گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۲۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
خط ۱۶۴: خط ۱۶۴:
بعضى ديگر گفته اند: مراد از جمله «الّذِينَ آمَنُوا»، همۀ مؤمنان است، وليكن در جمله «مَا سَبَقُونَا»، التفاتى به كار رفته، و اصل آن «مَا سَبَقتُمُونَا» بوده، (و معنايش اين است: آن هايى كه كافر شدند، به همه مؤمنان گفتند: اگر ايمان خوب بود، شما از ما سبقت نمى گرفتيد). وليكن اين تفسير هم، در دورى از سياق، مثل قول سابق است. چون اگر منظور خطاب به مؤمنان بود، جهت نداشت كه بفرمايد «سَبَقُونَا»، و آوردن صيغۀ غايب به جاى حاضر، به هيچ وجه التفات شمرده نمى شود.
بعضى ديگر گفته اند: مراد از جمله «الّذِينَ آمَنُوا»، همۀ مؤمنان است، وليكن در جمله «مَا سَبَقُونَا»، التفاتى به كار رفته، و اصل آن «مَا سَبَقتُمُونَا» بوده، (و معنايش اين است: آن هايى كه كافر شدند، به همه مؤمنان گفتند: اگر ايمان خوب بود، شما از ما سبقت نمى گرفتيد). وليكن اين تفسير هم، در دورى از سياق، مثل قول سابق است. چون اگر منظور خطاب به مؤمنان بود، جهت نداشت كه بفرمايد «سَبَقُونَا»، و آوردن صيغۀ غايب به جاى حاضر، به هيچ وجه التفات شمرده نمى شود.


«'''و اذ لم يهتدوا به فسيقولون هذا افك قديم'''» - ضمير در ((به (( به قرآن برمى گردد، و همچنين كلمه ((هذا(( نيز اشاره به قرآن است . و كلمه ((افك (( به معناى افتراء است . و معنايش اين است : از آنجا كه به خاطر استكبارشان از ايمان آوردن به قرآن ، از هدايت قرآن ، بهره مند نشدند، به زودى خواهند گفت اين (قرآن ) افك و افترائى است قديم . و اين همان سخنى است كه در جاى ديگر به عبارت ((اساطير لاولين (( تعبير شده .
«'''وَ إذ لَم يَهتَدُوا بِهِ فَسَيَقُولُونَ هَذَا إفكٌ قَدِيم'''» - ضمير در «بِهِ» به قرآن بر مى گردد، و همچنين كلمه «هذا» نيز، اشاره به قرآن است. و كلمه «إفك»، به معناى افتراء است. و معنايش اين است: از آن جا كه به خاطر استكبارشان از ايمان آوردن به قرآن، از هدايت قرآن بهره مند نشدند، به زودى خواهند گفت اين (قرآن)، افك و افترایى است قديم. و اين همان سخنى است كه در جاى ديگر، به عبارت «أسَاطِيرُ الأوّلِين» تعبير شده.


«'''وَ مِن قَبْلِهِ كِتَاب مُوسى إِمَاماً وَ رَحْمَةً وَ هَذَا كِتَابٌ مُّصدِّقٌ لِّساناً عَرَبِيًّا ...'''»:
«'''وَ مِن قَبْلِهِ كِتَاب مُوسى إِمَاماً وَ رَحْمَةً وَ هَذَا كِتَابٌ مُّصدِّقٌ لِساناً عَرَبِيًّا ...'''»:


ظاهرا جمله ((و من قبله ...(( جمله اى حاليه باشد، و معناى جمله اين است كه : به زودى خواهند گفت : اين افترائى است قديم و سابقه دار، در حالى كه كتاب موسى كه امام و رحمت بود و قرآن هم آن را تصديق دارد، قبل از آمدن قرآن از آمدنش خبر داده بود، و اين قرآن هم كه مصدق تورات است ، به زبانى عربى آن را تصديق كرده تا براى ستمكاران بيم رسان و براى نيكوكاران بشارتى باشد، و با اين حال چگونه ممكن است افك بوده باشد.
ظاهرا جمله «وَ مِن قَبلِهِ...»، جمله اى حاليه باشد، و معناى جمله اين است كه: به زودى خواهند گفت: اين افترایى است قديم و سابقه دار، در حالى كه كتاب موسى كه امام و رحمت بود و قرآن هم آن را تصديق دارد، قبل از آمدن قرآن، از آمدنش خبر داده بود، و اين قرآن هم كه مصدّق تورات است، به زبانى عربى آن را تصديق كرده، تا براى ستمكاران بيم رسان و براى نيكوكاران بشارتى باشد، و با اين حال، چگونه ممكن است إفك بوده باشد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۹۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۹۹ </center>
((امام (( و ((رحمت (( بودن تورات به اين معنا است كه : تورات كتابى است كه مى تواند مقتداى بنى اسرائيل باشد، و بنى اسرائيل بايد در اعمال خود از آن پيروى كنند، بدين جهت امام است ، و بدين جهت كه مايه اصلاح نفوس مردم با ايمان است رحمت است .
«امام» و «رحمت» بودن تورات، به اين معنا است كه: تورات، كتابى است كه مى تواند مقتداى بنى اسرائيل باشد، و بنى اسرائيل بايد در اعمال خود، از آن پيروى كنند. بدين جهت «امام» است، و بدين جهت كه مايه اصلاح نفوس مردم با ايمان است، «رحمت» است.


