الصافات ١٣٦
کپی متن آیه |
---|
ثُمَ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ |
ترجمه
الصافات ١٣٥ | آیه ١٣٦ | الصافات ١٣٧ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«دَمَّرْنَا»: هلاک و نابود کردیم. در هم کوبیدیم (نگا: اعراف / شعراء / .
تفسیر
- آيات ۱۳۳ - ۱۴۸ سوره صافات
- مراد از اينكه فرمود: يونس به سوى كشتى فرار كرد اذا ابق الى الفلك المشحون
- معناى اينكه فرمود: اگر نبود اينكه يونس از سجين بود تا روز بعثت در شكم ماهى مىماند
- گفتارى پيرامون داستان يونس عليه السلام
- ۱ داستان آن جناب در قرآن كريم
- ۲ داستان او از ديدگاه اهل كتاب
- موارد اختلاف داستان يونس عليه السلام نزداهل كتاب ، با ظواهر آيات قرآن كريم
- رواياتى در ذيل آيات مربوط به داستان يونس عليه السلام
تفسیر نور (محسن قرائتی)
إِلَّا عَجُوزاً فِي الْغابِرِينَ «135» ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ «136»
جز پيرزنى كه در ميان باقيماندگان (جزء هلاك شدگان) بود. سپس باقى را نابود كرديم.
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ (136)
ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ: پس هلاك كرديم ديگران را از قوم او به جهت كفر و فسق و دمار از روزگار ايشان برآورديم و ديار ايشان را زير و رو ساختيم.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ إِنَّ لُوطاً لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ (133) إِذْ نَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِينَ (134) إِلاَّ عَجُوزاً فِي الْغابِرِينَ (135) ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ (136) وَ إِنَّكُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَيْهِمْ مُصْبِحِينَ (137)
وَ بِاللَّيْلِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (138) وَ إِنَّ يُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ (139) إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ (140) فَساهَمَ فَكانَ مِنَ الْمُدْحَضِينَ (141) فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلِيمٌ (142)
فَلَوْ لا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ (143) لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ (144) فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وَ هُوَ سَقِيمٌ (145) وَ أَنْبَتْنا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِنْ يَقْطِينٍ (146) وَ أَرْسَلْناهُ إِلى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ (147)
فَآمَنُوا فَمَتَّعْناهُمْ إِلى حِينٍ (148)
ترجمه
و همانا لوط از پيمبران است
هنگاميكه نجات داديم او و اهلش را همگى
مگر پيرزنى را در بازماندگان
پس هلاك كرديم ديگران را
و همانا شما ميگذريد بر آنها با آنكه هستيد صبحكنندگان
و بشب آيا پس در نمىيابيد بعقل
و همانا يونس از پيمبرانست
هنگاميكه گريخت بسوى كشتى مملوّ
پس قرعه زد پس شد
جلد 4 صفحه 448
از قرعه بنام افتادگان
پس فرو بردش ماهى و او بود ملامت كننده خود
پس اگر نه اينكه او بود از تسبيح كنندگان
هر آينه ميماند در شكمش تا روزى كه برانگيخته ميشوند
پس انداختيم او را بزمينى بىگياه با آنكه او بيمار بود
و رويانديم بر سر او درختى از كدو
و فرستاديم او را بسوى صد هزار نفر يا زياده مىبودند
پس ايمان آوردند پس بهرهمند نموديم ايشانرا تا زمان مرگ.
تفسير
خداوند متعال متذكر شده قصّه حضرت لوط و نجات او و خانوادهاش جز زن پيرش را كه باقى ماند در عذاب و هلاك شد با ساير اهل سدوم بنحو اجمال چون تفصيل آن در سور سابقه ذكر شده و گوشزد فرموده اهل مكّه را كه در مسافرت بشام همه ساله بر آنديار عبور مينمايند صبح و شام و مىبينند آثار باقيه آنشهر ويران را و تعقّل نميكنند تا متنبّه شوند كه در اثر معصيت خدا باين بلا گرفتار شدند و از روايتى كه در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده استفاده ميشود كه مراد مرور بر احوال آنها است در قرآن چون قرائت نمايند آنرا صبح و شام و در هر حال تعجّب از عدم تعقل و عبرت آنها است از آنچه مىبينند و مىشنوند و فرموده كه حضرت يونس بن متّى كه شرح حال او در سوره خودش گذشت از پيغمبران مرسل بود و از قوم خودش مانند غلامى كه از مولاى خود بگريزد بدون اذن خدا گريخت و رفت بجانب كشتى مملوّ از متاع و مسافر و نشست در آن تا وسط دريا كه كشتى از رفتار بازماند و كشتيبانان گفتند هر وقت بندهاى