گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۴۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۶: خط ۱۶:
==قدرت و علم خداوند در خلق و تدبير موجودات به حال خود باقى است ==
==قدرت و علم خداوند در خلق و تدبير موجودات به حال خود باقى است ==


((بل هم فى لبس من خلق جديد(( - كلمه ((لبس (( به معناى التباس ‍ و اشتباه است ، و مراد از خلق جديد، تبديل نشاءه دنيا به نشاءه اى ديگر و داراى نظامى ديگر غير از نظام طبيعى است كه در دنيا حاكم است ، براى اينكه در نشاءه اخرى - كه همان خلق جديد است ديگر مرگ و فنائى در كار نيست ، تمامش زندگى و بقاء است . چيزى كه هست اگر انسان اهل سعادت باشد نعمتش خالص ، نعمت است و نقمت و عذابى ندارد. و اگر از اهل شقاوت باشد بهره اش يكسره نقمت و عذاب است و نعمتى ندارد، بخلاف نشاءه اول، و نظام در خلق اول كه درست بر خلاف آن است (چون هم نعمتش آميخته با ناگواريها است و هم عذابش آميخته با لذت است ، چيزى كه هست در اول لذت بيشتر از الم، و در دوم الم بيشتر از لذت است).
«'''بل هم فى لبس من خلق جديد'''» - كلمه ((لبس (( به معناى التباس ‍ و اشتباه است ، و مراد از خلق جديد، تبديل نشاءه دنيا به نشاءه اى ديگر و داراى نظامى ديگر غير از نظام طبيعى است كه در دنيا حاكم است ، براى اينكه در نشاءه اخرى - كه همان خلق جديد است ديگر مرگ و فنائى در كار نيست ، تمامش زندگى و بقاء است . چيزى كه هست اگر انسان اهل سعادت باشد نعمتش خالص ، نعمت است و نقمت و عذابى ندارد. و اگر از اهل شقاوت باشد بهره اش يكسره نقمت و عذاب است و نعمتى ندارد، بخلاف نشاءه اول، و نظام در خلق اول كه درست بر خلاف آن است (چون هم نعمتش آميخته با ناگواريها است و هم عذابش آميخته با لذت است ، چيزى كه هست در اول لذت بيشتر از الم، و در دوم الم بيشتر از لذت است).


و معناى جمله مورد بحث اين است كه : اگر ما عالم را از آسمان و زمينش ‍ گرفته تا همه موجودات در آن را خلق كرديم و به بهترين نظامى تدبيرش ‍ نموديم ، با قدرت و علم خود كرديم، اين قدرت و علم ما هنوز باقى است و چيزى از آن كم نشده ، پس ما عاجز از خلقتى جديد و اينكه خلقت دنيايى عالم را به خلقتى ديگر مبدل كنيم نيستيم، پس ديگر در قدرت ما نبايد شك كرد، ولى كفار در همين شك دارند و با داشتن شك نمى توانند به آخرت و خلقت جديد ما ايمان بياورند.
و معناى جمله مورد بحث اين است كه : اگر ما عالم را از آسمان و زمينش ‍ گرفته تا همه موجودات در آن را خلق كرديم و به بهترين نظامى تدبيرش ‍ نموديم ، با قدرت و علم خود كرديم، اين قدرت و علم ما هنوز باقى است و چيزى از آن كم نشده ، پس ما عاجز از خلقتى جديد و اينكه خلقت دنيايى عالم را به خلقتى ديگر مبدل كنيم نيستيم، پس ديگر در قدرت ما نبايد شك كرد، ولى كفار در همين شك دارند و با داشتن شك نمى توانند به آخرت و خلقت جديد ما ايمان بياورند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۱۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۱۸ </center>
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الانسنَ وَ نَعْلَمُ مَا تُوَسوِس بِهِ نَفْسهُ وَ نحْنُ أَقْرَب إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ
«'''وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الانسنَ وَ نَعْلَمُ مَا تُوَسوِس بِهِ نَفْسهُ وَ نحْنُ أَقْرَب إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ'''»:


راغب مى گويد: كلمه ((وسوسه (( به معناى خطور افكار زشت در دل است ، و اصل آن از ((وسواس (( است كه به معناى صداى زيور آلات زنان ، و نيز به معناى آهسته سخن گفتن است.
راغب مى گويد: كلمه ((وسوسه (( به معناى خطور افكار زشت در دل است ، و اصل آن از ((وسواس (( است كه به معناى صداى زيور آلات زنان ، و نيز به معناى آهسته سخن گفتن است.
خط ۳۲: خط ۳۲:
پس جمله ((و لقد خلقنا الانسان (( با در نظر داشتن اينكه لام در آن لام سوگند است دلالت مى كند بر اينكه او قادر است خلق را ثابت بدارد.
پس جمله ((و لقد خلقنا الانسان (( با در نظر داشتن اينكه لام در آن لام سوگند است دلالت مى كند بر اينكه او قادر است خلق را ثابت بدارد.


