ریشه فصل: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(افزودن نمودار دفعات)
(Added root proximity by QBot)
خط ۲۹: خط ۲۹:
=== قاموس قرآن ===
=== قاموس قرآن ===
بريدن و جداكردن.«فَصَلَ الشَّىْ‏ءَ فَصْلاً: قَطَعَهُ وَ اَبانَهُ» در مفردات گفته: آن جدا كردن دو چيز از همديگر است به طورى كه ميان آن دو فاصله باشد [صافات:21]. اين روز قيامت و روز جدا كردن حق از باطل است كه تكذيب مى‏كرديد. فصول: به معنى جدا شدن و خروج آمده «فَصَلَ مِنَ الْبَلَدِ فُصُولاً: خَرَجَ عَنْهُ» و نيز جمع فصل آمده (فصول چهارگانه) [بقره:249]. چون طالوت با لشكريان از محل و شهر جدا و خارج شد گفت: خدا شما را با رودخانه‏اى امتحان خواهد كرد. ايضاً [يوسف:94]. چون كاروان از مصر جدا و خارج گرديد پدرشان گفت: من بوى يوسف را استشمام مى‏كنم. معنى فصل همان است كه گفته شد و چون در قضاوت و غيره استعمال شود به مناسبت معناى اولى است. فصال: باز كردن طفل از شير دراقرب الموارد آن را اسم مصدر گفته است [احقاف:15]. بار داشتن و از شير گرفتنش سى ماه است. ايضاً [لقمان:14]. فصيلة: اقوام و عشيره است كه از شخص منفصل اند و فصيل به معنى مفصول است [معارج:11-13]. گناهكار دوست مى‏دارد كه ايكاش عوض دهد از عذاب آن روز پسران، زن، برادر و عشيره خويش را چنان عشيره‏اى كه او را به خودش منضم كرده و در كنار خود جا مى‏دهد. تفصيل: متمايز كردن. تفصيل كلام، روشن كردن آن است، مقابل اجمال. [اسراء:12]. و تا عدد سالها و حساب را بدانيد و هر چيز را از هم متمايز كرديم و روشن نموديم و مردم مى‏توانند آنها را از همديگر بشناسند. *** [صافات:21]. تعبير از روز قيامت با «يَوْمُ الْفَصْل» در بسيارى از آيات آمده است و مراد از آن حكومت و قضاوت حق است كه در نتيجه حق از ناحق، عادل از ظالم جدا شده و هر يك راه خويش روند چنانكه فرموده [حج:17]. [سجده:25]. در آيه [نباء:17]. شايد مراد از جدا كردن اجزاء عالم از همديگر باشد ولى بعيد است. [ص:20]. راجع به اين آيه رجوع شود به «خطب». [هود:1]. درباره اين آيه در «حكم» توضيح مفصل داده شده به آنجا رجوع شود. [طارق:13-14]. فصل به معنى مفصول است يعنى جدا شده از شوخى و ناحق، معنى آيه: حقا كه اين سخن قولى است حق و ثابت و شوخى نيست.
بريدن و جداكردن.«فَصَلَ الشَّىْ‏ءَ فَصْلاً: قَطَعَهُ وَ اَبانَهُ» در مفردات گفته: آن جدا كردن دو چيز از همديگر است به طورى كه ميان آن دو فاصله باشد [صافات:21]. اين روز قيامت و روز جدا كردن حق از باطل است كه تكذيب مى‏كرديد. فصول: به معنى جدا شدن و خروج آمده «فَصَلَ مِنَ الْبَلَدِ فُصُولاً: خَرَجَ عَنْهُ» و نيز جمع فصل آمده (فصول چهارگانه) [بقره:249]. چون طالوت با لشكريان از محل و شهر جدا و خارج شد گفت: خدا شما را با رودخانه‏اى امتحان خواهد كرد. ايضاً [يوسف:94]. چون كاروان از مصر جدا و خارج گرديد پدرشان گفت: من بوى يوسف را استشمام مى‏كنم. معنى فصل همان است كه گفته شد و چون در قضاوت و غيره استعمال شود به مناسبت معناى اولى است. فصال: باز كردن طفل از شير دراقرب الموارد آن را اسم مصدر گفته است [احقاف:15]. بار داشتن و از شير گرفتنش سى ماه است. ايضاً [لقمان:14]. فصيلة: اقوام و عشيره است كه از شخص منفصل اند و فصيل به معنى مفصول است [معارج:11-13]. گناهكار