التغابن ٦
ترجمه
التغابن ٥ | آیه ٦ | التغابن ٧ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«بَشَرٌ»: این واژه برای مفرد و مثنّی و جمع استعمال میگردد. در اینجا مراد انبیاء - علیهمالسلام - است.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
نزول
شأن نزول آیات ۶ تا ۸:
مفسرین گویند: این آیات درباره عبدالله بن ابى بن سلول و یاران او نازل گردیده و قصه وى چنان که ارباب سیر و تواریخ نوشته اند، چنین است.
طائفه بنىالمصطلق خود را براى جنگ با رسول خدا صلى الله علیه و آله و مسلمین آماده کرده بودند و رئیس ایشان حارث بن ابىضرار پدر زن رسول خدا صلی الله علیه و آله یعنى پدر جویریه بوده است چون پیامبر از این موضوع اطلاع حاصل کرد.
براى جنگ به همراه مسلمین بیرون آمد و دشمن را بر سر چاه آبى دید که آن را مریسیع مى گفتند. چون دو لشکر اسلام و کفر مقابل یکدیگر قرار گرفتند. جنگ درگرفت و طائفه بنىالمصطلق در این جنگ شکست خورده رو به فرار نهادند و جماعت زیادى از ایشان کشته شدند.
پیامبر دستور داد زنان و اطفال کسانى که در جنگ شرکت نموده اند به اسارت گرفته شوند و مالهاى ایشان را نیز به غنیمت برند. در این میان مردى از مسلمین از طائفه بنى کلب بن عوف بن عامر بنام هشام بن ضبابه بدست مردى از انصار از طائفه عبادة بن الصامت از روى اشتباه به گمان این که از کفار است، زخمى و مجروح گردید.
عمر بن الخطاب را از طائفه بنىغفار مزدورى بود بنام حجاج بن سعید که اسب عمر را در دست گرفته و مى آمد تا بر سر چاه آب رسید و با مردى بنام سنان بن الجهنى که با طائفه خزرج حلیف و هم سوگند بود به خصومت افتاد و کار خصومت آن دو نفر بالا کشید.
ابن الجهنى آواز میداد و معاشر انصار را به یارى مى طلبید و غفارى داد میزد و معاشر مهاجرین را به کمک میخواست. در این میان مردى از مهاجرین که نام وى جمال بود به یارى حجاج آمد. در این جا عبدالله بن ابى با لحن مسخره به جمال گفت: اى جمال تو اینجا هستى؟
جمال جواب تندى به عبدالله داد و گفت: صبر میکنم تا به مدینه بیایم و خواهم دید که از فرط گرسنگى به یاد خصومت و دشمنى نخواهى افتاد. عبدالله در جواب او رو به مردم کرد و گفت: ایها الناس این همان کس است که امثال او را با دست خود پرورده و به وجود آورده اید زیرا اگر شما زیادى و باقیمانده طعام خود را به اینان نمى دادید، امروز با ما دشمن نمى شدند و بر ما مفاخره و منافرة نمى نمودند.
اکنون مثل ما با اینها چنان است که گفته اند، سمّن کلبک حتّى یأکلک یعنى سگ خود را چاق و فربه کن تا تو را بخورد و اگر ما به مدینه روى آوریم، عزیزان ما این ذلیلان را بیرون کنند. زید بن ارقم که در آن وقت کودکى بیش نبود و در آن حوالى گوش میداد. فریاد زد و گفت: اى عبدالله منظور تو از عزیز خودت بودى و از ذلیل رسول خدا صلی الله علیه و آله را اراده مى کردى. به خدا قسم که ذلیل و ناقص خودت هستى و محمد در میان ما عزیز است که از جانب رحمن براى ما آمده است و این تو هستى که ذلیل و خوار از قوم خود رانده شده اى ولى محمد که از جانب خداى متعال آمده در کمال عزت است و بدان که از این به بعد میان ما و تو آن دوستى سابق نخواهد بود. عبدالله وقتى که این سخنان را شنید با صداى بلند گفت: اى زید خاموش باش، من این سخنان را از روى شوخى گفته ام.