((و نعلم ما توسوس به نفسه (( - در اين جمله خفى ترين اصناف علم را ذكر كرده كه عبارت است از حضور نفسانى خفى ، تا اشاره كند به اينكه علم خداى تعالى همه چيز را فرا گرفته است ، گويا فرموده : ما از ظاهر و باطن انسان و حتى از خاطرات قلبى اش و از آن وسوسه اى كه در امر معاد دارد خبر داريم و مى دانيم كه در دل خود مى گويد: چگونه انسان بعد از مردن و خاك شدن و متلاشى گشتن اجزاء و درهم و برهم شدن بدنش ‍ دوباره مبعوث مى شود؟
«'''و نعلم ما توسوس به نفسه'''» - در اين جمله خفى ترين اصناف علم را ذكر كرده كه عبارت است از حضور نفسانى خفى ، تا اشاره كند به اينكه علم خداى تعالى همه چيز را فرا گرفته است ، گويا فرموده : ما از ظاهر و باطن انسان و حتى از خاطرات قلبى اش و از آن وسوسه اى كه در امر معاد دارد خبر داريم و مى دانيم كه در دل خود مى گويد: چگونه انسان بعد از مردن و خاك شدن و متلاشى گشتن اجزاء و درهم و برهم شدن بدنش ‍ دوباره مبعوث مى شود؟


پس از آنچه گفته شد به دست آمد كه كلمه ((ما(( در جمله ((ما(( ((توسوس (( به موصوله است ، و ضمير ((به (( به انسان برمى گردد، و حرف ((باء(( در آن ، باء آلت ، و يا سببيت است . و اگر وسوسه را به نفس آدمى نسبت داده ، نه به شيطان با اينكه منسوب به شيطان نيز هست ، براى اين بوده كه سخن پيرامون علم خداى سبحان و احاطه اش به احوال آدمى بود، و مى خواست بفرمايد: حتى به آنچه در زواياى دلش مى گذرد آگاه است.
پس از آنچه گفته شد به دست آمد كه كلمه ((ما(( در جمله ((ما(( ((توسوس (( به موصوله است ، و ضمير ((به (( به انسان برمى گردد، و حرف ((باء(( در آن ، باء آلت ، و يا سببيت است . و اگر وسوسه را به نفس آدمى نسبت داده ، نه به شيطان با اينكه منسوب به شيطان نيز هست ، براى اين بوده كه سخن پيرامون علم خداى سبحان و احاطه اش به احوال آدمى بود، و مى خواست بفرمايد: حتى به آنچه در زواياى دلش مى گذرد آگاه است.


بيان مقصود ((نزديگى خداوند بر انسان (( با عبارتى ساده و همه كس فهم
==مقصود «نزديکى خداوند به انسان»، با عبارتى ساده و روان==


((و نحن اقرب اليه من حبل الوريد(( - كلمه ((وريد(( به معناى رگى است كه ((از قلب جدا شده (( و در تمامى بدن منتشر مى شود، و خون در آن جريان دارد. بعضى هم گفته اند: به معناى رگ گردن و حلق است. و به هر معنا كه باشد در آيه شريفه آن را طناب خوانده ، چون شبيه به طناب است . و اضافه حبل به وريد اضافه بيانيه است.
((و نحن اقرب اليه من حبل الوريد(( - كلمه ((وريد(( به معناى رگى است كه ((از قلب جدا شده (( و در تمامى بدن منتشر مى شود، و خون در آن جريان دارد. بعضى هم گفته اند: به معناى رگ گردن و حلق است. و به هر معنا كه باشد در آيه شريفه آن را طناب خوانده ، چون شبيه به طناب است . و اضافه حبل به وريد اضافه بيانيه است.
خط ۴۶: خط ۴۶:
مفسرين در معناى اين آيه وجوه زيادى ذكر كرده اند كه چون فائده اى در نقل آن نديديم از نقلش صرفنظر نموده خواننده را به مراجعه كتب آنان توصيه مى كنيم.
مفسرين در معناى اين آيه وجوه زيادى ذكر كرده اند كه چون فائده اى در نقل آن نديديم از نقلش صرفنظر نموده خواننده را به مراجعه كتب آنان توصيه مى كنيم.


إِذْ يَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّيَانِ عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشمَالِ قَعِيدٌ
«'''إِذْ يَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّيَانِ عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشمَالِ قَعِيدٌ'''»:
<span id='link362'><span>
<span id='link362'><span>
==علم خدا به انسان از طريق فرشتگان كاتب اعمال ==
==علم خدا به انسان از طريق فرشتگان كاتب اعمال ==
خط ۵۵: خط ۵۵:
و حرف ((اذ(( در جمله ((اذ يتلقى المتلقيان (( ظاهرا متعلق به محذوف است ، و تقدير آن اذكر ((اذ يتلقى المتلقيان (( است ، يعنى به ياد آر و متوجه باش اين را كه دو فرشته عمل انسان را مى گيرند. و منظور از اين دستور اين است كه به علم خداى تعالى اشاره كند و بفهماند كه خداى سبحان از طريق نوشتن اعمال انسانها توسط ملائكه به اعمال انسان علم دارد، علاوه بر آن علمى كه بدون وساطت ملائكه و هر واسطه اى ديگر دارد.
و حرف ((اذ(( در جمله ((اذ يتلقى المتلقيان (( ظاهرا متعلق به محذوف است ، و تقدير آن اذكر ((اذ يتلقى المتلقيان (( است ، يعنى به ياد آر و متوجه باش اين را كه دو فرشته عمل انسان را مى گيرند. و منظور از اين دستور اين است كه به علم خداى تعالى اشاره كند و بفهماند كه خداى سبحان از طريق نوشتن اعمال انسانها توسط ملائكه به اعمال انسان علم دارد، علاوه بر آن علمى كه بدون وساطت ملائكه و هر واسطه اى ديگر دارد.


