الفجر ١٠

از الکتاب
کپی متن آیه
وَ فِرْعَوْنَ‌ ذِي‌ الْأَوْتَادِ

ترجمه

و فرعونی که قدرتمند و شکنجه‌گر بود،

|و با فرعون صاحب ميخ‌ها [ى شكنجه‌]
و با فرعون، صاحب خرگاه‌ها [و بناهاى بلند]؟
و نیز فرعون (و فرعونیان) را که صاحب قدرت و سپاه بسیار بود (چگونه به دریای هلاک غرق نمود).
و با فرعون نیرومند که دارای میخ های شکنجه بود؟
و قوم فرعون آن دارنده ميخها،
و فرعون صاحب سپاه‌
و [با] فرعون داراى ميخها- كه به چهار ميخ مى‌كشيد و شكنجه مى‌كرد-.
و (آیا خبر نداری که پروردگارت) با فرعون چه کرده است؟ فرعونی که دارای (ساختمانهای محکم و استواری به شکل) میخها (ی وارونه همچون هِرَم) بود.
و (با) فرعون، صاحب (خرگاه‌ها و کاخ‌ها و) میخ‌های بلند.
و فرعون دارنده ستونها (یا میخها)

And Pharaoh of the Stakes.
ترتیل:
ترجمه:
الفجر ٩ آیه ١٠ الفجر ١١
سوره : سوره الفجر
نزول : ٢ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٤
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«فِرْعَوْنَ»: مراد فرعون زمان موسی (ع) بالاخصّ، و فرعونها و فرعونیان بالعموم است. «ذِی‌الأوْتَادِ»: دارای میخها (نگا: ص / ). مراد ابنیه و عمارات عظیمی همچون کوه است که نمای آنها به شکل میخهای وارونه جلوه‌گر بود. اهرام ثلاثه مصر نمونه‌ای از آنها است (نگا: جزء عمّ شیخ محمّد عبده، فی ظلال القرآن، التفسیر القرآنی للقرآن).


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعادٍ «6» إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ «7» الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلادِ «8» وَ ثَمُودَ الَّذِينَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ «9» وَ فِرْعَوْنَ ذِي الْأَوْتادِ «10» الَّذِينَ طَغَوْا فِي الْبِلادِ «11» فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسادَ «12» فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذابٍ «13» إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ «14»

«6» آيا نديدى كه پروردگارت با قوم عاد چه كرد؟ «7» (همان قوم) ارم، (شهرى) كه داراى بناهاى ستون دار بود. «8» (بناهايى) كه مانندش در ديگر شهرها ساخته نشده بود. «9» و با قوم ثمود كه در وادى خود تخته سنگها را (براى ساختن خانه) مى‌بريدند. «10» و با فرعون، صاحب قدرت و سپاه عظيم. «11» آنها كه در شهرها طغيانگرى كردند. «12» و در آن، فساد و تباهى افزودند. «13» پس پروردگارت تازيانه عذاب بر آنان فرود آورد. «14» همانا پروردگارت در كمين‌گاه است.

نکته ها

قوم عاد دو گروه بودند؛ عاد قديم و جديد به دليل آيه «عاد الاولى»، كه بعد از حضرت نوح در منطقه احقاف زندگى مى‌كردند و داراى هيكل‌هايى بزرگ و قدرتى عظيم و شهرهايى آباد بودند.

«إِرَمَ» يا نام ديگر قبيله عاد است يا نام شاخه‌اى از قوم عاد و يا نام منطقه‌اى كه قوم عاد در آن زندگى مى‌كردند كه ساختمان‌هايشان داراى ستون‌هايى بزرگ و بلند بوده است.

بعضى ارم را ساختمان شدّاد و بعضى ساخته اسكندر در اسكندريه دانسته‌اند.

صخر» جمع صخره به معناى سنگهاى بزرگ و سخت است و «واد» به فاصله ميان كوه و تپه گفته مى‌شود.

«عماد» به معناى ستون يا ساختمان بلند است و «ثَمُودَ» به اعراب ما قبل تاريخ گويند كه در شمال عربستان ساكن بودند قومى كه پيامبر آنها حضرت صالح بود.

جلد 10 - صفحه 474

«جابُوا»، به معناى بريدن سنگ است و كلمه «جواب» كه از اين ريشه است، به معناى قطع سؤال با پاسخ صحيح است.

ظاهراً قوم ثمود بعد از قوم عاد بوده‌اند كه نامشان بعد از آنها برده شده است.