زید بن ارقم نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله رفت و قصه خود با عبدالله را بیان داشت. پیامبر به زید فرمود: شاید تو بر عبدالله خشم گرفته و به خطا از او چیزى شنیده باشى. عمر در این میان حاضر بود، گفت: یا رسول الله اجازه بده گردن عبدالله را بزنم. پیامبر فرمود: صلاح نیست زیرا عده اى از مسلمین با او هستند اگر چه خود او کسى نیست. عمر گفت: یا رسول اللّه اگر صلاح نمیدانى که ما او را بکشیم به یکى از انصار مانند سعد معاذ یا محمد مسلمه یا عباد بن بشیر دستور بده او را بکشند.
باز پیامبر فرمود: صلاح نیست زیرا مردم خواهند گفت: محمد اصحاب خود را مى کشد ولى بگو آماده کوچ کردن باشند تا حرکت کنیم و این اوقات وقت سفر کردن رسول خدا صلی الله علیه و آله نبود ولى منظور رسول خدا صلی الله علیه و آله این بود که مردم از این قضیه بگذرند. بعد رسول خدا به عبدالله بن ابى فرمود: آیا این سخنان و حرفهائى که زید گفته است، خودت گفته اى؟ در جواب گفت: یا رسول اللّه آنچه زید گفته، دروغ بوده و من از آن گونه سخنان هرگز بر زبان جارى نکرده ام.
عبدالله در میان قوم خود شریف بود و جماعتى از انصار هم که در آن میان بودند، گفتند: یا رسول الله عبدالله بن ابى شریف و پیر و سید ما مى باشد و مردى عاقل است نشاید که قول و گفتار کودکى را درباره او باور کرد. حتما آن کودک خوب نشنیده یا نسنجیده بوده و در این واقعه به یقین اشتباهى رخ داده است.
پیامبر عذر عبدالله و یاران او را پذیرفت و این موضوع در میان انصار شایع گردید و از همه جانب زید را ملامت کردند و گفتند: تو درباره پیرمردى گفتارى به دروغ بر زبان راندى، زید سخت رنجیده خاطر گردید و از گفتار راست خود پشیمان بود و از آن پس نزد پیامبر نمى رفت تا این که آیه ۸ نازل گردید. زید مى گفت: پس از نزول این آیه رسول خدا صلی الله علیه و آله گوش مرا گرفت و فرمود: گوش تو راست شنید، اى پسر.[۱]
عروة و مجاهد و قتاده گویند: وقتى که آیه ۸. سوره توبه «إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَنْ یغْفِرَاللَّهُ لَهُمْ» نازل گردید. پیامبر فرمود: من بیشتر از هفتاد بار براى آنها استغفار و طلب آمرزش خواهم نمود تا این که آیه ۶ این سوره نازل شد و نیز از طریق عوفى از ابن عباس روایت شده که گفت: وقتى که سوره برائة نازل گردید.
پیامبر میفرمود: امید است که از طرف خداوند رخصت و اجازه پیدا کنم تا درباره آنها استغفار نمایم به خدا قسم اگر اجازه بیابم بیش از هفتاد بار براى آنها استغفار میکنم شاید خداوند آنها را بیامرزد سپس آیه ۶ نازل گردید.[۲]
تفسیر
- آيات ۱ - ۱۰، سوره تغابن
- ذكر پاره اى از اسماء حسنى و صفات علياى خداىمتعال كه وجود قيامت و بعث و جزا را اقتضاء دارند
- معناى جمله ((و صوركم فاءحسن صوركم ))
- خطاب به مشركين كه از سرنوشت اقوام گذشته عبرت بگيرند
- بيان بهانه مشرك كفار در همه اعصار بر عدم پذيرش رسالت الهي
- معناى جمله ((و استغنى الله )) و مراد از استغناى خداى سبحان
- بيان ركنى ديگر از اركان كفر بت پرستان
- اشاره به آياتى كه در آنها براى وقوع و تحقق قيامت قسم ياد شده است
- آياتى كه بر جمع شدن مردم در قيامت براىفصل قضاء دلالت مى كنند.
- ((اليوم التغابن )) چه روزى است ؟ و چه كسانى معنبون مى شوند؟
- (چند روايت درباره نام هاى روز قيامت و ((يوم التغابن )) بودن آن و...)
