گمنام

تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۸۸: خط ۸۸:
<span id='link32'><span>
<span id='link32'><span>


==و بيان احتجاجى كه بر ربوبيّت و معبود بودن خداى تعالى متضمّن است . ==
== بيان اثبات وقار و ثبوت ربوبيّت برای خداى تعالى ==
و آيه شريفه يعنى آيه «'''ما لكم لا ترجون لله وقارا'''»، و آيات بعدش تا هفت آيه ، تمام زمينه اثبات وقار و ثبوت در ربوبيت براى خداى تعالى ، و نفى پندارهاى بى پايه مشركين است ، مى خواهد وجوب عبادت ملائكه و جن را، و استناد تدبير عالم به آنان را رد كند، و با اين بيان روشن سازد كه مى توان توجه عبادى به خداى تعالى كرد.
و آيه شريفه يعنى آيه «مَا لَكُم لا تَرجُونَ لله وَقَاراً»، و آيات بعدش تا هفت آيه، تمام زمينه اثبات وقار و ثبوت در ربوبيت براى خداى تعالى، و نفى پندارهاى بى پايه مشركان است. مى خواهد وجوب عبادت ملائكه و جن را، و استناد تدبير عالَم به آنان را رد كند، و با اين بيان روشن سازد كه مى توان توجه عبادى به خداى تعالى كرد.


و حاصل حجت آيه اين است كه : چه چيز شما را وادار كرد به اينكه ربوبيت خداى تعالى را نفى ، و به تبع آن الوهيت و معبوديت او را نفى ، و از وقار او ماءيوس شويد؟ با اينكه شما خود مى دانيد كه او شما و اين عالم را كه شما در آن زندگى مى كنيد خلق كرده و طورى خلق فرموده كه هرگز از اين نظام كه در آن جارى است منفك نمى شود، و تدبير عالم - كه شما آن را به ارباب نسبت مى دهيد - هم جز همين تطورات پديد آمده در اجزا نيست ، تدبير عبارت است از همين تطورات ، و از اين نظامى كه در عالم جارى است ، و آن نيز مستند به خود خداست ، پس ‍ تدبير عالم همان خلقت عالم است ، و خالق بودن خدا عبارت است از اينكه او مالك و مدبر عالم باشد، پس رب عالم نيز خود او است ، و جز او هيچ ربى نيست پس بايد تنها او را معبود و اله گرفت .
و حاصل حجت آيه اين است كه: چه چيز شما را وادار كرد به اين كه ربوبيت خداى تعالى را نفى، و به تبع آن الوهيت و معبوديت او را نفى، و از وقار او مأيوس شويد؟ با اين كه شما خود مى دانيد كه او شما و اين عالَم را كه شما در آن زندگى مى كنيد، خلق كرده و طورى خلق فرموده كه هرگز از اين نظام كه در آن جارى است، منفك نمى شود، و تدبير عالَم - كه شما آن را به ارباب نسبت مى دهيد - هم، جز همين تطورات پديد آمده در اجزا نيست. تدبير عبارت است از همين تطورات، و از اين نظامى كه در عالَم جارى است، و آن نيز مستند به خود خداست. پس ‍ تدبير عالَم، همان خلقت عالم است، و خالق بودن خدا عبارت است از اين كه او مالك و مدبّر عالَم باشد. پس ربّ عالَم نيز، خود او است، و جز او، هيچ ربّى نيست. پس بايد تنها او را معبود و اله گرفت.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۸ </center>
با اين بيان صحت توجيه به سوى خدا و عبادت او نيز روشن مى گردد، چون ما خدا را اگر نمى بينيم با صفات كريمه اش مى شناسيم ، و مى دانيم كه او خالق ، رازق ، رحيم و... مى باشد، پس بايد در عبادت متوجه او شويم ، كه به اين صفاتش مى شناسيم .
با اين بيان، صحت توجيه به سوى خدا و عبادت او نيز روشن مى گردد. چون ما خدا را اگر نمى بينيم، با صفات كريمه اش مى شناسيم، و مى دانيم كه او خالق، رازق، رحيم و... مى باشد. پس بايد در عبادت متوجه او شويم، كه به اين صفاتش مى شناسيم.


خواهى پرسيد كه چطور در اين مقام تنها صفات فعلى خدا را كه همان خلقت و رزق و رحمت و امثال آن است نام برده ؟، در جواب مى گوييم چون روى سخن در آيات كريمه باوثنى مذهبان است كه قائل به صفات ذاتى براى خدا نيستند، و صفات ذاتى او را به سلب نقيصه تفسير مى كنند، و مى گويند: معناى حى و قادر و عالم بودن خدا اين است كه او مرده و عاجز و جاهل نيست ، علاوه بر اين ، آيات مورد بحث هم خدا را با صفات فعلى او مى ستايد.
خواهى پرسيد كه: چطور در اين مقام، تنها صفات فعلى خدا را - كه همان خلقت و رزق و رحمت و امثال آن است - نام برده؟ در جواب مى گوييم: چون روى سخن در آيات كريمه، با وثنى مذهبان است كه قائل به صفات ذاتى براى خدا نيستند، و صفات ذاتى او را به سلب نقيصه تفسير مى كنند، و مى گويند: معناى حىّ و قادر و عالِم بودن خدا، اين است كه او مُرده و عاجز و جاهل نيست. علاوه بر اين، آيات مورد بحث هم، خدا را با صفات فعلى او مى ستايد.


