ریشه وعد: تفاوت میان نسخهها
(افزودن نمودار دفعات) |
(Added root proximity by QBot) |
||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
=== قاموس قرآن === | === قاموس قرآن === | ||
راغب گويد: وعد در وعده خير وشر هر دو بكار رود گويند: «وَعَدْتُهُ بِنَفْعٍ وَ ضَرٍ»... ولى وعيد فقط در وعده شر گفته مىشود. فعل آن «اَوْعَدَ ايعاداً»است. نگارنده گويد: دليل قول راغب استعمال قرآن مجيد است. [اسراء:108]. اين «وعد» در خير است [هود:65]. اين «وعد» در شر و اشاره بوعده عذاب نسبت به قوم صالح «عليهالسلام» است ايضا [اعراف:44]. فعل اول در وعده خير ودوم در وعده شر وعذاب است. ايضاآيه [ق:14]. و [ق:28]. و نظائر آن كه در باره شر و عذاب مىباشد. * مواعده: هم براى مفرد باشد و هم بين الاثنين چنانكه در اقرب الموارد گفته است [بقره:51]. مواعده در آيه بين الاثنين نيست و به معنى وعده است يعنى آنگاه كه به موسى چهل شب را وعده كرديم كه در ميقات باشد و الواح تورات را دريافت كند، سپس شما گوساله را براى عبادت اخذ كرديد. * تَوعُدو اِنَعاد: بين الاثنين است به قولى تواعد در خير و اتعاد در شر است. [انفال:42]. اگر با همديگر وعده كرده بوديد در وعده اختلاف مىكرديد. ايعاد: ظاهرا در شر است گويند: «اَوْعَدَهُ ايعاداً تَهَدَّدَهُ» يعنى او را تهديد كرد «اَوْعَدَهُ السِجْنَ» [اعراف:86]. ننشينيد در هر راهى كه مردم را مىترسانيد واز راه خدا باز مىداريد. ظاهر ان است كه قوم شعيب «عليه السلام» در سراه مؤمنان مىنشسته و آنها را تهديد مىكردهاند. *** مَوْعِد: (به فتح ميم و كسر عين) مصدر ميمى به معنى وعد و اسم زمان و مكان است مثل [طه:86-87]. در وعده و عهد من تخلف كرديد گفتند: ما از پيش خود وعده تو را تخلف نكرديم. همچنين است موعدة. و در آيه [هود:17]. به معنى مكان است يعنى: هر كه از دستههاى كفر به آن كفر ورزد وعده گاه و مكان او آتش است. و در آيه [هود:81]. مراد زمان است. ميعاد: مواعده. وعد. طبرسى فرموده: ميعاد به معنى وعده است چنانكه ميقات به معنى وقت. در كتب لغت مواعده و وقت نيز گفتهاند. [رعد:31]. خداوند به وعدهاش تخلف نمىكند. | راغب گويد: وعد در وعده خير وشر هر دو بكار رود گويند: «وَعَدْتُهُ بِنَفْعٍ وَ ضَرٍ»... ولى وعيد فقط در وعده شر گفته مىشود. فعل آن «اَوْعَدَ ايعاداً»است. نگارنده گويد: دليل قول راغب استعمال قرآن مجيد است. [اسراء:108]. اين «وعد» در خير است [هود:65]. اين «وعد» در شر و اشاره بوعده عذاب نسبت به قوم صالح «عليهالسلام» است ايضا [اعراف:44]. فعل اول در وعده خير ودوم در وعده شر وعذاب است. ايضاآيه [ق:14]. و [ق:28]. و نظائر آن كه در باره شر و عذاب مىباشد. * مواعده: هم براى مفرد باشد و هم بين الاثنين چنانكه در اقرب الموارد گفته است [بقره:51]. مواعده در آيه بين الاثنين نيست و به معنى وعده است يعنى آنگاه كه به موسى چهل شب را وعده كرديم كه در ميقات باشد و الواح