تفسیر نور (محسن قرائتی)
ذلِكَ بِأَنَّهُ كانَتْ تَأْتِيهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَقالُوا أَ بَشَرٌ يَهْدُونَنا فَكَفَرُوا وَ تَوَلَّوْا وَ اسْتَغْنَى اللَّهُ وَ اللَّهُ غَنِيٌّ حَمِيدٌ «6»
اين (كيفر) به خاطر آن است كه پيامبرانشان همراه با دلايل روشن (و معجزات) به سراغ آنها آمده بودند، و آنان (به جاى پذيرش و ايمان آوردن به آنها) گفتند: آيا انسانى (مثل خودمان) ما را هدايت كند؟ از اين رو كفر ورزيدند و (به پيامبران و دستورات الهى) پشت كردند و خداوند (از ايمان آنان) بىنياز است و خداوند بىنياز و ستوده است.
نکته ها
تبليغ انواعى دارد و بهترين نوع آن تبليغ عملى است. خداوند، پيامبران را از جنس بشر
جلد 10 - صفحه 75
قرار داد تا تمام تلخ و شيرينىهاى زندگى را همانند مردم بچشند و در عمل راهنماى آنان باشند، ولى برخى كوتهفكران بشر بودن را نقص مىپنداشتند و مىگفتند: «أَ بَشَرٌ يَهْدُونَنا» آيا بشرى مثل خود ما راهنماى ما باشد؟!
«اسْتَغْنَى» از ريشه «غنى» به معناى بىنيازى است. اين امر براى خداوند به جا و به حق است. «وَ اسْتَغْنَى اللَّهُ وَ اللَّهُ غَنِيٌّ» امّا براى انسانى كه سر تا پا نياز است، بدترين صفت بىنياز پنداشتن خود است، چنانكه قرآن در سه مورد به آن اشاره كرده است:
«أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى» «1» آيا كسىكه خود را مستغنى مىپندارد، تو متصدّى او مىشوى؟
«أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنى فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرى» «2»، امّا كسىكه بخل ورزد و بىنيازى جويد و پاداش برتر الهى را تكذيب كند، بزودى او را در دشوارى قرار مىدهيم.
«إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى» «3»، انسانى كه خود را بىنياز پندارد، دست به طغيان خواهد زد.
شبهه افكنى و ايجاد شك و ترديد ميان مؤمنان، شيوه كافران متكبّر است. در اين آيه مىگويند: آيا بشرى مثل ما هدايتگر ما باشد؟ «أَ بَشَرٌ يَهْدُونَنا»؛ در جاى ديگر مىگفتند: از كجا مىدانيد كه صالح فرستاده خداست؟! «أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ» «4»؛ و در مورد ديگر گفتند: چگونه يك فقير، فرمانده و حاكم شود؟! «أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ» «5»
كفّار دليل ندارند فقط استبعاد مىكنند. درباره نبوّت مىگويند: چگونه يك بشر مىتواند راهنماى جامعه بشرى شود؟ «أَ بَشَرٌ يَهْدُونَنا» در مورد معاد نيز مىگويند: چگونه بعد از آن كه جسم ما پوسيد و در زمين محو شد، دوباره زنده مىشويم؟ «أَ إِذا ضَلَلْنا فِي الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ» «6»
خداوند به ايمان و توجه مردم نيازى ندارد. «فَكَفَرُوا وَ تَوَلَّوْا وَ اسْتَغْنَى اللَّهُ» چنانكه در
«1». عبس، 5 و 6.
«2». ليل، 8- 10.
«3». علق، 6- 7.
«4». اعراف، 75.
«5». بقره، 247.
«6». سجده، 10.
جلد 10 - صفحه 76
جاى ديگر مىفرمايد: «إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ» «1» اگر شما و تمام مردم زمين كافر شويد، همانا خداوند بىنياز و ستوده است. آرى، اگر همه مردم رو به خورشيد يا پشت به خورشيد خانه بسازند در خورشيد اثرى ندارد.
و در آيهاى ديگر مىخوانيم: «وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ» «2» هركس كافر شود، بداند كه خداوند از تمام هستى بىنياز است.
