ریشه حور: تفاوت میان نسخهها
(افزودن نمودار دفعات) |
(Added root proximity by QBot) |
||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
=== قاموس قرآن === | === قاموس قرآن === | ||
رجوع. [انشقاق:14] او گمان كرد كه هرگز بر نخواهد گشت. طبرسى گويد: «الحور: الرجوع حار يحور، اذارجع و كلّمته فما حار جواباً اى ماردّ جواباً»ونيز گويد: محور را از آن محور گويند كه چرخ به دور آن مىچرخند تا به محل اوّلى برگردد. على هذا به گفتگو از آن محاوره گويند كه طرفين كلام خود را به يكديگر بر مىگردانند [مجادله:1] خدا گفتگوى شما را مىشنود. راغب آن را تردد گفته و محاورهو محور رااز آن گرفته است و حيرت را نيز تردد دانسته است قول او با مجمع چندان فرقى ندارد در نهايه شواهدى از موارد استعمال آن نقل شده كه قول مجمع را تأييد مىكند همچنين آيه انشقلق كه گذشت و با تردد جور در نمىايد. زنان بهشتى * [دخان:54]، [رحمن:72] . حور جمع حوراء و ان به معنى زن سفيد بدن و سيمين تن است. عين جمع عيناً و آن زنى است كه حدقه چشمش بزرگ باشد كه سبب مزيد زيبائى است -مجمع) . قرآن كريم درباره زنان بهشتى توصيف بخصوصى دارد كه ذيلا اشاره مىشود: 1- [بقره:25]، [آل عمران:15]، [نساء:57]. 2- [دخان:54]، [طور:20]، [واقعة:22]. 3- [رحمن:56-58]. 4- [رحمن:70-74]. 5- [صافات:48].، [ص:52]، [واقعة:35-37]، [نباء:33]. طهارت در آيات «اَزْواجٌ مُطَهَّرَهٌ» مطلق و شامل همه نوع پاكى است يعنى آنها در ظاهر و باطن از حيث اخلاق و خلقت و كثافات و پليديها و چيزهاى تنفّر آور به تمام معنى پاك و مطهّراند. و جمله «كَاَمْثالِ الُّؤْلُوءِ الْمَكْنُونِ» نيز مؤيد اين مطلب است زيرا مرواريد نهفته از كهنه شدن و تغيير رنگ مصون است و صفا و طراوت خود را از دست نمىدهد. «قاصِراتُ الطَّرْفِ» قاصر لازم و متعدى هر دو آمده است به نظر مىآيد كه در اينجا لازم به كار رفته است يعنى زنانيكه نگاهشان كوتاه و منحصر به شوهرانشان است و احتمال دارد كه قدرت نگاه به ديگران ندارند و اگر متعدى باشد معنى اين است زنانيكه نگاه خود را منحصر به شوهران خود كردهاند و لازمهاش آن است كه به غير شوهران خود علاقه و محبّت ندارند به عقيده الميزان با ناز و كرشمه است كه حوريان بهشتى به شوهران خويش با ناز و عشوه نگاه مىكنند. اين مطلب در مجمع به صورت قول نقل شده است. «كَاَنَّهُنَّ الْياقوتُ وَ الْمَرْجانُ»گويا مراد آن است كه قيافه آنها صفا و طراوت ياقوت و مرجان را دارد و شايد مراد از «بيض مكنون لؤلؤ مكنون» نيز صفا و زيبائى و پاكى آنهاست . «خَيْراتٌ حِسانٌ» شايد مراد از خيرات اخلاق خوب باشد يعنى نيك خوبان خوب رويان. «لَمْ يَطْمِثْهُنَّ اِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لاجانُّ» طمث به معنى خون حيض و بكارت است چون زن قاعده و يا ازاله بكارت شود گويند «طمثت المرئة» يعنى: پيش از شوهران نه انسى و ازاله بكارت ننمومده است. «اتراب» جمع ترب به معنى همسال است ظاهراً مراد آن است كه با شوهرانشان همسالاند و احتمال دارد كه مراد از آن همتائى باشد يعنى از حيث سنّ و سال و قيافه و زيبائى و غيره با شوهران خود همتا هستند. رجوع شود به «ترب» «ابكاراً،عرباً،كواعب» گفتهاند مراد از ابكار آن است كه هميشه باكرهاند در صافى روايتى بدين مضمون از امام صادق عليه السلام نقل است. «عرب» «مثل عنق» جمع عروبة و آن زنى است كه الفت و عشق و محبت خود را به شوهر اظهار مىدارد پس عرب يعنى مهربانان نسبت به شوهران. «كواعب» جمع كاعب و آن دخترى است كه پستانهايش بر آمده باشد يعنى: نار پستانها. خلاصه آن چه در وصف ازدواج بهشتى گفته شد بدين قرار است. 1- پاكان و پاك نهادان. 