گفتار بعضى از مفسرين پيرامون ظرف ((اذا(( در آيه شريفه
==گفتار بعضى از مفسران پيرامون ظرف «إذا»، در آيه شريفه==


بعضى از مفسرين گفته اند كه : ظرف مذكور متعلق به كلمه ((اقرب (( در آيه قبل است ، و معناى آن اين است كه : ما از رگ وريد به او نزديك تريم زمانى كه فرشتگان موكل او اعمالش را براى نوشتن مى گيرند. ولى به نظر مى رسد كه وجه قبلى با سياق موافق تر باشد، براى اينكه در اين وجه بر اين اساس ظرف را متعلق به كلمه ((اقرب (( دانسته كه غرض ‍ عمده بيان اقربيت خداى تعالى به انسان و علمش به اوضاع و احوال او باشد، و بقيه جزئيات مقصود اصلى نيستند، بلكه پيرامون همان غرض ‍ عمده دور مى زنند، در حالى كه ظاهر سياق و مخصوصا با در نظر گرفتن آيه بعدى اين است كه هر دو قسم علم مقصود اصلى و مستقل هستند، هم علم از طريق اقربيت و هم علم از طريق گرفتن ملائكه و نوشتن اعمال بندگان .
بعضى از مفسرين گفته اند كه : ظرف مذكور متعلق به كلمه ((اقرب (( در آيه قبل است ، و معناى آن اين است كه : ما از رگ وريد به او نزديك تريم زمانى كه فرشتگان موكل او اعمالش را براى نوشتن مى گيرند. ولى به نظر مى رسد كه وجه قبلى با سياق موافق تر باشد، براى اينكه در اين وجه بر اين اساس ظرف را متعلق به كلمه ((اقرب (( دانسته كه غرض ‍ عمده بيان اقربيت خداى تعالى به انسان و علمش به اوضاع و احوال او باشد، و بقيه جزئيات مقصود اصلى نيستند، بلكه پيرامون همان غرض ‍ عمده دور مى زنند، در حالى كه ظاهر سياق و مخصوصا با در نظر گرفتن آيه بعدى اين است كه هر دو قسم علم مقصود اصلى و مستقل هستند، هم علم از طريق اقربيت و هم علم از طريق گرفتن ملائكه و نوشتن اعمال بندگان .
خط ۶۶: خط ۶۶:
و جمله ((عن اليمين و عن الشمال قعيد(( مى خواهد موقعيتى را كه ملائكه نسبت به انسان دارند تمثيل كند، و دو طرف خير و شر انسان را كه حسنات و گناهان منسوب به آن دو جهت است به راست و چپ محسوس انسان تشبيه نمايد، (و گر نه فرشتگان موجوداتى مجردند كه در جهت قرار نمى گيرند).
و جمله ((عن اليمين و عن الشمال قعيد(( مى خواهد موقعيتى را كه ملائكه نسبت به انسان دارند تمثيل كند، و دو طرف خير و شر انسان را كه حسنات و گناهان منسوب به آن دو جهت است به راست و چپ محسوس انسان تشبيه نمايد، (و گر نه فرشتگان موجوداتى مجردند كه در جهت قرار نمى گيرند).


((ما يلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد(( - كلمه ((لفظ(( به معناى پرت كردن است ، و اگر سخن گفتن را لفظ ناميده اند، به نوعى تشبيه است . و كلمه ((رقيب (( به معناى محافظ، و كلمه ((عتيد(( به معناى كسى است كه فراهم كننده مقدمات آن ضبط و حفظ است ؛ خلاصه يكى مقدمات را براى ديگرى فراهم مى كند تا او از نتيجه كار وى آگاه شود.
«'''ما يلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد'''» - كلمه ((لفظ(( به معناى پرت كردن است ، و اگر سخن گفتن را لفظ ناميده اند، به نوعى تشبيه است . و كلمه ((رقيب (( به معناى محافظ، و كلمه ((عتيد(( به معناى كسى است كه فراهم كننده مقدمات آن ضبط و حفظ است ؛ خلاصه يكى مقدمات را براى ديگرى فراهم مى كند تا او از نتيجه كار وى آگاه شود.


و اين آيه شريفه بعد از جمله ((اذ يتلقى المتلقيان (( كه آن نيز در باره فرشتگان موكل است ، دوباره راجع به مراقبت دو فرشته سخن گفته با اينكه جمله اول تمامى كارهاى انسان را شامل مى شد و جمله دوم تنها راجع به تكلم انسان است ، از باب ذكر خاص بعد از عام است كه در همه جا مى فهماند گوينده نسبت به خاص عنايتى بيشتر دارد، (مثل اينكه شما به پسر بزرگ خود وصيت كنى ارحام و خويشاوندان را پاس بدار، فلان پسر عمويت را پاس بدار، كه مى رساند در باره آن شخص عنايتى بيشتر دارى).
و اين آيه شريفه بعد از جمله ((اذ يتلقى المتلقيان (( كه آن نيز در باره فرشتگان موكل است ، دوباره راجع به مراقبت دو فرشته سخن گفته با اينكه جمله اول تمامى كارهاى انسان را شامل مى شد و جمله دوم تنها راجع به تكلم انسان است ، از باب ذكر خاص بعد از عام است كه در همه جا مى فهماند گوينده نسبت به خاص عنايتى بيشتر دارد، (مثل اينكه شما به پسر بزرگ خود وصيت كنى ارحام و خويشاوندان را پاس بدار، فلان پسر عمويت را پاس بدار، كه مى رساند در باره آن شخص عنايتى بيشتر دارى).