از مولاى خود گريخته باشد اين پيشآمد براى كشتى ما روى ميدهد و بنا شد قرعه بكشند بنام هر كس بيايد او را در دريا بيندازند تا سايرين از خطر مرگ ايمن شوند و حضرت يونس داخل شد در كسانيكه قرعه بنام آنها كشيده ميشد و بنام او درآمد و چون آثار صلاح و تقوى از سيماى او ظاهر بود قرعه را تكرار نمودند تا سه مرتبه و در هر سه بار نام او بيرون آمد و حضرت متوجه بلب كشتى شد ديد ماهى بزرگى سر از آب بيرون آورده و دهانش را گشوده خود را بدهان او انداخت چنانچه در فقيه از امام باقر عليه السّلام نقل نموده پس آن ماهى او را مانند لقمهاى فرو برد و بلع كرد و او مورد ملامت مردم گرديد يا خود را ملامت نمود بر ترك اولائى كه از او صادر شد كه بىدستور الهى از ميان قوم خود بيرون رفته بود و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه چون كشتى
جلد 4 صفحه 449
بوسط دريا رسيد خدا ماهى بزرگيرا فرستاد جلو كشتى را گرفت يونس باو نظر نمود از آن ترسيد خود را بآخر كشتى برد ماهى هم متوجه بجانب او گرديد و دور زد و دهانش را بروى او باز كرد و اهل كشتى گفتند در ميان ما گنهكارى است پس قرعه كشيدند و بنام يونس درآمد و او را در دريا انداختند و ماهى او را بلع نمود و در آب روان گرديد و نقل نمودهاند كه خداوند بماهى وحى فرمود كه من شكم تو را زندان او قرار دادم نه او را خوراك تو بايد او را محفوظ بدارى يعنى قوّه هضم را از اندرون او سلب فرمود بقدرى كه آنحضرت در شكم ماهى سالم ماند تا سه روز كه در آن مدت مشغول بذكر خدا بود بنحويكه در سوره انبياء گذشت و اگر نبود اشتغال او بذكر و تسبيح خدا درنگ مينمود در شكم ماهى تا روز قيامت و بعد از سه روز خداوند بآنماهى امر فرمود كه او را بزمين بيگياهى بيندازد و انداخت و خداوند بر سر او سايبانى از درخت كدوئى رويانيد براى آنكه پوستش رقيق و بدنش ضعيف و مريض شده بود و چون قوى و سالم گرديد آندرخت خشك شد و او بزحمت افتاد و متأثر و ملول گرديد و بخدا از خشك شدن آندرخت شكايت نمود و خداوند جواب فرمود تو از خشك شدن درختى كه نكاشتى و آب ندادى و ديگر احتياج بآن ندارى چون خوب شدى غمگين ميشوى و محزون نميشوى براى اهل نينوا كه بيش از يكصد هزار نفرند و ميخواهى عذاب بر آنها نازل شود آنها ايمان آوردند و پرهيزكار شدند پس بر گرد بسوى ايشان و آنحضرت مراجعت فرمود و اهل نينوا بعد از معرفت بحال او مقدمش را گرامى داشتند و ايمان آوردند بخوبى و بخوشى زيستند تا باجل خود از دنيا رفتند چنانچه اين معانى از روايت قمّى ره از امام باقر عليه السّلام استفاده ميشود و يقطين در لغت اشجار بىساق كم دوام را گويند مانند كدو كه اينجا اراده شده است و كلمه او در او يزيدون محتمل است بمعناى واو باشد چنانچه در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه و يزيدون قرائت فرموده است و در بعضى از روايات تصريح بزياده سى هزار شده و محتمل است بمعناى بل باشد و محتمل است براى ابهام باشد يعنى لازم نيست دانسته شود عدد آنها تحقيقا همينقدر كه بدانند زياد بودند كافى است و محتمل است براى تخيير باشد يعنى كسيكه آنها را از دور ميديد ميتوانست بصد هزار يا بيشتر تخمين بزند يا
جلد 4 صفحه 450
اگر اطفال را حساب نكنند چون پيغمبر بر آنها مبعوث نميشود صد هزار بودند و الّا بيشتر چون آنها هم به تبع بزرگترهاشان از اهل ايمان حساب ميشوند و در هر حال عدد آنها در علم الهى معيّن بود و ترديدى در آن مقام نبوده و نيست و اللّه تعالى اعلم بمراده.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
ثُمَّ دَمَّرنَا الآخَرِينَ (136)
پس از نجات لوط و اهلش هلاك كرديم ديگران را بامطار حجاره و خسفه هفت شهر.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 136)- «سپس بقیه را نابود کردیم» (ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِینَ)
.جملههای کوتاه فوق اشاراتی به تاریخ پر ماجرای این قوم است که شرح آن در سورههای «هود» و «شعرا» و «عنکبوت» گذشت.
نکات آیه
۱ - تمام افراد قوم لوط که در شهر ماندند، به عذاب هلاکت بار الهى گرفتار و کیفر شدند. (إذ نجّینه و أهله أجمعین . إلاّ عجوزًا فى الغبرین . ثمّ دمّرنا الأخرین) «تدمیر» (مصدر «دمّرنا») به معناى اهلاک و نابود کردن از روى کیفر است.
۲ - نقش خداوند در تحولات تاریخ (إذ نجّینه و أهله ... ثمّ دمّرنا الأخرین)
موضوعات مرتبط
- تاریخ: منشأ تحولات تاریخ ۲
- خدا: نقش خدا ۲
- قوم لوط: تاریخ قوم لوط ۱; عذاب قوم لوط ۱; هلاکت قوم لوط ۱
منابع