پیام ها
1- تاريخ گذشتگان را تحليل و بررسى كنيد. فَذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ- ذلِكَ بِأَنَّهُ كانَتْ ...
2- قهر الهى بعد از اتمام حجت است. «عَذابٌ أَلِيمٌ- ذلِكَ بِأَنَّهُ كانَتْ تَأْتِيهِمْ رُسُلُهُمْ»
3- خداوند براى هدايت بشر در طول تاريخ، پيامبران متعددى را پياپى فرستاده است. «كانَتْ تَأْتِيهِمْ» ( «كانَتْ»، بيانگر استمرار در گذشته است).
4- تمام انبيا، دلائل روشن و معجزه داشتهاند. «تَأْتِيهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ»
5- كفار، بدون تأمل در دلايل پيامبران، در حقانيت آنها ايجاد شك و ترديد مىكردند. فَقالُوا ... ( «فاء» بيانگر عدم تأمّل است.)
6- از ديد كافران، بشر بودن براى پيامبران نقطه ضعف است. «فَقالُوا أَ بَشَرٌ يَهْدُونَنا»
7- خداوند در ذات، بىنياز و در افعال، حميد و شايسته ستايش است. «غَنِيٌّ حَمِيدٌ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
ذلِكَ بِأَنَّهُ كانَتْ تَأْتِيهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَقالُوا أَ بَشَرٌ يَهْدُونَنا فَكَفَرُوا وَ تَوَلَّوْا وَ اسْتَغْنَى اللَّهُ وَ اللَّهُ غَنِيٌّ حَمِيدٌ «6»
بعد از آن علت عذاب را فرمايد:
ذلِكَ بِأَنَّهُ كانَتْ تَأْتِيهِمْ: اين عقوبت در دنيا و عذاب در آخرت مر ايشان را، به سبب آنست كه شأن قصه اين بود كه آمد ايشان را، رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ: پيغمبران فرستاده شده بر ايشان به حجتهاى روشن و معجزه هويدا، فَقالُوا أَ بَشَرٌ يَهْدُونَنا: پس گفتند آيا آدمى و بشرى مثل ما راه مىنمايد ما را. اين تعجب و انكار ايشان است از آنكه حق سبحانه وحى به او مىفرستد، و استكبار از آنكه تابع او شوند و ندانستند كه اگر رسول ملك مىبود، البته به صورت بشر بود تا ديده شود به جنسيت، و مايل به او شوند، چنانچه فرمايد: (وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَكاً لَجَعَلْناهُ رَجُلًا). فَكَفَرُوا وَ تَوَلَّوْا: پس كافر شدند به پيغمبران، و روى بگردانيدند از ايشان و تدبر در بينات و معجزاتى كه با آنها بود. پس حق تعالى بعد از اتمام حجت، آنها را مستأصل ساخت، وَ اسْتَغْنَى اللَّهُ: و بىنياز شد خدا از ايمان و طاعت ايشان.
تنبيه: اين مطلب ثابت و محقق شده كه ذات سبحانه غنى على الاطلاق است.
پس مراد از آيه آنكه: ظاهر شد استغناى او سبحانه نزد تولى ايشان از جهت آنكه ايشان را ملجأ و مضطر و مجبور ننمود به ايمان، با وجود قدرت كامله سبحانى بر آن. نه آنكه مراد اين باشد كه استغناى الهى در حين تولى آنها وجود پيدا كرد، زيرا غنى بالذات
جلد 13 - صفحه 193
مىباشد، و تكليف ايشان به ايمان، به جهت وصول نفع است به ايشان، نه به او سبحانه و تعالى.