تورات را دريافت كند، سپس شما گوساله را براى عبادت اخذ كرديد. * تَوعُدو اِنَعاد: بين الاثنين است به قولى تواعد در خير و اتعاد در شر است. [انفال:42]. اگر با همديگر وعده كرده بوديد در وعده اختلاف مىكرديد. ايعاد: ظاهرا در شر است گويند: «اَوْعَدَهُ ايعاداً تَهَدَّدَهُ» يعنى او را تهديد كرد «اَوْعَدَهُ السِجْنَ» [اعراف:86]. ننشينيد در هر راهى كه مردم را مىترسانيد واز راه خدا باز مىداريد. ظاهر ان است كه قوم شعيب «عليه السلام» در سراه مؤمنان مىنشسته و آنها را تهديد مىكردهاند. *** مَوْعِد: (به فتح ميم و كسر عين) مصدر ميمى به معنى وعد و اسم زمان و مكان است مثل [طه:86-87]. در وعده و عهد من تخلف كرديد گفتند: ما از پيش خود وعده تو را تخلف نكرديم. همچنين است موعدة. و در آيه [هود:17]. به معنى مكان است يعنى: هر كه از دستههاى كفر به آن كفر ورزد وعده گاه و مكان او آتش است. و در آيه [هود:81]. مراد زمان است. ميعاد: مواعده. وعد. طبرسى فرموده: ميعاد به معنى وعده است چنانكه ميقات به معنى وقت. در كتب لغت مواعده و وقت نيز گفتهاند. [رعد:31]. خداوند به وعدهاش تخلف نمىكند. | ||
===ریشههای [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]=== | |||
<qcloud htmlpre='ریشه_'> | |||
ه:100, هم:98, ما:94, اله:91, الله:91, ف:88, وله:87, ل:87, انن:85, کم:79, من:76, کون:72, نا:62, لا:54, ان:54, قول:49, ب:48, ک:45, حقق:43, وعد:42, فى:41, يوم:39, ربب:38, ها:37, خلف:37, صدق:36, ى:35, الذى:35, ا:31, هذا:31, على:30, الا:29, ذا:27, اذا:26, علم:26, جنن:24, رئى:24, رسل:23, کلل:23, جىء:23, التى:22, قد:22, نن:21, الذين:21, بين:20, اتى:20, عن:20, لکن:20, امر:19, سمو:19, بعض:19, حسن:19, او:19, وقى:18, جعل:18, اذ:18, امن:18, کفر:18, هو:18, سوع:17, قوم:17, لم:17, رحم:17, اول:17, شطن:17, خلد:17, متى:17, اخر:17, شىء:17, ولد:16, حکم:16, نحن:16, الى:16, لن:16, قتل:16, ذکر:16, غرر:16, حتى:16, عزز:16, ذلک:16, قرب:16, نور:15, فعل:15, ارض:15, بل:15, ابو:15, نهر:15, عبد:15, خرج:15, نظر:15, ثم:15, لقى:15, کثر:15, وجد:15, انس:15, خوف:15, نفق:15, موسى:15, لما:15, صحب:15, ظلم:15, خسر:15, عمل:15, موت:14, يا:14, بعد:14, ام:14, جمع:14, شهد:14, غنى:14, ن:14, صلح:14, لو:14, صبر:14, عظم:14, کذب:14, سوء:14, هى:14, س:14, ايى:14, جهنم:14, نجو:13, حشر:13, مثل:13, دور:13, جرم:13, کبر:13, ملک:13, اخذ:13, بعث:13, خلق:13, حيى:13, غفر:13, کتب:13, وفى:13, انت:13, قضى:13, ولى:13, غير:13, وقع:13, عقل:13, تحت:13, جرى:13, مول:13, طوى:13, عند:13, اياه:13, نفس:13, عذب:13, اهل:13, عدن:13, منى:13, ابد:13, رجع:13, هن:13, ثلث:13, صبح:13, هذه:12, انتم:12, صوب:12, ليل:12, هلک:12, متع:12, دکک:12, هل:12, قدر:12, قرء:12, هيهات:12, قعد:12, نعم:12, بلغ:12, تبع:12, اذن:12, سوى:12, عجل:12, ذلکم:12, بئس:12