قهر بر عاد و ثمود نمونه‌اى از در كمين بودن خداوند نسبت به ستمكاران است.

خداوند در كمين است، يعنى خلافكاران راه گريز ندارند و به طور ناگهانى گرفتار مى‌شوند.

استحكام ساختمان‌ها مانع قلع و قمع الهى نيست و به خاطر محكمى ساختمان نبايد از قهر خداوند احساس امنيّت كرد.

مقصود از «ذُو الْأَوْتادِ» يا آن است كه پايه‌هاى حكومت فرعون محكم بود يا آنكه مخالفان خود را ميخكوب مى‌كرد و يا آنكه سپاه فراوان داشت.

كلمه «صب» به معناى ريختن است، تعبير بارش عذاب، شايد كنايه از عذاب پى‌درپى و مداوم باشد. «1»

چگونه خداوند در كمين نباشد در حالى كه او از رگ گردن به ما نزديك‌تر است؟ «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ» «2»

پیام ها

1- تاريخِ قلع و قمع متجاوزان را فراموش نكنيد. «أَ لَمْ تَرَ»

2- نابود كردن طغيانگران جلوه ربوبيّت خداوند است. «فَعَلَ رَبُّكَ بِعادٍ» به قول سعدى: ترحّم بر پلنگ تيزدندان ستمكارى بود بر گوسفندان‌

3- نشانه خرد و عقل، عبرت گرفتن از تاريخ است. «لِذِي حِجْرٍ أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ»

4- پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله توسط وحى از تاريخ قوم عاد و ثمود و فرعون آگاهى داشت.

«أَ لَمْ تَرَ»

5- ابتكار در معمارى با استفاده از سنگ، در آن قوم عاد بوده است. «لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلادِ»


«1». تفسير راهنما.

«2». ق، 16.

جلد 10 - صفحه 475

6- اختلاف و تضاد فكرى، مانع از بيان هنر و ابتكارات ديگران نشود. «لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلادِ»

7- قدرت بدون معنويّت، عاملى است براى بر هم زدن امنيّت. جابُوا الصَّخْرَ ... ذِي الْأَوْتادِ .... طَغَوْا فِي الْبِلادِ

8- طغيانگر و طغيان مرز نمى‌شناسد. «طَغَوْا فِي الْبِلادِ» (مراد از بلاد، همه مناطقى است كه به آن دسترسى داشتند)

9- سرچشمه تباهى و فساد، طاغوت‌ها هستند. «طَغَوْا فِي الْبِلادِ فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسادَ»

10- تمدن و پيشرفت، اگر همراه با تقوا و صلاح نباشد عامل سقوط و هلاكت است. «فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذابٍ»

11- مربى، گاه براى تنبيه، نياز به شلاق دارد. «رَبُّكَ سَوْطَ»

12- طغيان و فساد جز با قهر بر طرف نمى‌شود. طَغَوْا ... سَوْطَ عَذابٍ‌

13- مهلت‌ها شما را مغرور نكند كه خدا در كمين است. «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ»

14- كيفر دنيوى نسبت به عذاب اخروى همچون تازيانه‌اى است كه درد آن موقّت و آثارش سطحى است و تنها بر پوست مى‌ماند. «سَوْطَ عَذابٍ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ فِرْعَوْنَ ذِي الْأَوْتادِ «10»

وَ فِرْعَوْنَ‌: و آيا ندانستى و به تو خبر نيامد كه چه كرد پروردگار تو به فرعون؟ ذِي الْأَوْتادِ: كه صاحب جنود بسيار و اموال بى‌شمار بود كه استحكام‌


«1» تفسير ابو الفتوح (چ اسلاميه)، ج 12 ص 80- 79 و تفسير منهج الصادقين (چ سوم) ج 10 ص 237- 236.

