گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۱۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶۳: خط ۶۳:
و همچنين اينكه احتجاج مزبور با آيه ((يوم ندعواكلّ اناس ‍ ب امامهم ...(( ختم شده ، وبا آن اشاره به اين معنا كرده كه اين هدايت وضلالتى كه مورد بحث بود در آخرت نيز ملازم انسان است ، ونشاه آخرت مطابق نشاءه دنيا است ، هر كه در دنيا بينا باشد در آخرت هم بينا است وهر كه در اينجا كور باشد آنجا هم كور و بلكه گمراهتر است .
و همچنين اينكه احتجاج مزبور با آيه ((يوم ندعواكلّ اناس ‍ ب امامهم ...(( ختم شده ، وبا آن اشاره به اين معنا كرده كه اين هدايت وضلالتى كه مورد بحث بود در آخرت نيز ملازم انسان است ، ونشاه آخرت مطابق نشاءه دنيا است ، هر كه در دنيا بينا باشد در آخرت هم بينا است وهر كه در اينجا كور باشد آنجا هم كور و بلكه گمراهتر است .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه :۲۱۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه :۲۱۰ </center>
رَّبُّكُمُ الَّذِى يُزْجِى لَكمُ الْفُلْك فى الْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِن فَضلِهِ إِنَّهُ كانَ بِكُمْ رَحِيماً(۶۶)
«'''رَّبُّكُمُ الَّذِى يُزْجِى لَكمُ الْفُلْك فى الْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِن فَضلِهِ إِنَّهُ كانَ بِكُمْ رَحِيماً'''»:


كلمه يزجى از ((ازجاء(( است كه به قول صاحب مجمع به معناى سوق دادن چيزى است از حالى به حالى ديگر، پس مراد از آن ، در اينجا به راه انداختن كشتيها در دريا به وسيله باد وامثال آن وروان ونرم ساختن آب است ، چون اگر خداوند آب را تر ومايع خلق نمى كرد، ديگر كشتيها نمى توانستند در درياها به حركت در آيند، كلمه ((فلك (( جمع ((فلكه (( است ، كه به معناى كشتى است.
كلمه يزجى از ((ازجاء(( است كه به قول صاحب مجمع به معناى سوق دادن چيزى است از حالى به حالى ديگر، پس مراد از آن ، در اينجا به راه انداختن كشتيها در دريا به وسيله باد وامثال آن وروان ونرم ساختن آب است ، چون اگر خداوند آب را تر ومايع خلق نمى كرد، ديگر كشتيها نمى توانستند در درياها به حركت در آيند، كلمه ((فلك (( جمع ((فلكه (( است ، كه به معناى كشتى است.


و طلب رزق را از اين جهت ((ابتغاء الفضل (( ((طلب زيادى (( خوانده كه رزق فضل وجودى از خداى تعالى است، چه شخص جواد غالبا آنچه را كه مازاد بر مقدار احتياج خودش باشد به ديگران مى دهد، وفضل هر چيز زيادى و باقیمانده آن را گويند و حرف ((من (( ابتدائيه است و چه بسا گفته شود كه تبعيضيه است، و در ذيل آيه ، حكم آيه را با رحمت خدايى تعليل مى كند، و معناى آيه روشن است، و آيه مقدمه آيه بعدى است.
و طلب رزق را از اين جهت ((ابتغاء الفضل (( ((طلب زيادى (( خوانده كه رزق فضل وجودى از خداى تعالى است، چه شخص جواد غالبا آنچه را كه مازاد بر مقدار احتياج خودش باشد به ديگران مى دهد، وفضل هر چيز زيادى و باقیمانده آن را گويند و حرف ((من (( ابتدائيه است و چه بسا گفته شود كه تبعيضيه است، و در ذيل آيه ، حكم آيه را با رحمت خدايى تعليل مى كند، و معناى آيه روشن است، و آيه مقدمه آيه بعدى است.
وَ إِذَا مَسكُمُ الضرُّ فى الْبَحْرِ ضلَّ مَن تَدْعُونَ إِلا إِيَّاهُ
«'''وَ إِذَا مَسكُمُ الضرُّ فى الْبَحْرِ ضلَّ مَن تَدْعُونَ إِلا إِيَّاهُ'''»:


