تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۴۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۱۳: خط ۱۱۳:
==اشاره به اين كه «تقوا»، امرى معنوى و قلبى است و قائم به اعمال خارجى نيست==
==اشاره به اين كه «تقوا»، امرى معنوى و قلبى است و قائم به اعمال خارجى نيست==


و اضافه تقوى به قلوب اشاره است به اينكه حقيقت تقوى و احتراز و اجتناب از غضب خداى تعالى و تورع از محارم او، امرى است معنوى كه قائم است به دلها. و منظور از قلب ، دل و نفوس است . پس تقوى ، قائم به اعمال - كه عبارت است از حركات و سكنات بدنى - نيست ، چون حركات و سكنات در اطاعت و معصيت مشترك است ، مثلا دست زدن و لمس كردن بدن جنس مخالف در نكاح و زنا، و همچنين بى جان كردن در جنايت و در قصاص ، و نيز نماز براى خدا و براى ريا، و امثال اينها از نظر اسكلت ظاهرى يكى است ، پس اگر يكى حلال و ديگرى حرام ، يكى زشت و ديگرى معروف است ، به خاطر همان امر معنوى درونى و تقواى قلبى است ، نه خود عمل و نه عناوينى كه از افعال انتزاع مى شود، مانند احسان و اطاعت و امثال آن .
و اضافه تقوا به قلوب، اشاره است به اين كه حقيقت تقوا و احتراز و اجتناب از غضب خداى تعالى و تورع از محارم او، امرى است معنوى كه قائم است به دل ها. و منظور از قلب، دل و نفوس است. پس تقوا، قائم به اعمال - كه عبارت است از حركات و سكنات بدنى - نيست. چون حركات و سكنات در اطاعت و معصيت مشترك است.  


«'''لَكمْ فِيهَا مَنَافِعُ إِلى أَجَلٍ مُّسمًّى ثُمَّ محِلُّهَا إِلى الْبَيْتِ الْعَتِيقِ'''»:
مثلا دست زدن و لمس كردن بدن جنس مخالف در نكاح و زنا، و همچنين بى جان كردن در جنايت و در قصاص، و نيز نماز براى خدا و براى ريا، و امثال اين ها از نظر اسكلت ظاهرى يكى است. پس اگر يكى حلال و ديگرى حرام، يكى زشت و ديگرى معروف است، به خاطر همان امر معنوى درونى و تقواى قلبى است. نه خود عمل و نه عناوينى كه از افعال انتزاع مى شود، مانند احسان و اطاعت و امثال آن.


كلمه ((محل (( - به كسره حاء - اسم زمان و به معناى وقت حلول ، و سر رسيد مدت است . و ضمير ((فيها(( به شعائر بر مى گردد. و بنابراين كه معناى شعائر شتر قربانى باشد، معنا چنين مى شود: براى شما در اين شعائر- اين شتران قربانى - منافعى است ، از قبيل سوار شدن بر پشت آنها، و نوشيدن شير آنها در موقع احتياج تا مدتى معين ، و آن وقتى است كه ديگر بايد قربانى شوند، و سپس وقت رسيدن اجل آن براى ذبح تا رسيدن به خانه كعبه منتهى مى شود. و اين جمله معناى جمله ((هديا بالغ الكعبه (( را مى دهد. البته اين معنا بنا به رواياتى است كه از ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) رسيده .
«'''لَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ إِلى أَجَلٍ مُّسمًّى ثُمَّ مَحِلُّهَا إِلى الْبَيْتِ الْعَتِيقِ'''»:
 
كلمۀ «محِل» - به كسره حاء - اسم زمان و به معناى وقت حلول، و سررسيد مدت است. و ضمير «فيها»، به شعائر بر مى گردد. و بنابراين كه معناى شعائر، شتر قربانى باشد، معنا چنين مى شود: براى شما در اين شعائر- اين شتران قربانى - منافعى است، از قبيل سوار شدن بر پشت آن ها، و نوشيدن شير آن ها در موقع احتياج تا مدتى معين، و آن وقتى است كه ديگر بايد قربانى شوند، و سپس وقت رسيدن اجل آن براى ذبح تا رسيدن به خانه كعبه منتهى مى شود.  
 
و اين جمله، معناى جملۀ «هَدياً بَالِغَ الكَعبَه» را مى دهد. البته اين معنا بنا به رواياتى است كه از ائمه اهل بيت «عليهم السلام» رسيده.