وَ جَاءَت سكْرَةُ الْمَوْتِ بِالحَْقِّ ذَلِك مَا كُنت مِنْهُ تحِيدُ
«'''وَ جَاءَت سكْرَةُ الْمَوْتِ بِالحَْقِّ ذَلِك مَا كُنت مِنْهُ تحِيدُ'''»:


كلمه ((حيد(( كه مصدر فعل ((تحيد(( است به معناى عدول و برگشتن به عنوان فرار است ، (كسى كه به منظور فرار دارد راه خود را كج مى كند، اين حالت را عرب ((حيد(( مى گويد) و مراد از سكره و مستى موت ، حال نزع و جان كندن آدمى است ، كه مانند مستان مشغول به خودش است ؛ نه مى فهمد چه مى گويد و نه مى فهمد اطرافيانش در باره اش چه مى گويند.
كلمه ((حيد(( كه مصدر فعل ((تحيد(( است به معناى عدول و برگشتن به عنوان فرار است ، (كسى كه به منظور فرار دارد راه خود را كج مى كند، اين حالت را عرب ((حيد(( مى گويد) و مراد از سكره و مستى موت ، حال نزع و جان كندن آدمى است ، كه مانند مستان مشغول به خودش است ؛ نه مى فهمد چه مى گويد و نه مى فهمد اطرافيانش در باره اش چه مى گويند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۲۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۲۲ </center>
معناى اينكه فرمود: سكره موت ((به حق (( آمد
==معناى اين كه فرمود: سكرۀ موت به «حق» آمد==


و اگر آمدن سكره موت را مقيد به قيد ((حق (( كرد، براى اين است كه اشاره كند به اينكه مساءله مرگ جزء قضاهاى حتمى است كه خداى تعالى در نظام عالم رانده ، و از خود مرگ غرض و منظور دارد، همچنان كه از آيه ((كل نفس ذائقه الموت و نبلوكم بالشر و الخير فتنه و الينا ترجعون (( كه تفسيرش در همان سوره گذشت - نيز اين معنا استفاده مى شود، چون مى فهماند منظور از ميراندن همگى شما آزمايش شما است . و مردن عبارت است از انتقال از يك خانه به خانه اى كه بعد از آن و ديوار به ديوار آن قرار دارد، و اين مرگ و انتقال حق است ، همانطور كه بعث و جنت و نار حق است . اين معنايى است كه از كلمه ((حق (( مى فهميم ولى ديگران اقوالى ديگر دارند، كه فائده اى در نقل آنها نيست.
و اگر آمدن سكره موت را مقيد به قيد ((حق (( كرد، براى اين است كه اشاره كند به اينكه مساءله مرگ جزء قضاهاى حتمى است كه خداى تعالى در نظام عالم رانده ، و از خود مرگ غرض و منظور دارد، همچنان كه از آيه ((كل نفس ذائقه الموت و نبلوكم بالشر و الخير فتنه و الينا ترجعون (( كه تفسيرش در همان سوره گذشت - نيز اين معنا استفاده مى شود، چون مى فهماند منظور از ميراندن همگى شما آزمايش شما است . و مردن عبارت است از انتقال از يك خانه به خانه اى كه بعد از آن و ديوار به ديوار آن قرار دارد، و اين مرگ و انتقال حق است ، همانطور كه بعث و جنت و نار حق است . اين معنايى است كه از كلمه ((حق (( مى فهميم ولى ديگران اقوالى ديگر دارند، كه فائده اى در نقل آنها نيست.
خط ۸۰: خط ۸۰:
و جمله ((ذلك ما كنت منه تحيد(( اشاره است به اينكه انسان طبعا از مرگ كراهت دارد، چون خداى تعالى زندگى دنيا را به منظور آزمايش او در نظرش زينت داده و خودش فرموده: ((انا جعلنا ما على الارض زينه لها لنبلوهم ايهم احسن عملا و انا لجاعلون ما عليها صعيدا جرزا((.
و جمله ((ذلك ما كنت منه تحيد(( اشاره است به اينكه انسان طبعا از مرگ كراهت دارد، چون خداى تعالى زندگى دنيا را به منظور آزمايش او در نظرش زينت داده و خودش فرموده: ((انا جعلنا ما على الارض زينه لها لنبلوهم ايهم احسن عملا و انا لجاعلون ما عليها صعيدا جرزا((.


وَ نُفِخَ فى الصورِ ذَلِك يَوْمُ الْوَعِيدِ
«'''وَ نُفِخَ فى الصورِ ذَلِك يَوْمُ الْوَعِيدِ'''»:


اين انتقال دومى است كه مردگان را به عالم قيامت و جاودانه منتقل مى كند، همچنان كه نفخه اول مردم را مى ميراند و به عالم برزخ مى برد. و مراد از نفخ صور در اينجا يا نفخه دوم است و يا مجموع هر دو نفخه است ، و خواسته است از مطلق نفخه ياد كند.
اين انتقال دومى است كه مردگان را به عالم قيامت و جاودانه منتقل مى كند، همچنان كه نفخه اول مردم را مى ميراند و به عالم برزخ مى برد. و مراد از نفخ صور در اينجا يا نفخه دوم است و يا مجموع هر دو نفخه است ، و خواسته است از مطلق نفخه ياد كند.
خط ۸۶: خط ۸۶:
و مراد از روز وعيد، روز قيامت است كه خداى تعالى تهديدهايى را كه در دنيا به مجرمين از بندگانش مى كرد، منجر مى سازد.
و مراد از روز وعيد، روز قيامت است كه خداى تعالى تهديدهايى را كه در دنيا به مجرمين از بندگانش مى كرد، منجر مى سازد.