كلمه ((ضر(( به معناى سختى وگرفتارى است ، ومس ضر در دريا عبارت از مشرف شدن به غرق است ، كه به خاطر طوفانى شدن دريا پيش مى آيد.
كلمه ((ضر(( به معناى سختى وگرفتارى است ، ومس ضر در دريا عبارت از مشرف شدن به غرق است ، كه به خاطر طوفانى شدن دريا پيش مى آيد.
خط ۸۸: خط ۸۸:
==انسان بالفطره متوجه خدا است ==
==انسان بالفطره متوجه خدا است ==
ومعناى اينكه فرمود: ((فلما نجيكم الى البر اعرضتم (( اين است كه وقتى شما را از غرق شدن نجات داده گرفتارى وبيچارگيشان را برطرف نمود، وشما را بار ديگر به خشكى رسانيد، دوباره از اوواز دعاى او اعراض كرديد، واين خود دلالت دارد بر اينكه ياد خداى تعالى هيچ وقت از دل آدمى بيرون نمى رود، ودر هيچ حالى مغفول نيست ، واگر دعا مى كند ذات وفطرت اووادارش مى كند كه در ضراء وسراء در شدت ودر رخاء اورا بخواند، زيرا اگر بعضى از اواعراض مى كنند لابد اوهست ، وگرنه اگر چنين چيزى در ذات وفطرت آدمى وجود نداشت ديگر اعراض معنا نداشت ، پس معناى اينكه آيه مورد بحث مى فرمايد: انسان خداى را در بيچارگيهايش مى خواند ولى در خوشحالى ها از او اعراض مى كند در معناى اين است كه انسان هميشه به وسيله فطرتش به سوى خدا هدايت مى شود.
ومعناى اينكه فرمود: ((فلما نجيكم الى البر اعرضتم (( اين است كه وقتى شما را از غرق شدن نجات داده گرفتارى وبيچارگيشان را برطرف نمود، وشما را بار ديگر به خشكى رسانيد، دوباره از اوواز دعاى او اعراض كرديد، واين خود دلالت دارد بر اينكه ياد خداى تعالى هيچ وقت از دل آدمى بيرون نمى رود، ودر هيچ حالى مغفول نيست ، واگر دعا مى كند ذات وفطرت اووادارش مى كند كه در ضراء وسراء در شدت ودر رخاء اورا بخواند، زيرا اگر بعضى از اواعراض مى كنند لابد اوهست ، وگرنه اگر چنين چيزى در ذات وفطرت آدمى وجود نداشت ديگر اعراض معنا نداشت ، پس معناى اينكه آيه مورد بحث مى فرمايد: انسان خداى را در بيچارگيهايش مى خواند ولى در خوشحالى ها از او اعراض مى كند در معناى اين است كه انسان هميشه به وسيله فطرتش به سوى خدا هدايت مى شود.
((وكان الانسان كفورا(( - يعنى كفران نعمت عادت انسان است ، واز اين جهت است كه داراى طبيعت انسانى است كه همه سر وكارش با اسباب مادى وطبيعى است ، ودر اثر عادت وخوكردن با اسباب مادى وطبيعى مسبب الاسباب را فراموش مى كند، با اينكه در هر آنى در نعمتهاى اوغوطه ور است .
 