«'''إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقَمُوا ...'''»:
«'''إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقَامُوا ...'''»:


مراد از اينكه گفتند ((ربنا اللّه (( اقرار و شهادت به انحصار ربوبيت در خداى سبحان ، و يگانگى او در آن است . و مراد از استقامتشان در مقابل شهادت خود، اين است كه از آنچه كه شهادت به حقانيتش مى دهند منحرف نمى شوند، و رفتارى بر خلاف آن و بر خلاف لوازم آن نمى كنند.
مراد از اين كه گفتند «رَبُّنَا اللّهُ»، اقرار و شهادت به انحصار ربوبيّت در خداى سبحان، و يگانگى او در آن است. و مراد از استقامتشان در مقابل شهادت خود، اين است كه از آنچه كه شهادت به حقانيتش مى دهند، منحرف نمى شوند، و رفتارى بر خلاف آن و بر خلاف لوازم آن نمى كنند.


«'''فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون'''» - يعنى در پيش روى خود هيچ خطر محتملى ندارند، و هيچ عقابى حتى احتمالى در انتظارشان نيست ، و به همين جهت خوف ندارند. و نيز هيچ مكروه قطعى و محققى ندارند و به همين جهت اندوهى نخواهند داشت ؛ چون هميشه خوف جايى پيدا مى شود كه پاى احتمال خطرى در بين باشد، و اندوه وقتى به دل مى آيد كه خطرى واقع شده باشد.
«'''فَلا خَوفٌ عَلَيهِم وَ لا هُم يَحزَنُون'''» - يعنى در پيش روى خود، هيچ خطر محتملى ندارند، و هيچ عقابى حتى احتمالى در انتظارشان نيست، و به همين جهت خوف ندارند. و نيز هيچ مكروه قطعى و محققى ندارند و به همين جهت، اندوهى نخواهند داشت. چون هميشه خوف جايى پيدا مى شود كه پاى احتمال خطرى در بين باشد، و اندوه وقتى به دل مى آيد، كه خطرى واقع شده باشد.


و حرف ((فاء(( در كلمه ((فلا خوف ((، اين نكته را مى فهماند كه در جمله بويى از شرط هست ، چون معناى جمله اين است : ((كسى كه بگويد رب ما اللّه است و استقامت هم بورزد، خوفى ندارد...((.
و حرف «فاء» در كلمه «فَلا خَوفٌ»، اين نكته را مى فهماند كه در جمله، بويى از شرط هست. چون معناى جمله اين است: «كسى كه بگويد ربّ ما، اللّه است و استقامت هم بورزد، خوفى ندارد...».


«'''أُولَئك أَصحَاب الجَْنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا جَزَاءَ بِمَا كانُوا يَعْمَلُونَ'''»:
«'''أُولَئك أَصحَابُ الجَْنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا جَزَاءَ بِمَا كانُوا يَعْمَلُونَ'''»:


مراد از اصحاب جنت بودن ، آن است كه كسى ملازم بهشت باشد. و جمله ((خالدين فيها(( نيز همين را تاءكيد مى كند، و معناى آيه اين است : اينهايند كسانى كه گفتند رب ما اللّه است و استقامت ورزيدند، و اينان ملازم با بهشتند در حالى كه در آن جاودانند و در حالى كه اين بهشت خالد، جزاى اطاعت ها و كارهايى است كه در دنيا براى تقرب به خدا انجام مى دادند.
مراد از اصحاب جنّت بودن، آن است كه كسى ملازم بهشت باشد. و جمله «خَالِدِينَ فِيهَا» نيز، همين را تأكيد مى كند، و معناى آيه اين است: اين هايند كسانى كه گفتند ربّ ما، اللّه است و استقامت ورزيدند، و اينان ملازم با بهشت اند، در حالى كه در آن جاودانند و در حالى كه اين بهشت خالد، جزاى اطاعت ها و كارهايى است كه در دنيا براى تقرّب به خدا انجام مى دادند.




۱۴٬۰۳۰

ویرایش