و اما بنابر قول به اينكه مراد از شعائر مناسك حج است ، بعضى گفته اند: مقصود
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۲۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۲۹ </center>
منافعى است كه در آن ايام از راه خريد و فروش عايد حاج مى شود، كه سر آمد مناسك حج كنار خانه خدا است ، چون آنجا آخرين عمل ، كه همان طواف است انجام مى شود.
و اما بنابر قول به اين كه مراد از «شعائر»، مناسك حج است، بعضى گفته اند: مقصود منافعى است كه در آن ايام از راه خريد و فروش عايد حاج مى شود، كه سرآمد مناسك حج كنار خانه خدا است. چون آن جا آخرين عمل، كه همان طواف است، انجام مى شود.


«'''وَ لِكلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسكاً لِّيَذْكُرُوا اسمَ اللَّهِ عَلى مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِيمَةِ الاَنْعَامِ...'''»:
«'''وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسكاً لِيَذْكُرُوا اسمَ اللَّهِ عَلى مَا رَزَقَهُم مِن بَهِيمَةِ الاَنْعَامِ...'''»:


كلمه ((منسك (( مصدر ميمى ، و اسم زمان و مكان است از ((نسك (( و در اينجا از ظاهر جمله ((ليذكروا اسم اللّه (( بر مى آيد كه مصدر ميمى و به معناى عبادت باشد، عبادتى كه مشتمل بر قربانى و ذبح هم هست .
كلمۀ «مَنسَك»، مصدر ميمى، و اسم زمان و مكان است از «نُسُك»، و در اين جا از ظاهر جملۀ «لِيَذكُرُوا اسمَ اللّه» بر مى آيد كه مصدر ميمى و به معناى عبادت باشد. عبادتى كه مشتمل بر قربانى و ذبح هم هست.


و معنايش اين است كه : ما در امتهاى گذشته آنهايى كه ايمان داشتند، عبادتى با پيشكش قربانى قرار داده بوديم تا آنان نيز نام خدا را بر بهيمه انعام كه خدايشان روزى كرده بود ببرند. و خلاصه شما پيروان ابراهيم اولين امتى نيستيد كه قربانى برايتان مقرر شده بلكه براى قبل از شما هم مقرر شده بود.
و معنايش اين است كه: ما در امت هاى گذشته آن هايى كه ايمان داشتند، عبادتى با پيشكش قربانى قرار داده بوديم تا آنان نيز نام خدا را بر بهيمه انعام كه خدايشان روزى كرده بود، ببرند. و خلاصه شما پيروان ابراهيم اولين امتى نيستيد كه قربانى برايتان مقرر شده، بلكه براى قبل از شما هم مقرر شده بود.


«'''فالهكم اله واحد فله اسلموا'''» - يعنى وقتى خداى شما همان خدايى باشد كه براى امتهاى گذشته نيز احكام شما را تشريع كرده ، پس ‍ بدانيد كه معبود شما و آن امتها يكى است پس اسلام بياوريد، تسليمش شويد به اينكه عمل خود را خالص و تنها براى او به جا بياوريد، و در قربانيهاى خود به خدايى ديگر تقرب مجوييد.
«'''فَإلَهكُمُ إلَهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أسلِمُوا'''» - يعنى: وقتى خداى شما همان خدايى باشد كه براى امت هاى گذشته نيز احكام شما را تشريع كرده، پس ‍ بدانيد كه معبود شما و آن امت ها يكى است. پس اسلام بياوريد، تسليمش شويد به اين كه عمل خود را خالص و تنها براى او به جا بياوريد، و در قربانی هاى خود به خدايى ديگر تقرب مجوييد.


بنابراين ، حرف ((فاء(( در جمله ((فالهكم (( براى تفريع سبب بر مسبب ، و در جمله ((فله اسلموا(( براى تفريع مسبب بر سبب است .
بنابراين ، حرف ((فاء(( در جمله ((فالهكم (( براى تفريع سبب بر مسبب ، و در جمله ((فله اسلموا(( براى تفريع مسبب بر سبب است .