وَ اللَّهُ غَنِيٌّ حَمِيدٌ: و خدا بىنياز است از عبادت آفريدگان ستوده بىستايش حامدان، زيرا ذات احديّت، خالق جميع موجودات و فيّاض على الاطلاق، اعطاء وجود و نعم لايتناهى افاضه فرموده. بنابراين مستحق و سزاوار ثنا و ستايش باشد، اگر چه حامدى نباشد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
ذلِكَ بِأَنَّهُ كانَتْ تَأْتِيهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَقالُوا أَ بَشَرٌ يَهْدُونَنا فَكَفَرُوا وَ تَوَلَّوْا وَ اسْتَغْنَى اللَّهُ وَ اللَّهُ غَنِيٌّ حَمِيدٌ «6» زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ لَنْ يُبْعَثُوا قُلْ بَلى وَ رَبِّي لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِما عَمِلْتُمْ وَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ «7» فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ «8» يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذلِكَ يَوْمُ التَّغابُنِ وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ يَعْمَلْ صالِحاً يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ «9» وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ خالِدِينَ فِيها وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ «10»
ترجمه
اين براى آنستكه امر از اين قرار بود كه آمدند آنها را پيغمبرانشان با حجّتهاى روشن پس گفتند آيا انسانى هدايت ميكند ما را پس كافر شدند و رو گرداندند و بىنياز گشت خدا و خدا بىنياز ستوده است
گمان كردند آنانكه كافر شدند كه هرگز برانگيخته نخواهند شد بگو آرى قسم بپروردگارم البته برانگيخته ميشويد پس البتّه خبر داده ميشويد بآنچه كردهايد و اين بر خدا آسان
جلد 5 صفحه 214
است
پس ايمان آوريد بخدا و پيغمبر او و نورى كه فرستاديم و خدا بآنچه ميكنيد آگاه است
روز كه جمع ميكند شما را براى روز اجتماع آن روز مغبون نمودن مردم است يكديگر را و هر كه ايمان آورد بخدا و بجا آورد كار شايسته ميپوشد خدا از او بديهايش را و داخل ميكند او را در بهشتهائى كه جارى است از كنار درختان آنها نهرها جاودانيانند در آنها هميشه اين است كاميابى بزرگ
و آنانكه كافر شدند و تكذيب كردند آيتهاى ما را آنگروه اهل آتشند جاودانيانند در آن و بد بازگشتگاهى است آن.
تفسير
خداوند بيان فرموده سبب معذب شدن اقوام سابقه را بعذاب دنيا و آخرت باين تقريب كه اين براى آن بود كه پيغمبران آنها از طرف خداوند با معجزات كافيه آمدند نزد آنها و پيغام خدا را بآنها رساندند در اصول دين حق و فروع آن و آنها برسم تعجب گفتند آيا نوع بشر هدايت ميكنند ما را گويا انتظار داشتند ملائكه براى هدايت آنها بيايند پس كافر و رو گردان از قبول حق شدند و خدا هم مستغنى بود از طاعت آنها و براى انتفاع بندگان ارسال رسل فرموده بود يا خدا مستغنى شد با تمام حجّت از الزام آنها بطاعت و در هر حال خداوند بى نياز از همه چيز و همه كس بوده و هست و خواهد بود و ستوده و محمود و سزاوار ستايش است چه ستايش كنندهئى باشد چه نباشد ولى بوده و هست و خواهد بود چون تمام موجودات هميشه بر حسب حال و مقال مشغول بحمد و ثناى او ميباشند و يكى از عقائد باطله كفّار كه بيشتر موجب سرپيچى آنها از اطاعت خدا و پيغمبر ميشود آنستكه تصوّر ميكنند بعث و نشورى نيست و از روى تعجّب ميگويند آيا ميشود بعد از مردن و خاك شدن دو مرتبه ما زنده و مبعوث شويم لذا خداوند به پيغمبر خود فرموده كه بآنها بگو بلى قسم بپروردگارم البتّه مبعوث خواهيد شد و پس از آن نامه اعمال شما را بدست شما ميدهند و كاملا بحساب شما ميرسند و جزاى آنرا بشما ميدهند و اين كار كه بعث و نشور و حساب و جزا باشد براى خدا آسان است پس ايمان بياوريد بتوحيد خدا و نبوّت پيغمبر او و ولايت اماميكه منصوب است از طرف خدا براى بيان احكام چون در چند روايت از ائمه اطهار نور در اين آيه