«'''و كان الانسان كفورا'''» - يعنى كفران نعمت عادت انسان است ، واز اين جهت است كه داراى طبيعت انسانى است كه همه سر وكارش با اسباب مادى وطبيعى است ، ودر اثر عادت وخوكردن با اسباب مادى وطبيعى مسبب الاسباب را فراموش مى كند، با اينكه در هر آنى در نعمتهاى اوغوطه ور است .
واگر كلام را با اينچنين ذيلى ختم نمود براى اين بود كه بفهماند اعراض ‍ آدمى از ياد خدا در غير حال بيچارگى امرى غريزى فطرى نيست ، چون اگر فراموشى خدا فطرى بود خود دليل بر نفى ربوبيت اومى شد، بلكه امرى عادى است وعادت زشتى است از انسان كه اورا به كفران نعمت وا مى دارد.
واگر كلام را با اينچنين ذيلى ختم نمود براى اين بود كه بفهماند اعراض ‍ آدمى از ياد خدا در غير حال بيچارگى امرى غريزى فطرى نيست ، چون اگر فراموشى خدا فطرى بود خود دليل بر نفى ربوبيت اومى شد، بلكه امرى عادى است وعادت زشتى است از انسان كه اورا به كفران نعمت وا مى دارد.
ودر آيه ، دليلى هم بر توحيد ربوبيت خداى تعالى هست ، وحاصلش ‍ اين است كه اگر آدمى در حادثه اى كارش به جائى برسد كه از هر سببى از اسباب ظاهرى جهان منقطع وماءيوس شود اصل سبب منقطع نمى شود، واميد نجاتش به كلى نااميد نمى گردد، بلكه هنوز اميد نجات داشته وبه سببى كه تواناى بر امورى باشد كه هيچ سببى قادر بر آن نيست اميدوار است .
ودر آيه ، دليلى هم بر توحيد ربوبيت خداى تعالى هست ، وحاصلش ‍ اين است كه اگر آدمى در حادثه اى كارش به جائى برسد كه از هر سببى از اسباب ظاهرى جهان منقطع وماءيوس شود اصل سبب منقطع نمى شود، واميد نجاتش به كلى نااميد نمى گردد، بلكه هنوز اميد نجات داشته وبه سببى كه تواناى بر امورى باشد كه هيچ سببى قادر بر آن نيست اميدوار است .
خط ۹۵: خط ۹۶:
<span id='link140'><span>
<span id='link140'><span>
==آيا در خشكى تضمينى وتاءمينى از گرفتارى ها داريد كه از خدا اعراض مى كنيد؟ ==
==آيا در خشكى تضمينى وتاءمينى از گرفتارى ها داريد كه از خدا اعراض مى كنيد؟ ==
أَ فَأَمِنتُمْ أَن يخْسِف بِكُمْ جَانِب الْبرِّ أَوْ يُرْسِلَ عَلَيْكمْ حَاصِباً ثُمَّ لاتجِدُوا لَكمْ وَكيلاً(۶۸)
«'''أَ فَأَمِنتُمْ أَن يخْسِف بِكُمْ جَانِب الْبرِّ أَوْ يُرْسِلَ عَلَيْكمْ حَاصِباً ثُمَّ لاتجِدُوا لَكمْ وَكيلاً'''»:
 