جلد 14 - صفحه 195

و ربط ملك او به آن بود، همچنان كه ربط و اتصال چوب به يكديگر به وتد (ميخ) است. يا به هر جا كه فرود مى‌آمد خيمه در خيمه مى‌زدند، چون استحكام خيمه بر طناب و آن به ميخ است. يا به جهت آنكه مردمان را به چهار ميخ مى‌كشيد و همينطور مى‌گذاشت تا بميرند. از آن جمله حزبيل، مؤمن آل فرعون و زوجه او كه ماشطه فرعون بود. روزى سر دختر را شانه مى‌زد، شانه از دستش بيفتاد. گفت كور باد آن كس كه به خدا كافر شد. دختر گفت: پدر مرا مى‌گوئى؟ گفت: نه خداى ديگر است كه پدر تو را آفريده. خداى آسمان و جميع مخلوقات و بدون زن و فرزند است. دختر پدر را خبر داد. فرعون او را طلبيد و به او گفت آنچه با دخترش گفته بود. فرعون گفت: پشيمان شو و الّا به بدترين عذابى تو را هلاك گردانم. گفت هر چه توانى بكن. فرعون امر كرد تا چهار ميخ بزدند و مار و عقرب بر او مسلط ساختند. دو پسر داشت، هر دو را حاضر و گفت از اين اعتقاد بر گرد و الّا پسرانت را بكشم. زن گفت جان من و فرزندان فداى راه خدا باد. پس بزرگتر را كشتند و كوچك‌تر را كه چهار ماهه بود، بر سينه او نشاندند. او را تهديد كردند كه اين را هم ميكشيم. به قدرت كامله الهى طفل به آواز آمد كه: اى مادر بر نگردى، دنيا اعتبارى ندارد و صلاح آن است كه زودتر به بهشت باقى رسانيم. و اين طفل از جمله آن شش طفل است كه پيش از وقت، سخن گفتند. پس پسر را روى سينه مادر كشتند و بعد مادر را به او رسانيدند.

تتمه- مؤمن آل فرعون حزبيل فرار نمود. در بعضى كوه‌ها متحصّن شد.

فرعون كسانى به تجسس او فرستاد دو نفر به او رسيدند. او را ديدند كه در نماز ايستاده و سباع اطراف او پاسبانى مى‌كردند و خبر به فرعون دادند. حزبيل دعا نمود خدايا صد سال است عبادت تو مى‌كنم و از خلق پنهان مى‌دارم، هر كدام از اين دو، سرّ مرا نگهدارد، موفق به ايمان نما و آنكه افشا كند، او را هلاك كن. پس يكى از آن دو با خود گفت اينكه سباع محافظت او كنند، دلالت بر حقيقت او مى‌كند. باز گشت و ايمان آورد و ديگرى فرعون را اطلاع داد. فرعون از او گواه خواست. گفت رفيق من. او را حاضر ساخت. گفت من چيزى‌

جلد 14 - صفحه 196

نديدم. فرعون او را چهار ميخ كشيد و ديگرى را خلعت داد.

اما آسيه بنت مزاحم، زوجه فرعون، مؤمنه بود. چون شنيد ماشطه را چهار ميخ كشيدند، فرعون را ملامت نمود كه زنهار بى‌گناهى را كه سال‌ها خدمت ما كرده، هلاك كردى، فرعون گفت: اى آسيه تو نيز ديوانه شدى. گفت من عاقلم و خداى تو و من و عالم يكى است و تو را اين قوّت داده كه بر عالميان حكومت كنى و شكر نعمت او نمى‌گزارى. فرعون غضبناك شد و او را براند. پدر و مادرش را بخواند و گفت: ديوانگى ماشطه را پيدا نموده، والدين، آسيه را ملامت نمودند كه تو را چه رسيده؟ گفت: دل من از ظلم فرعون پر شده. روى به خالق آسمان و زمين آوردم و به يگانگى او معترف شدم. گفتند: خداى آسمان و زمين فرعون است. گفت: او را بگوئيد اگر راست گويد براى من تاجى بسازد، آفتاب در پيش او و ماه در پس او و ستارگان اطراف او. گفتند: چگونه تواند كرد.

گفت: خداى آن باشد كه هر چه خواهد تواند كرد. فرعون اين را بشنيد. امر كرد تا او را چهار ميخ كشيدند. در آن حال گفت: «ربّ ابن لى عندك بيتا في الجنّة» «1»، درهاى آسمان گشوده شد. بهشت را به او نمودند، جاى خود را ديد، از دنيا رفت.

و چون قبيله عاد و ثمود و فرعون در نهايت كفر و طغيان و فساد بودند، از اين جهت فرمايد:


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

وَ الْفَجْرِ «1» وَ لَيالٍ عَشْرٍ «2» وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ «3» وَ اللَّيْلِ إِذا يَسْرِ «4»

هَلْ فِي ذلِكَ قَسَمٌ لِذِي حِجْرٍ «5» أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعادٍ «6» إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ «7» الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلادِ «8» وَ ثَمُودَ الَّذِينَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ «9»

وَ فِرْعَوْنَ ذِي الْأَوْتادِ «10» الَّذِينَ طَغَوْا فِي الْبِلادِ «11» فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسادَ «12» فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذابٍ «13» إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ «14»

فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ «15» وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهانَنِ «16» كَلاَّ بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ «17» وَ لا تَحَاضُّونَ عَلى‌ طَعامِ الْمِسْكِينِ «18» وَ تَأْكُلُونَ التُّراثَ أَكْلاً لَمًّا «19»

وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا «20» كَلاَّ إِذا دُكَّتِ الْأَرْضُ دَكًّا دَكًّا «21» وَ جاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا «22» وَ جِي‌ءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسانُ وَ أَنَّى لَهُ الذِّكْرى‌ «23» يَقُولُ يا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَياتِي «24»

فَيَوْمَئِذٍ لا يُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ «25» وَ لا يُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ «26» يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ «27» ارْجِعِي إِلى‌ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً «28» فَادْخُلِي فِي عِبادِي «29»

وَ ادْخُلِي جَنَّتِي (30)

ترجمه‌

سوگند بطلوع صبح‌

و شبهاى ده گانه‌

و جفت و طاق‌

و شب وقتى كه بسر آيد

آيا در اين سوگند كفايت است براى صاحب عقل‌

آيا نديدى چگونه رفتار كرد پروردگار تو با قوم عاد

كه آن قبيله ارم داراى عمارتهاى بلندند

آن چنان عمارتهائى كه ساخته نشده مانند آنها در بلدها

و قوم ثمود آنانكه ميبريدند سنگهاى سخت را در وادى القرى‌

و قوم فرعون صاحب ميخها

آنان كه سركشى نمودند در بلدها

پس زياد كردند در آنها فساد را

پس ريخت بر آنها پروردگار تو تازيانه عذاب را

همانا پروردگار تو هر آينه در كمين گاه است‌

پس امّا آدميزاد وقتى كه بيازمايد او را پروردگارش پس گرامى دارد او را و نعمت دهد باو پس ميگويد پروردگار من گرامى داشته مرا

و امّا وقتى كه بيازمايد او را پس تنگ نمايد بر او روزى را پس ميگويد پروردگار من اهانت نموده است مرا

نه چنين‌


جلد 5 صفحه 384

است بلكه گرامى نميداريد يتيم را

و ترغيب نميكنيد بر طعام دادن بفقير

و ميخوريد ميراث را خوردنى بتمامى‌

و دوست ميداريد مال را دوست داشتن بسيارى‌

نه چنين است وقتى كه شكسته و خرد شود زمين شكسته و خرد شدنى پى در پى‌

و بيايد امر پروردگار تو و فرشتگان صف در صف‌

و آورده شود در آن روز جهنّم آن روز متذكّر شود آدمى و كجا است براى او فائده تذكّر

ميگويد اى كاش من پيش ميفرستادم براى زندگانى خود

پس در آن روز عذاب نكند مانند عذاب او احدى‌

و بند ننمايد مانند بند نمودن او احدى‌

اى نفس مطمئنّ بحق‌

باز گرد بپروردگار خود با آنكه بپسندى و پسنديده باشى‌

پس داخل شو در بندگان من‌

و داخل شو در بهشت من.

تفسير

خداوند متعال در اين سوره مباركه قسم ياد فرموده بطلوع صبح صادق و ليالى عشر اوّل ذى حجّة الحرام كه متمّم ميقات حضرت موسى عليه السّلام بود و در سوره اعراف ذيل آيه شريفه و واعدنا موسى ثلاثين ليلة و أتممناها بعشر فتمّ ميقات ربّه اربعين ليله گذشت چنانچه مستظهر از لفظ و نقل قمّى ره است و نيز قسم ياد فرموده بتمام موجودات دنيا كه جفت و طاقند يا دو ركعت نماز شفع و يك ركعت نماز وتر چنانچه قمى ره نقل فرموده و اين دو نماز جزء نماز شب است و آداب آن در محلّ خود ذكر شده و در بعضى از روايات شفع بروز ترويه و وتر بروز عرفه و در بعضى شفع بامام حسن و امام حسين و وتر بامير المؤمنين عليهم السلام تفسير شده و قسم ياد فرموده بشب وقتى كه بسر آيد كه وقت تهجّد و عبادت است چنانچه در جاى ديگر فرموده قسم بشب وقتى كه پشت كند و قمى ره آنرا بليله مزدلفه كه شب عيد اضحى است و مردم در آن شب بايد از عرفات بمشعر الحرام بيايند و صبح از آنجا بمنى بروند تفسير فرموده و مكرّر ذكر شده كه تفاسير او منقول از امام عليه السّلام است و بعدا ميفرمايد آيا در اين قسم ياد نمودن قسم كافى و موجب اطمينانى يافت ميشود براى شخص عاقل منصف كه باور كند از جانب خداوند عذاب و انتقامى براى كفّار در پيش هست و براى وضوح جواب سؤال و ظهور جواب قسم از آيات آتيه در كلام ذكر نشده و براى گوشزد كفّار مكّه پيغمبر خود را مخاطب‌