جلد 5 صفحه 215
بامير المؤمنين و ائمه اطهار تفسير شده ولى مفسّرين آنرا بقرآن تفسير نمودهاند و بنظر حقير چون قرآن بضميمه بيان امام روشن ميكند حقائق را اطلاق نور بر هر دو شده و مانعى ندارد و براى آنكه عامّه غافل از اينمعنى بودند در روايات بآن تذكر داده شده است و آگاه بودن خدا از اعمال بندگان محتاج به بيان نيست و اين بعث و حساب و جزا در روزى است كه جمع ميكند خداوند شما مردم را براى روز كه مقدّر شده كه جمع شوند خلق اوّلين و آخرين در آنروز با يكديگر كه روز قيامت است و آنروز روزى است كه مغبون ميكنند بعضى از مردم بعض ديگر را و ممتاز ميشود غابن از مغبون چون در دنيا لذّتهائى است و سختيهائى و در آخرت هم نعمتهائى است و عذابهائى و بعضى از مردم تحصيل مينمايند لذّتهاى دنيا را و اعراض ميكنند از نعيم آخرت و بعضى اقبال مينمايند بنعيم آخرت و اعراض ميكنند از لذات دنيا و آنروز معلوم ميشود كه اينها مغبون نمودند آنها را چون اينها به بهشت ميروند و آنها بجهنّم و نعيم بهشت و عذاب جهنّم قابل مقايسه نيست با لذائذ دنيا و سختيهاى آن و از بعضى روايات استفاده ميشود كه براى هر كس منزلى است در بهشت اگر سعيد باشد و منزلى است در جهنّم اگر شقى باشد و روز قيامت ارائه داده ميشود بسعيد منزل او در جهنّم بر فرض شقاوت براى مزيد تشكّر او و ارائه داده ميشود بشقى منزل او در بهشت بر فرض سعادت براى مزيد حسرت او و معلوم ميشود غابن كه و مغبون كيست چون سعداء منازل خوب اشقياء را گرفته و منازل بدشان را بآنها دادهاند و آنها بعكس ميباشند و در معانى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه روز قيامت اهل بهشت اهل جهنّم را مغبون مينمايند و ظاهرا براى بيان اينمعنى است كه خداوند فرموده هر كس ايمان بياورد بخدا و عمل نمايد بدستور پيغمبر و امام خداوند گناهان گذشته او را ميآمرزد و به بهشت ميرود و كاملا كامياب ميگردد و آنكسانيكه انكار نمودند مبدء و معاد را و تكذيب كردند پيغمبر و قرآن و امام را بجهنّم ميروند و مرجع و مئال آنها بسيار بد است و پارهاى از اين اخبار در اوائل سوره المؤمنون ذكر شد و اللّه اعلم بحقائق الامور.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
ذلِكَ بِأَنَّهُ كانَت تَأتِيهِم رُسُلُهُم بِالبَيِّناتِ فَقالُوا أَ بَشَرٌ يَهدُونَنا فَكَفَرُوا وَ تَوَلَّوا وَ استَغنَي اللّهُ وَ اللّهُ غَنِيٌّ حَمِيدٌ «6»
اينکه عقوبات دنيوي و اينکه عذاب اليم اخروي براي اينکه است که باين که آمد آنها را رسولان آنها با معجزات باهرات و ادله واضحات پس گفتند آيا بشري هدايت ميكند ما را پس كافر شدند و اعراض كردند و خود را بي نياز ديدند از خداي متعال
جلد 17 - صفحه 36
و حال آنكه خداوند بي نياز است از ايمان و عبادت آنها و حميد است بجميع محامد ذاتا و صفة و افعالا.
ذلِكَ اشاره بآن عقوبات دنيوي آنها و عذاب اخروي آنها است که سبب اينکه عذابها براي اينکه است که:
بِأَنَّهُ كانَت تَأتِيهِم رُسُلُهُم که خداوند در هيچ زماني زمين را خالي از حجت نگذارد انبياء و رسل و حجج الهيه آمدند و حجت را بر بندگان تمام كردند و راه عذر را بر همه بستند.
بِالبَيِّناتِ معجزات باهرات و بيانات كافيه و راه سعادت را نشان دادند و بشارت بفوائدش دادند و راه شقاوت را تحذير كردند و انذار نمودند مع ذلک اينکه كفار خيره سر از روي تكبر و نخوت زير بار نرفتند و نپذيرفتند.
فَقالُوا أَ بَشَرٌ يَهدُونَنا اينکه رسل هم يك بشري مثل ما هستند چه امتيازي دارند که در تحت اطاعت آنها در آييم و آنها را بر خود مقدم داريم با اينکه عظمت و دولت و رياست و بزرگي که ما داريم.
فَكَفَرُوا بانبياء و رسل و آنها را ساحر و مجنون و كذاب و مفتري گفتند و هر چه توانستند بآنها اذيت كردند و نسبتهاي ناروا دادند.
وَ تَوَلَّوا از آنها اعراض كردند و روبرگردانيدند و پشت كردند و بي اعتنايي نمودند.
وَ استَغنَي اللّهُ و خود را بي نياز دانستند از خدا، منكر عذاب قيامت شدند و از بلاهاي نازله حتي از روي سخريه و استهزاء گفتند به هود: فَأتِنا بِما تَعِدُنا إِن كُنتَ مِنَ الصّادِقِينَ اعراف آيه 70، به صالح گفتند: ائتِنا بِما تَعِدُنا إِن كُنتَ مِنَ المُرسَلِينَ اعراف آيه 77. و هكذا نسبت به ساير انبياء چنانچه امروز هم نه خوفي از بليات دنيوي و نه ترسي از عذاب اخروي دارند و اهل دين و علماء را مسخره ميكنند.
وَ اللّهُ غَنِيٌّ حَمِيدٌ
گر جمله كاينات كافر گردندبرگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 6)- این آیه به منشأ اصلی این سرنوشت دردناک اشاره کرده، میافزاید: «این به خاطر آن بود که رسولان آنها (پیوسته) با دلائل روشن به سراغشان میآمدند ولی آنها (از روی کبر و غرور) گفتند: آیا بشرهایی (مثل ما) میخواهند ما را هدایت کنند»؟ مگر چنین چیزی ممکن است؟ (ذلک بانه کانت تأتیهم رسلهم بالبینات فقالوا ا بشر یهدوننا).
و با این منطق پوشالی به مخالفت با آنها برخاستند «پس کافر شدند و روی برگرداندند» (فکفروا و تولوا).
«در حالی که خداوند (از ایمان و طاعتشان) بینیاز بود» (و استغنی الله). و اگر آنها را موظف به ایمان و اطاعت و پرهیز از گناه فرمود تنها برای منفعت خودشان و سعادت و نجاتشان در این جهان و جهان دیگر بود.
آری «خداوند بینیاز و شایسته ستایش است» (و الله غنی حمید).
اگر جمله کائنات کافر شوند بر دامان کبریائیش گردی نمینشیند، همان گونه که اگر همه مخلوقات مؤمن و مطیع فرمان او باشند چیزی بر جلالش افزوده نمیشود، این مائیم که نیازمند به این برنامههای تربیتی و سازنده و تکامل بخش هستیم.
نکات آیه
۱ - انکار معجزات و دلایل روشن پیامبران و روى گردانى از تعالیم آنان، عامل گرفتارى کافران پیشین به سرنوشت شوم و عذاب دردناکِ الهى (الذین کفروا ... لهم عذاب ألیم . ذلک بأنّه کانت تأتیهم رسلهم بالبیّنت ... فکفروا و تولّوا) «بیّنه» (مفرد «بیّنات») به معناى دلیل و حجت است; ولى در قرآن بر معجزه پیامبران الهى نیز اطلاق شده است.