خسوف قمر به معناى پنهان شدن قرص ماه وپوشيده شدنش به ظلمت وسايه است ، واگر گفته شود: ((خسف اللّه به الارض (( معنايش اين است كه خداوند اورا در زمين پوشانيد وكلمه ((حاصب (( به طورى كه در مجمع البيان آمده به معناى بادى است كه از شدت ، سنگ ريزه ها را از جاى بكند وبعضى گفته اند: ((حاصب (( به معناى باد كشنده اى است كه در بيابان برخيزد، به خلاف (قاصف ) كه به معناى باد كشنده در دريا (يعنى طوفان ) است .
خسوف قمر به معناى پنهان شدن قرص ماه وپوشيده شدنش به ظلمت وسايه است ، واگر گفته شود: ((خسف اللّه به الارض (( معنايش اين است كه خداوند اورا در زمين پوشانيد وكلمه ((حاصب (( به طورى كه در مجمع البيان آمده به معناى بادى است كه از شدت ، سنگ ريزه ها را از جاى بكند وبعضى گفته اند: ((حاصب (( به معناى باد كشنده اى است كه در بيابان برخيزد، به خلاف (قاصف ) كه به معناى باد كشنده در دريا (يعنى طوفان ) است .
استفهامى كه در آيه آمده ، استفهام توبيخ است ، خداى سبحان ايشان را بر اين معنا كه تا در خشكى هستند از دعوتش اعراض مى كنند توبيخ و سرزنش مى فرمايد، چون بشر در خشكى هم هيچ ماءمن وپناهگاهى كه اورا از حوادث كشنده حفظ كند ندارد، همچنانكه هيچ ماءمنى از غرق و هلاكت در دريا ندارد، زيرا نمى داند چه حوادثى در دريا ويا بيابان در انتظار اواست ، وبه همين جهت در هر آنى احتمال مى دهد كه خداوند زمين زير پاى اورا فروببرد ويا تند بادى بفرستد، واورا هلاك كند، و كسى را هم كه شدت وبلارا از ايشان دور كرده وسلامتى وامنيت قبلى را برگرداند، ندارند.
استفهامى كه در آيه آمده ، استفهام توبيخ است ، خداى سبحان ايشان را بر اين معنا كه تا در خشكى هستند از دعوتش اعراض مى كنند توبيخ و سرزنش مى فرمايد، چون بشر در خشكى هم هيچ ماءمن وپناهگاهى كه اورا از حوادث كشنده حفظ كند ندارد، همچنانكه هيچ ماءمنى از غرق و هلاكت در دريا ندارد، زيرا نمى داند چه حوادثى در دريا ويا بيابان در انتظار اواست ، وبه همين جهت در هر آنى احتمال مى دهد كه خداوند زمين زير پاى اورا فروببرد ويا تند بادى بفرستد، واورا هلاك كند، و كسى را هم كه شدت وبلارا از ايشان دور كرده وسلامتى وامنيت قبلى را برگرداند، ندارند.
أَمْ أَمِنتُمْ أَن يُعِيدَكُمْ فِيهِ تَارَةً أُخْرَى فَيرْسِلَ عَلَيْكُمْ قَاصِفاً مِّنَ الرِّيح فَيُغْرِقَكُم بِمَا كَفَرْتمْ ثمَّ لا تجِدُوا لَكمْ عَلَيْنَا بِهِ تَبِيعاً(۶۹)
 
«'''أَمْ أَمِنتُمْ أَن يُعِيدَكُمْ فِيهِ تَارَةً أُخْرَى فَيرْسِلَ عَلَيْكُمْ قَاصِفاً مِّنَ الرِّيح فَيُغْرِقَكُم بِمَا كَفَرْتمْ ثمَّ لا تجِدُوا لَكمْ عَلَيْنَا بِهِ تَبِيعاً'''»:
 
كلمه ((قصف (( به معناى شكستن وخرد كردن شديد است ، و ((قاصف (( به معناى بادى است كه كشتى ها وساختمان ها را در هم مى شكند.
كلمه ((قصف (( به معناى شكستن وخرد كردن شديد است ، و ((قاصف (( به معناى بادى است كه كشتى ها وساختمان ها را در هم مى شكند.
بعضى ديگر گفته اند: به معناى بادهاى كشنده دريا است ، وكلمه ((تبيع (( به معناى تابع است ، وضمير ((فيه (( به ((بحر(( (دريا) وضمير ((به (( به ((غرق (( يا به ارسال ويا به اعتبار ما وقع به هر دوبر مى گردد، وبراى هر يك از اين احتمالات قائلى هم هست ، و آيه شريفه تتمه توبيخ قبل است .
بعضى ديگر گفته اند: به معناى بادهاى كشنده دريا است ، وكلمه ((تبيع (( به معناى تابع است ، وضمير ((فيه (( به ((بحر(( (دريا) وضمير ((به (( به ((غرق (( يا به ارسال ويا به اعتبار ما وقع به هر دوبر مى گردد، وبراى هر يك از اين احتمالات قائلى هم هست ، و آيه شريفه تتمه توبيخ قبل است .
خط ۱۰۴: خط ۱۰۸:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۱۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۱۴ </center>
ودر جمله ((ثم لاتجدوا لكم علينا به تبيعا التفات از ((غيبت (( به ((تكلم با غير(( به كار رفته ، قبلا خداى تعالى غايب فرض شده بود، وضمير غايب (بفرستد) (حفظ كند) (برگرداند) به اوبر مى گشت ، ولى ناگهان در اين جمله به صورت متكلم با غير (علينا - بر ما) درآمده ، و گويا نكته اين التفات اين باشد كه مى خواهد اين آيه را با آيات بعدى كه سياق متكلم مع الغير را دارد در يك سياق در آورد.
ودر جمله ((ثم لاتجدوا لكم علينا به تبيعا التفات از ((غيبت (( به ((تكلم با غير(( به كار رفته ، قبلا خداى تعالى غايب فرض شده بود، وضمير غايب (بفرستد) (حفظ كند) (برگرداند) به اوبر مى گشت ، ولى ناگهان در اين جمله به صورت متكلم با غير (علينا - بر ما) درآمده ، و گويا نكته اين التفات اين باشد كه مى خواهد اين آيه را با آيات بعدى كه سياق متكلم مع الغير را دارد در يك سياق در آورد.
وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنى ءَادَمَ وَ حَمَلْنَهُمْ فى الْبرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَهُم مِّنَ الطيِّبَتِ وَ فَضلْنَهُمْ عَلى كثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً(۷۰)
 