, ليس:12, وحد:12, طول:12, دخل:12, هدى:12, نزل:12, فضل:12, صلى:12, جوب:12, مع:12, فتح:12, حسب:12, فقر:12, کما:12, لدى:12, وضع:12, فحش:12, درج:12, افف:12, رزق:12, غيب:12, ترب:12, قبل:12, درى:12, بصر:12, فسق:12, عدو:12, دنو:12, سوق:12, حزن:12, سبل:12, برج:12, قلب:12, نسل:12, بدل:12, و:12, عيى:12, لعل:12, نصر:12, ارث:12, زين:12, جنب:12, جزى:12, دون:12, سئل:12, ويل:12, بلى:12, علو:12, بوب:12, جبر:12, صرط:12, صدد:12, حمد:12, قرآن:12, احزاب:12, سرر:12, خيب:12, سمع:11, هزء:11, سفل:11, طور:11, حدب:11, عود:11, قدم:11, ربع:11, دهى:11, نذر:11, ذات:11, لبث:11, کان:11, ضلل:11, صيح:11, حسس:11, لعب:11, تمم:11, دفع:11, ردد:11, يمن:11, هما:11, مرض:11, ورث:11, لبب:11, خزى:11, صير:11, بدء:11, جهر:11, سنو:11, اما:11, ذرر:11, هوى:11, دبر:11, جدث:11, فرعون:11, خدد:11, دين:11, قسم:11, صور:11, خلل:11, اوب:11, سبع:11, خبر:11, فتو:11, ترک:11, نبو:11, اکل:11, عسى:11, بلو:11, سجد:11, سبح:11, غنم:11, خوض:11, ثوى:11, ريب:11, بنو:11, احد:11, اسرائيل:11, رکب:11, عذر:11, اوى:11, مدد:11, فتى:11, ابراهيم:11, قلل:11, سرع:11, غوى:11, نجم:11, يى:11, يسر:11, خرر:11, صرف:11, عدد:11, مسس:11, حفظ:11, سکن:11, ضعف:11, طرف:11, مرى:11, کرر:11, ورى:11, خلو:11, حيد:11, نفخ:11, وجه:11, خشى:11, ذلل:11, جوس:11, اسماعيل:11, غيظ:11, اولى:11, بوء:11, شفق:11, بشر:11, فطر:11, شرک:11, نقم:11, لغو:11, مکر:11, خير:11, توراة:11, ذقن:11, شرر:11, عرب:11, حدث:11, سجل:11, نسى:11, شخص:11, غضب:11, طمس:11, زعم:11, ماجوج:11, ذنب:11, قرى:11, قصو:11, سرف:11, قرن:11, زرع:11, وئل:11, حمل:11, غرق:11, هزم:11, ضحو:11, انا:11, انجيل:11, طعم:11, عثر:11, تلک:11, عرف:11, موه:11, وذر:11, رقد:11, برر:11, عجز:11, شدد:11, ظهر:11, خفف:11, شيب:11, لفف:11, قصر:11, بنى:11, حلل:11, نوح:11, الف:11, طوف:11, زوج:11, منن:10, ردف:10, سلم:10, رهق:10, وزر:10, عهد:10, عين:10, نسو:10, سعر:10, رجف:10, صالح:10, نشء:10, عجب:10, امد:10, جوز:10, غرف:10, ياجوج:10, حين:10, نبء:10, بکى:10, مسک:10, عشر:10, وسع:10, حيث:10, اسف:10, سلو:10, جدل:10, رجل:10, ذو:10, اسن:10, ايکه:10, خصم:10, غيث:10, عزم:10, مرر:10, قرر:10, فشل:10, سحر:10, کى:10, لئک:10, ظلل:10, رود:10, جهد:10, فوق:10, دوم:10, غوث:10, عقد:10, قرع:10, کسب:10 | |||
</qcloud> | |||
== کلمات مشتق شده در قرآن == | == کلمات مشتق شده در قرآن == |
نسخهٔ کنونی تا ۱۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۵۸
تکرار در قرآن: ۱۵۱(بار)
قاموس قرآن