وَ جَاءَت كلُّ نَفْسٍ مَّعَهَا سائقٌ وَ شهِيدٌ
«'''وَ جَاءَت كلُّ نَفْسٍ مَّعَهَا سائقٌ وَ شهِيدٌ'''»:


كلمه ((سياقه (( كه مصدر ((سائق (( است ، به معناى وادار كردن حيوان به راه رفتن است ، كه در اين صورت راننده در عقب حيوان قرار دارد، و حيوان را مى راند. به عكس ((قيادت (( كه به معناى كشيدن حيوان از جلو است.
كلمه ((سياقه (( كه مصدر ((سائق (( است ، به معناى وادار كردن حيوان به راه رفتن است ، كه در اين صورت راننده در عقب حيوان قرار دارد، و حيوان را مى راند. به عكس ((قيادت (( كه به معناى كشيدن حيوان از جلو است.
خط ۹۸: خط ۹۸:
و نيز تصريح نشده به اينكه در آن روز شهادت منحصر به اين يك شاهدى است كه در آيه آمده . و ليكن آيات وارده در باره شهداى روز قيامت عدم انحصار آن را مى رساند. و نيز آيات بعدى هم كه بگومگوى انسان را با قرين خود حكايت مى كند دلالت دارد بر اينكه با انسان در آن روز غير از سائق و شهيد كسانى ديگر نيز هستند.
و نيز تصريح نشده به اينكه در آن روز شهادت منحصر به اين يك شاهدى است كه در آيه آمده . و ليكن آيات وارده در باره شهداى روز قيامت عدم انحصار آن را مى رساند. و نيز آيات بعدى هم كه بگومگوى انسان را با قرين خود حكايت مى كند دلالت دارد بر اينكه با انسان در آن روز غير از سائق و شهيد كسانى ديگر نيز هستند.


لَّقَدْ كُنت فى غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا فَكَشفْنَا عَنك غِطاءَك فَبَصرُك الْيَوْمَ حَدِيدٌ
«'''لَّقَدْ كُنت فى غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا فَكَشفْنَا عَنك غِطاءَك فَبَصرُك الْيَوْمَ حَدِيدٌ'''»:


وقوع اين آيه در سياق آيات قيامت و قرائنى كه پيرامون آن است ، اقتضا دارد كه اين آيه نيز از خطابات روز قيامت و خطاب كننده در آن خداى سبحان ، و مورد خطاب در آن همان انسانى باشد كه در جمله ((و جاءت كل نفس (( سخن از او به ميان آمده ، و اين معنا را دست مى دهد كه خطاب در آن خطابى است عمومى و متوجه به تمامى انسانها.
وقوع اين آيه در سياق آيات قيامت و قرائنى كه پيرامون آن است ، اقتضا دارد كه اين آيه نيز از خطابات روز قيامت و خطاب كننده در آن خداى سبحان ، و مورد خطاب در آن همان انسانى باشد كه در جمله ((و جاءت كل نفس (( سخن از او به ميان آمده ، و اين معنا را دست مى دهد كه خطاب در آن خطابى است عمومى و متوجه به تمامى انسانها.
خط ۱۱۹: خط ۱۱۹:
سخافت و بى پايه بودن اين تفسير از اين جهت است كه با هيچ چيز آيه درست در نمى آيد، نه با لفظ آن و نه با سياقش.
سخافت و بى پايه بودن اين تفسير از اين جهت است كه با هيچ چيز آيه درست در نمى آيد، نه با لفظ آن و نه با سياقش.


وَ قَالَ قَرِينُهُ هَذَا مَا لَدَى عَتِيدٌ
«'''وَ قَالَ قَرِينُهُ هَذَا مَا لَدَى عَتِيدٌ'''»:
 
معناى آيه : ((و قال قرينه هذا ما لدىّ عتيد((


سياق آيه خالى از چنين ظهورى نيست كه مراد از اين ((قرين (( همان ملك موكلى باشد كه در دنيا با او بود، حال اگر سائق هم همان باشد معنا چنين مى شود: خدايا اين است آن انسانى كه همواره با من بود و اينك حاضر است . و اگر مراد از كلمه قرين شهيد مى باشد كه او نيز با آدمى است ، معنا چنين مى شود: اين است - در حالى كه به نامه اعمال آن انسان اشاره مى كند، اعمالى كه در دنيا از او ديده - آنچه من از اعمال او تهيه كرده ام.
سياق آيه خالى از چنين ظهورى نيست كه مراد از اين ((قرين (( همان ملك موكلى باشد كه در دنيا با او بود، حال اگر سائق هم همان باشد معنا چنين مى شود: خدايا اين است آن انسانى كه همواره با من بود و اينك حاضر است . و اگر مراد از كلمه قرين شهيد مى باشد كه او نيز با آدمى است ، معنا چنين مى شود: اين است - در حالى كه به نامه اعمال آن انسان اشاره مى كند، اعمالى كه در دنيا از او ديده - آنچه من از اعمال او تهيه كرده ام.
خط ۱۲۷: خط ۱۲۵:
بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از قرين ، شيطانى است كه يك عمر با او بوده و گمراهش مى كرده . و معناى كلام خداى سبحان بنابراين چنين مى شود: اين است آن انسانى كه من متصدى گمراهى اش بودم ، و زمام نفسش را به دست داشتم ، اينك براى رفتن به دوزخ حاضر است.
بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از قرين ، شيطانى است كه يك عمر با او بوده و گمراهش مى كرده . و معناى كلام خداى سبحان بنابراين چنين مى شود: اين است آن انسانى كه من متصدى گمراهى اش بودم ، و زمام نفسش را به دست داشتم ، اينك براى رفتن به دوزخ حاضر است.