۲ - عذاب و کیفر خداوند درباره کافران، پس از اتمام حجت و ارائه دلایل روشن بوده است. (تأتیهم رسلهم بالبیّنت)
۳ - پیامبران، داراى معجزات و دلایل روشن بر حقانیت رسالت خویش (تأتیهم رسلهم بالبیّنت)
۴ - بشر بودن پیامبران، بهانه و دستاویز کافران براى کفر و روى گردانى از تعالیم دین (فقالوا أبشر یهدوننا فکفروا و تولّوا)
۵ - در بینش کافران، بشر شایسته مقام پیامبرى، واسطه ارتباط میان خدا و خلق و هادى براى انسان ها نیست. (فقالوا أبشر یهدوننا فکفروا و تولّوا)
۶ - پیامبران الهى، از نوع بشر و داراى خصوصیت بشرى بودند. (أبشر یهدوننا)
۷ - هدایت انسان ها، فلسفه بعثت پیامبران (تأتیهم رسلهم بالبیّنت فقالوا أبشر یهدوننا)
۸ - کفر و انکار رسالت پیامبران، از روى عمد و آگاهانه، نگون بختى و عذاب دردناک اخروى را در پى دارد. (فذاقوا وبال أمرهم ... ذلک بأنّه کانت تأتیهم رسلهم بالبیّنت ... فکفروا و تولّوا)
۹ - خداوند، حقیقتى بى نیاز (و استغنى اللّه)
۱۰ - خداوند، بى نیاز از ایمان انسان ها (و استغنى اللّه) متعلق و مورد استغناى خداوند در آیه شریفه، مى تواند دو چیز باشد: ۱- استغناى خداوند از ایمان انسان ها به او; ۲- استغناى الهى از این که پس از ارائه معجزات و دلایل روشن از سوى پیامبران، باز هم معجزات و دلایل دیگرى به بشر عرضه دارد; زیرا همین مقدار براى هدایت بشر کافى است. برداشت یاد شده مبتنى بر احتمال نخست است.
۱۱ - خداوند، به مقدار کافى و لازم، معجزه و دلایل روشن براى هدایت انسان ها ارائه نموده است. (تأتیهم رسلهم بالبیّنت ... و استغنى اللّه) برداشت یاد شده، براساس احتمال دوّمى است که در ذیل برداشت قبلى آمده است.
۱۲ - ثمره و فایده ایمان، به خود انسان ها بازمى گردد. (فکفروا و تولّوا و استغنى اللّه و اللّه غنىّ) یادآورى استغناى خداوند و بى نیازى او - پس از ذکر کفر و انکار اقوام کافر - مى تواند اشاره به مطلب یادشده باشد.
۱۳ - خداوند، حمید (مورد حمد و ستایش همه موجودات) است. (و اللّه ... حمید) «حمید» در آیه شریفه، به معناى محمود است و مقصود از آن در این جا، مى تواند دو چیز باشد: ۱- مورد ستایش بودن خداوند از سوى همه موجودات; ۲- مستحق ستایش بودن خداوند، هر چند کسى او را ستایش نکند. برداشت یاد شده مبتنى بر احتمال نخست است.
۱۴ - خداوند، مستحق ستایش و ستودنى است. (واللّه ... حمید)
۱۵ - خداوند بى نیاز، ستودنى و قابل ستایش است. (و اللّه غنىّ حمید) برداشت یاد شده، مبتنى بر این نکته است که «حمید»، صفت براى «غنى» باشد; نه صفت مستقل براى «اللّه».
موضوعات مرتبط
- اتمام حجت: آثار اتمام حجت ۲
- اسماء و صفات: حمید ۱۳; صفات جمال ۱۰، ۱۵
- انبیا: آثار بشر بودن انبیا ۴; آثار تکذیب انبیا ۸; بشر بودن انبیا ۶; بینات انبیا ۳; دلایل حقانیت انبیا ۳; فلسفه بعثت انبیا ۷; معجزه انبیا ۳; ویژگیهاى انبیا ۶; هدایتگرى انبیا ۷
- ایمان: آثار فردى ایمان ۱۲
- حمد: حمد خدا ۱۴، ۱۵
- خدا: افعال خدا ۱۱; بى نیازى خدا ۹، ۱۰، ۱۵; خدا و ایمان انسان ها ۱۰; عذابهاى خدا ۱; قانونمندى کیفرهاى خدا ۲; هدایتگرى خدا ۱۱
- دین: آثار اعراض از دین ۱; اعراض از دین ۴
- عذاب: عذاب دردناک ۱; مراتب عذاب ۱، ۸; موجبات عذاب اخروى ۸; موجبات عذاب دردناک ۸
- کافران: اتمام حجت بر کافران ۲; بهانه جویى کافران ۴; بینش کافران ۵; عذاب کافران ۲; فلسفه اعراض کافران ۴; کیفر کافران ۲; منشأ عذاب کافران پیشین ۱; منشأ فرجام شوم کافران پیشین ۱
- کفر: آثار کفر به انبیا ۸
- معجزه: آثار تکذیب معجزه ۱; فلسفه معجزه ۱۱
- نبوت: ملاک نبوت ۵