راغب گويد: وعد در وعده خير وشر هر دو بكار رود گويند: «وَعَدْتُهُ بِنَفْعٍ وَ ضَرٍ»... ولى وعيد فقط در وعده شر گفته مىشود. فعل آن «اَوْعَدَ ايعاداً»است. نگارنده گويد: دليل قول راغب استعمال قرآن مجيد است. [اسراء:108]. اين «وعد» در خير است [هود:65]. اين «وعد» در شر و اشاره بوعده عذاب نسبت به قوم صالح «عليهالسلام» است ايضا [اعراف:44]. فعل اول در وعده خير ودوم در وعده شر وعذاب است. ايضاآيه [ق:14]. و [ق:28]. و نظائر آن كه در باره شر و عذاب مىباشد. * مواعده: هم براى مفرد باشد و هم بين الاثنين چنانكه در اقرب الموارد گفته است [بقره:51]. مواعده در آيه بين الاثنين نيست و به معنى وعده است يعنى آنگاه كه به موسى چهل شب را وعده كرديم كه در ميقات باشد و الواح تورات را دريافت كند، سپس شما گوساله را براى عبادت اخذ كرديد. * تَوعُدو اِنَعاد: بين الاثنين است به قولى تواعد در خير و اتعاد در شر است. [انفال:42]. اگر با همديگر وعده كرده بوديد در وعده اختلاف مىكرديد. ايعاد: ظاهرا در شر است گويند: «اَوْعَدَهُ ايعاداً تَهَدَّدَهُ» يعنى او را تهديد كرد «اَوْعَدَهُ السِجْنَ» [اعراف:86]. ننشينيد در هر راهى كه مردم را مىترسانيد واز راه خدا باز مىداريد. ظاهر ان است كه قوم شعيب «عليه السلام» در سراه مؤمنان مىنشسته و آنها را تهديد مىكردهاند. *** مَوْعِد: (به فتح ميم و كسر عين) مصدر ميمى به معنى وعد و اسم زمان و مكان است مثل [طه:86-87]. در وعده و عهد من تخلف كرديد گفتند: ما از پيش خود وعده تو را تخلف نكرديم. همچنين است موعدة. و در آيه [هود:17]. به معنى مكان است يعنى: هر كه از دستههاى كفر به آن كفر ورزد وعده گاه و مكان او آتش است. و در آيه [هود:81]. مراد زمان است. ميعاد: مواعده. وعد. طبرسى فرموده: ميعاد به معنى وعده است چنانكه ميقات به معنى وقت. در كتب لغت مواعده و وقت نيز گفتهاند. [رعد:31]. خداوند به وعدهاش تخلف نمىكند.
ریشههای نزدیک مکانی
کلمات مشتق شده در قرآن
کلمه | تعداد تکرار در قرآن |
---|---|
وَاعَدْنَا | ۲ |
تُوَاعِدُوهُنَ | ۱ |
يَعِدُکُمُ | ۲ |
يَعِدُکُمْ | ۳ |
الْمِيعَادَ | ۴ |
وَعْدَهُ | ۴ |
وَعَدْتَنَا | ۱ |
وَعَدَ | ۱۰ |
يَعِدُهُمْ | ۱ |
يَعِدُهُمُ | ۲ |
وَعْدَ | ۱۷ |
تُوعَدُونَ | ۱۲ |
وَعَدَنَا | ۳ |
تَعِدُنَا | ۴ |
تُوعِدُونَ | ۱ |
تَوَاعَدْتُمْ | ۱ |
الْمِيعَادِ | ۱ |
وَعَدُوهُ | ۱ |
وَعْداً | ۷ |
مَوْعِدَةٍ | ۱ |
وَعَدَهَا | ۲ |
نَعِدُهُمْ | ۴ |
الْوَعْدُ | ۷ |
مَوْعِدُهُ | ۱ |
وَعْدَکَ | ۱ |
وَعْدٌ | ۱ |
مَوْعِدَهُمُ | ۱ |
وَعْدُ | ۷ |
وُعِدَ | ۳ |
وَعِيدِ | ۳ |
وَعَدَکُمْ | ۱ |
وَعَدْتُکُمْ | ۱ |
وَعْدِهِ | ۱ |
لَمَوْعِدُهُمْ | ۱ |
عِدْهُمْ | ۱ |
مَوْعِداً | ۴ |
مَوْعِدٌ | ۱ |
الْوَعْدِ | ۱ |
وَعْدُهُ | ۲ |
يُوعَدُونَ | ۱۰ |
مَوْعِدُکُمْ | ۱ |
وَاعَدْنَاکُمْ | ۱ |
يَعِدْکُمْ | ۱ |
مَوْعِدِي | ۱ |
مَوْعِدَکَ | ۱ |
الْوَعِيدِ | ۲ |
الْوَعْدَ | ۱ |
وُعِدْنَا | ۲ |
وَعَدْنَاهُ | ۱ |
مِيعَادُ | ۱ |
يَعِدُ | ۱ |
وَعَدْتَهُمْ | ۱ |
وَعَدْنَاهُمْ | ۱ |
تَعِدَانِنِي | ۱ |
وَعَدَکُمُ | ۱ |
بِالْوَعِيدِ | ۱ |
مَوْعِدُهُمْ | ۱ |
الْمَوْعُودِ | ۱ |