معناى آيه : ((ولقد كرمنا بنى آدم ...((
«'''وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنى ءَادَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ فى الْبرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُم مِّنَ الطيِّبَاتِ وَ فَضلْنَاهُمْ عَلى كثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً'''»:
 
==معناى آيه: «و لقد كرمنا بنى آدم...»==
اين آيه در سياق منت نهادن است ، البته منتى آميخته با عتاب ، گوئى خداى تعالى پس از آنكه فراوانى نعمت وتواتر فضل وكرم خود را نسبت به انسان ذكر نمود واورا براى به دست آوردن آن نعمتها ورزقها و براى اينكه زندگيش در خشكى به خوبى اداره شود سواربر كشتيش كرد. واوپروردگار خود را فراموش نموده واز وى روگردانيد، واز اوچيزى نخواست وبعد از نجات از دريا باز هم روش نخست خود را از سر گرفت با اينكه همواره در ميان نعمت هاى اوغوطه ور بوده اينك در اين آيه خلاصه اى از كرامت ها وفضل خود را مى شمارد، باشد كه انسان بفهمد پروردگارش نسبت به وى عنايت بى شترى دارد، ومع الاسف انسان اين عنايت را نيز مانند همه نعمتهاى الهى كفران مى كند.
اين آيه در سياق منت نهادن است ، البته منتى آميخته با عتاب ، گوئى خداى تعالى پس از آنكه فراوانى نعمت وتواتر فضل وكرم خود را نسبت به انسان ذكر نمود واورا براى به دست آوردن آن نعمتها ورزقها و براى اينكه زندگيش در خشكى به خوبى اداره شود سواربر كشتيش كرد. واوپروردگار خود را فراموش نموده واز وى روگردانيد، واز اوچيزى نخواست وبعد از نجات از دريا باز هم روش نخست خود را از سر گرفت با اينكه همواره در ميان نعمت هاى اوغوطه ور بوده اينك در اين آيه خلاصه اى از كرامت ها وفضل خود را مى شمارد، باشد كه انسان بفهمد پروردگارش نسبت به وى عنايت بى شترى دارد، ومع الاسف انسان اين عنايت را نيز مانند همه نعمتهاى الهى كفران مى كند.
از همينجا معلوم مى شود كه مراد از آيه ، بيان حال جنس بشر است ، صرفنظر از كرامتهاى خاص وفضائل روحى ومعنوى كه به عده اى اختصاص داده ، بنابراين اين آيه مشركين وكفار وفاسقين را زير نظر دارد، چه اگر نمى داشت ومقصود از آن انسان هاى خوب ومطيع بود معناى امتنان وعتاب درست درنمى آمد.
از همينجا معلوم مى شود كه مراد از آيه ، بيان حال جنس بشر است ، صرفنظر از كرامتهاى خاص وفضائل روحى ومعنوى كه به عده اى اختصاص داده ، بنابراين اين آيه مشركين وكفار وفاسقين را زير نظر دارد، چه اگر نمى داشت ومقصود از آن انسان هاى خوب ومطيع بود معناى امتنان وعتاب درست درنمى آمد.
۱۴٬۲۲۰

ویرایش