گمنام

تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۷۵: خط ۷۵:
اين معنا از آيه شريفه زير هم استفاده مى شود كه فرموده: «ظَهَرَ الفَسَادُ فِى البَرّ وَ البَحرِ بِمَا كَسَبَت أيدِى النّاس»، و همچنين آيه زير كه مى فرمايد: «وَ مَا أصَابَكُم مِن مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَت أيدِيكُم»، و آيه شريفه «وَ لَو أنّ أهلَ القُرى آمَنُوا وَ اتّقَوا لَفَتَحنَا عَلَيهِم بَرَكَاتٍ مِنَ السّمَاء وَ الأرضِ» - و ما در تفسير آيات مذكور، مطالبى گفتيم كه براى اين جا سودمند است.
اين معنا از آيه شريفه زير هم استفاده مى شود كه فرموده: «ظَهَرَ الفَسَادُ فِى البَرّ وَ البَحرِ بِمَا كَسَبَت أيدِى النّاس»، و همچنين آيه زير كه مى فرمايد: «وَ مَا أصَابَكُم مِن مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَت أيدِيكُم»، و آيه شريفه «وَ لَو أنّ أهلَ القُرى آمَنُوا وَ اتّقَوا لَفَتَحنَا عَلَيهِم بَرَكَاتٍ مِنَ السّمَاء وَ الأرضِ» - و ما در تفسير آيات مذكور، مطالبى گفتيم كه براى اين جا سودمند است.


==معناى آيه : «ما لكم لا ترجون للّه و قارا»==
==معناى آيه: «مَا لَكُم لا تَرجُونَ للّه وَقَاراً»==


مَّا لَكمْ لا تَرْجُونَ للَّهِ وَقَاراً
«'''مَّا لَكمْ لا تَرْجُونَ للَّهِ وَقَاراً'''»:


كلمه «'''وقار'''» - همانطور كه در مجمع البيان هم آمده - به معناى عظمت است ، و اسمى از توقير (تعظيم ) است ، و كلمه رجاء در مقابل خوف است ، كه اولى به معناى اميد، و مظنه رسيدن به چيزى است كه باعث مسرت است ، و دومى مظنه رسيدن به چيزى است كه مايه اندوه باشد، و منظور از كلمه «'''رجاء'''» در آيه مورد بحث - به طورى كه گفته اند - تنها مظنه نيست ، بلكه مطلق اعتقاد است .
كلمه «وَقار» - همان طور كه در مجمع البيان هم آمده - به معناى عظمت است، و اسمى از توقير (تعظيم) است. و كلمه «رَجاء» در مقابل خوف است، كه اولى به معناى اميد و مظنّۀ رسيدن به چيزى است كه باعث مسرّت است و دومى، مظنّۀ رسيدن به چيزى است كه مايه اندوه باشد. و منظور از كلمه «رَجاء» در آيه مورد بحث - به طورى كه گفته اند - تنها مظنّه نيست، بلكه مطلق اعتقاد است.


بعضى ديگر گفته اند: منظور از نداشتن رجاء، داشتن خوف است ، چون بين اين دو ملازمه هست . و معناى آيه اين است كه چه سبب و علتى براى شما حاصل شده كه شما معتقد به عظمت خدا نمى شويد، و يا از عظمت خدا نمى ترسيد، و اين نترسيدن باعث شده كه او را عبادت نكنيد؟
بعضى ديگر گفته اند: منظور از نداشتن رجاء، داشتن خوف است. چون بين اين دو ملازمه هست. و معناى آيه اين است كه: چه سبب و علتى براى شما حاصل شده كه شما معتقد به عظمت خدا نمى شويد، و يا از عظمت خدا نمى ترسيد، و اين نترسيدن باعث شده كه او را عبادت نكنيد؟
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۷ </center>
ولى حق مطلب اين است كه مراد از كلمه «'''رجاء'''» همان معناى معروفش مى باشد كه مقابل خوف است ، و نداشتن رجاء كنايه است از نوميدى ، چون بسيار مى شود كه از نوميدى به طور كنايه تعبير مى كنند به نداشتن رجاء، مثلا وقتى كسى مى گويد «'''لا ارجو فيه خيرا - من اميد خيرى در او ندارم '''»، معنايش اين است كه من از اينكه در او خيرى باشد مايوسم .  
ولى حق مطلب اين است كه مراد از كلمه «َرجَاء»، همان معناى معروفش مى باشد كه مقابل خوف است، و نداشتن رجاء كنايه است از نوميدى. چون بسيار مى شود كه از نوميدى به طور كنايه تعبير مى كنند به نداشتن رجاء، مثلا وقتى كسى مى گويد «لا أرجُو فِيهِ خَيراً - من اميد خيرى در او ندارم»، معنايش اين است كه من از اين كه در او خيرى باشد، مأيوسم.  