2- سيمين تنان. 3- بزرگ چشمان. 4- ياقوت و مرجان و مرواريد صفتان. 5- نيكو خويان و زيبارويان. 6- همسالان با شوهران. 7- نگاه دوختگان به شوهران خود يا نگاه كنندگان با ناز و كرشمه. 8- هميشه دوشيزگان . 9- مهربان به شوهران خود. 10- نار پستانها. 11- زنانى كه احدى به آنها دست نزده است. در روايات اهل بيت «عليه السلام» در وصف حوريان بهشتى اوصاف و احوال ديگرى هست كه از بحث اين كتاب خارج است. | رجوع. [انشقاق:14] او گمان كرد كه هرگز بر نخواهد گشت. طبرسى گويد: «الحور: الرجوع حار يحور، اذارجع و كلّمته فما حار جواباً اى ماردّ جواباً»ونيز گويد: محور را از آن محور گويند كه چرخ به دور آن مىچرخند تا به محل اوّلى برگردد. على هذا به گفتگو از آن محاوره گويند كه طرفين كلام خود را به يكديگر بر مىگردانند [مجادله:1] خدا گفتگوى شما را مىشنود. راغب آن را تردد گفته و محاورهو محور رااز آن گرفته است و حيرت را نيز تردد دانسته است قول او با مجمع چندان فرقى ندارد در نهايه شواهدى از موارد استعمال آن نقل شده كه قول مجمع را تأييد مىكند همچنين آيه انشقلق كه گذشت و با تردد جور در نمىايد. زنان بهشتى * [دخان:54]، [رحمن:72] . حور جمع حوراء و ان به معنى زن سفيد بدن و سيمين تن است. عين جمع عيناً و آن زنى است كه حدقه چشمش بزرگ باشد كه سبب مزيد زيبائى است -مجمع) . قرآن كريم درباره زنان بهشتى توصيف بخصوصى دارد كه ذيلا اشاره مىشود: 1- [بقره:25]، [آل عمران:15]، [نساء:57]. 2- [دخان:54]، [طور:20]، [واقعة:22]. 3- [رحمن:56-58]. 4- [رحمن:70-74]. 5- [صافات:48].، [ص:52]، [واقعة:35-37]، [نباء:33]. طهارت در آيات «اَزْواجٌ مُطَهَّرَهٌ» مطلق و شامل همه نوع پاكى است يعنى آنها در ظاهر و باطن از حيث اخلاق و خلقت و كثافات و پليديها و چيزهاى تنفّر آور به تمام معنى پاك و مطهّراند. و جمله «كَاَمْثالِ الُّؤْلُوءِ الْمَكْنُونِ» نيز مؤيد اين مطلب است زيرا مرواريد نهفته از كهنه شدن و تغيير رنگ مصون است و صفا و طراوت خود را از دست نمىدهد. «قاصِراتُ الطَّرْفِ» قاصر لازم و متعدى هر دو آمده است به نظر مىآيد كه در اينجا لازم به كار رفته است يعنى زنانيكه نگاهشان كوتاه و منحصر به شوهرانشان است و احتمال دارد كه قدرت نگاه به ديگران ندارند و اگر متعدى باشد معنى اين است زنانيكه نگاه خود را منحصر به شوهران خود كردهاند و لازمهاش آن است كه به غير شوهران خود علاقه و محبّت ندارند به عقيده الميزان با ناز و كرشمه است كه حوريان بهشتى به شوهران خويش با ناز و عشوه نگاه مىكنند. اين مطلب در مجمع به صورت قول نقل شده است. «كَاَنَّهُنَّ الْياقوتُ وَ الْمَرْجانُ»گويا مراد آن است كه قيافه آنها صفا و طراوت ياقوت و مرجان را دارد و شايد مراد از «بيض مكنون لؤلؤ مكنون» نيز صفا و زيبائى و پاكى آنهاست . «خَيْراتٌ حِسانٌ» شايد مراد از خيرات اخلاق خوب باشد يعنى نيك خوبان خوب رويان. «لَمْ يَطْمِثْهُنَّ اِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لاجانُّ» طمث به معنى خون حيض و بكارت است چون زن قاعده و يا ازاله بكارت شود گويند «طمثت المرئة» يعنى: پيش از شوهران نه انسى و ازاله بكارت ننمومده است. «اتراب» جمع ترب به معنى همسال است ظاهراً مراد آن است كه با شوهرانشان همسالاند و احتمال دارد كه مراد از آن همتائى باشد يعنى از حيث سنّ و سال و قيافه و زيبائى و غيره با شوهران خود همتا هستند. رجوع شود به «ترب» «ابكاراً،عرباً،كواعب» گفتهاند مراد از ابكار آن است كه هميشه باكرهاند در صافى روايتى بدين مضمون از امام صادق عليه السلام نقل است. «عرب» «مثل عنق» جمع عروبة و آن زنى است كه الفت و عشق و محبت خود را به شوهر اظهار مىدارد پس عرب يعنى مهربانان نسبت به شوهران. «كواعب» جمع كاعب و آن دخترى است كه پستانهايش بر آمده باشد يعنى: نار پستانها. خلاصه آن چه در وصف ازدواج بهشتى گفته شد بدين قرار است. 1- پاكان و پاك نهادان. 2- سيمين تنان. 3- بزرگ چشمان. 4- ياقوت و مرجان و مرواريد صفتان. 5- نيكو خويان و زيبارويان. 6- همسالان با شوهران. 7- نگاه دوختگان به شوهران خود يا نگاه كنندگان با ناز و كرشمه. 8- هميشه دوشيزگان . 9- مهربان به شوهران خود. 10- نار پستانها. 11- زنانى كه احدى به آنها دست نزده است. در روايات اهل بيت «عليه السلام» در وصف حوريان بهشتى اوصاف و احوال ديگرى هست كه از بحث اين كتاب خارج است. | ||
===ریشههای [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]=== | |||
<qcloud htmlpre='ریشه_'> | |||
ه:100, ب:80, عين:48, هم:46, ک:43, انن:40, من:39, کما:35, وله:35, هو:35, اله:33, ربب:32, فى:32, الله:32, زوج:29, ف:29, سمع:27, ل:27, صحب:27, الى:26, الذين:26, امن:25, سرر:23, کذب:23, شهو:23, ايى:23, الو:23, ها:23, بلى:23, قصر:22, دعو:22, قول:22, لن:22, ان:20, انا:20, ما:20, مثل:20, ا:20, خيم:19, طير:19, لولو:19, ظنن:19, کثر:19, تبع:19, کفر:19, لحم:17, خير:17, صفف:17, کون:17, کنن:17, بصر:17, الذى:17, جزى:17, قبل:16, ذرر:16, ذلک:16, کلل:16, على:14, برق:14, مول:14, قلب:14, فکه:14, خلق:14, اهل:13, عزز:13, ثمر:13, وکء:13, يى:13, استبرق:13, عمل:13, نفر:11, ترب:10, شکو:10 | |||
</qcloud> | |||
== کلمات مشتق شده در قرآن == | == کلمات مشتق شده در قرآن == |
نسخهٔ کنونی تا ۱۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۰۲
تکرار در قرآن: ۸(بار)
قاموس قرآن
رجوع. [انشقاق:14] او گمان كرد كه هرگز بر نخواهد گشت. طبرسى گويد: «الحور: الرجوع حار يحور، اذارجع و كلّمته فما حار جواباً اى ماردّ جواباً»ونيز گويد: محور را از آن محور گويند كه چرخ به دور آن مىچرخند تا به محل اوّلى برگردد. على هذا به گفتگو از آن محاوره گويند كه طرفين كلام خود را به يكديگر بر مىگردانند [مجادله:1] خدا گفتگوى شما را مىشنود. راغب آن را تردد گفته و محاورهو محور رااز آن گرفته است و حيرت را نيز تردد دانسته است قول او با مجمع چندان فرقى ندارد در نهايه شواهدى از موارد استعمال آن نقل شده كه قول مجمع را تأييد مىكند همچنين آيه انشقلق كه گذشت و با تردد جور در نمىايد. زنان بهشتى * [دخان:54]، [رحمن:72] . حور جمع حوراء و ان به معنى زن سفيد بدن و سيمين تن است. عين جمع عيناً و آن زنى است كه حدقه چشمش بزرگ باشد كه سبب مزيد زيبائى است -مجمع) . قرآن كريم درباره زنان بهشتى توصيف بخصوصى دارد كه ذيلا اشاره مىشود: 1- [بقره:25]، [آل عمران:15]، [نساء:57]. 