جلد 5 صفحه 385

ساخته ميفرمايد آيا بديده بصيرت و ضمير منير خود نديده و ندانستى كه چگونه معامله فرمود پروردگار تو با قوم عاد براى مخالفت با او امر هود پيغمبر كه آنها بقبيله ارم هم خوانده ميشدند چون عاد پسر عوص بن ارم بن سام بن نوح بوده يا براى آنكه شدّاد بن عاد كه پادشاه مقتدرى بود و جهانگيرى كرد چون وصف بهشت را شنيد در يكى از صحراهاى عدن باغ بزرگى مانند آن داراى عمارات رفيعه و قصور عاليه مزيّن بانواع تزيينات بنا نمود و آنرا ارم نام نهاد و چون تمام شد با كسان خود بجانب آن باغ كوچ كرد و آنها چون بيك منزلى آن رسيدند همگى بصيحه آسمانى هلاك شدند و آن باغ از انظار مخفى گشت و آن قبيله بنام آن باغ معروف شدند چنانچه مفسّرين نقل نموده‌اند و بنابر اين ارم عطف بيان است براى عاد و غير منصرف بتعريف و تأنيث مجازى است و اينكه خداوند ارم را صاحب عماد خوانده گفته‌اند يا براى آنستكه قدهاى آن مردم بلند بوده مانند ستون مرتفع يا براى آنكه عمارات آن باغ بلند و رفيع بوده و عماد باين معانى استعمال ميشود و بنابر اين ذات العماد صفت منسوب اليه است كه ارم باشد يا صفت منسوبين كه قبيله عادند و مانند آن قبيله در قوّت و قطر و قامت خداوند مردمى نيافريده بود يا مانند آن باغ و عمارات عمارتى در هيچ بلدى ساخته نشده بود و نيز نديده و ندانستى كه خداوند با قوم ثمود كه مخالفت با صالح پيغمبر خودشان نمودند چه سلوكى فرمود آن قوم و قبيله‌اى كه سنگهاى كوه را قطع نمودند بتراشيدن و نقب زدن و منزل ساختن در وادى القرى كه گفته‌اند دره واقع ميان دو كوه است نزديك بمدينه از طرف شام و نيز چه معامله‌اى فرمود با فرعون كه مردم را بچهار ميخ ميكشيد و معذّب مينمود و ميكشت و به ذو الاوتاد ملقّب شد چنانچه در سوره ص بيان شد اين اقوام كسانى بودند كه با خدا ياغى و در بلاد طاغى شدند و فتنه و فساد بسيارى در آن ديار برپا كردند پس ريخت بر آنها پروردگار تو تازيانه عذاب را يعنى پى در پى آنان را بعذابهاى گوناگون معذب فرمود و كيفيّت عذابهاى اين اقوام در سور سابقه مكرّر ذكر شده است و اينكه از عذاب تعبير بتازيانه شده ظاهرا براى آنست كه آن آلت تعذيب است چنانچه در فارسى هم ميگويند