أَلْقِيَا فى جَهَنَّمَ كلَّ كفَّارٍ عَنِيدٍ مَّنَّاعٍ لِّلْخَيرِ مُعْتَدٍ مُّرِيبٍ
«'''أَلْقِيَا فى جَهَنَّمَ كلَّ كفَّارٍ عَنِيدٍ مَّنَّاعٍ لِّلْخَيرِ مُعْتَدٍ مُّرِيبٍ'''»:


كلمه ((كفار(( به فتح كاف - اسم مبالغه از كفر و به معناى بسيار كفرانگر است . و كلمه ((عنيد(( به معناى معاند حق است كه از در عناد حق را مسخره مى كند. و كلمه ((معتدى (( به معناى كسى است كه از حد خود تجاوز و از حق تخطى كند. و كلمه ((مريب (( به معناى كسى است كه داراى شك است ، و يا كسى است كه مردم را به شك مى اندازد، و در آيه كه صحبت از قيامت است مردم را در امر قيامت به شك مى اندازد.
كلمه ((كفار(( به فتح كاف - اسم مبالغه از كفر و به معناى بسيار كفرانگر است . و كلمه ((عنيد(( به معناى معاند حق است كه از در عناد حق را مسخره مى كند. و كلمه ((معتدى (( به معناى كسى است كه از حد خود تجاوز و از حق تخطى كند. و كلمه ((مريب (( به معناى كسى است كه داراى شك است ، و يا كسى است كه مردم را به شك مى اندازد، و در آيه كه صحبت از قيامت است مردم را در امر قيامت به شك مى اندازد.
خط ۱۳۶: خط ۱۳۴:
خطاب در آيه شريفه از خداى تعالى است ، و ظاهر سياق آيات چنين مى نمايد كه مورد خطاب در آن همان دو فرشته سائق و شهيد باشد كه موكل بر انسانند. ولى بعضى احتمال داده اند كه خطاب به دو فرشته ديگر از فرشتگان موكل بر آتش و از خازنان دوزخ باشد.
خطاب در آيه شريفه از خداى تعالى است ، و ظاهر سياق آيات چنين مى نمايد كه مورد خطاب در آن همان دو فرشته سائق و شهيد باشد كه موكل بر انسانند. ولى بعضى احتمال داده اند كه خطاب به دو فرشته ديگر از فرشتگان موكل بر آتش و از خازنان دوزخ باشد.


الَّذِى جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً ءَاخَرَ فَأَلْقِيَاهُ فى الْعَذَابِ الشدِيدِ
«'''الَّذِى جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً ءَاخَرَ فَأَلْقِيَاهُ فى الْعَذَابِ الشدِيدِ'''»:


در اين آيه با اينكه مى توانست با يك كلمه مشرك صفت پنجم آن انسان را بيان كند، چنين نكرد، بلكه مطلب را طول داد و فرمود: همان كسى كه با خدا خدايى ديگر قرار داد، و اين براى آن بود كه اشاره كند به اينكه صفت پنجم از همه گناهان مزبور مهم تر و عظيم تر است ، و در حقيقت مادر همه جرائمى است كه مرتكب شده ، و ريشه همه صفات پستى است كه كسب كرده ، يعنى كفر و عناد و منع خير و اعتداء و ارابه.
در اين آيه با اينكه مى توانست با يك كلمه مشرك صفت پنجم آن انسان را بيان كند، چنين نكرد، بلكه مطلب را طول داد و فرمود: همان كسى كه با خدا خدايى ديگر قرار داد، و اين براى آن بود كه اشاره كند به اينكه صفت پنجم از همه گناهان مزبور مهم تر و عظيم تر است ، و در حقيقت مادر همه جرائمى است كه مرتكب شده ، و ريشه همه صفات پستى است كه كسب كرده ، يعنى كفر و عناد و منع خير و اعتداء و ارابه.


((فالقياه فى العذاب الشديد(( - اين جمله تاءكيد همان امر قبلى است كه مى فرمود ((القيا فى جهنم ((، و از آن چنين استشمام مى شود كه مى خواهد امر خود را به خاطر شرك ، تاءكيد و تشديد كند، و به همين منظور هم دنبالش فرموده : ((فى العذاب الشديد(( او را در عذابى شديد بيندازيد.
«'''فالقياه فى العذاب الشديد'''» - اين جمله تاءكيد همان امر قبلى است كه مى فرمود ((القيا فى جهنم ((، و از آن چنين استشمام مى شود كه مى خواهد امر خود را به خاطر شرك ، تاءكيد و تشديد كند، و به همين منظور هم دنبالش فرموده : ((فى العذاب الشديد(( او را در عذابى شديد بيندازيد.