دوست مى‏دارد كه ايكاش عوض دهد از عذاب آن روز پسران، زن، برادر و عشيره خويش را چنان عشيره‏اى كه او را به خودش منضم كرده و در كنار خود جا مى‏دهد. تفصيل: متمايز كردن. تفصيل كلام، روشن كردن آن است، مقابل اجمال. [اسراء:12]. و تا عدد سالها و حساب را بدانيد و هر چيز را از هم متمايز كرديم و روشن نموديم و مردم مى‏توانند آنها را از همديگر بشناسند. *** [صافات:21]. تعبير از روز قيامت با «يَوْمُ الْفَصْل» در بسيارى از آيات آمده است و مراد از آن حكومت و قضاوت حق است كه در نتيجه حق از ناحق، عادل از ظالم جدا شده و هر يك راه خويش روند چنانكه فرموده [حج:17]. [سجده:25]. در آيه [نباء:17]. شايد مراد از جدا كردن اجزاء عالم از همديگر باشد ولى بعيد است. [ص:20]. راجع به اين آيه رجوع شود به «خطب». [هود:1]. درباره اين آيه در «حكم» توضيح مفصل داده شده به آنجا رجوع شود. [طارق:13-14]. فصل به معنى مفصول است يعنى جدا شده از شوخى و ناحق، معنى آيه: حقا كه اين سخن قولى است حق و ثابت و شوخى نيست.
===ریشه‌های [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]===
<qcloud htmlpre='ریشه_'>
ه:100, ل:73, اوى:57, يوم:55, ائى:51, ايى:50, قوم:46, کم:42, ب:40, ک:40, انن:39, هم:37, ما:33, کلل:33, ف:31, فى:30, بين:28, ذلک:28, لا:27, کتب:27, قول:26, شىء:26, رحم:25, وله:25, على:25, من:25, علم:25, اله:24, قد:24, کون:24, الله:24, الذى:24, هو:23, ان:22, اتى:22, جمع:19, فصل:19, لو:18, هذا:18, لما:18, حکم:18, هدى:17, وقت:17, حقق:16, ربب:16, يدى:16, ى:16, الذين:16, کذب:16, اذ:15, وهن:15, انس:15, لعل:15, دين:15, ويل:15, درى:15, لزم:15, امن:15, ذا:15, نزل:15, اخو:15, الا:15, ظلم:14, اجل:14, حسب:14, نا:14, عن:14, لکن:14, ا:13, حمل:13, کره:13, ثم:13, نفس:13, غنى:13, طير:13, سنو:13, صدق:13, امر:13, وسم:13, ولد:13, خير:13, رود:13, عير:13, کلم:13, لم:13, قضى:13, عجم:13, قرء:13, ها:13, هل:13, وعظ:13, حسن:13, خطب:13, طالوت:13, ارض:12, التى:12, بطل:12, رضو:12, جرم:12, عدد:12, دبر:12, کبر:12, لدن:12, بحر:12, ثلث:12, سمو:12, ودع:12, لفف:12, شهر:12, عرب:12, نبت:12, هزل:12, عوم:12, الى:12, قرر:12, ريب:12, عند:12, ابو:12, نفخ:12, غفر:12, برر:12, فعل:12, شدد:12, جند:12, صحب:12, جنن:12, امم:12, اول:12, صدع:12, اهل:12, يقن:12, تمم:12, هما:12, نبء:12, م:12, حرم:12, خبر:12, حبب:12, حتى:12, بنو:12, امس:12, قصص:12, دمى:12, جىء:12, وضع:12, اخذ:12, دمو:11, کيد:11, شرک:11, ملک:11, مثل:11, شکر:11, لوح:11, شور:11, حشر:11, خصم:11, کثر:11, ذات:11, صور:11, خلص:11, وحد:11, بلغ:11, ح:11, اذا:11, صرط:11, ذکر:11, ولى:11, اوب:11, ورث:11, سبل:11, عجل:11, دنو:11, فکر:11, وقع:11, جحد:11, عبد:11, ن:11, دمم:11, لقى:11, هلک:11, عقل:11, خوف:11, بل:11, زکو:11, تلو:11, موسى:11, فقه:11, رجع:11, کان:11, نکث:11, ارث:11, ضفدع:11, حيى:11, عنق:11, مجوس:11, تبع:11, صلح:11, سور:11, فرى:11, جرى:11, بغى:10, عمل:10, قوى:10, قمل:10, نشء:10, حصد:10, وجد:10, حدث:10, نصارى:10, نفع:10, جعل:10, خلق:10, صلو:10, جناح:10, بصر:10, صابئون:10, ضرر:10, جنح:10, بلو:10, روح:10, جرد:10, ر:10, اذن:10, عذب:10, قمر:10
</qcloud>