جلد 5 صفحه 386

چون خدا صدا ندارد يعنى مستحق را بدون قيل و قال بسزاى خود ميرساند و معذب مينمايد همانا پروردگار تو در مقام مراقبت و مترصّد گرفتن و بانتقام رساندن گناهكاران است و در مجمع از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه مراد آنست كه خداوند قادر است اهل معصيت را بمجازات خودشان برساند و تمام كارهاى خداوند بر طبق حكمت است ولى مردم از سرّ آن آگاه نيستند لذا وقتى خداوند كسى را ميخواهد آزمايش فرمايد پس عزّت و نعمت باو ميدهد تا معلوم شود كه شكر آنرا بجا ميآورد و حدّ خود را گم نميكند يا خير ميگويد خداوند مرا گرامى داشته و مغرور ميشود و وقتى بخواهد كسى را بيازمايد پس امر معاش را بر او سخت و تنگ ميفرمايد تا معلوم شود كه صبر بر فقر دارد يا خير ميگويد خدا مرا خوار و ذليل نموده با آنكه هر دو اشتباه نموده‌اند و هر دو براى امتحان بوده و گاه ميشود كه آن براى مزيد استحقاق عذاب و اين براى مزيد اجر و ثواب است نه چنين است كه مردم تصوّر نموده‌اند مال و جاه دنيوى نزد خداوند قدر و قيمتى ندارد كه آنرا باولياء خود دهد و از اعداء خود بگيرد ولى شما مردم از ترس آنكه مبادا چيزى از مال شما كاسته شود احسان و اكرامى نسبت بأطفال يتيم نمينمائيد و دستور نميدهيد بخانواده خود كه طعامى بفقير دهند يا ترغيب و تحريص نمينمائيد كسى يا يكديگر را بر اطعام فقرا چون لا تحضّون و لا تحاضّون هر دو قرائت شده و مالى را كه بدون زحمت ارث بشما رسيده و مركّب از حلال و حرام است بدون آنكه سهم زنان و كودكان را از آن مفروز نمائيد يا حقوق الهيّه را كه مورّث شما نپرداخته بپردازيد جمعا تناول مينمائيد و باكى نداريد چون لمّ بمعناى جمع است و گفته‌اند كفّار مكّه بزنها و اطفال ارث نميدادند و همه را جمعا ميخوردند خلاصه آنكه محبّت بسيار و حرص و ولع خارج از انتظار بجمع مال داريد نبايد چنين بود بلكه بهتر آنستكه اگر مال مخلوط بحرام هم نباشد بحاضرين از اقارب غير وراث احسانى بشود وقتى كه زمين شكسته و خرد شود خرد شدنى پى در پى براى بهم خوردن از زلزله تا مانند غبار نرم و پراكنده گردد يا كوه و تپه و بنائى در آن باقى نماند و صاف و هموار شود و بيايد امر پروردگار تو چنانچه در توحيد و عيون از امام رضا عليه السّلام نقل نموده يعنى ظاهر شود آيات قدرت و آثار قهر الهى مانند پادشاهى كه با لشگر خود بيايد و


جلد 5 صفحه 387

آثار قدرت و هيبت و سياست او ظاهر گردد و معرفت بمقام او حاصل شود و ملائكه آسمانها بيايند و بر حسب مقام و منزلت خودشان صف در صف مرتّب بر محشر احاطه نمايند و جهنّم نيز ظاهر و آشكار گردد چنانچه در جاى ديگر فرموده و برّزت الجحيم لمن يرى يعنى ظاهر گردد جهنّم براى هر بيننده و مستفاد از روايات متعدّده معتبره آنست كه جهنّم را در روز قيامت ملائكه بسيارى با زمامهاى زيادى از جاى خود ميكشانند و ميآورند و در صحراى محشر حاضر مينمايند و شعله مهيبى از آن برخاسته ميشود و بر محشر احاطه مينمايد و فرياد مردم حتّى انبياء برب نفسى بلند ميشود و پيغمبر ما رب امّتى ميفرمايد و بعدا صراط بر آن وضع ميشود و مردم بحسب مراتب و اعمالشان بسهولت و صعوبت از آن عبور مينمايند و بسيارى در جهنّم مى‌افتند و كسانيكه نجات پيدا ميكنند حمد و شكر خدا را بجا ميآورند در آن روز متذكّر ميشود آدمى كه چه قدر كار بدى كرده كه در دنيا فكر آخرت نبوده ولى كجا است فائده تذكّر در آن روز كه بحال او نفعى ندارد ميگويد كاش براى زندگى امروزم قبلا تهيّه‌اى نموده بودم يا در زمان حياتم در دنيا اعمال صالحه‌اى بجا آورده بودم كه امروز بدردم ميخورد پس در آنروز خداوند كافر معاند مانند مشركين مكّه را عذابى كند كه كسى چنين عذابى نكرده باشد كسى را و بند و زنجير نمايد بقسمى كه كسى اين گونه بند و زنجير ننموده باشد كسى را و يعذّب و يوثق بصيغه مجهول نيز قرائت شده و بنابر اين معنى سهل‌تر است و در مجمع آنرا از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت نموده يعنى عذاب كرده و بند كرده نميشود مانند او كسى ولى نسبت بمؤمنى كه مطمئن بحق و مواعيد انبياء و اوليا شده و بر طبق دستورات ايشان عمل نموده خطاب مستطاب از جانب رب الارباب در دم مرگ يا روز قيامت صادر شود كه اى نفس و جان و قلب مطمئن بحق و حقيقت رجوع كن بمبدء اصلى خود كه عالم اعلى است و برحمت پروردگارت و اصل شو در حاليكه خشنودى تو از او بثواب و خشنود است او از تو بأعمال پس داخل شو در زمره بندگان خوب خدا كه قابليّت اضافه باو را پيدا كردند و داخل شو در بهشت عنبر سرشت كه اوصاف آنرا خداوند بيان فرموده است در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه چون ملك الموت براى قبض‌