2- [دخان:54]، [طور:20]، [واقعة:22]. 3- [رحمن:56-58]. 4- [رحمن:70-74]. 5- [صافات:48].، [ص:52]، [واقعة:35-37]، [نباء:33]. طهارت در آيات «اَزْواجٌ مُطَهَّرَهٌ» مطلق و شامل همه نوع پاكى است يعنى آنها در ظاهر و باطن از حيث اخلاق و خلقت و كثافات و پليديها و چيزهاى تنفّر آور به تمام معنى پاك و مطهّراند. و جمله «كَاَمْثالِ الُّؤْلُوءِ الْمَكْنُونِ» نيز مؤيد اين مطلب است زيرا مرواريد نهفته از كهنه شدن و تغيير رنگ مصون است و صفا و طراوت خود را از دست نمىدهد. «قاصِراتُ الطَّرْفِ» قاصر لازم و متعدى هر دو آمده است به نظر مىآيد كه در اينجا لازم به كار رفته است يعنى زنانيكه نگاهشان كوتاه و منحصر به شوهرانشان است و احتمال دارد كه قدرت نگاه به ديگران ندارند و اگر متعدى باشد معنى اين است زنانيكه نگاه خود را منحصر به شوهران خود كردهاند و لازمهاش آن است كه به غير شوهران خود علاقه و محبّت ندارند به عقيده الميزان با ناز و كرشمه است كه حوريان بهشتى به شوهران خويش با ناز و عشوه نگاه مىكنند. اين مطلب در مجمع به صورت قول نقل شده است. «كَاَنَّهُنَّ الْياقوتُ وَ الْمَرْجانُ»گويا مراد آن است كه قيافه آنها صفا و طراوت ياقوت و مرجان را دارد و شايد مراد از «بيض مكنون لؤلؤ مكنون» نيز صفا و زيبائى و پاكى آنهاست . «خَيْراتٌ حِسانٌ» شايد مراد از خيرات اخلاق خوب باشد يعنى نيك خوبان خوب رويان. «لَمْ يَطْمِثْهُنَّ اِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لاجانُّ» طمث به معنى خون حيض و بكارت است چون زن قاعده و يا ازاله بكارت شود گويند «طمثت المرئة» يعنى: پيش از شوهران نه انسى و ازاله بكارت ننمومده است. «اتراب» جمع ترب به معنى همسال است ظاهراً مراد آن است كه با شوهرانشان همسالاند و احتمال دارد كه مراد از آن همتائى باشد يعنى از حيث سنّ و سال و قيافه و زيبائى و غيره با شوهران خود همتا هستند. رجوع شود به «ترب» «ابكاراً،عرباً،كواعب» گفتهاند مراد از ابكار آن است كه هميشه باكرهاند در صافى روايتى بدين مضمون از امام صادق عليه السلام نقل است. «عرب» «مثل عنق» جمع عروبة و آن زنى است كه الفت و عشق و محبت خود را به شوهر اظهار مىدارد پس عرب يعنى مهربانان نسبت به شوهران. «كواعب» جمع كاعب و آن دخترى است كه پستانهايش بر آمده باشد يعنى: نار پستانها. خلاصه آن چه در وصف ازدواج بهشتى گفته شد بدين قرار است. 1- پاكان و پاك نهادان. 2- سيمين تنان. 3- بزرگ چشمان. 4- ياقوت و مرجان و مرواريد صفتان. 5- نيكو خويان و زيبارويان. 6- همسالان با شوهران. 7- نگاه دوختگان به شوهران خود يا نگاه كنندگان با ناز و كرشمه. 8- هميشه دوشيزگان . 9- مهربان به شوهران خود. 10- نار پستانها. 11- زنانى كه احدى به آنها دست نزده است. در روايات اهل بيت «عليه السلام» در وصف حوريان بهشتى اوصاف و احوال ديگرى هست كه از بحث اين كتاب خارج است.
ریشههای نزدیک مکانی
کلمات مشتق شده در قرآن
کلمه | تعداد تکرار در قرآن |
---|---|
يُحَاوِرُهُ | ۲ |
بِحُورٍ | ۲ |
حُورٌ | ۲ |
تَحَاوُرَکُمَا | ۱ |
يَحُورَ | ۱ |