== کلمات مشتق شده در قرآن ==
== کلمات مشتق شده در قرآن ==

نسخهٔ ‏۱۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۰۰

تکرار در قرآن: ۴۳(بار)

لیست کلمات مشتق شده


در حال بارگیری...


قاموس قرآن

بريدن و جداكردن.«فَصَلَ الشَّىْ‏ءَ فَصْلاً: قَطَعَهُ وَ اَبانَهُ» در مفردات گفته: آن جدا كردن دو چيز از همديگر است به طورى كه ميان آن دو فاصله باشد [صافات:21]. اين روز قيامت و روز جدا كردن حق از باطل است كه تكذيب مى‏كرديد. فصول: به معنى جدا شدن و خروج آمده «فَصَلَ مِنَ الْبَلَدِ فُصُولاً: خَرَجَ عَنْهُ» و نيز جمع فصل آمده (فصول چهارگانه) [بقره:249]. چون طالوت با لشكريان از محل و شهر جدا و خارج شد گفت: خدا شما را با رودخانه‏اى امتحان خواهد كرد. ايضاً [يوسف:94]. چون كاروان از مصر جدا و خارج گرديد پدرشان گفت: من بوى يوسف را استشمام مى‏كنم. معنى فصل همان است كه گفته شد و چون در قضاوت و غيره استعمال شود به مناسبت معناى اولى است. فصال: باز كردن طفل از شير دراقرب الموارد آن را اسم مصدر گفته است [احقاف:15]. بار داشتن و از شير گرفتنش سى ماه است. ايضاً [لقمان:14]. فصيلة: اقوام و عشيره است كه از شخص منفصل اند و فصيل به معنى مفصول است [معارج:11-13]. گناهكار دوست مى‏دارد كه ايكاش عوض دهد از عذاب آن روز پسران، زن، برادر و عشيره خويش را چنان عشيره‏اى كه او را به خودش منضم كرده و در كنار خود جا مى‏دهد. تفصيل: متمايز كردن. تفصيل كلام، روشن كردن آن است، مقابل اجمال. [اسراء:12]. و تا عدد سالها و حساب را بدانيد و هر چيز را از هم متمايز كرديم و روشن نموديم و مردم مى‏توانند آنها را از همديگر بشناسند. *** [صافات:21]. تعبير از روز قيامت با «يَوْمُ الْفَصْل» در بسيارى از آيات آمده است و مراد از آن حكومت و قضاوت حق است كه در نتيجه حق از ناحق، عادل از ظالم جدا شده و هر يك راه خويش روند چنانكه فرموده [حج:17]. [سجده:25]. در آيه [نباء:17]. شايد مراد از جدا كردن اجزاء عالم از همديگر باشد ولى بعيد است. [ص:20]. راجع به اين آيه رجوع شود به «خطب». [هود:1]. درباره اين آيه در «حكم» توضيح مفصل داده شده به آنجا رجوع شود. [طارق:13-14]. فصل به معنى مفصول است يعنى جدا شده از شوخى و ناحق، معنى آيه: حقا كه اين سخن قولى است حق و ثابت و شوخى نيست.

ریشه‌های نزدیک مکانی

کلمات مشتق شده در قرآن

کلمه تعداد تکرار در قرآن
فِصَالاً ۱
فَصَلَ‌ ۱
نُفَصِّلُ‌ ۶
الْفَاصِلِينَ‌ ۱
فَصَّلْنَا ۳
مُفَصَّلاً ۱
فَصَّلَ‌ ۱
تَفْصِيلاً ۳
فَصَّلْنَاهُ‌ ۲
مُفَصَّلاَتٍ‌ ۱
يُفَصِّلُ‌ ۲
تَفْصِيلَ‌ ۲
فُصِّلَتْ‌ ۳
فَصَلَتِ‌ ۱
يَفْصِلُ‌ ۳
فِصَالُهُ‌ ۲
الْفَصْلِ‌ ۷
فَصْلَ‌ ۱
فَصِيلَتِهِ‌ ۱
فَصْلٌ‌ ۱

ریشه‌های مرتبط