جلد 5 صفحه 388

روح بنده مؤمن حاضر شود باو گويد مشوّش مباش من از پدر مهربان با تو مهربانتر و نيكوكارترم چشمت را باز كن به بين او باز ميكند و چهارده معصوم را در بالين خود ميبيند و ايشان باو معرّفى ميشوند كه رفقاى تو ميباشند پس منادى از جانب حق روح او را ميخواند و ميگويد اى نفس مطمئنّه بمحمّد و اهل بيت او رجوع نما بپروردگارت با آنكه خوشنودى بولايت و خشنود شده‌اى بثواب پس داخل شو در زمره محمّد و آل او و داخل شو در بهشت من پس چيزى نزد او محبوبتر از بيرون آمدن روحش و ملحق شدن بآن ذوات مقدّسه نخواهد بود و قمّى ره نيز قريب باين معنى را نقل نموده است در ثواب الاعمال و مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه سوره فجر را در نمازهاى واجب و مستحب خودتان بخوانيد آن سوره امام حسين عليه السّلام است كسيكه آنرا بخواند با آن حضرت محشور و در بهشت همدرجه خواهد بود و الحمد للّه تعالى شأنه.


جلد 5 صفحه 389

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ فِرعَون‌َ ذِي‌ الأَوتادِ «10»

فرعون‌ موسي‌. گفتند: سه‌ فرعون‌ بودند فرعون‌ ابراهيم‌ نامش‌ سنان‌ ‌بود‌، فرعون‌ يوسف‌ نامش‌ ريان‌ ‌بن‌ وليد، و فرعون‌ موسي‌ نامش‌ وليد ‌بن‌ مصعب‌. و ‌بين‌ فرعون‌ يوسف‌ و فرعون‌ موسي‌ موقعي‌ ‌که‌ مبعوث‌ شد ‌بر‌ دعوت‌ ‌او‌ چهارصد سال‌ طول‌ كشيد، و ‌در‌ قرآن‌ همان‌ فرعون‌ موسي‌ مراد ‌است‌ ‌که‌ ‌با‌ لشكرش‌ ‌در‌ رود نيل‌ غرق‌ شدند و شرحش‌ ‌در‌ بسياري‌ ‌از‌ آيات‌ ذكر ‌شده‌ و بيان‌ ‌شده‌.

و ذي‌ الاوتادش‌ گفتند بعضي‌ گفتند: مراد جنود و لشكر ‌او‌ بودند ‌که‌ امر ‌او‌ ‌را‌ محكم‌ ميكردند مثل‌ ميخ‌، بعضي‌ گفتند: كساني‌ ‌را‌ ‌که‌ ميكشت‌ چهار ميخه‌ ميكردند بزمين‌ ‌تا‌ هلاك‌ شود، بعضي‌ گفتند: آسيه‌ زن‌ فرعون‌ ‌را‌ دستور داد چهار ميخه‌ بزمين‌ كوبيدند و سنگ‌ آسياب‌ ‌را‌ روي‌ ‌او‌ گذاردند ‌تا‌ هلاك‌ شد.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 10)- سپس به سومین قوم پرداخته، می‌گوید: «و فرعونی که قدرتمند و شکنجه‌گر بود»! (و فرعون ذی الاوتاد).

اشاره به این که آیا ندیدی خداوند با قوم فرعون قدرتمند و ظالم و بیدادگر چه کرد؟! «اوتاد» به معنی میخ است و فرعون را «ذی الاوتاد» گفته‌اند زیرا او دارای لشکر فراوانی بود که بسیاری از آنها در خیمه‌ها زندگی می‌کردند، و چادرهای نظامی را که برای آنها برپا می‌شد با میخها محکم می‌کردند.

دیگر این که بیشترین شکنجه فرعون نسبت به کسانی که مورد خشم او قرار می‌گرفتند این بود که آنها را به چهار میخ می‌کشید، دستها و پاهای او را با میخ به زمین می‌بست، یا با میخ به زمین می‌کوبید، و یا بر روی قطعه چوبی می‌خواباندند و دست و پای او را با میخ به آن می‌کوبیدند، یا می‌بستند و به همان حال رها می‌کردند تا بمیرد!