«'''و بشر المخبتين'''» - در اين جمله اشاره اى است به اينكه هر كه براى خدا در حج خود اسلام و اخلاص داشته باشد او از ((مخبتين (( است ، و آن وقت خود قرآن كريم ((مخبتين (( را چنين تفسير فرموده : ((الذين اذا ذكر اللّه و جلت قلوبهم و الصابرين على ما اصابهم و المقيمى الصلوه و مما رزقناهم ينفقون (( و انطباق اين چند صفتى كه در آيه شريفه در تفسير ((اخبات (( آمده با كسى كه حج خانه خدا را با اسلام و تسليم به جا مى آورد، روشن است چون صفات مذكور عبارت است از: ترس از خدا، صبر، به پا داشتن نماز و انفاق كه همه اش در حج هست .
«'''وَ بَشِّرِ المُخبِتِين'''» - در اين جمله، اشاره اى است به اين كه هر كه براى خدا در حج خود اسلام و اخلاص داشته باشد، او از «مُخبِتين» است، و آن وقت خود قرآن كريم «مُخبِتين» را چنين تفسير فرموده: «الَّذِينَ إذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَت قُلُوبُهُم وَ الصَّابِرِينَ عَلَى مَا أصَابَهُم وَ المُقِيمِىِ الصَّلَوة وَ مِمَّا رَزَقنَاهُم يُنفِقُون»، و انطباق اين چند صفتى كه در آيه شريفه در تفسير «إخبات» آمده، با كسى كه حج خانه خدا را با اسلام و تسليم به جا مى آورد، روشن است. چون صفات مذكور، عبارت است از: ترس از خدا، صبر، به پا داشتن نماز و انفاق، كه همه اش در حج هست.
 
«'''وَ الْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَكُم مِن شعَائرِ اللَّهِ لَكُمْ فِيهَا خَيرٌ...'''»:


«'''وَ الْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَكم مِّن شعَائرِ اللَّهِ لَكمْ فِيهَا خَيرٌ...'''»:
كلمۀ «بُدن» - به ضمّ باء و سكون دال - جمع «بدنه» - به دو فتحه - كه عبارت است از شتر چاق و درشت. و در سابق گفتيم كه اگر آن را از «شعائر» خوانده، به اعتبار اين است كه قربانى خدا شده است.


كلمه ((بدن (( - به ضم باء و سكون دال - جمع ((بدنه (( - به دو فتحه كه عبارت است از شتر چاق و درشت . و در سابق گفتيم كه اگر آن را از شعائر خوانده به اعتبار اين است كه قربانى خدا شده است .
«'''فَاذكُرُوا اسمَ اللّه عَلَيهَا صَوَّاف'''» - كلمۀ «صَوَّاف»، جمع «صافه» است. و معناى صافه بودن آن، اين است كه ايستاده باشد، دست ها و پاهايش برابر هم و دست هايش بسته باشد.
((فاذكروا اسم اللّه عليها صواف (( كلمه ((صواف (( جمع ((صافه (( است . و معناى صافه بودن آن اين است كه ايستاده باشد دستها و پاهايش برابر هم و دستهايش بسته باشد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۳۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۳۰ </center>
«'''فاذا وجبت جنوبها فكلوا منها و اطعموا القانع و المعتر'''» - كلمه ((وجوب (( به معناى سقوط است. وقتى مى گويند ((وجبت الشمس (( معنايش اين است كه آفتاب غروب كرد. و كلمه ((جنوب (( جمع ((جنب (( است ، و مراد از ((وجوب جنوب قربانى (( اين است كه با پهلو به زمين بيفتد، كنايه از اينكه بميرد.
«'''فَإذَا وَجَبَت جُنُوبُهَا فَكُلُوا مِنهَا وَ أطعِمُوا القَانِعَ وَ المُعتَر'''» - كلمه «وجوب»، به معناى سقوط است. وقتى مى گويند: «وَجَبَت الشَّمسُ»، معنايش اين است كه آفتاب غروب كرد. و كلمۀ «جُنُوب»، جمع «جنب» است، و مراد از «وجوب جنوب قربانى»، اين است كه با پهلو به زمين بيفتد، كنايه از اين كه بميرد.


و امر در جمله ((فكلوا منها(( براى اباحه و رفع ممنوعيت است . و خلاصه معناى ((كلوا(( اين است كه مى توانيد بخوريد. و كلمه ((قانع (( به معناى فقيرى است كه به هر چه به او بدهند قناعت مى كند، چه سؤ ال هم بكند يا نكند. و ((معتر(( فقيرى است كه براى سؤ ال نزد تو آمده باشد. و معناى آيه روشن است .
و امر در جملۀ «فَكُلُوا مِنهَا» براى اباحه و رفع ممنوعيت است. و خلاصه معناى «كُلُوا»، اين است كه مى توانيد بخوريد. و كلمۀ «قَانِع»، به معناى فقيرى است كه به هرچه به او بدهند، قناعت مى كند. چه سؤال هم بكند، يا نكند. و «مُعتَر»، فقيرى است كه براى سؤال نزد تو آمده باشد. و معناى آيه روشن است.
<span id='link367'><span>
<span id='link367'><span>