قَالَ قَرِينُهُ رَبَّنَا مَا أَطغَيْتُهُ وَ لَكِن كانَ فى ضلَلِ بَعِيدٍ
«'''قَالَ قَرِينُهُ رَبَّنَا مَا أَطغَيْتُهُ وَ لَكِن كانَ فى ضلَلِ بَعِيدٍ'''»:


مراد از قرين در اينجا مسلما قرين شيطانى است كه در كلام مجيد خداى تعالى مكرر نامش آمده، و آن عبارت است از همان شيطانى كه همواره با آدمى هست و غوايت و ضلالت را به آدمى وحى مى كند. از آن جمله قرآن در باره اش فرموده: ((و من يعش عن ذكر الرّحمن نقيض له شيطانا فهو له قرين و انهم ليصدونهم عن السبيل و يحسبون انهم مهتدون حتى اذا جاءنا قال يا ليت بينى و بينك بعد المشرقين فبئس القرين(.
مراد از قرين در اينجا مسلما قرين شيطانى است كه در كلام مجيد خداى تعالى مكرر نامش آمده، و آن عبارت است از همان شيطانى كه همواره با آدمى هست و غوايت و ضلالت را به آدمى وحى مى كند. از آن جمله قرآن در باره اش فرموده: ((و من يعش عن ذكر الرّحمن نقيض له شيطانا فهو له قرين و انهم ليصدونهم عن السبيل و يحسبون انهم مهتدون حتى اذا جاءنا قال يا ليت بينى و بينك بعد المشرقين فبئس القرين(.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۲۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۲۷ </center>
پس معناى جمله ((قال قرينه (( اين است كه : آن شيطانى كه يك عمر با او بود و گمراهش مى كرد، گفت : ((ربنا(( اى پروردگار ما، يعنى پروردگار من و اين انسان كه من قرينش بودم (چون مقام مقام احتجاج و اختصام است )، ((ما اطغيته (( من او را مجبور بر طغيان نكردم ، ((و لكن كان فى ضلال بعيد(( ليكن خودش آماده و مستعد بود كه دعوت هاى مرا بپذيرد، هرچه به او پيشنهاد مى كردم او به اختيار خود قبولش مى كرد، پس من مسؤ ول گناهان و طغيان او نيستم.
پس معناى جمله ((قال قرينه (( اين است كه : آن شيطانى كه يك عمر با او بود و گمراهش مى كرد، گفت: ((ربنا(( اى پروردگار ما، يعنى پروردگار من و اين انسان كه من قرينش بودم (چون مقام مقام احتجاج و اختصام است )، ((ما اطغيته (( من او را مجبور بر طغيان نكردم ، ((و لكن كان فى ضلال بعيد(( ليكن خودش آماده و مستعد بود كه دعوت هاى مرا بپذيرد، هرچه به او پيشنهاد مى كردم او به اختيار خود قبولش مى كرد، پس من مسؤ ول گناهان و طغيان او نيستم.


در سوره صافات شرح مفصلى از اختصام و احتجاج ستمگران با همسرانشان در ذيل آيه ((احشروا الذين ظلموا و ازواجهم (( تا آخر آياتش گذشت.
در سوره صافات شرح مفصلى از اختصام و احتجاج ستمگران با همسرانشان در ذيل آيه ((احشروا الذين ظلموا و ازواجهم (( تا آخر آياتش گذشت.
<span id='link369'><span>
<span id='link369'><span>
==پاسخ خداى تعالى به عذرى كه به قرين شيطانى مشرك دوزخى مى آورد ==
==پاسخ خداى تعالى به عذرى كه به قرين شيطانى مشرك دوزخى مى آورد ==
قَالَ لا تخْتَصِمُوا لَدَى وَ قَدْ قَدَّمْت إِلَيْكم بِالْوَعِيدِ
«'''قَالَ لا تخْتَصِمُوا لَدَى وَ قَدْ قَدَّمْت إِلَيْكم بِالْوَعِيدِ'''»:


گوينده اين پاسخ خداى تعالى است ، و خطابش عمومى است، گويا روى سخنش با عموم مشركين طاغى و قرينان ايشان است. خطابى است كه قهرا منحل به خطابهائى جزئى مى شود، و هر انسانى را با قرينش شامل مى گردد، مثل اين است كه به هر يك از انسان و قرينش فرموده باشد ((لا تختصما لدى: نزد من بگو مگو مكنيد((.
گوينده اين پاسخ خداى تعالى است ، و خطابش عمومى است، گويا روى سخنش با عموم مشركين طاغى و قرينان ايشان است. خطابى است كه قهرا منحل به خطابهائى جزئى مى شود، و هر انسانى را با قرينش شامل مى گردد، مثل اين است كه به هر يك از انسان و قرينش فرموده باشد ((لا تختصما لدى: نزد من بگو مگو مكنيد((.
خط ۱۵۹: خط ۱۵۷:
و معناى آيه اين است كه : نزد من بگو مگو مكنيد كه هيچ سودى برايتان ندارد، چون من تهديد و وعيد خود را به همه مشركين و ستمكاران ابلاغ نمودم . و تهديدهاى مذكور از قبيل آيات زير است كه به ابليس فرموده ((اذهب فمن تبعك منهم فان جهنم جزاوكم جزاء موفورا(( و نيز فرموده ((فالحق و الحق اقول لاملان جهنم منك و ممن تبعك منهم اجمعين ((، و يا فرموده ((لاملان جهنم من الجنه و الناس ‍ اجمعين(.
و معناى آيه اين است كه : نزد من بگو مگو مكنيد كه هيچ سودى برايتان ندارد، چون من تهديد و وعيد خود را به همه مشركين و ستمكاران ابلاغ نمودم . و تهديدهاى مذكور از قبيل آيات زير است كه به ابليس فرموده ((اذهب فمن تبعك منهم فان جهنم جزاوكم جزاء موفورا(( و نيز فرموده ((فالحق و الحق اقول لاملان جهنم منك و ممن تبعك منهم اجمعين ((، و يا فرموده ((لاملان جهنم من الجنه و الناس ‍ اجمعين(.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۲۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۲۸ </center>
مَا يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَى وَ مَا أَنَا بِظلَّمٍ لِّلْعَبِيدِ
«'''مَا يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَى وَ مَا أَنَا بِظلَّامٍ لِّلْعَبِيدِ'''»:


آنچه از سياق برمى آيد اين است كه اين آيه مطلبى نو و جديد را بيان مى كند، و به منزله جوابى است از سؤ الى تقديرى و فرضى . گويا كسى پرسيده است : خدايا گيرم كه قبلا تهديد خود را ابلاغ كرده اى ، آيا آن را تغيير نمى دهى ، و تهديد شدگان را عفو نمى فرمايى ؟ پاسخ داده است : ((ما يبدل القول لدى ((، در درگاه من هيچ سخنى تغيير نمى كند. و منظور از قول مطلق قضاهاى حتمى است كه خدا رانده ، و خداى تعالى چنين حكم كرده كه هر كس با حال كفر بميرد داخل جهنم شود، و قهرا و به حسب مورد با آن وعيدى كه خدا ابليس و پيروانش را تهديد به آن كرده منطبق مى شود.
آنچه از سياق برمى آيد اين است كه اين آيه مطلبى نو و جديد را بيان مى كند، و به منزله جوابى است از سؤالى تقديرى و فرضى . گويا كسى پرسيده است : خدايا گيرم كه قبلا تهديد خود را ابلاغ كرده اى ، آيا آن را تغيير نمى دهى ، و تهديد شدگان را عفو نمى فرمايى ؟ پاسخ داده است : ((ما يبدل القول لدى ((، در درگاه من هيچ سخنى تغيير نمى كند. و منظور از قول مطلق قضاهاى حتمى است كه خدا رانده ، و خداى تعالى چنين حكم كرده كه هر كس با حال كفر بميرد داخل جهنم شود، و قهرا و به حسب مورد با آن وعيدى كه خدا ابليس و پيروانش را تهديد به آن كرده منطبق مى شود.


پس روشن شد كه جمله مورد بحث استينافى است ، و منظور از مبدل نشدن قول ، دگرگون نشدن قضاء حتمى است . كلمه ((لدى : نزد من (( ظرفى است متعلق به تبديل - ما از سياق اينطور مى فهميم ، ولى بعضى از مفسرين در اعراب و مفردات جمله مورد بحث چيزهايى ديگر گفته اند، و احتمالاتى بسيار دور از فهم داده اند كه اگر بخواهيم آن را نقل كنيم خواننده در فهمش دچار سردرگمى مى شود، و به همين جهت از ايرادش صرفنظر كرديم.
پس روشن شد كه جمله مورد بحث استينافى است ، و منظور از مبدل نشدن قول ، دگرگون نشدن قضاء حتمى است . كلمه ((لدى : نزد من (( ظرفى است متعلق به تبديل - ما از سياق اينطور مى فهميم ، ولى بعضى از مفسرين در اعراب و مفردات جمله مورد بحث چيزهايى ديگر گفته اند، و احتمالاتى بسيار دور از فهم داده اند كه اگر بخواهيم آن را نقل كنيم خواننده در فهمش دچار سردرگمى مى شود، و به همين جهت از ايرادش صرفنظر كرديم.


تفسير و توضيع ((و ما اءنا بظلام للعبيد((
==تفسير و توضيع «و ما أنا بظلام للعبيد»==


و جمله ((و ما انا بظلام للعبيد(( متمم معناى جمله قبلى است ، و معناى مجموع آن دو اين است كه : سخن در درگاه من دو تا نمى شود، و هيچ قضاء رانده شده و حتمى شده اى مبدل نمى گردد، و شما عذاب خواهيد شد، و اين من نيستم كه در باره بندگان خود ستم نموده طبق وعيدى كه قبلا اعلام كردم ، بلكه اين خودشان هستند كه خود را بعد از اتمام حجت و در عين انكار كردن حق ، مستحق عذاب نمودند.
و جمله ((و ما انا بظلام للعبيد(( متمم معناى جمله قبلى است ، و معناى مجموع آن دو اين است كه : سخن در درگاه من دو تا نمى شود، و هيچ قضاء رانده شده و حتمى شده اى مبدل نمى گردد، و شما عذاب خواهيد شد، و اين من نيستم كه در باره بندگان خود ستم نموده طبق وعيدى كه قبلا اعلام كردم ، بلكه اين خودشان هستند كه خود را بعد از اتمام حجت و در عين انكار كردن حق ، مستحق عذاب نمودند.
۱۵٬۹۷۷

ویرایش