض از آن گاو را به مقتول زدند تا زنده شد و خبر داد که همان مدعي خون (پسر عمش) قاتل اوست.
و سرّ تقديم اينکه قسمت اينکه قصّه بر قسمت اول آن که در آيه بعد ذكر ميشود اينست که مقدمه تمهيديه باشد براي خطابي که در آن آيه بني اسرائيل را مخاطب قرار ميدهد تا مقصود از جمله فقلنا اضربوه ببعضها مفهوم شود.
59
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 68)- پس از آن که آنها اطمینان پیدا کردند استهزایی در کار نیست و مسأله جدّی میباشد «گفتند: اکنون که چنین است از پروردگارت بخواه برای ما مشخص کند که این چگونه گاوی باید باشد»؟! (قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما هِیَ).
به هر حال، موسی در پاسخ آنها «گفت: خداوند میفرماید باید ماده گاوی باشد که نه پیر و از کار افتاده و نه بکر و جوان بلکه میان این دو باشد» (قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِضٌ وَ لا بِکْرٌ عَوانٌ بَیْنَ ذلِکَ).
ج1، ص88
و برای این که آنها بیش از این مسأله را کش ندهند، و با بهانه تراشی فرمان خدا را به تأخیر نیندازند در پایان سخن خود اضافه کرد: «آنچه به شما دستور داده شده است انجام دهید» (فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ).
نکات آیه
۱ - بنى اسرائیل، پس از انکار اولیه، به الهى بودن دستور ذبح گاو ماده مطمئن شدند. (قالو أتتخذنا هزواً ... قالوا ادع لنا ربک یبین لنا ما هى) تقاضاى تبیین ویژگیها و مشخصه هاى گاوى که باید ذبح شود، بیانگر این معناست که: قوم موسى در پى سخنان او (أعوذ باللّه ...) باور کردند که دستور ذبح گاو، فرمانى از جانب خداوند است.
۲ - قوم موسى، ناباور به کفایت ذبح هر گاوى براى حل معماى قتل (قالوا ادع لنا ربک یبین لنا ما هى)
۳ - قوم موسى، از وى خواستند تا مشخصه هاى گاوى را که باید ذبح شود از خداوند بخواهد و براى ایشان بیان کند. (قالوا ادع لنا ربک یبین لنا ما هى)
۴ - میانسال بودن - نه گوساله جوان و نه گاوى پیر - از مشخصه هاى تعیین شده براى گاوى که قوم موسى به ذبح آن مأمور شدند. (إنها بقرة لافارض و لابکر عوان بین ذلک) «فارض» به معناى پیر و بزرگ سال است. «بقرة بکر» یعنى، ماده گاوى جوان که هنوز باردار نشده است (لسان العرب). «عوان» هم به معناى میانسال است.
۵ - موسى(ع) مردم خویش را به انجام مأموریتشان (ذبح گاو میانسال) فرمان داد. ( فافعلوا ما تؤمرون)
۶ - میانسال بودن گاو - پیش از سؤال از مشخصه هاى دیگر - تنها ویژگى لازم براى گاو ماده اى که بنى اسرائیل به ذبح آن مأمور شدند. (عوان بین ذلک فافعلوا ما تؤمرون) جمله «فافعلوا ما تؤمرون» (به آنچه مأمور شدید عمل کنید) بیانگر این است که: تکلیف قوم موسى و به اصطلاح «مأمورٌ به» آنان، ذبح گاوى میانسال بوده است بدون لحاظ شرطى دیگر.
۷ - موسى(ع) از مردم خواست تا با سؤال درباره گاوى که به ذبح آن مأمور شدند، تکلیف را بر خود مشکل نسازند. (فافعلوا ما تؤمرون)
روایات و احادیث
۸ - از امام صادق(ع) درباره آیه «قال إنه یقول إنها بقرة لافارض و لابکر» روایت شده که فرموده اند: و «الفارض» التى قد ضربها الفحل و لم تحمل و «البکر» التى لم یضربها الفحل ...;[۱] «فارض» گاو ماده اى است که جفت گیرى کرده ولى باردار نشده است و «بکر» گاو ماده اى است که جفت گیرى نکرده است ...».
موضوعات مرتبط
- بنى اسرائیل: پرسشهاى بنى اسرائیل ۷; تاریخ بنى اسرائیل ۱، ۲، ۳، ۶; خواسته هاى بنى اسرائیل ۳; ذبح گاو بنى اسرائیل ۱، ۲، ۵، ۶; شک بنى اسرائیل ۲; صفات گاو بنى اسرائیل ۳، ۴، ۶، ۸; مسؤولیت بنى اسرائیل ۵، ۶
- پرسش: پرسش بیجا ۷
- تکلیف: عوامل سختى تکلیف ۷
- قتل: کشف قتل با گاو مذبوح ۲
- گاو: گاو ماده ۶
- موسى(ع): قصه موسى(ع) ۳، ۵، ۷; موسى(ع) و بنى اسرائیل ۵
منابع
- ↑ تفسیر قمى، ج ۱، ص ۴۹; نورالثقلین، ج ۱، ص ۸۸- ، ح ۲۴۰.