نکات آیه

۱ - خداوند، فرعون را به سختى کیفر داد. (ألم تر کیف فعل ربّک ... و فرعون)

۲ - آگاهى دقیق پیامبر(ص)، به فرجام هلاکت بار فرعون (ألم تر کیف ... و فرعون)

۳ - فرجام فرعون، درس عبرت براى همگان (و فرعون ذى الأوتاد)

۴ - خداوند، تهدیدکننده کافران عصر بعثت، به گرفتار ساختن آنان در عقوبتى نظیر فرجام قوم فرعون (ألم تر ... و فرعون ذى الأوتاد)

۵ - فرعون، داراى قدرت و ثبات در عرصه هاى سیاست و حکومت (و فرعون ذى الأوتاد) «أوتاد» (جمع «وتد») به معناى میخ ها است. توصیف فرعون به این عبارت (داراى میخ هاى فراوان)، کنایه از استحکام قدرت او است; همان گونه که میخ هاى اطراف خیمه مایه استحکام آن است. این تعبیر ممکن است کنایه از فراوانى سپاه او باشد که براى نصب خیمه هایشان، زمین وسیعى میخ کارى مى شد.

۶ - میخکوب کردن به زمین هنگام مجازات، شیوه فرعون در سرکوب مخالفان (و فرعون ذى الأوتاد) ممکن است فرعون از آن جهت به «ذى الأوتاد» توصیف شده باشد که مخالفان خود را، به چهار میخ مى کشید و شکنجه مى داد.

۷ - وجود اهرام مصر در عصر فرعون * (و فرعون ذى الأوتاد) گفته شده است: «اوتاد فرعون»، همان اهرام ثلاثه مصر است.

۸ - قدرت شگفت فرعون، بى اثر در برابر عذاب الهى (ألم تر ... و فرعون ذى الأوتاد)

روایات و احادیث

۹ - «عن أبان الأحمر قال: سألت أباعبداللّه(ع) عن قول اللّه عزّوجلّ «و فرعون ذى الأوتاد» لأىّ شىء سمّى ذاالأوتاد؟ قال: لأنّه کان إذا عذّب رجلاً بسطه على الأرض على وجهه و مدّ یدیه و رجلیه فأوتدها بأربعة أوتاد فى الأرض و ربّما بسطه على خشب منبسط فوتّد رجلیه و یدیه بأربعة أوتاد ثمّ ترکه على حاله حتّى یموت فسمّاه اللّه عزّوجلّ «فرعون ذى الأوتاد» لذلک;[۱] از ابان احمر روایت شده که گفت: از امام صادق(ع) درباره این سخن خداوند عزّوجلّ «و فرعون ذى الأوتاد» پرسیدم: براى چه چیز ذى الاوتاد نامیده شد؟ فرمود: براى این که وقتى مردى را شکنجه مى داد، او را بر صورت بر زمین مى خواباند و دست ها و پاهایش را مى کشید و با چهار میخ در زمین مى کوبید و چه بسا او را روى چوب پهنى مى خواباند و چهار دست و پاى او را با چهار میخ مى کوبید آن گاه او را به همان حال رها مى کرد تا بمیرد. پس خداوند عزّوجلّ از این جهت او را فرعون ذى الاوتاد نامید».

موضوعات مرتبط

  • خدا: تهدیدهاى خدا ۴; حتمیت عذابهاى خدا ۸; کیفرهاى خدا ۱
  • عبرت: عوامل عبرت ۳
  • عذاب: تهدید به عذاب ۴
  • فرعون: بى ثمرى قدرت فرعون ۸; حکومت فرعون ۵; روش کیفرهاى فرعون ۶، ۹; سختى کیفر فرعون ۱; عبرت از فرجام فرعون ۳; علم به فرجام فرعون ۲; قدرت سیاسى فرعون ۵; قصه فرعون ۷; کیفر دشمنان فرعون ۶، ۹; میخکوبى دشمنان فرعون ۶; هلاکت فرعون ۲
  • فرعونیان: تهدید به فرجام فرعونیان ۴
  • کافران: تهدید کافران مقارن بعثت ۴
  • کیفر: مراتب کیفر ۱
  • محمد(ص): علم محمد(ص) ۲
  • مصر: تاریخ اهرام مصر ۷

منابع

  1. علل الشرایع، ج ۱، ص ۶۹، ح ۱، ب ۶۰; نورالثقلین، ج ۶، ص ۵۷۱، ح ۶.