وَ قَدْ خَلَقَكمْ أَطوَاراً
«'''وَ قَدْ خَلَقَكُمْ أَطوَاراً'''»:


اين جمله حال از فاعل فعل «'''ترجون '''» است ، و كلمه «'''اطوار'''» جمع طور است ، و «'''طور'''» به معناى حد هر چيز و آن حالتى است كه دارد. و حاصل معناى جمله اين است كه : شما براى خدا اميد وقار و ثبات در ربوبيت نداريد، در حالى كه خود شما را او خلق كرد و به اطوار و احوال گوناگون خلق كرد، كه هر طورى طور ديگر را به دنبال دارد، يك فرد از شما را نخست خاك آفريد، آنگاه نطفه ، سپس علقه و در مرحله چهارم مضغه و در مرحله پنجم جنين ، و در مرحله ششم طفل و آنگاه جوان و سپس سالخورده و در آخر پير آفريد، اين راجع به فرد فرد شما بود. جمع شما را هم مختلف آفريد، هم از نظر نر و مادگى ، و هم از نظر رنگ ، قيافه ، نى رومندى ، ضعف و غير ذلك ، و آيا اين چيزى به جز تدبير است ؟ پس مدبر امور شما خود اوست ، پس او رب شماست .
اين جمله، حال از فاعل فعل «تَرجُونَ» است، و كلمه «أطوار»، جمع طور است، و «طور»، به معناى حدّ هر چيز و آن حالتى است كه دارد. و حاصل معناى جمله اين است كه: شما براى خدا اميد وقار و ثبات در ربوبيت نداريد، در حالى كه خود شما را او خلق كرد و به اطوار و احوال گوناگون خلق كرد، كه هر طورى، طور ديگر را به دنبال دارد. يك فرد از شما را نخست خاك آفريد، آنگاه نطفه، سپس علقه و در مرحله چهارم مضغه و در مرحله پنجم جنين، و در مرحله ششم طفل و آنگاه جوان و سپس سالخورده، و در آخر پير آفريد. اين راجع به فرد فرد شما بود. جمع شما را هم مختلف آفريد. هم از نظر نر و مادگى، و هم از نظر رنگ، قيافه، نىرومندى، ضعف و غير ذلك. و آيا اين چيزى به جز تدبير است؟ پس مدبّر امور شما، خود اوست. پس او ربّ شماست.


أَ لَمْ تَرَوْا كَيْف خَلَقَ اللَّهُ سبْعَ سمَوَتٍ طِبَاقاً
«'''أَ لَمْ تَرَوْا كَيْف خَلَقَ اللَّهُ سبْعَ سمَاوَاتٍ طِبَاقاً'''»:


مطابق بودن هفت آسمان با يكديگر به اين معنا است كه (مانند پوسته هاى پياز ) بعضى بر بالاى بعضى ديگر قرار گرفته باشد، و يا به معناى اين است كه مثل هم باشند، كه اين دو احتمال در اوائل سوره ملك گذشت . و مراد از ديدن در جمله «'''مگر نديديد'''» علم است . و اينكه آسمانها را هفتگانه خوانده - آن هم در زمينه اى كه مى خواهد اقامه حجت كند - دلالت دارد بر اينكه مشركين معتقد به هفتگانه بودن آسمانها بودند، و آن را امرى مسلم مى شمردند و قرآن با آنان به وسيله همين چيزى كه خود آنان مسلم مى دانستند احتجاج كرده و به هر حال داستان هفتگانه بودن آسمانها كه در كلام نوح (عليه السلام ) آمده به خوبى دلالت دارد بر اينكه اين مساءله از انبياء (عليهم السلام ) از قديم ترين زمانها رسيده است .
مطابق بودن هفت آسمان با يكديگر به اين معنا است كه (مانند پوسته هاى پياز)، بعضى بر بالاى بعضى ديگر قرار گرفته باشد، و يا به معناى اين است كه مثل هم باشند، كه اين دو احتمال در اوائل سوره «مُلك» گذشت. و مراد از ديدن در جمله «مگر نديديد»، علم است. و اين كه آسمان ها را هفتگانه خوانده - آن هم در زمينه اى كه مى خواهد اقامه حجت كند - دلالت دارد بر اين كه مشركان معتقد به هفتگانه بودن آسمان ها بودند، و آن را امرى مسلّم مى شمردند و قرآن با آنان به وسيله همين چيزى كه خود آنان مسلّم مى دانستند، احتجاج كرده. و به هر حال، داستان هفتگانه بودن آسمان ها كه در كلام نوح «عليه السلام» آمده، به خوبى دلالت دارد بر اين كه اين مسأله از انبياء «عليهم السلام» از قديم ترين زمان ها رسيده است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۹ </center>
<span id='link33'><span>
<span id='link33'><span>
==وجه اين كه ماه را نور در آسمان ها، و خورشيد را چراغ ناميد ==
==وجه اين كه ماه را نور در آسمان ها، و خورشيد را چراغ ناميد ==
وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُوراً وَ جَعَلَ الشمْس سِرَاجاً
وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُوراً وَ جَعَلَ الشمْس سِرَاجاً
۱۴٬۲۰۵

ویرایش