و كلمه «'''وقار'''» در مورد خداى تعالى به معناى ثبوت و استقرار او در ربوبيت است، كه قهرا مستلزم الوهيت و معبوديت هم هست ، وثنى مسلكان به دنبال يافتن ربى بودند كه داراى وقار و ثبوت در ربوبيت باشد، تا او را بپرستند، و از ثبوت ربوبيت خدا ماءيوس بوده اند، در نتيجه به عبادت غير خدا پرداخته اند. و واقع قضيه هم همين است ، براى اينكه مسلك وثنيت معتقد است كه نمى توان خدا را عبادت كرد و وجهه عبادى خود را متوجه او ساخت ، براى اينكه فهم ما انسانها او را درك نمى كند و به او احاطه نمى يابد، و از سوى ديگر عبادت هم همين است كه انسان حق ربوبيت ربخويش را ادا كند، ربوبيتى كه تمامى تدابير امور عالم فرع آن است ، و تدبير امور عالم به دست خدا نيست تا ما بخواهيم با عبادت خود حق ربوبيت او را ادا كرده باشيم ، چون خدا اين تدبير را به انواع فرشتگان و جن واگذار كرده ، پس رب ما همان هايى هستند كه ما را اداره مى كنند، و ما بايد آنان را بپرستيم تا در درگاه خداى تعالى ما را شفاعت كنند اما خود خدا جز خلقت و ايجاد عالم ، و يا به عبارت ديگر ايجاد ارباب و مربوبين هيچ كار ديگرى ندارد، و هيچ دخالت مستقيم در تدبير عالم ندارد.
و كلمه «وَقار» در مورد خداى تعالى، به معناى ثبوت و استقرار او در ربوبيت است، كه قهرا مستلزم الوهيت و معبوديت هم هست. وثنى مسلكان، به دنبال يافتن ربۀى بودند كه داراى وقار و ثبوت در ربوبيت باشد، تا او را بپرستند، و از ثبوت ربوبيت خدا مأيوس بوده اند. در نتيجه به عبادت غير خدا پرداخته اند. و واقع قضيه هم همين است. براى اين كه مسلك وثنيت معتقد است كه نمى توان خدا را عبادت كرد و وجهه عبادى خود را متوجه او ساخت. براى اين كه فهم ما انسان ها او را درك نمى كند و به او احاطه نمى يابد. و از سوى ديگر، عبادت هم همين است كه انسان حق ربوبيت ربّ خويش را ادا كند. ربوبيتى كه تمامى تدابير امور عالَم فرع آن است، و تدبير امور عالَم به دست خدا نيست تا ما بخواهيم با عبادت خود، حق ربوبيت او را ادا كرده باشيم. چون خدا اين تدبير را به انواع فرشتگان و جن واگذار كرده. پس ربّ ما، همان هايى هستند كه ما را اداره مى كنند، و ما بايد آنان را بپرستيم تا در درگاه خداى تعالى ما را شفاعت كنند. اما خود خدا جز خلقت و ايجاد عالَم، و يا به عبارت ديگر ايجاد ارباب و مربوبين هيچ كار ديگرى ندارد، و هيچ دخالت مستقيم در تدبير عالَم ندارد.
<span id='link32'><span>
<span id='link32'><span>


۱۳٬۸۰۰

ویرایش